جنگ نرم چیست ؟
چکیده :
هدف این مقاله از یک سو واکاوی چگونگی تأثیر رسانه بر افکار عمومی و از سوی دیگر چگونگی بهرهگیری کشورها از این تأثیر در اعمال قدرت با مفهوم اقناعی آن برای رسیدن به اهداف خود در چارچوب جنگ نرم است. محتوای برنامههای رسانهها با مضامین گوناگون برخاسته از فرهنگ کشور به مثابه قدرت نرم آن میتواند با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای در مفهوم جنگ نرم، افکار عمومی کشور آماج را شکلدهی و هدایت کند. جنگ نرم از آن جهت به افکار عمومی مرتبط میشود که با ابزارها و فناوریهای جدید در تصویرسازی موجه از امر ناموجه، همچنین کسب اعتبار در افکار عمومی بینالمللی تأثیرگذار است. شرایط جدید جهانی موجب شده تا کشورها در رقابتی درگیر شوند که لازمه آن نه تنها داشتن قدرت نرم و نمادهایی از قدرت سخت است، بلکه داشتن مشروعیت در میان افکار عمومی جهانی و ترغیب دیگران برای هدف مورد نظر خود نیز اهمیت یافته است.
واژگان کلیدی: رسانه، افکار عمومی، قدرت نرم، جنگ نرم.
مقدمه
جنگ نرم مقابله و تلاشی است از طرف نیروهای شیطان و استبداد برای به نابودی و مذلت کشاندن و برگرداندن مسلمانان از راه نجات، چنان که شیطان وعده ی آن را داده است.
این مقابله عموماً در عرصههای گوناگون فرهنگی اجتماعی سیاسی اتفاق می افتد و ابزار کاربردی آن ناتوی فرهنگی است که در قالب ابزارهای دیپلماسی عمومی و روانی و رسانهای عمل می کند. هدف آن تضعیف ثبات و امنیت اجتماعی، فرهنگی بوده و دوره آن بلند مدت است؛ از اینرو میتوان تهدید یا براندازی نرم را تلاش دشمن جهت تسلط کامل در ابعاد گوناگون بر یک جامعه دانست که این تسلط با زدودن الگوهای رفتاری و هنجارهای ارزشی جامعه مورد تهاجم و جایگزینی الگوها و ارزشهای جامعه مهاجم محقق میگردد. در این نوع تهدید و جنگ، کشور مهاجم بدون خونریزی و با طی کردن پروسه زمانی آرام و بدون نیاز به نیروهای نظامی بلکه با استفاده از استحاله فکری و فرهنگی یک جامعه، سلطه همه جانبه خود را بر آن جامعه تحمیل کرده و با روش نرم افزاری حساب شده آنان را مطیع خود می گرداند، در یک کلام میتوان جنگ نرم را اینگونه تعریف نمود: اجرای برنامه ای حساب شده، مسالمت آمیز و دراز مدت برای نفوذ در ارکان سیاسی/اجتماعی یک نظام به منظور تغییر سیستم سیاسی یک کشور با ایجاد تغییر و تحول اساسی در باورهای اساسی و اصلی آن ها به نفع خود. امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یک جنگ عظیمى مواجه است . در این جنگ نرم، جوانان دانشجو ، افسران جوان این جبه اند . بنابر این بیشتر سرمایه گذاری دشمنان برای انحراف ذهن جوانان و تلقین باور های غلط در وجود آنهاست . نمونه ای از این باور های غلط را ذکر می کنیم :
1 - آزادی های شما توسط دین اسلام گرفته شده است
2 - وضعیت اقتصادی و جایگاه سیاسی کشور متزلزل است
3 - کشور در ناامنی به سر می برد
4 - فرهنگ ایرانی بخاطر دین عقب مانده است
5 - مد ، لباس و مدل های موی غربی را امتحان کنید
