سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله شهرک صنعتی خیام نیشابور

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله شهرک صنعتی خیام نیشابور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله شهرک صنعتی خیام نیشابور


دانلود مقاله شهرک صنعتی خیام نیشابور

اصولاً امروزه شهرکهای صنعتی بستر و شالوده رشد و ایجاد صنایع کوچک را فراهم می کند. سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران هم به ایجاد روبناها می پردازد و نواحی ، شهرکها و مدلهای مختلف توسعه اقتصادی نظیر خوشه های صنعتی را شکل می دهد و مقدمات ایجاد توسعه و تسهیلات لازم را برای این منظور فراهم می کند.
و همچنین در کنار این سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی درصدد پشتیبانی همه جانبه ، ایجاد تسهیلات ، آموزشها ، ارتقاء تکنولوژی و افزایش توان رقابتی صنایع کوچک بر می آید تا ان شاءا... این صنایع بتوانند جایگاه خود را در بازار جهانی بیابند.
شهرستان نیشابور با توجه به ظرفیتهای بالا و موقعیت مناسب جغرافیایی و قرار گرفتن در مسیر جاده اصلی تهران – مشهد فاصله نزدیک به فرودگاه ، عبور خط راه آهن ، خطوط انتقال گاز، نیروگاه سیکل ترکیبی 150 مگاواتی به بستر مناسبی جهت سرمایه گذاری و توسعه این منطقه تبدیل شده است. در حال حاضر نیز با وجود حدود 400 واحد صنعتی به عنوان یکی از شهرهای بزرگ صنعتی کشور شناخته شده و در استان نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
تاریخچه:
شرکت شهرکهای صنعتی در سالهای اخیر به سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی تغییر نام پیدا کرده است . این شرکت از سالهای قدیم شروع به فعالیت کرده است. مقّر اصلی این سازمان در تهران است و در مرکز استانهای صنعتی نیز شعبه دارد . این سازمان به صورت سهامی خاص اداره می شود و زیر نظر وزارت صنایع و معادن فعالیت می کند.
همانطور که از اسم این سازمان مشخص است شهرکهای صنعتی زیر نظر این سازمان فعالیت می کنند. شرکت شهرکهای صنعتی خراسان رضوی یکی از شرکتهای فعال کشور می باشد که حدود 15 شهرک صنعتی مانند شهرکهای صنعتی خیام ، چرم مشهد ، بینالود ، توس و... زیر نظر این شرکت فعالیت         می کنند.
شهرک صنعتی خیام یکی از شهرکهای بزرگ استان خراسان می باشد که در سال 1370 آغاز به کار کرده است.

مقدمه  1
تاریخچه  1
چارت سازمانی  2
بررسی کاربری صنعتی و وضعیت زیست محیطی شهرستان  3
مساحت و سرانه کاربری صنعتی در سطح شهرستان  3
مزایای استقرار صنایع در شهرکهای صنعتی3
امتیازات شهرک صنعتی خیام4
مشخصات واحدهای بهره برداری شده ، تعداد و قراردادها در عرصه شهرکهای صنعتی5
وضعیت استقرار صنایع و اشتغال  6
تحلیل میزان موفقیت شهرکهای صنعتی در عرصه شهرستان  6
پروژه های انجام شده توسط شرکت شهرکهای صنعتی  7
پروژه های پیش بینی شده  8
امور مالی 9
امور قراردادها: 9
طرحهای جاری 9
طرحهای عمرانی  10
امورجاری:11
دارایی های ثابت11
صدور چک 12
هزینه های جاری 13
حقوق 18
اسناد جاری  21
امور متقاضیان و حسابداری   22
صورتهای مالی22
حسابداری شرکت 30

 

شامل 35 صفحه فایل word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شهرک صنعتی خیام نیشابور

دانلود مقاله مولوی خیام عطار

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله مولوی خیام عطار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله مولوی خیام عطار


دانلود مقاله مولوی خیام عطار

خیام نامی است که با نیشابور پیوستگی دیر سالی دارد . بگونه ای که گاهی این دو واژه خویشاوند را مترادف می پندارند سیمای واقعی این شخصیت هیاهوزا در فراسوی توده متراکمی از ابرهای ابهام و پرده های افسانه ای زندانی است گر چه تا حدودی تصویر ابوالفتح ( یاابوحفض ) عمر فرزند ابراهیم خیامی به عنوان فیلسوف و ریاضیدان و طبیب و حکیم آشکارتر و شناخته تر است جماعتی در وجود شاعری به نام خیام شک کرده اند و او را موجودی وهمی و خیالی پنداشته اند موجودی که سایه اش بر همه قرون و اعصار گذشته است سخن خیام سرسری و هوایی نیست .
عصیان اندیشه ای شکافنده و طولانی است که با اسارت قیود و قواعد مسخره زندگی بشری تسلیم نمی شود و حتی همه کاوش های خستگی ناپذیرش از حقیقت و نهایت وجودی خویش آگاه نمی شود .
زمره آنرا دارد که در ژرفای هراسناک و شکننده و خود شکافی فریاد برآرد و شعله آواز اندوهگین خویش را چراغ زاویه تیره خانه جهل و غفلت کند .اما خام سگالان خشک مغزی که ایمان رکود و انجماد تحیّر می کنند و محراب مناجات را بر معراج خرابات اوج می نهند .اینان به حقیقت ویژگی نهادی و درونی شعر خیام را درک نکرده اند اینان برش اندیشی را نمی شناخته اند .تنها با نگاهی گذرا و سطحی ظاهر الفاظ و اندام بیرونی اشعار وی را آنهم بریده غرض دیده اند .*

2-زندگینامه خیام
3-خیام و جوانی
4-آرامگاه خیام
5-آثار خیام ( رباعیات )
-معرفی شخصیت خیام
6-چکیده ای از رباعیات خیام
معرفی شخصیت خیام
زندگینامه خیام
(( زندگی مولوی و آغاز تولد وی ))
نتیجه
( مصیبت نامه )
(( پدر و مادر عطار ))
(( تاریخ ولادت و مدت زندگانی عطار ))
( کار عطار ))
(( معلومات عطار ))
(( عطار و علوم دینی ))
(( چند نکته درباره زندگی عطار ))
( الهی نامه )
(( آثار عطار ))
( منطق الطیر )
(( شهادت عطار ))
(( آرامگاه ))
(( عطار - شیخ فرید الدین ))
(( نام و لقب مولانا ))
(( ازدواج مولوی ))
(( دوران نوجوانی مولوی در کنار پدر و بعد از رحلت پدر ))
(( حالات مولوی ))
(( وضعیت اقتصادی و روابط اجتماعی مولانا ))
(( آثار مولوی ))
(( رحلت مولوی ))
(( وصیت نامه مولوی ))
(( خاکسپاری مولوی ))
(( ادبیات مولوی ))

