دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
اهداف،ابعاد و قلمروی دین
ضروریات وحی و پیامبری
مقدمه
یکی از اصول اساسی دین اسلام نبوت است. نبوت باور به این حقیقت است که خداوند حکیم انسانهای والا و شایستهای را برای هدایت و سعادت انسانها برانگیخته است تا برنامههای حیات بخش و دستورهای سعادت آفرین او را که از طریق وحی الهی دریافت کردهاند، به آدمیان ابلاغ نمایند.
این برنامهها و دستورها «دین» نامیده می شود و حاملان آن نیز «پیامبران الهی» هستند. معمولا پیامبران برای اثبات حقانیت پیام خود به معجزه متوسل میشوند و معجزه پیامبر اسلام (ع) خود پیام او، یعنی قرآن است.
فیض الهی در قالب دین، از نخستین روزی که انسان شایستگی بهره گیری از آن را یافته، از جانب خدا نازل گردیده و تا عصر پیامبر اسلام (ع) آخرین پیام آور الهی ادامه داشته است. آیین و برنامه هر پیامبری نسبت به زمان و امت خود، کاملترین آیین و برنامه بوده است و با استمرار این فیض الهی است که انسان به کمال و سعادت واقعی خود میرسد.
بی گمان هر فردی، شایسته مقام پیامبری نیست و تنها کسانی لایق این مقاماند که در طول زندگی الوده به گناه نشده و معصوم از گناهاند. پیامبران همچنین در ابلاغ پیام الهی از هر نوع خطا و اشتباهی ایمن هستند و حتی از هر نوع بیماری و نقص عضوی که موجب تنفر و دوری مردم از گرایش به آنهامیشود، مبرایند.
عناصر محوری نبوت از دو چیز تشکیل یافته: یکی وحی الهی و دیگری پیام آور این وحی الهی که پیامبران هستند. مباحث نبوت در قالب دو بخش نبوت عامه و خاصه مرح میشود؛ بدین بیان که اگر این مباحث به طور کلی باشد، «نبوت عامه» و اگر مربوط به پیامبری خاص مانند پیامبر اسلام (ع) باشد، «نبوت خاصه» نامیده می شود.
ضرورت نبوت
اکنون پرسیدنی است آیا با وجود قوه عقل و حس و علوم بشری، به پیامبران الهی نیازی هست؟ آیا عقل و دانش بشری نمیتواند راه سعادت خود را بیابد؟ متکلمان اسلامی بر پایه منابع دینی بر آناند که انسانها همواره به تعالیم پیامبران الهی نیازمند هستند و بر این نظر دلایلی نیز بر شمردهاند. آنها سعادت انسان را در گرو تعالیم پیامبران میدانند.
برای روشن شدن بحث، ابتدا مقدماتی را باز میگوییم و سپس به نتیجه گیری میپردازیم.
1. آفریدگار همه هستی (از جمله انسان) حکیم است و حکیم، کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد.
2. هدف از آفرینش هر موجودی آن است که به کمال مطلوب خود برسد، از این رو حکمت خداوند اقتضا میکند که زمینه نیل به کمال را نیز فراهم نماید.
3. زندگی انسان، محدود به زندگی دنیایی نیست، بلکه آدمیان پس از زندگی دنیوی وارد زندگی دیگری میشوند که جاودانه است و نوع زندگی در آنجا نتیجه و بازتاب زندگی در این جهان میباشد. بنابراین از آنجا که هر عمل و تفکر انسانی در زندگی جاودانی اثرگذار است، باید در مورد آنها و تاثیرشان شناخت کافی یافت که از مهمترین آنها شناخت در مورد خدا و زندگی اخروی است.
4. این آگاهی شایسته، از عهده منابع شناخت در آدمی، یعنی عقل و حس و علوم بشری بر نمیآید. دیدگاهها و نظریات مختلف و متعارض در باب خدا و معاد و مسائل اخلاقی، اجتماعی، حقوقی و ... شاهدی بر نارسایی و ناکارآمدی عقل و دانش بشری است.