6 - حکومت بی کفایت است و توانایی اداره ی کشور را ندارد
7 - اروپایی ها و غربی ها از ما بهتر می فهمند ، از فرهنگ و آداب آنها پیروی کنید
8 - تا کی باید در مقابل آمریکا ایستاد؟ تسلیم شویم تا خوشبخت شویم ( استقلال زیر سایه ی آمریکا)
- بازی های جدید را امتحان کنید ( سبب ایجاد حس خشونت،تحریک غریزه ی جنسی ، دوری از اسلام ، و... که به طور غیر مستقیم بر ضمیر ناخودآگاه فرد اثر می گذارد )10
- سبک جدید موسیقی ها را گوش دهید و آرامش پیدا کنید ( در صورتی که برای روح انسان گوش دادن به این نوع موسیقی ها خطرناک است)
ابزار و اهداف جنگ نرم
با توجه به تعریفی که از جنگ نرم صورت پذیرفت می توان ابزارهای این جنگ را بسیار ساده و کم هزینه دانست که این سادگی در عین حال بسیار پیچیده و کاربردی تر از جنگ سخت است چرا که نیاز به لشگرکشی و مقاومت های فیزیکی ندارد، بلکه با تصرف فکر، اندیشه و اراده یک جامعه و نفوذ آرام در لایه های فکری آن جامعه صورت میپذیرد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی: «جنگ نرم یعنی جنگ بوسیله ابزارهای فرهنگی به وسیله نفوذ به وسیله دروغ به وسیله شایع پراکنی با ابزارهای پیشرفته ای که امروز وجود دارد ابزارهای ارتباطی که ۱۰ سال قبل و ۱۵ سال قبل و ۳۰ سال قبل نبود امروز گشترش پیدا کرده جنگ نرم یعنی ایجاد تردید در دلها و ذهنهای مردم»ابزارهای گوناگونی جهت اجرای این تهدید وجود دارد که شامل: ابزارهای تبلیغات، رسانه، احزاب، شبهه پراکنی، تریبون های آزاد، جوسازی روانی، شایعه سازی و…. از جمله این ابزار است و هدف فتح سنگرهای فکری و عقیدتی یک جامعه است: «در جنگ نظامی دشمن به سراغ سنگرهای مرزی ما میآید مراکز مرزی ما را سعی میکند منهدم کند تا بتواند در مرز نفوذ کند در جنگ روانی و آنچه که امروز به آن جنگ نرم گفته میشود دشمن به سراغ سنگرهای معنوی میآید که آنها را منهدم کند« . در جنگ نظامی دشمن مشخص است و ما دشمن را می بینیم و ازآن نفرت داریم ، سعی می کنیم آن را از بین ببریم چون آن را مانع تجلی اهداف خود می دانیم و دوست نداریم کسی به ما زور گویی بگوید و بخواهد فرهنگ و دینمان را از ما بگیرد ولی در جنگ نرم ، دشمن مشخص نیست چون آنها خود را دوست ما و خواهان پیشرفت ما نشان می دهند در صورتی که هدفشان همان دوری از دین و فرهنگ ایرانی و رواج فرهنگ ضد اسلامی غربی است ولی ما که آن ها را دوست می بینیم سعی می کنیم به آرمان های آنان عمل کنیم و دین فرهنگ مان را فراموش کنیم .
آن ها همان ممانعت در تشکیل اهدافمان را ایجاد و فرهنگ و دینمان را از ما می گیرند . در صورتی که در جنگ نظامی ما در مقابل این دشمنی می ایستیم ولی در جنگ نرم چون دشمن و سلاح های او را نمی بینیم و نمی شناسیم نه تنها در مقابل او نمی ایستیم بلکه بی آن که بدانیم با آن همکاری می کنیم . در این جا در می یابیم جنگ نرم به مراتب خطرناک تر و دامنه ی تاثیر گذاری آن به مراتب بیشتر از جنگ سخت (نظامی ) است . کمترین ضرر را به خودشان و بیشترین ضرر را به ما می رسانند .