 

شامل 30 صفحه فایل word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مولوی خیام عطار

خیام در قلمرو اروپای ایران شناسی

اختصاصی از سورنا فایل خیام در قلمرو اروپای ایران شناسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

خیام در قلمرو اروپای ایران شناسی


خیام در قلمرو اروپای ایران شناسی

ر میان شاعران فارسی زبان هیچ کس شهرت جهانگیر حکیم عمر خیام نیشابوری را ندارد. البته این نکته قابل ذکر است که با همه جاذبه و لطفی که رباعیات خیامی دارند، بی گمان این اشتهار مرهون ترجمه منظوم آزاد و هنرمندانه ای است که ادوارد فیتز جرالد، شاعر انگلیسی، به ذوق و سلیقه خویش از رباعیات خیام کرده و نخستین بار به سال 1859 میلادی به طبع رسیده است و همین کار سب نام و اعتبار فیتز جرالد در شعر و ادبیات جهان نیز شده است، اما به قول هدایت: شاید کمتر کتابی در دنیا باشد که مانند مجموعه ترانه های خیام تحصین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده است. و به قول مجتبی مینوی: خیام تنها متفکر ایرانی است که زنده و پاینده بودن نام و گفته او در میان دنیا مسلم است.
قبل از اینکه به چگونگی تأثیر شعر و شخصیت خیام بر ادبیات جهانی بپردازیم، بهتر است جزئیات آثار مشهوری، را که در باب خیام و شعر او در جهان نگاشته شده اند (اعم از ترجمه رباعیات یا تحقیق در باب خود وی) به اختصار ذکر کنیم. ظاهراً اولین کار تحقیقی درباره خیام، کتابی است که در سال 1818م شخصی به نام نلسون با ترجمه تعدادی از رباعیات خیام به زبان فرنسوی انجام شده است. سه سال بعد، حسن مقدم (علی نوروز) نویسنده ایرانی ساکن پاریس نقدی بر یان ترجمه در مجله “پاریس” یک نشریه ایرانی چاپ پاریس نگاشت. در سال 1857م “گارسن دوتاسی” مترجم و شرق شناس مشهور فرانسوی، مقاله ای با عنوان “چند نکته در باب رباعیات خیام” در “ژورنال آزیاتیک” منتشر کرد. در سال 1859 ادوارد فیتزجرالد انگلیسی ترجمه منظوم رباعیات خیام را منتشر کرد و گرچه در ابتدا مورد توجه قرار نگرفت، اما چندسال بعد زبانزد همه محافل ادبی جهان شد. بنابراین بهتر است در باب این ترجمه و محتوای آن به شرح و ایضاح بیشتری بپردازیم:


دانلود با لینک مستقیم


خیام در قلمرو اروپای ایران شناسی

دانلودمقاله حکیم عمر خیام

اختصاصی از سورنا فایل دانلودمقاله حکیم عمر خیام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


مقدمه

 

عمرخیام یگانه بلبل داستان سرای گلشن شعر وشاعری ایران است, که ترانه های دلپذیر ونغمات شورانگیز او دنیا پسند است. تاکنون هیچ یک از شعرا ونویسندگان وحکما واهل سیاست این سرزمین به اندازه ی او در فراخنای جهان شهرت نیافته اند. خیام تنها متفکر ایرانی است که زنده وپاینده بودن نام وگفته ی او در میان تمام دنیا مسلم است. نه بس در پیش شرق شناسان وعلما وادبای مغرب زمین, بلکه در نزد عامه ی کسانی که با خواندن ونوشتن سرکاری دارند. شاید بیش از یک نیمه از متمدنین عرصه ی گیتی به نام او آشنا وبه رباعیاتی که حکیم از روی ذوق طبیعی می سروده است مفتون اند. ایران باید به خود ببالد که درآغوش خویش چنین گوینده ای پرورده که مایه سرافرازی وبلند آوازگی او گردیده است. (1)

 

داشتن قضاوتی عادلانه راجع به هر موضوعی ، تحلیلی همه جانبه را طلب می کند حکیم عمر خیام نیشابوری چهره ای است که گر چه در یکصد و پنجاه سال گذشته چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران رفته رفته به شهرت و جایگاهی بالنسبه درخور دست یافته است، ولی هنوز برای بازشناخت تمامی ابعاد این شخصیت والای فرهنگی ایران و رسیدن به قضاوتی نسبتا صحیح درباره او به کارکردن بیشتر وبیشتر برروی آثار او و دقیق شدن در گفته هاو نوشته ها راجع به وی و بویژه مروری دوباره بر اوضاع و احوالی که اوتحت آن زیست و تلاش کرد، نیاز است.(2)

 

حکیم عمر خیام ریاضی دان ومنجم ایرانی وسراینده رباعیات نغز را همه می شناسند. چند هزار مقاله وکتاب درباره او به زبانهای مختلف در جهان به چاپ رسیده,که بیش از نودوپنج در صد آنها با رباعیات وی پیوند می یابد.انبوه کتابها ومقالاتی که غربیها درباره عمر خیام نوشته اند,غالبا در گرد محور " می نوش" و "خوش نوش" می گردد,که در نگاه اول بعضی از رباعیات منسوب به او به چشم می خورد,ولی از مقام والای علمی خیام کمتر سخن به میان می آورند.

 

کارهای علمی خیام, تقریبا تا آغاز شهرت رباعیات اودرغرب(1859 م)ونخستین ترجمه رساله جبر ومقابله وی از تازی,به نظر ناشناخته مانده بود,ولی پس از آن پژوهشگران تاریخ علوم ریاضی بدان بیشتر روی آورده اند.

 

در جهان تند رو امروز,کشفیات علمی زود کهنه می شوند,از این رو پژوهش در فراورده های دانش سده های دور,مانند کارهای ریاضی عمر خیام که مورد توجه کارشناسان تاریخ علم است,برای دانشوران علوم جدید تازگی خواهد یافت,ولی دلیری او در عیارگیری از دانشهای سنتی وکوشش او در نو آوری کهنگی نمی پذیرد. همچنین بدایع هنری وادبی که از کارگاه مغزاین متفکرخراسانی جهان بین,بیرون تراویده شعر ناب وسخن ماندگار است.

 

سیمای خیام در اذهان چنین به نظر می آید: دانشمندی متفکر,اهل حساب وتیز بین,به دور از مسائل خرد,مکتبی واجتماعی,قهرمان هم آوردی با دشواریهای بنیادی فلسفی وریاضی مانند چگونگی حد ها وامکانات عقلی در برابر محالات,اندیشمندی دلیر که از سیطره امپراطوری گسترده هزار وپانصد ساله هندسه اقلیدسی به در می رودوپرچم استفلال بر می افرازد,آزاد اندیشی بی پروا که مدعیان علم وداوریهای جزمی را به چیزی نمی گیرد,ولی آنگاه که با مردم معمولی سخن می گوید,عصاره تفکرات بلند فلسفی خود را بی تقید وپیچیدگی,در قالب چهار پارههای زیبا برایشان بیان می کند.