در قرون اخیر با اینکه دانش و علوم بشری تا اندازهای پیشرفت کرده است، هر روز فرضیهای جایگزین فرضیه علمی دیگری میگردد و نظریات جدیدی در عرصه علم شکل میگیرد. همچنین با وجود این پیشرفت، هنوز مجهولات زیادی برای آدمی باقی است که به حقیقت آنها پی نبرده است.
انیشتین فیزیکدان معروف میگفت: نسبت معلومات بشر به مجهولات او مانند نسبت نردبان کوچکی به فضای نامتناهی جهان است.
در حوزه خداشناسی با اینکه اعتقاد به خدا امری فطری است، در مورد مصداق آن، اختلافهای بسیاری وجود دارد. برخی مانند کمونیستها ماده را به جای آفریدگار حکمی و علیم جهان دانسته اند و پارهای دیگر نیز به جای پرستش خدا، بت میپرستند و از این سو دیگرانی چون مسیحیان، به تثلیث اعتقاد دارند. در حوزه اخلاق نیز برخی از عالمان اخلاق ملاک خوبی را لذت، پارهای دیگر سودمندی مادی، برخی دیگر قدرت و گروهی هم عرف جامعه میدانند و معتقدان به خدا، اوامر خدا و عقل را ملاک خوبی بر میشوند. بی گمان اختلاف عقیده در همه حوزههای دانش وجود دارد.
البته هدف از طرح این مطالب آن نیست که به طور کلی منکر شناخت صحیح عقلی گردیم. عقل چه بسا به شناختهای صحیحی نایل میگردد، اما نمیتواند اطلاعات کافی در اختیار آدمی قرار دهد.
عقل بدی ظلم و خوبی عدالت را درک میکند، ولی هنگامی که میخواهد مصادیق آن را تعیین کند، به جهت رابطه و تاثیر متقابل انسان با موجودات دیگر، دچار مشقت و سختی میشود. برای مثل، عقل آدمی درک میکند که عدالت نیکوست، اما تعیین مصداق عدل مثلا درباره ارث زن ومرد بسیار مشکل است. آیا عدالت در تساوی است، یا در اختلاف و در این صورت، میزان آن چگونه است؟
بنابراین حس و عقل و دانش انسانی به تنهایی نمیتواند راه سعادت همه جانبه را باز شناسد، از این رو نیازمند شناخت معصومانه دیگری هستیم که راه صحیح را به ما بنمایاند.
خدای حکیم انسان را آفرید تا با اختیار خود به کمال و سعادت برسد. زندگی انسان نیز محدود به زندگی این جهانی است. پیمودن راه سعادت نیز مستلزم شناخت و آگاهی دقیق نسبت به عوامل اثرگذار در سعادت آدمی است که بی شک این شناخت از عهده حس و عقل و دانش انسانی بر نمیاید.
در نتیجه خداوند باید راه شناخت دیگری را که همان تعالیم انبیای الهی است، قرار دهد تا انسان در پرتو شناخت عقل و تعالیم و حیاتی به کمال و سعادت واقعی خود نایل گردد، چرا که برخلاف حکمت الهی است که انسان برای تکامل و سعادت خلق شود، اما راه و ابزار سعادت در اختیار او قرار نگیرد.
در قرآن و روایات نیز بر این مسئله تصریح شده که انسانها بمرای یافتن راه و شناخت صحیح به تعالیم انبیای الهی نیازمندند؛ چنان که در آیهای میخوانیم:
کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه ؛ مردم،امتی یگانه بودند؛ پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیم دهنده برانگیخت، و با آنان، کتاب (خود) را به حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کند.
واضح است که این اختلاف نظر حاکی از نارسایی فکر و علوم بشری است. از این رو، پیامبران با تعالیم الهی، حقیقت هر موضوع اختلافی را روشن میسازند.
قران در آیاتی هدف از ارسال رسولان الهی را آموزاندن تعالیمی میداند که هرگز انسان توان شناخت آنها را نداشته است.
همچنین امام رضا (ع) فلسفه بعث پیامبران را ضمن روایتی چنین بیان مینماید: از آنجا که قوای فکری بشر قادر به درک سود و زیان نیست و خداوند نیز برتر از آن است که خود بر انسان تجلی نماید و با آنان سخن بگوید، ناگزیر