آنان در جنگ نظامی حریف وحدت و ایمان ما نشدند ولی حالا در جنگ نرم سعی دارند وحدت را از بین ببرند ، مشکلات را بزرگ جلوه دهند و قوانین اسلامی را مانع رشد کشور نشان دهند . آنان نمی توانستند از خارج به ما نفوذ کنند ولی با برنامه ریزی بسیار دقیق سعی دارند مردم را به جان هم بیندازند و از درون کشور را ویران کنند . رسانه ها بیش ترین تاثیر گذاری را در این تخریب ذهنی و انحراف فکری دارند . رسانه ها ، موسیقی های مبتذل ، فیلم ها و بازی های رایانه ای به طوری که اصلا به نظر نمی آید روی ضمیرناخودآگاه فرد تاثیر می گذارند و فرد بدون آن که احساس کند نتایج این تاثیر گذاری برنامه ریزی شده را بروز می دهد ، از دین دوری می کند ، منکر ولایت فقیه می شود ، خود را در وحدت کشور سهیم نمی داند و کاملا نامحسوس سبب ایجاد باور های غلط ، شایعه پراکنی و ابلاغ دروغ رسانه ها می شود . مردم دیگر هم تاثیر می گیرند و این چرخه ادامه می یابد و باور غلط در میان مردم و توسط خود مردم شکل می گیرد که عواقب جبران ناپذیری دارد . مثلا شایعه ی حمله ی نظامی ، ضایع شدن مقامات سیاسی در جوامع بین المللی ، بی احترامی و بی اعتنایی دیگر کشور ها نسبت به ما ، ضعف قدرت نظامی ، نبود استقلال و وابستگی به دیگر کشور ها ، این که کمر ایران در برابر فشار های غرب خم شده است ، دولت نمی تواند کشور را اداره کند ، جوانان آزادی ندارند ، روحانیت مانع رشد اجتماعی می شود ، فلان کس فامیل فلان مقام سیاسی است ،پیشرفت های ایران خیلی کار مهمی نیست ، در این جا آزادی کامل و خوشبختی به معنای واقعی است و هزاران هزار دروغ و شایعه ی دیگر که همگی بی اساس است و توسط خود مردم در حال رواج است .
اگر این دشمنی ها و کار شکنی ها توسط کارشناسان و متخصصان به مردم نشان داده شود و ذهن مردم از این فتنه انگیزی ها روشن گردد ، دیگر جامعه در برابر این نوع از حمله ی روانی دشمن به خوبی واکسینه می شود .
بسیاری از جوانان ما هستند که با فکر روشن به این وقایع نگاه می کنند و دشمنی های آنان را می بینند و با شرکت در کار های فرهنگی و مذهبی مثل شرکت در نماز جمعه ، عضویت در بسیج ، تشکیل کلاس های عقیدتی ، ایجاد پایگاه های فرهنگی و ... از ولایت پشتیبانی می کنند و دست به دست هم می دهند و منتظر ظهور آقا امام زمان که کلید حل این مشکلات است ، می باشند .
انواع جنگ
در یک تقسیم کلی که با توجه به ابزار های به کار رفته و هدف اصلی انجام می شود می توان جنگ ها را به سه نوع سخت ، نیمه سخت و نرم تقسیم کرد .
منظور از جنگ سخت ، جنگ نظامی و فیزیکی میان سربازان و نظامیان مهاجم و جبهه ی مقابل است .
هدف اصلی در جنگ نیمه سخت، تغییر حاکمان و مسئولان کشور است . در این نوع از جنگ که معمولا برای سرنگون کردن و تسخیر یک حکومت است ، سپاه دشمن علناً وارد جنگ نمی شود بلکه سعی می کند مهره های خود را توسط کودتای نظامی به قدرت برساند .
در جنگ های نرم لااقل در مراحل اولیه جنگ هیچ منازعه ی فیزیکی و سختی صورت نمی گیرد.جنگ نرم از سنخ جنگ فرهنگی است . ابزار و ادوات آن از نوع ابزارهای فرهنگی،فکری،اندیشه ای و منشی اند و نه ابزارها و وسایل نظامی. دشمنان درجنگ نرم به دنبال تسخیر باورها و ارزش های یک ملت اند . تصرف قلب و مغز ها ، هدف اصلی جنگ نرم است و وقتی به این هدف نائل شوند در حقیقت جبهه ی مقابل را به جبهه ی خودی تبدیل کرده اند و در چنین صورتی اصولاً نیازی به تسخیر نظامی کشور و یا دخالت رسمی و مستقیم در تغییر نظام حاکم برآن نیست . بلکه این اهداف را خود آن ملت که همگی یا بخش عمده ای از آن ها در اثر جنگ نرم به جبهه ی دشمن پیوسته اند تامین می کنند . احیاناً اگر نیازی به جنگ سخت باشد با کمترین مقاومت با کشور هدف روبروخواهند شد و با هزینه ای بسیار اندک به هدف اصلی خود خواهند رسید .