 

خیام بی انکه درس مکتبی بدهد,پند وموعظه در میان بیاورد خواننده را آگاهی و هوشیاری می بخشد. چیزهایی را که فیلسوفان در الفاظ پیچیده و نامانوس و دور و دراز می پوشانند,او به سادگی وزیبایی وکوتاهی می آفریند وجلوه گر میکند.

 

 

 

 

 

 

 

زندگینامه عمر خیام

 

دوران کودکی

 

خواجه امام الحق حکیم عمر بن ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامی مشهور به خیام, فیلسوف, ریاضی دان, منجم, شاعرو یکی از بزرگترین دانشمندان ایرانی واز مفاخر ملی ایران است که در 12 محرم سال439ه.ق در نیشابور متولد شد.

 

حکیم عمر خیام سنین پنج وشش سالگی را در حالی پشت سر گذاشت که پدرش ابراهیم با کوره سوادی که داشت کم کم احساس می کرد که برا ی بیشتر سوالات او پاسخ کاملی ندارد. وی در فاصله حدود سه ماه, قرا ئت ظاهر قرآن را به خوبی آموخت ولی در مورد معنای آن نمی توانست از پدرش کمک بگیرد. ابراهیم پدرش در نظر داشت که عمر را به مکتبی بسپارد که زیر نظر مولوی قاضی محمد اداره می شد, به همین جهت به مدسه ی علمیه ای در کنار مسجد جامع بود رفت, مدرسه ای دارای حجرات متعددی بود ودرآنجا دروس مقدماتی از قبیل خواندن فارسی, خواندن قرآن, مقدمات عربی- مقدمات حساب, احکام فقهی وکمی ادبیات وعربی تدریس می شد. عمر در کمتر از فاصله ی دوسال همه ی دانستنی های مقدماتی را که طلاب و کودکان دیگر در فاصله چند سال می خواندند, فراگرفت. سر عت او درفراگیری به قدری شدید بود که مولوی قاضی محمد شخصا به پدرش پیشنهاد کرد تا عمر را به مکتب " خواجه ابوالحسن انباری " راهنمایی کند, زیرا ذهن خارق العاده عمر تقاضای علمی بیش از میزان تعلیمات مدرسه قاضی را داشت.

 

قاضی ابو الحسن انباری, حکیم وریاضی دان معروفی بود, در مکتب او بیشتر به تدریس هندسه وهیئت پرداخته می شد. نبوغ, ذهن باز, قدرت تجزیه وتحلیل چشمگیرعمرزبانزد همگان شده بود ودربدو ورود توجه خواجه را نیز به خود جلب کرد. خواجه مبانی واصول هندسه, ریاضیات وهیات را به عمر آموخت.

 

که پس از مدتی خود قاضی ابوالحسن انباری, از هوش ودقت نظر وذکاوتی بسیار بیشتر از همه شاگردان برای پدرعمر سخن گفت وبیان کرد که تنها نباید وی رابه همین مکتب بفرستد بلکه برای تحصیل علوم حکمت, عرفان, اخلاق وتکمیل معلومات قرآنیه به مکتب " امام موفق نیشابوری" برود تا از نفس مبارک واخلاق مهذب ایشان هم بهره گیرد, همچنین اگر بتواند پس از تکمیل این دروس به محضرجناب ناصرالمله والدین " شیخ محمد منصور" برای تحصیل فلسفه حاضر شود.

 

عمر اکنون جوانی رشید, اما بسیار مودب نکته سنج وکم سخن بود. در این ایام شوق تحصیل در مکتب بزرگترین دانشمند نیشابور سراسر وجودش را فراگرفته بود.عمر به مکتب امام موفق نیشابوری راه یافت و باشوقی وافر آنچه را که استاد تدریس می کرد به خوبی می آموخت, ضمنا هم زمان با این مکتب, پس از پایان یافتن تحصیل ازمکتب خواجه ابوالحسن, راه محضر شیخ منصور, استاد سنایی شاعر معروف نیز به روی وی باز شد. در خشش بنیه ی علمی عمر آنچنان بود که هر چند از لحاظ سنی, از سایر همشاگردیهای خود کوچکتر بود ولی آنان را وامی داشت تا اولا به او احترام بگذارند, ثانیا هر مشکل درسی را که برایشان پیش می آمد به او رجوع می کردند. دراین ایام به تدریج به جز دوستان نزدیک عمر, بقیه او را "عمرخیامی" یا "خیامی" صدا می زدند. او نیز در میان شاگردان امام موفق به دو"حسن" بیشتر علاقه مند شده بود. " حسن بن علی طوسی" و "حسن بن علی صباح حمیری" که چون هر دونامشان حسن ونام پدرشان علی بود, خیامی ودیگران آنها را به نام "حسن صباح" و"حسن طوسی" می نامیدند.

 

تحصیل عمر خیامی نزد استادش "محمدمنصور" که درفلسفه ی عصر خویش استادی نامور بود , شور وحالی دیگر داشت. دراین مکتب, عمر خیامی با کتب ابن سینا وآراء این فیلسوف نابغه آشنا شد وچنان شیفته ی آثار وی گردید که مطالعه ی کلیه ی آثار بوعلی سینا را وجهه همت خویش قرار داد وبه تدریج آنچنان در شناخت آراء الهی, فلسفی وعلمی بوعلی تبحـّر پیدا کرد که او را شاگرد بوعلی نامیدند, به گونه ای که هر کس درآثار وافکار بوعلی سوالی داشت به عمر خیامی رجوع می کرد. خیامی تقریبا اکثر نظریات بوعلی را بااستنباط های خود منطبق می دید.

 

دوران نوجوانی وجوانی

 

مکتب امام موفق نیشابوری, شیخ محمد منصوری ودگر اساتید نیشابور, دیگر پاسخ سوالات ذهن کجکاو عمر خیامی را نمی داد, او هر چه بزرگتر می شد, هر چه بیشتر مطالعه می کرد وهرچه بیشتر می جست, کمتر می یافت. رسیدن به هر پاسخی برای او مساوی با دسترسی به دهها سوال جدید بود. کم کم محیط علمی نیشابور تشنگی سیراب ناشدنی خیامی را پاسخگو نبود. او دیگر چهره ای موقر, نامی وشناخته شده داشت, در این ایام کم کم به خیام معروف شد.(1)

 

سپس به سمرقند مهاجرت کرد ودر این زمان دو رساله تحریرکردوبه جستجوی حامی ومشوقی برآمد.وی رساله هایی را که به تحریر در آورده بودرا به ابوطاهرعبدالرحمن احمد(484_430)قاضی القضات سمرقند تقدیم کرده و مورد توجه وحمایت ابوطاهر وسایر بزرگان سمرقند قرار گرفت.در آنجا کتاب بی نهایت مهم جبرومقابله را به زبان عربی نوشت.

