
فصل اول:
تعریف منازعه و همکاری
منازعه، معمولا به وضعیت و شرایطی اشاره دارد که در آن یک گروه و مجموعه انسانی مشخص و معین اعم از مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قومی به دلیل تعارض و ناسازگاری واقعی یا ظاهری اهداف و ارزش ها با یک گروه و یا گروههای انسانی دیگر تعارض و تضاد آگاهانه دارند. در حقیقت، منازعه نوعی کنش و واکنش متقابل و متعامل افراد و کشورها با یکدیگر است که شامل مبارزه و مقابله آنها با طبیعت و محیط زندگیشان می شود، منازعه نوعی از رقابت است که در آن طرفین در عین تلاش برای دستیابی به منابع کمیاب سعی می کنند با تقویت موضع و ارتقای موقعیت و منزلت خود، دیگری را از رسیدن به هدف مطلوب باز داشته، منصرف یا خارج نمایند. به عبارت دیگر، منازعه وقتی حادث می شود که طرفین تصویر و درکی از اختلافات میان خود داشته باشند و تلاش نمایند این اختلاف را به نفع خود حل و فصل نمایند و خاتمه دهند.
در سیاست بین الملل، منازعه را به معنای وسیع آن کشمکش، برخورد، مناقشه یا اختلافات میان دو یا چند دولت تعریف کرده اند. از این تعریف چنین بر می آید که منازعه مقوله ای بنیادین و یکی از مراکز ثقل سیاست بین الملل است. به قول میلر[1]فرایندی که از ابتدا تا انتها به منازعه برخورد نکند فرایندی سیاسی نیست. جان اسپنسر همین معنا را این چنین بیان می کند: آدمیان با وجود تفاوت از نظر زبان، پوشش و خلق و خویشان، بسیار به یکدیگر شباهت دارند.
اما سیاست از جایی آغاز می شود که شباهت های آدمیان پایان می یابد و سیاست از آن رو از اینجا آغاز می شود که بین دولت – ملتها از نظر منافع، ارزشها، نظام های عقیدتی و تاریخ اختلاف و ناهمگونی وجود دارد. همگان خواستار صلح اند، اما فقط مطابق شرایط خودشان.
کنت بولدینگ[2]در تحلیلی عام از منازعه از نظرگاه سیستمی با این بحث آغاز می کند که هر بازیگر اعم از فرد، گروه، سازمان یا کشور را می توان به مثابه نظامی در نظر گرفت که به محرکهای درونی و بیرونی پاسخ می دهد. همچنین می توان گفت که هر نظامی دارای دید یا تصویری از موقعیتهای گوناگون در جهان است که مفهوم یا طرح یا نقشی را شامل می شود. او نتیجه می گیرد که وقتی نظام عام به فرایندهای (( وسیله – هدف )) می پردازد، تعداد معینی از حلقه ها ( انسان های بالقوه یا بالفعل ) با حلقه ها و پیوندهای عاملان ( بازیگران ) دیگر برخورد می کند و منازعه عموما هنگامی روی می دهد که یک فرد یا گروه تصور می کند یک یا چند هدف از جانب یک فرد یا گروه دیگر مورد تحدید یا تهدید واقع شده است.
همکاری نیز از نظر لغوی مترادف همدستی و هماهنگی به کار می رود اما در متون و نظریه های همکاری بین المللی، همکاری فراتر از هماهنگی است. بر این اساس همکاری عبارت است از انطباق و هماهنگی سیاست ما در راستای منافع مشترک. لذا ممکن است کشورها بدون اینکه سیاست های خود را با یکدیگر منطبق و سازگار کرده باشند هر کدام به صورت یک جانبه عمل نمایند اما در عمل سیاستی هماهنگ با یکدیگر است که برای دستیابی به اهداف مشترک باید یک نوع هماهنگ سازی صورت گیرد. به عبارت دیگر همکاری یک نوع هماهنگی ارادی و انتخاب برای تحقق منافع مشترک است که بدون آن کشورها به هدف نخواهند رسید. حال با بیان مفهوم منازعه و همکاری در ادامه بحث به بررسی آن از نظرگاه نو واقع گرایی، نو کارکرد گرایی و نهاد گرایی نو لیبرالیزایم می پردازیم:
1- نظریه نو واقع گرایان:
نو واقع گرایان معتقدند که نظام بین الملل بی نظم و آنارشیک است. این بی نظمی البته به معنای هرج و مرج و عدم نظم و نسق و رفتار الگومند نیست. همچنین به معنای جنگ تمام عیار و مناقشه عریان و مستمر نیز نیست. بلکه منظور از بی نظمی و منازعه از این دیدگاه، نوعی اصل نظام بخش و تنظیم کننده است که توضیح می دهد نظام بین الملل از واحدهای سیاسی مستقلی تشکیل شده است که فاقد اقتدار مرکزی حاکم بر آنها می باشد.به عبارت دیگر، حاکمیت، ذاتی کشورهاست، چون هیچ مرجع بالاتری وجود ندارد.