در جنگ نرم با استفاده از اقدامات روانی،رسانه ای،تبلیغاتی،اجتماعی و فرهنگی سعی می شود جامعه یا کشور هدف از بعد اندیشه ای و اعتقادی تسلیم مهجمان شود . به تعبیر دیگر در جنگ نرم دشمن سعی می کند با برنامه ریزی کامل و دقیق و با استفاده از همه ی ابزار های ممکن بر باورها ، احساسات و رفتار های جامعه ی هدف ، تاثیر بگذارد .
در جنگ نرم مهاجمان سعی می کنند از طریق استحاله فکری و فرهنگی ، مردمان جامعه ی هدف را ناخودآگاه به نیروی خودی تبدیل نمایند . هدف جنگ نرم این است که باور ها و ارزش های جامعه ی هدف را به گونه ای جهت دهند که همچون مهاجمان بیندیشیند . یهنی هر آنچه را آنان خوب می دانند خوب بدانند و هر آنچه را زشت معرفی می کنند زشت ببینند .
در قدرت سخت یا جنگ سخت مبنای کار اجبار است . اما در قدرت نرم یا جنگ نرم مبنای فعالیت اقناع است .
اهمیت جنگ نرم
شدید تر و بزرگ تر دانستن فتنه از قتل در آیات 191 و 217 سوره ی بقره ، حاکی از خطرناک تر بودن تهاجم فرهنگی و جنگ نرم نسبت به جنگ های سخت می باشد . فتنه از شگرد ها و لوازم جنگ نرم است . چون در فتنه باور ها و ارزش های مردم مورد هجوم قرار می گیرد و با ترفند های مختلف آن باورها تضعیف و تحقیر می شوند .
جنگ ها ی سخت و نیمه سخت کارایی چندانی ندارند چون تاثیر گذاری آنها کوتاه مدت و لغزنده می باشد و هزینه های فراوانی برای مهاجم در بر دارد . برای همین استعمار گران به این نتیجه رسیده اند که باید سیایت استعماری خودرا تغییر دهند . راه تثبیت سیطره بر یک کشور جنگ نرم است ، زیرا :
1) گستره ی تاثیر گذاری جنگ نرم غیرقابل مقایسه با جنگ های سخت و نیمه سخت است .
2) چون هدف نهایی جنگ سخت تصرف زمین و منطقه ی جغرافیایی است ، با مقاومت شدید مردم روبرو می شود و دوام چندانی ندارد . در حالی که جنگ نرم به دلیل مخفیانه و نامرئی بودن تحت مقاومت چندانی قرار نمی گیرد و در نتیجه تاثیر گذاری آن بسیار با دوام تر است .
3)در جنگ سخت تلفات مهاجمان سنگین است. اما جنگ نرم خیلی سریع تر و آسان تر و بدون تلفات خودی صورت می گیرد در صورتی که تلفات جبهه ی روبرو از نظر روانی بسیار زیاد است .
4) افرادی که در جنگ سخت کشته خواهند شد افرادی قهرمان و مقدس شناخته می شوند ولی در جنگ نرم چنین نیست .
5) چون قالب حکومت بر پایه ی فرهنگ و اعتقادات مردم است اگر باور ها و ارزش ها دستخوش تغییر شوند ساختار های سیاسی هم خود به خود سست خواهند شد .
6) جنگ نرم تدریجی و پنهانی است و تشخیص آن نیاز به بصیرت و روشن بینی دارد ولی جنگ سخت آشکار و مشخص است .
تأثیر رسانهها بر افکار عمومی
در عصری که واقعیت قابلیت ساخته شدن دارد، رسانهها نیز نقش جدی بر عهده دارند. رسانهها امروزه شکلدهنده و حیاتدهنده به واقعیت هستند. در این فضای جدید، کارکردهای رسانهای درک ما از فضا و زمان را بازسازی نمودهاند و به این دلیل است که نمیتوان آن را از افکار عمومی جدا کرد. از این رو هدف قرارگرفتن افکار عمومی، توسط رسانهها در چارچوب جنگ نرم میتواند در مؤلفههای فرهنگی، تمدنی و سیاسی هر جامعهای اختلال به وجود آورد. برای مقابله با این مهندسی هویتی توسط رسانههای قدرتمند باید ابتدا به شناختی واقعی از فضای رسانهای شدۀ اطراف خود دست یافت. هدف این مقاله واکاوی چگونگی تأثیر رسانه بر افکار عمومی برای اعمال قدرت به مفهم اقناعی آن است.