 

روزی از مسافری دانشمند که از بلخ می آمد وبرای کسب و تجارب بیشتر جهانگردی می کرد شنید که در شهر بلخ, مدارس علمی وسیع تری وجود دارد, به ویژه نام کتاب "مخروطات" نوشته "آپولونیوس" ریاضیدان معروف یونانی را نیز شنید, که نسخه ای از آن در تملک یکی از مشاهیر شهر بلخ است, خیام به شوق دیدن آن کتاب واحتمال اجازه ی نسخه برداری از آن راهی بلخ شد.

 

خیام پس از مدتی که در بلخ زیست وبا علوم آن مرکز آشنا شد, تصمیم داشت که برای تکمیل دانش خود به " ری" برود که ناگهان قاصدی از نیشابور رسید وبیماری سخت پدر را به او خبر داد.خیام نیز با عجله اسباب سفر مهیا کرد وبدین منظور که بار دیگر چهره پدر راببیند عازم نیشابور شد. وقتی خیام به نیشابور رسید , ابراهیم هنوز رمقی داشت, وهنوز شب به پایان نرسیده بود که دست در دست عمر وسربر زانوی فرزندش جان سپرد.

 

خیام در بازگشت به نیشابور, درعین اینکه از زندگی متنعمی برخوردار نبود, اما به موقعیت علمی واجتماعی خویش قانع بود وعرصه ی تدریس و ادامه تحقیق را وجهه همت خویش قرار داد. او ازمیان همه ی دانشها بیشتر به نجوم, ریاضیات وفلسفه عشق می ورزید وهرچند در ادب فارسی وعربی , حدیث وقرآن وفقه نیز متبحر بود اما مشرب فلسفی را انتخاب کرده واز شهرت وگرایش به فقه وعلوم دینی اکراه داشت. (2)

 

کسی که گوهر یگانه نیشابور بود,نیشابوری که به خاطر مهاجرت دانشمندان سراسر عالم مرکزیت فرهنگی داشت وخیل دانشجویان از دورترین نقاط مغرب و مشرق به این شهر جذب می شدند.در عنفوان جوانی چنان در کارش معروف شد که سلطان جلال الدین ملک شاه سلجوقی در سال 467ق(والبته به تدبیر وزیر ایرانی اش)برای اصلاح تقویم نجومی به کار دعوتش کرد.او این دعوت را پذیرفت ودر اصفهان همراه با منجمین روزگارش رصدخانه مهم اصفهان را بنا کرد.پس از اقامت در نیشابور به کارهای مختلف اشتغال داشت,پایه اصلی شهرتش پزشکی و تنجیم بود. به عنوان حاذق ترین پزشک روزگار برای معالجه سلاطین مقتدر سلجوقی به دربار میرفت,معالجه اش بر روی سنجر سلجوقی معروف است.ستاره خوانی را از جنبه های نامطلوب شغل خویش می شمرد و به ندرت پیشگویی می کرداما به شهادت تاریخ همواره پیش گویی هایش درست از آب در میامد.

 

به گفته علی بن القاضی_الاشرف یوسف القفظی(در اخبار الحکما)علامه زمان بود وبه تدریس تمام علوم یونان می پرداخت.دقت وپاکیزگی نوروز ما از اوست ونو شدن سال یا تحویل آفتاب را از برج حوت به برج حمل تغییر دادوکتاب اقلیدس او در کتاب خانه لیدن هلند است ,رساله وجود وی در موزه لندن,رساله جسم مرکب او در کتابخانه آلمان است,با رساله کون و تکلیف سعی به حل علمی مساله خیر وشر کرد,و موسیقی دان بزرگی در عصر وزمان خود بوده و کتاب شرح المسائل من کتاب الموسیقی را نوشته.

 

نحوه وفات

 

 

 

خیام دستی به عصا و دستی در دست "مینوچهر" نوه ی خویش در باغ قدم میزد. آب زلال وآرامی از جوی وسط باغ می گذشت,صدای پرنده ها , همچون طنین نیایش فرشتگان, گوش جان خیام را نوازش می داد... خیام به سختی اما آرام ومطمئن گام بر میداشت وبه سخنان مینوچهر گوش فرا می داد. از پشت دیوار باغ فریاد چند رهگذر- که به ترکی شعر می خوا ندند- خیام ومینوچهر را به خود متوجه کرد. آنان سپاهیان سلاجقه بودند که برای رفتن به عسگر خانه(پادگان) شادمانی می نمودند. مینوچهر گفت این بیچاره ها هر جا بروند, بالاخره باید به عسگر خانه برگردند. ناگهان در اندرون خیام صدایی ناشناخته وگنگ این جمله را بریده بریده فریاد زد , بالاخره باید برگردند... باید... برگردند... انالله... انالله... واناالیه راجعون... راجعون... راجعون....

 

خیام همانجا نشست, دیگر پایش توان حرکت نداشت... به مینوچهر گفت: پسرم اینجا رانشان کن. ببین کجاییم , درخت را علامت بگذار. مینوچهر چنین کرد , روی درخت را با تکه سنگی دایره کشید وگفت بابا علامت گذاشتم. سپس خیام به بستر برگشت ومینوچهر برای خبر کردن امام محمد بغدادی به حوزه ی علمیه ای که وی درآن تدریس می کرد شتافت و وی را به منزل آورد. حکیم خطاب به وی گفت: اهل خانواده ومردانی از پاکان ونیکان رابخواه تا وصیت کنم.

 

امام بغدادی برای خبر کردن کسانیکه مورد نظرش بودند دستوراتی داد , اما خود از بالین حکیم تکان نخورد. حکیم کتاب " شفا " ی این سینا را پیش رو نهاد وبه مطالعه پرداخت , تقریبا وقت غذای ظهر رسیده بود که با خواهش واصرار امام بغدادی حکیم حاضر شد چند لقمه ی غذای سبک بخورد , که یکایک بزرگان و افراد فامیل بحضورش رسیدند.