آنارشی بین المللی پیامدهای مهمی برای رفتار کشورها و روابط بین الملل دارد. به طور کلی اولا؛ کشورها نسبت به یکدیگر بی اعتماد بوده و سوء ظن دارند. آنها همواره از خطر بروز جنگ و منازعه نگران هستند. اساس این ترس این واقعیت است که آنها در جهانی زندگی می کنند که کشورها قادرند به کشوری دیگر حمله کنند، آنها برای حفظ بقای خود حق دارند نسبت به دیگران بی اعتماد باشند. ثانیا؛ مهمترین هدف کشورها در نظام بین الملل، تضمین بقا و ادامه حیات است. به علت این که سایر کشورها تهدیدات بالقوه ای هستند و هیچ اقتدار برتری وجود ندارد که کشورهای مورد تجاوز را نجات دهد، کشورها نمی توانند برای تامین خود به دیگران متکی باشند. به کلام دیگر چون نظام بین الملل خود یار است، هر یک از کشورها باید به تنهایی امنیت خود را تامین کنند و اتحادها و پیمانهای نظامی اموری موقت و متغیر هستند. ثالثا؛ کشورها در نظام بین الملل تلاش می کنند قدرت نسبی خود را به حداکثر برسانند. دلیل این رفتار نیز ساده است، هر چه قدرت و مزیت نظامی یک کشور بر دیگران بیشتر باشد، ضریب امنیتی آن بیشتر و بالاتر خواهد بود. هر کشوری خواهان آن است که برترین قدرت نظامی در نظام بین الملل باشد، چون این بهترین راه برای نظامی است که می تواند بسیار خطرناک باشد.
نو واقع گرایان اظهار می دارند که بی نظمی و آنارشی ممکن است به دو صورت باعث منازعه و جنگ شود: یکی این که به کشورها اجازه می دهد تا جنگ را آغاز کنند، چون همان گونه که گفته شد در وضعیت بی نظمی اقتدار و مرجع قدرتمند نهایی وجود ندارد که جنگ را متوقف کند. در این صورت، بی نظمی به صورت یک عامل عمل می کند و جنگ را امکان پذیر می سازد، اما آنارشی از طریق دیگری نیز باعث جنگ می شود یعنی ایجاد معمای امنیت برای کشورها.
در فقدان یک کارگزار مجری قانون و برقرار کننده نظم، کشورها باید مواظب خود و آن دسته از کشورهائی باشند که می توانند استقلال آنها را تهدید کنند. در چنین شرایطی معمای امنیت ظهور می کند، نه به علت سوء برداشت یا خصومت های خیالی، بلکه به خاطر بستر و بافت بی نظم نظام بین الملل، معمای امنیت به تعامل بد سگالی اشاره دارد که بر اثر آن اقدامات و ترتیباتی که یک کشور اتخاذ می کند تا امنیت خود را افزایش دهد، موجب تهدید دیگران می شود. از سوی دیگر او نیز اقدامات تامینی و تدافعی خود را اتخاذ می کند که به نوبه خود ضریب امنیتی کشور نخست را کاهش می دهد. در یک نظم خودیار جستجوی بقا و نتیجه آن، کافی است تا حتی قدرت های، وضع موجود نیز به مسابقه تسلیحاتی پرداخته، اتحاد تشکیل دهند و حتی مواقعی نیز به منازعه و جنگ کشیده شوند.
از دیدگاه نئورئالیزم، در غیاب یک مرجع و اقتدار مرکزی، مؤثرترین راه تامین صلح و امنیت بین المللی، توزیع برابر قدرت بین قدرت های بزرگ است. این موازنه می تواند فارغ از مقاصد و ویژگیهای بازیگران, باعث ارتقای نظم، ثبات و صلح بین المللی شود. هم چنین در چنین شرایطی که یک قدرت برتر یا هژمون در نظام بین الملل ظهور کند در پرتوی تفوق و سیطره آن یک نوع ثبات مبتنی بر استیلا شکل می گیرد. در این وضعیت هژمون نقش یک شبه یا نیمه حکومت را در نظام بین المللی ایفا می کند. از آنجا که این قدرت هژمون بیشترین نفع را از وضع موجود می برد، تلاش میکند با استقرار نظم هژمونیک ثبات را برقرار سازد و بدین منظور آماده است حتی هزینه برای برقراری این نظم را بپردازد و با کشورهایی که از پذیرش آن سر باز زنند یا با تشویق ویا با تهدید برخورد کند. بنا بر این صلح و ثبات هر دو معلول چگونگی توزیع قدرت در سطح بین المللی است.
نو واقع گرایی، ماهیت و امکان و احتمال همکاری های بین المللی را نیز بر اساس ساختار آنارشیک این نظام تجزیه و تحلیل می کند. همانطور که توضیح داده شد، آنارشی باعث می شود که اولا کشورها نسبت به یکدیگر بی اعتماد باشند و ثانیا هیچ مرجعی وجود نداشته باشد که متجاوزان را از تجاوز و جنگ افروزی بازدارد. این دو پیامد بی نظمی، دو مانع را بر سر کار همکاریهای بین المللی ایجاد می کند که دستیابی به آن را بسیار مشکل می سازد. نخست بر اثر جو بی اعتمادی حاکم بر روابط بین المللی کشورها از ترس استثمار شدن و فریب خوردن توسط شرکای خود از آغاز و ادامه همکاری با کشورهای دیگر محتاط هستند. دوم دولتها از آنجا که در یک نظام غیر متمرکز و خودیار قرار گرفته اند، ماهیتی تدافعی دارند و حتی در شرایطی که همکاری تضمین سود مطلق نیز می باشد، محتاطانه عمل می کنند. چون کشورها در شرایط بی نظمی به همان اندازه که نسبت به منافع مطلقشان حساس هستند در صددند تا در مقایسه با رقبای خود نیز سود کمتری نبرند, لذا همکاری در سطح بین الملل مستلزم حل دو مشکل فریب کاری و سود نسبی است. حتی با رفع مشکل اول, بدون حل مشکل سود نسبی, دستیابی به همکاری و استمرار آن در سطح بین الملل سخت و دست نیافتنی است!
2- نو کارکرد گرایی
1-Miller
2-Cont Bolding
پایان نامه ارشد رشته علوم سیاسی - عوامل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با دولت اسلامگرای ترکیه در قبال دولت جدید عراق با فرمت WORD