واکاوی این سه مفهوم در این مقاله در چارچوب چهار بخش مطرح شده است در بخش نخست به بررسی مفهوم رسانه و ماهیت آن پرداخته شده است. بخش دوم به بررسی ماهیت و مفهوم افکار عمومی با نگاه به اندیشمندان این حوزه معطوف است. در بخش سوم به چگونگی تأثیر این گلادیاتور عصر مدرن یعنی رسانه در شکلدهی به افکار عمومی پرداخته شده، و سرانجام در قسمت نهایی آسیبشناسی جمهوری اسلامی ایران در این بُعد مطالعه شده است. البته تلاش شده در بخش نهایی راهکارهایی برای مقابله با جنگ نرم عرضه شود.
رسانه
رسانهها به دلیل اینکه تار و پود نمادین زندگی ما هستند، همچون تجارب واقعی که بر رؤیاهای ما تأثیر دارند، بر آگاهی و رفتار ما تأثیر میگذارند. از نیمه دوم قرن بیستم به همان نسبت که جوامع پیچیدهتر میشدند ارتباطات و رسانهها جنبه تشکیلاتی و چندمایه به خود گرفتند. رسانهها نقش اساسی در حیات اجتماعی و فرهنگ یک جامعه ایفا میکنند، زیرا عموم مردم بیشترین سهم از آگاهی و اطلاعات خود را از رسانهها میگیرند. رسانههای ارتباط جمعی نیز جزء رکن چهارم دمکراسیاند و سلاحی بسیار نیرومند در خدمت حکومتها و شهروندان برای بیان عقاید، افکار و خواستههایشان به شمار میروند. رسانهها در فرهنگ جامعه نقش غالب را بازی میکنند و این بازی را نه تنها با بازتاب دادن فرهنگ بلکه با شرکت در فرهنگسازی نیز به اجرا میگذارند. در واقع میتوان گفتمان رسانهها را مجموعه تفسیرهایی قلمداد کرد که به موضوعی معنا میبخشد(لازار، 1380).
در عصری که واقعیت قابلیت ساخته شدن و وانمودن دارد نقش رسانهها بسیار مهم به نظر میرسد. وانموده ساختن واقعیت به این معناست که رسانهها میتوانند خالق جهانی باشند که در آن مرز واقعیت با غیر واقعیت، حقیقت با غیر حقیقت مخدوش شده، "درست"ها "نادرست" جلوه داده میشوند و بالعکس. به عبارتی وانمودن واقعیت یعنی امر واقعی محو شده و علل عینی وجود ندارد و جهانی به وجود آمده که اطلاعات در آن هر چه بیشتر و معنی در آن هر چه کمتر است(تاجیک، 1387). یعنی رسانه در این عصر از استعدادی افزونتر برای ایفای نقش تعیینکننده در فرهنگ و کردارهای فرهنگی و اجتماعی و واژگون جلوه دادن واقعیت برخوردار است(تاجیک، 1388). رسانههای کشورهای برتر دنیا از قابلیت و اعتباری افزونتر در حیات دادن به کیفیت تصورات در صحنه جهانی برخوردارند. تمامی آنها ارزشهای خاصی را مشروع جلوه میدهند و رفتارهایی که در تعارض با آن ارزشها باشد به تمسخر میگیرند. رسانهها امروز شکلدهنده و حیاتدهنده به واقعیت هستند. رسانهها هستند که تصویر مطلوب از نامطلوب را تمییز میدهند(دهشیار، 1389)، گاهی تصویری دلخراش مانند پاکسازی قومی در چچن را به بهانۀ غیرلیبرال بودن مردم آن توجیه میکنند و گاهی محاکمه قضایی و قانونی فردی را عملی غیراخلاقی و غیرانسانی جلوه میدهند. گسترش، مشروع جلوه دادن و مطلوب جلوه دادن امری نامطلوب به وسیله رسانههای قدرتمند با هدف بهرهگیری حداکثری از افکار عمومی در کشورهای سرمایهداری جهتدهی میشود.