 

خیام در جملاتی کوتاه , به آنان توصیه کرد که انسانیت , ایمان وعمل صحیح را که نتیجه اش همزیستی مسالمت آمیز و جامعه ای پاک وبی منازعه است در نظر داشته باشند وبرای هیچ چیز در دنیا ارزش قائل نشوند وهمه چیز را رعایت وامانت بدانند. آنگاه گفت: کتب مرا به امام محمد بغدادی بدهید , زیرا او بهتر از فتح پسرم می تواند از آثار علمی نهفته درآنها استفاده کند. اسباب وآلات مربوط به نجوم را به همراه وسایل مربوط به ریاضی وهندسه را به فتح بدهید که هر چه خواهد با آنان بکند. جنازه ام را درهمین باغ , زیر درختی که معین کرده ام ومینوچهر بر آن علامتی نهاده است دفن کنید. از همه شما می خواهم که هیچکس در مرگم زاری نکند. زیرا من به اندازه ی کافی زندگی کرده ام وهیچ آرزویی ندارم جز آنکه پاسخ مشکلاتم را پیدا کنم و میدانم که پاسخ آنها را در این جهان نمی یابم. مراسم تشییع جنازه وسایر مراسم سنتی را درساده ترین صورت ممکن برگزار کنید وبگذارید همچنانکه در زندگی ام سکوت وآرامش را دوست داشته ام , مرگم باعث بیدار شدن کودکی از خواب , یا پریدن بیماری از بستر نشود. شما بدانید که من خدا را به همان اندازه که برایم ممکن بود شناختم وامید وارم همین شناخت برای من بس باشد. بار دیگر شما را به دوستی یکدیگر توصیه می کنم.

 

امام بغدادی , برای چند لحظه به اندرون رفت. دختر , نوه وخدمتکاران را خبر کرد. آنها برای وداع با خیام به درون اتاق آمدند , زمزمه ی گریه شروع شد. هر کس کلامی می گفت . ظاهرا خیام دیگر کسی را نمی شناخت. نفس هایش به شمارش افتاده بود. کم کم صدا ها را نیز نمی شنید , فقط لغزش ذرات نور درچشمانش او را زنده نشان می داد.

 

شب با همه سنگینی اش روی سینه ی نحیف حکیم عمر خیام افتاده بود. قفسه ی سینه خشکیده وریه ها ی او دیگر تاب گرفتن و باز دادن هوا را نداشت. ضربات نبض کند وکند تر شد وبعد قطع شد , حکیم عمر خیام در گذشت.

 

عصر حکیم عمر خیام

 

اوضاع سیاسی و مذهبی

 

بحث حاضر، اختصاص به آشنایی بازمانه حکیم عمر خیام دارد بحث درباره شخص و شخصیت فرد بدون توجه به اوضاع و احوال حاکم بر او معنا پیدا نمی کند. شخص هم اسیرو مقهور اوضاع و احوال حاکم برزمان خود و هم آقا و سازنده شرایط حاکم بر محیطی است که در آن رشد و نمو پیدا می کند قدرت و منزلت می یابد، و حتی در مواردی شخصی این قدرت را می یابد که بر مسیر تاریخ خود و دیگران اثری تعیین کننده بگذارد. (1)

 

دوره حیات خیام مصادف بود با سلطه ترکان سلجوقی بر سرزمین اصلی ایران و تجربه تاریخ بویژه در ایران به ما آموخته است که هر سلسله و هر حاکمی از شروع پا گرفتن بنیانهای قدرتش تا مرحله حذفش یک منحنی ساده زنگی شکل را طی می کند که بطور خلاصه به دو بخش قابل تقسیم است: یکی که از نقطه آغازین حرکت سردود مان ویا سلطان شروع و به نقطه اوج قدرت و اقتدار سلسله یا حاکم می رسد و بخش بعدی که از نقطه اوج شروع و به نقطه حضیض و سرانجام حذف سلسله یا سلطان و حاکم ختم می شود. و حکیم عمر خیام در مرحله اول حکومت سلجوقیان بر ایران زیست، اما این ترکان که بودنداز کجا آمده بودند .

 

سلجوقیان منتسب به گروهی از ترکان چادر نشین غز بودند که قرنها قبل از روانه شدن بسوی خاک اصلی ایران در صحراهای وسیع بخش پایینی رود سیحون، که سیردریا نیز خوانده شده است, در رفت و آمد بودند و ییلاق و قشلاق آنها در بخشهای وسیعی از سرزمینهای میان در یای آرال از یک طرف و دریای خزر از طرف دیگر واقع می شده است.

 

تاریخ اول بار در قرن هشتم میلادی در منابع چینی از این ترکان با نام اوغوز

 

یاد کرده است ( پیگولوسکایا: 264) اغوزها را بعدها ترکمنان نیز خواندند. مصنفین عرب نیز آنان را غز نامیده اند.

 

این ترکان در قرن دهم میلادی/قرن چهارم هجری ، بمرور که خدم و حشمشان رو به فزونی گذارد، زندگی به صورت پراکنده از یکدیگر را ترک کردند و به دوره ای از تمدن که اصطلاحا«دوره فئودالیسم» یا دوره ملوک الطوایفی و یا خانخانی نام گرفته است، پا گذاشتند. بدین ترتیب ازآغاز قرن چهارم هجری شروع کردند به اجتماع نمودن در سرزمینهای مشخص در زمانهای معین، بطوری که دارای هویت سیاسی و اجتماعی مشخص شدند و دست زدند به ایجاد ارتباط با دیگر قبایل و طوایف هم عرض خویش. طی این جریان بطئی السیر.

 

سلجوق سه پسر به نامهای موسی، میکائیل و ارسلان اسرائیل داشت که احتمالا حکایت از صبغه یهودی بودن بودن این اقوام ترک نژاد دارد، هرچند که شواهد تاریخی حاکی است که آل سلجوق و دیگر ترکان ناحیه جند کمی قبل از پایان قرن دهم میلادی / قرن چهارم هجری ، به اسلام گرویدند و همین امر به آنها نیرویی مرکب از شوق وذوق و تعصب بخشید، نیرویی که آن را در جهاد علیه قبایل پاگان نشان دادند و بعدها نیز عامل اصلی توفیقات بعدی آنها در فتح بخش اعظم خاورمیانه و خاور نزدیک به معنای امروز و یا آسیای صغیر در معنای سیاسی گذشته آن شد.

 

سلجوقیان پس از درآمدن به اسلام به قسمت پایینی سیحون کوچ کردند امادر پایان قرن دهم میلادی مجددا از آنجابه ماوراءالنهر رفتند. در این زمان دو پسر میکائیل به نامهای طغرل بیک محمد و چغری بیک داود، نوادگان سلجوق در راس سلجوقیان قرار داشتند. کمی بعد ترکان قراخانی نیز به ماوراء النهر آمدند و همین امر موجب برخورد میان آنان و ترکان سلجوقی گردید و این برخورد به گونه ای شدید شد که سران ترکان سلجوقی به محمود غزنوی مراجعه کرده و از او خواستند که در خراسان به آنها اجازه اقامت داده شود و در مقابل تعهد کردند که در ازای آن برای غزنویان خدمات لشکری انجام دهند.« محمود به غزان ( سلجوقی) اجازه داد تا در شمال خراسان در ناحیه ای میان سرخس و ابیورد اقامت گزینند». این زمان مصادف بودبا اوایل قرن پنجم هجری / قرن یازدهم میلادی . سلاجقه در این زمان مشتمل بودند بر 9 قبیله از ترکان غز و دیگر ترکان چادرنشین بر سرزمینهای ماوراءالنهر.