کشورهای سرمایهداری از رسانهها به شیوهای نهادینه و تأثیرگذار برای برآورد نیازهای نظام سرمایهداری همچون تبلیغ جامعه مصرفی و ارزشهای لیبرالدمکراسی بهره میبرند و در این راه با پر رنگ کردن ارزشهای غربی در پی یکسانسازی فرهنگی و هویتی برآمدهاند(قزلسفلی، 1388، ص335). واقعیت آن است که رسانهها خود در جعل هویت مدرن یا آنچه به زبان سیاسیتر "هویت" گفته میشود نقشآفرینی کردهاند. رسانهها میتوانند با بهره جستن از نمادها و کلمات، به پدیدهها و حوادث و رفتارها و کردارها، محتوا و معنای خاص خود را اعطا کرده و از رهگذر انتقال این معنی و محتوا بر خود مصرفکننده تأثیری ژرف گذارند و او را از یک بحران فرهنگی، هویتی و ارزشی برهانند یا گرفتار کنند. رسانهها میتوانند به افکار عمومی شکلدهنده و احساس عمومی را به غلیان و جوشان و هیجان آورند. در این فضای جدید کارکردهای رسانهای، درک ما از معنا و زمان را بازسازی نمودهاند. واقعیت دیگر نه در نتیجه تماس ما با جهان خارج، بلکه چیزی است که صفحه تلویزیون به ما عرضه میکند و در اینجا تلویزیون نماد کلی رسانه است. بنابراین نقش رسانهها عبارت است از به وجود آوردن دنیایی از وانمودها که از فردگرایی انتقادی مصون هستند و بازنماییِ تزاید اطلاعاتاند به شیوهای که مخاطبان از امکان پاسخگویی محروم شوند(تاجیک، 1388).
بهگونهای شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که در فضای رسانهای با آن حجم از عبارات اطلاعاتی که غرضورزانه گاه قابل هدایت است جنگ بر سر ایدههاست. در این فضا به عنوان یک رسانه ارتباطی فراگیر جدید با جای دادن طیف گستردهای از بازیگران و کنشگران سیاسی و اجتماعی در فضای مجازی و سایبرنتیکی از یکسو ابزاری برای تبلیغ و اشاعه نمادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و باورها و ایدئولوژی کنشگران اجتماعی گوناگون بوده است و از سوی دیگر منبع آگاهی سیاسی- اجتماعی در جهان میشود(سردارنیا، 1387).
رسانهها با تغییر بینشها و نقشها، زیرساختها و شالودههای فرهنگی، معرفتی و هویتی جوامع را لرزان و متلاشی میسازند، آنها همچنین میتوانند از رهگذر تولید و بازتولید انبوهی از ایستارها و هنجارها و ارزشهای کاذب و تزریق آنها به آحاد جامعه، انسانهای آن جامعه را در معرض نوعی گمگشتگی و سرگشتگی هویتی و گفتمانی قرار دهند(تاجیک، 1388). رسانههای گروهی ابتدا تصوری از جهان را برای ما شکل میدهند و سپس به ما میگویند که درباره این تصور چگونه فکر کنیم. طبق نظر "پورتو" رسانه با فراهم آوردن چارچوبهای مفهومی برای تفسیر و پردازش اطلاعات در خصوص مسائل مدنی، موضوعات سیاسی و امور عمومی، جامعه را جهت داده و به شکلگیری مفاهیم و رفتارهای خاص کمک میکند. رسانهها میتوانند با بهره گرفتن از متخصصین مرتبط با موضوعات مورد نظر و بهرهگیری از فضای علمی مناسب، اعتماد مخاطب خود را در خصوص صحت و درستی مطلب انتقال داده شده جلب کنند(مختاری، 1388، ص72). رسانهها قادرند موجودیت انسان و چارچوب هویتی آن را به مخاطره بیاندازند. آنها عصر ما را تبدیل به عصر گسستها از چارچوبهای هویتی کردهاند و در پی کدر و ناخالص کردن آن بر آمدهاند. آنها مرزهای هویتی را لرزان و بیثبات کردهاند.
افکار عمومی
افکار عمومی از آن دست مفاهیم در علوم اجتماعی است که تعریفی محدود و مشخص و پذیرفتهشده ندارد. گاهی فرآیندی است اجتماعی که در زبان شکل میگیرد و گاهی افکار تودهها خوانده میشود. تاریخ بحث در مورد افکار عمومی بسیار قدیمی است. اگر چه در قرن 18 پدید آمد اما کسانی ظهور و ریشه آن را خیلی پیشتر میدانند (لازار، 1380). نیومن معتقد است روسو اولین کسی بود که مفهوم افکار عمومی را در 1744 به کار برد اما منشاء سایر جنبههای کلیدی مفهومبندی معاصر از افکار عمومی را میتوان بعدها در نوشتههای مربوط به "دمکراسی نمایندگی"، همانگونه که "مادیسون" اظهار میدارد بهویژه در نوشتههای "بنتام"(1838) و "میل"(1824) از نظریهپردازان مکتب "سوداگری" یافت. در آثار این دو اندیشمند افکار عمومی به بهترین شکل تحت عنوان متراکم ساختن علایق افراد جامعه تعریف شده است(پرایس، 1382). لازار معتقد است افکار عمومی به عنوان نیروی سیاسی در 1787 از آثار "مرسیه" سرچشمه گرفت. پیدایش افکار عمومی آگاه به عنوان نیروی سیاسی با طبقه متوسط، یعنی بورژوازی و نیز ایجاد نهادهای دمکراتیک، رشد سوادآموزی و سرانجام پیدایش رسانههای ارتباط همگانی، رابطهای تنگاتنگ داشت(لازار، 1380). "آلفرد لووی" افکار عمومی را اینگونه تعریف میکند افکار عمومی ضمیر باطنی یک ملت است. افکار عمومی این قدرت گمنام، اغلب یک نیروی سیاسی است. نیرویی است که در هیچ قانون اساسی پیشبینی نشده است(غفوری، کمالی، 1389، ص174). زمانی قهوهخانههای عصر روشنگری به پدیداری ایده اساسی افکار عمومی منجر شد اما در عصر حاضر فضای رسانهای و مجازی یکی از تأثیرگذارترین حوزه در شکلدهی به افکار عمومی است. در اوایل قرن بیستم به بیان "بینگلی" علایق به سوی موضوع عملکرد و قدرت افکار عمومی در جامعه و وسایلی معطوف شد که با آن میتوان افکار عمومی را اصلاح و کنترل کرد و افکار عمومی را به سوی تبلیغات سیاسی، رفتار سیاسی و تحقیقات وسایل ارتباط جمعی سوق داد(پرایس، 1382). افکار عمومی از افکار رایج متمایز است چرا که افکار رایج عبارت از شیوه قضاوت یا نگرشی به نسبت گسترده اما بدون پویایی و با حالتی خنثی است، اما افکار عمومی تشکیلدهنده نیروی جمعی است که قادر به اعمال فشارست(غفوری، کمالی، 1389). امروزه افکار عمومی یکی از ارکان مهم در تصمیمگیری کشورها در حوزههای گوناگون به شمار میرود، بنابراین کشورها نمیتوانند مانند گذشته تنها بر تبادلات بین دولتی خود در چارچوب دیپلماسی سنتی تکیه کنند. "والتر لیپمن" در کتاب تأثیرگذارش تحت عنوان "افکار عمومی" بر این نکته اصرار دارد که افکار عمومی در یک ارتباط دوجانبه بین آگاهیهای پیشین و محیط شکل میگیرد و بهگونهای برساخته میشود و صرفاً ناشی از امور واقعی نیست. این تفکر تا حدودی نزدیک به مکتب سازهانگاری در حوزه روابط بینالملل است که هویت را برساختۀ محیط اجتماعی انسان میداند در سطحی از آن و تأثیرگذار در جهتگیری منافع آن کشور در نظام بینالملل. افکار عمومی یکی از مکانیسمهایی است که به خبرنگاران و دیگر کارگزاران فرهنگی امکان میدهد معناهایی را بیابند و آنها را بهگونهای پردازش کنند که صورت گفتمان عمومی به خود بگیرد. دست آورد مکتب "شیکاگو" در مورد ساختاربندی افکار عمومی قابل توجه بوده است. آنها از ابتدای قرن بیستم به تغییراتی بزرگ که به دلیل پیدایش رسانههای جدید ارتباطی در شرایط زندگی و تغییرات شگرف در شکلدهی به افکار عمومی به وجود آمده بود توجه داشتند(لیپمن، 1998). پس میتوان در یک جمعبندی کلی این طور بیان کرد که افکار عمومی شامل نگرشها، ارزشها و باورهای عموم مردم است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر روند تصمیمگیریهای سیاسی داخلی و خارجی یک کشور تأثیر میگذارد.