 

سیاست محمود غزنوی در دادن اجازه اقامت به سلجوقیان در خراسان حول دو محور شکل گرفته بود. نخست اینکه ازآنها حصاری در مقابل تاخت و تاز دیگر قبایل ترک نژاد به خراسان ، که گهگاه از ماوراءالنهر به این استان زرخیز حمله ور می شدند، بوجود آورد و دوم اینکه با به اصطلاح نواختن آنها ، آنانرا در همان جایی که هستند متوقف سازد و برای این منظور نیز برای آنان خلعت فرستاد و به آنها القابی بخشید . اما این تمهیدات دیری نپایید و غزنویان بزودی خود را ناچار از مقابله با نفوذ و سلطه ترکان آل سلجوق دیدند ،که زیر جلگی با خلفای بغداد ارتباط برقرار ساخته بودند . نبردهایی که تقریبا پنج سال طول کشید (426 تا 431 ق ) وبرغم بهره مندی غزنویان از ساز وبرگ نظامی بیشتر وبهتر,سرانجام به پیروزی سلجوقیان انجامید . تحرک و خصوصیات چادر نشینی شان که آنها را آماده پذیرش هر نوع شرایط اقلیمی وزیستی ساخته بود ، سبب شد که برغم مزیتهای فراوانی که غزنویان در نبرد با این چادر نشینان داشتند ، پی درپی از آنها شکست خورده و هزیمت جویند ؛ علت اصلی این بود که غزنویان در این زمان به سوی نقطه حضیض در منحنی قدرت سرازیر بودند ، زیرا سلطان محمود جرات ورزیده بود واز به قتل رساندن حسنک وزیر ، که مثل همه ایرانیان دیگر مورد بغض خلیفه عباسی بود ، سرباز زده بود و خلیفه در ترکان سلجوقی که در رتق وفتق امور داخلی دستگاه خلافت از خود کاردانی و لیاقت نشان داده بودند ، تابعانمصیع بی آزاری یافته بود .

 

در سال 430 ق / 1038 میلادی ، پس از شکست سپاه سلطان مسعود غزنوی از سپاهیان سلجوقیان ، فاتحان تقریبا بدون برخورد با مقاومت قابل توجهی نیشابور را اشغال کردند و در مساجد آن شهر به طغرل بیک خطبه خوانده شد . این سال ، سال تاسیس دولت سلجوقیان شمرده می شود ، هر چند که بعد مسعود غزنوی یکبار دیگر فرصت یافت که طغرل را از نیشابور بیرون براند . اما سرانجام در نبردی که در سال 432 ق دردندانقان میان سپاهیان مسعود غزنوی و لشکریان طغرل بیک روی داد فرجام سلطان مسعود غزنوی برای همیشه رقم زده شد . پس از این نبرد خراسان به طور کامل به دست سلجوقیان افتاد و طغرل بیک مجددا وارد نیشابور شد و چغری بیک در مرو به تخت نشست بخشی از افغانستان و پنجاب تحت حکومت غزنویان به حیات رو به افول خود ادامه داد .

 

در فاصله سالهای 432 و 442 ق ، سلجوقیان ری، اصفهان ، همدان و دیگر نقاط آن روز ایران را تحت تسلط خود در آوردند و ری پایتخت طغرل بیک شد . در این زمان ، عمر خیام بروایتی سه ساله بود. متعاقبا نیز خوارزم در شمال ، هرات در مشرق ، سیستان و بلوچستان در جنوب و فارس و کرمان در مرکز ایران با فاصله کمی از یکدیگر به دست سلجوقیان افتاد . از این پس غزان متوجه آذربایجان و ارمنستان و سرزمین بیزانس شده و در طول سالهای 455 ق تا 465 ق ، در این نواحی نیز به فتح و غلبه ادامه دادند به طوری که در این سال شیروان گرجستان شرقی ، شامات و فلسطین نیز به تسلط اینان در آمد و سلطان محمد فاتح ، سرسلسله ترکان عثمانی که در 1452 قسطنطنیه را فتح کرد ، از عقاب این گروه از سلجوقیان بود . در بخش جنوبی نیز طغرل بیک در سال 447 ق وارد بغداد شد و کمی بعد آخرین دژ آل بویه هم سقوط کرد و سپاهیان سلجوقی جنوب غربی ایران را نیز به زیر یوغ خود درآوردند .

 

طغرل بیک که مسلمانی متعصب بود و خلیفه را جانشین واقعی حضرت رسول ( ص) می پنداشت . پس از فتح بغداد از هتک حرمت او خودداری و تنهابه ازدواج کردن با نوه او بسنده کرد، خطبه سلطانی بنام طغرل بیک خوانده شد و خلیفه بعنوان مرجع و پیشوای روحانی در بغداد ابقا شد.

 

در سال451 ق چغری بیک در مرو درگذشت و طغرل بیک تنها زعیم آل سلجوق در سرزمینی از جیحون تا فرات شد. در این زمان عمر خیام 12 ساله بود. اما این زعامت چهار سال بیشتر طول نکشید و درسال 455 ق طغرل در گذشت و چون فرزند ذکوری نداشت آلب ارسلان ، پسر چغری بیک به سلطنت رسید. در این زمان عمر خیام 16سال داشت آلب ارسلان در سال 464/ 1072م زمانی که از مرو عازم بخارا بود، پس از عبور از جیحون یا آمودریا بدست کوتوال یکی از قلاع قراخانیان کشته شد و سپاهیان او بنا چار به مرو بازگشتند. در این زمان عمر خیام 25 سال داشت با کشته شدن آلب ارسلان دوره پادشاهی بیست ساله ملکشاه آغاز شد. دوره ای که اوج قدرت سیاسی دولت سلجوقیان و در عین حال سالهای شکوفایی علم، خرد و ادب حکیم عمر خیام بود.

 

سلجوقیان که برای اداره سرزمینی از مدیترانه و مرمره در غرب تا کاشغر در شرق و دریای آرال و قلل جبال قفقاز در شمال و خلیج فارس در جنوب تجربه نداشتند. از ماموران کشوری و لشکری ایرانی که سرآمد آنان ابو علی حسن طوسی ملقب به نظام الملک بود کمک گرفتند.نظام الملک که حامی اصلی حکیم عمر خیام در کارهای علمی و اقدامات علمی اواز جمله تاسیس رصد خانه و اصلاح تقویم بود هم در خدمت آلب ارسلان و هم در خدمت ملکشاه بود اوهمانطور که در سیاستنامه خود نیز بدان اشاره کرده طرفدار یک حکومت مرکزی قوی و مخالف حکومت ملوک الطوایفی بود که ساختار اصلی حکومت قبیله ای سلجوقیان بر آن استوار بود و این امر به مذاق چادر نشینان غز خوش نمی آمد وبدین ترتیب سراسر دوران آلب ارسلان و ملکشان مملو از مبارزات قومی و قبیله ای تجزبه طلبان سران قبایل غز بود که می خواستند به رغم سیاست خواجه نظام الملک اقطاعات خویش را به امارات مستقل تبدیل کنند ودر این راه به میزان زیادی توفیق یافتند بطوری که حتی در عهد طغرل بیک قلمرو مستقل سلجوقیان کرمان(433ق تا583ق) تاسیس شدو سلجوقیان روم در آسیای صغیر حکومت مستقل خود راداشتند(470ق تا707 ق) و سرانجام نیز خواجه نظام الملک را از پیش پای خود برداشتند. مرگ ملکشاه که به طور مرموزی چند ماه پس از قتل خواجه نظام الملک روی داد، جنگ خانگی شدیدی را بدنبال داشت. در این جنگها که مدت بیست سال طول کشید و بخش مهمی از زندگی حکیم عمر خیام را نیز می پوشاند، محمود، برکیارق، سنجرومحمد(پسرش) رودروری یکدیگر قرار گرفتند و سرانجام نیز با از میان رفتن محمود و برکیارق ، سنجرومحمد و فرزند دیگرش که زنده مانده بودند،مملکت رابین خود تقسیم کردند. نواحی شرقی ایران نصیب سنجر و غرب ایران و عراق عرب سهم محمد گردید.

 

سلطان سنجر که دل خوشی از خیام نداشت از 512 تا552ق بر خراسان ، سیستان و خوارزم و مرو سلطنت کرد و بدین ترتیب 5 سال آخر عمر حکیم عمر خیام مصادف بود با زمامداری کسی که وی او را در کودکی مهیب خوانده بود وآن مهیب در تمام سالهای بعد کینه خیام رادر دل داشت.

 

در دوره حکومت سلجوقیان بر ایران و بویژه نیشابور وطن اصلی و محل زندگی حکیم عمرخیام شک نیست که جنگهای طولانی داخلی و خارجی هزینه زیادی را برمردم تحمیل کرد، نظام اقطاع بخشی به سران با نفوذ غزکه برغم مخالفت خواجه نظام الملک از سوی آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی دنبال می شد،بر هرج و مرج مالیاتی به زیان مردم زحمتکش می افزود. علاوه بر این طغرل بیک و جانشینانش که از سوی خلیفه عباسی بعنوان حامی اصلی خلافت و پشتیبان مذهب رسمی روز یعنی تسنن فرمان می گرفتند هرگونه اعمال مغایر با سنتهای مذهب حنفی را بشدت سرکوب می کردند. دوره حکومت آلب ارسلان , ملکشاه و سنجر همچنین مصادف بودبا اوج مبارزات و ترورهای سیاسی اسماعیلیان تحت رهبری حسن صباح که تحت شرایط روز هیچ وسیله دیگری برای اعمال نفوذ در دستگاه حکومتی نداشتند . اینان در قلعه حصین الموت مرکز فرماندهی شان با سازماندهی یک تشکیلات زیر زمینی وسیع به قتل و ترور مخالفان سیاسی عمده و یا حتی پیش و پا افتاده خود سرفا به جهت ایجاد ارعاب پرداخته بودند و متقابلا دستگاه حکومتی و مامورانش هر که را پیرو اسماعیلیه و یا مزنون به پیروی از آنان می یافتند تعقیب و به سخت ترین کیفر ها فرجام می دادند و از جمله بسیاری از آنها را به امر خواجه نظام الملک زنده زنده در اتش انداختند و سوزاندند .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   33 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله حکیم عمر خیام

دانلودمقاله خیام شاعر، خیام فیلسوف

اختصاصی از سورنا فایل دانلودمقاله خیام شاعر، خیام فیلسوف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
صادق هدایت
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعهی ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده. اگر همهی کتابهایی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمعآوری شود، تشکیل کتابخانهی بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که به اسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم و بیش دربردارد؛ اما همهی آنها تقریباً جُنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند.
حالا اگر یکی از این نسخه های رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم، در آن به افکار متضاد، به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید برمیخوریم؛ به طوری که اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهی خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل: الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدایی، وافوری... آیا ممکن است یک نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجّم هم باشد؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش درهمجوش چیست؟ اگر به شرح حال خیام در کتب قدما هم رجوع بکنیم، به همین اختلاف نظر برمیخوریم.
اساس کار ما روی یک مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است که به اسم خیام، همان منجم و ریاضیدان بزرگ، مشهور است و یا به خطا به او نسبت میدهند. اما چیزی که انکارناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن 5 و 6 هجری به زبان فارسی گفته شده.
تاکنون قدیمترین مجموعهی اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است، نسخهی «بودلن» آکسفورد میباشد که در سنهی 865 در شیراز کتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام، و دارای 158 رباعی است، ولی همان ایراد سابق کم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز درین مجموعه دیده میشود.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارتست از رباعیات سیزدهگانهی «مونس الاحرار» که در سنهی 741 هجری نوشته شده، و در خاتمهی کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی، با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی [نقل شده در] «مرصادالعباد» که یکی از آنها در هر دو تکرار شده، شکی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود که گویندهی آنها یک فلسفهی مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. از اینرو، با کمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محکِ شناسایی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم. در این صورت، هر رباعی که یک کلمه و یا کنایه مشکوک و صوفیمشرب داشت، نسبتِ آن به خیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود این است که میگویند خیام، به اقتضای سن، چندینبار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده و آخر عمر سعادت رفیق او شده، راهی به سوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول بادهگساری بوده، ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزهی شراب روی زمین میافتد و میشکند. آن وقت خیام برآشفته به خدا میگوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را ببستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی
خاکم به دهن مگر تو مستی ربی؟
خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آن کس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا به سوی خودت بخوان!» آن وقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند!
این حکایت معجزهآسای مضحک بدتر از فحشهای نجمالدین رازی به مقام خیام توهین میکند، و افسانهی بچهگانهای است که از روی ناشیگری به هم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوییم گویندهی آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیشخندههای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدایی که محکوم کرده، [با این زبان]، استغاثه میطلبد؟ شاید یک نفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها، این حکایت را ساخته تا اگر کسی به رباعیات تند او بربخورد به نظر عفو و بخشایش به گویندهی آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد!
از این قبیل افسانهها دربارهی خیام زیاد است که قابل ذکر نیست، و اگر همهی آنها جمعآوری بشود، کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزی که مهم است به این نکته برمیخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در یک محیط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسایی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجهی سوم و چهارم که به او حمله کردهاند از زمان خیلی قدیم شروع شده و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد به دست میدهد. کسانی که منافع خود را از افکار خیام در خطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
[با بررسی رباعیهای خیام] میتوانیم به طور صریح بگوییم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ، مادی، بدبین و ریبی بوده (و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده) و یک لحن تراژیک دارد که به غیر از گویندهی همان رباعیات چهاردهگانهی سابق کس دیگری نمیتواند گفته باشد، و قیافهی ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با یک جبر یأسآلودی حوادث تغییرناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوشبینی به نظر میآید اتخاذ میکند.

به طور خلاصه، این ترانههای چهار مصراعی کمحجم و پُرمعنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی میماند، باز هم میتوانستیم بفهمیم که گویندهی این رباعیات در مقابل مسایل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را به دست بیاوریم. لهذا از روی میزان فوق، ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب به خیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. اما آیا این کار آسان است؟
سلاستِ طبع، شیوایی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفهی موشکاف که از خیام سراغ داریم به ما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است، خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده به مرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده.
علاوه بر بیمبالاتی و اشتباهات استنساخ کنندگان و تغییر دادن کلمات خیام، که هر کسی به میل خودش در آنها تصرف و دستکاری کرده، تغییرات عمدی که به دست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود. مثلاً،
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
تقریباً در همهی نسخ نوشته «شادی مطلب». در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آن را نشان میدهد. یک دلیل دیگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده.
رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند، بدون یک جنبهی فلسفی یا نکتهی زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است، میشود با کمال اطمینان دور بزنیم. مثلاً آیا جای تعجب نیست که در مجموعهی معمولی رباعیات خیام به این رباعی بربخوریم:
ای آنکه گزیدهای تو دین زرتشت
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جایی بنشین عمر که خواهندت کشت
این رباعی تهدیدآمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و به او سوءقصد کردهاند؟ جای تردید است، چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خیام به نظر میآید. ولی در هر صورت قضاوت گوینده را دربارهی خیام و درجهی اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد.
به هر حال، تا وقتی که یک نسخهی خطی که از حیث زمان و سندیت تقریباً مثل رباعیات سیزدهگانهی کتاب «مونس الاحرار» باشد به دست نیامده، یک حکم قطعی دربارهی ترانههای اصلی خیام دشوار است. به علاوه، شعرایی پیدا شدهاند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی کردهاند که از او تقلید بکنند ولی سلاستِ کلام آنها، هر قدر هم کامل باشد، اگر مضمون یک رباعی را مخالف سلیقه و عقیدهی خیام ببینیم با کمال جرأت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح و سلاستِ کامل و بیان ساده گفته شده؛ در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بیپرواست.
ازین مطالب میشود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در یک قالب متکلف و غیرمنتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خیام، مسلک فلسفی، عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او، اینها صفاتی است که میتواند معیار مسئلهی فوق بشود.
ما عجالتاً این ترانهها را به اسم همان خیام منجّم و ریاضیدان ذکر میکنیم، چون مدعی دیگری پیدا نکرده. تا ببینیم این اشعار مربوط به همان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای این کار، باید دید طرز فکر و فلسفهی او چه بوده است.
خیام فیلسوف
فلسفهی خیام هیچوقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانههای در ظاهر کوچک ولی پُر مغز، تمام مسایل مهم و تاریکِ فلسفی را که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری را که جبراً به او تحمیل شده و اسراری را که برایش لاینحل مانده مطرح میکند. خیام ترجمان این شکنجههای روحی شده: فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأسهای میلیونها نسل بشر است که پیدرپی فکر آنها را عذاب داده است. خیام سعی میکند در ترانههای خودش با زبان و سبک غریبی همهی این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بیپرده حل بکند. او زیر خندههای عصبانی و رعشهآور، مسایل دینی و فلسفی را بیان میکند، بعد راه حل محسوس و عقلی برایش میجوید.
به طور مختصر، ترانههای خیام آیینهای است که هر کس، ولو بیقید و لاابالی هم باشد، یک تکه از افکار، یک قسمت از یأسهای خود را در آن میبیند و تکان میخورد. ازین رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد میشود که امروزه طرف توجه علمای طبیعی است و شرابِ گس و تلخمزهی خیام هرچه کهنهتر میشود، بر گیرندگیاش میافزاید. به همین جهت، ترانههای او در همهجای دنیا و در محیطهای گوناگون و بین نژادهای مختلف طرف توجه شده.
اکنون برای اینکه طرز فکر و فلسفهی گویندهی رباعیات را پیدا بکنیم و بشناسیم، ناگزیریم که افکار و فلسفهی او را چنانکه از رباعیاتش مستفاد میشود بیرون بیاوریم، زیرا جز این وسیلهی دیگری در دسترس ما نیست و زندگی داخلی و خارجی او، اشخاصی که با آنها رابطه داشته، محیط و طرز زندگی، تأثیر موروثی، فلسفهای که تعقیب میکرده و تربیت علمی و فلسفی او به ما مجهول است.
اگرچه یک مشت آثار علمی، فلسفی و ادبی از خیام به یادگار مانده ولی هیچکدام از آنها نمیتواند ما را در این کاوش راهنمایی بکند، چون تنها رباعیات، افکار نهانی و خفایای قلب خیام را ظاهر میسازد. در صورتیکه کتابهایی که به مقتضای وقت و محیط یا به دستور دیگران نوشته حتی بوی تملق و تظاهر از آنها استشمام میشود و کاملاً فلسفهی او را آشکار نمیکند.
به اولین فکری که در رباعیات خیام برمیخوریم این است که گوینده با نهایت جرأت و بدون پروا با منطق بیرحم خودش هیچ سستی، هیچ یک از بدبختیهای فکری معاصرین و فلسفهی دستوری و مذهبی آنها را قبول ندارد و به تمام ادعاها و گفتههای آنها پشت پا میزند. در کتاب «اخبار العلماء باخبار الحکماء» که در سنهی 646 تألیف شده راجع به اشعار خیام اینطور مینویسد:
«...باطن آن اشعار برای شریعت مارهای گزنده و سلسله زنجیرهای ضلال بود. و وقتی که مردم او را در دین خود تعقیب کردند و مکنون خاطر او را ظاهر ساختند، از کشته شدن ترسید و عنان زبان و قلم خود را باز کشید و به زیارت حج رفت... و اسرار ناپاک اظهار نمود... و او را اشعار مشهوری است که خفایای قلب او در زیر پردههای آن ظاهر میگردد و کدورت باطن او جوهر قصدش را تیرگی میدهد.»
پس خیام باید یک اندیشهی خاص و سلیقهی فلسفی مخصوص راجع به کائنات داشته باشد. حال ببینیم طرز فکر او چه بوده: برای خواننده شکی باقی نمیماند که گویندهی رباعیات تمام مسایل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علماء و فقهایی که از آنچه خودشان نمیدانند دم میزنند حمله میکند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  33  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله خیام شاعر، خیام فیلسوف