رسانهها، افکار عمومی و جنگ نرم
رسانه را نمیتوان از افکار عمومی جدا کرد. رسانهها هستند که هویتسازی میکنند و در حمایت از ایجاد خودهای جدید تلاش میکنند. رسانهها با جهتدهی به افکار عمومی منجر به رهاییِ فرهنگی و تغییرات شگرف در هنجارها و سنتها میشوند و هنجارها و سنتهای جامعه را برای مخاطب زیر سؤال میبرند. زیر سؤال بردن هویت شخصی تا هویت اجتماعی و دینی میتواند کارکرد رسانه باشد. در زمانه ما تولید، بازتولید و مصرف روایتهای گوناگون از هویت توسط رسانه به معنی عام آن صورت میگیرد خواه انیمیشنی باشد که در آن ارزشهای خاصی را در ذهن کودکان تثبیت میکند و خواه فیلم و مستندی باشد که دیگر اقشار جامعه میبینند و ارتباط برقرار میکنند. رسانه در به فعلیت رساندن هویتهای فردی و اجتماعی نقشی بزرگ ایفا میکند و به نوعی هدایتگر افکار عمومی است. توانایی ایفا کردن این نقش تا حدودی مربوط به ظهور انقلاب اطلاعات در عرصه رایانهها، ارتباطات و نرمافزارهاست که موجب کاهش چشمگیر هزینه پردازش و انتقال اطلاعات شده است. امروز دیگر مرزها فرو ریخته است و دیگر مهم نیست که چه کسی توانایی انتقال اطلاعات را دارد، امروزه این مهم است که چه کسی توانایی جلب توجه دیگران به اطلاعاتی را دارد که خودش منتقل میکند، زیرا جلب توجه دیگران شرط لازمِ بهکارگیری اطلاعات به عنوان یک منبع سیاسی است(نای و کئین، 1389).
به قول مک لوهان اهمیت پیام نه در محتوای آن بلکه در شیوه تبلیغ و ترویج آن جستو جو میشود. از این رو رسانهها ما را در جهانی قرار دادهاند که اطلاعات در آن هر چه بیشتر و معنا در آن هر چه کمتر شده است و پیامها خود در چارچوبی از شبهه واقعیتهایی که هر یک دیگری را تکثیر و گزارش میکنند و سرانجام یک صورت خیالی و انگارهای را شکل میدهند عرضه میشوند(تاجیک، 1388).
تمام رسانههای ارتباط جمعی، مظهر ارتقای فناوری و به همین معنا آگاهی سیاسی و اجتماعی انسانند و در عین حال و از دیدگاه انتقادی رسانهها ابزاری بس نیرومندند که میتوان از آنان در راه خیر و شر تأثیری شگرف دید. همانگونه که چاکوتین میگوید با رسانهها میتوان تودههای وسیع انسانی را شرطی ساخت، عاداتی تازه در آنان پدید آورد و در هر جهت که تمایل باشد هدایت نمود(قزلسفلی، 1388).
در اینجا لازم است کمی این دو بعدی بودن یعنی سود و زیان این تحول بررسی شود. نقطه قوت رسانه به عنوان یک ابزار تحریککننده، میتواند در پر کردن شکافهای قومی- زبانی در کشوری که از این تنوع برخوردار است باشد. یعنی با برنامهریزی در جهت برنامههای مشخص، از حساسیتهای ناشی از احساس به حاشیه رفتن و هویت جداگانهطلبی جلوگیری کند ولی از سویی نیز میتواند این شکاف از طریق رسانههای دیگری مورد هدف قرار گیرد و تحرکاتی را از این ناحیه در جامعه به وجود آورد. رسانهها میتوانند مخاطب را از گزند بحران هویتی، فرهنگی، معرفتی، ارزشی و سیاسی اجتماعی برهانند یا او را در معرض چنین بحرانی قرار دهند(تاجیک، 1387). پس ما با شمشیری دو لبه روبه رو هستیم که باید در جهت امنیت آن گام برداریم. از سویی رسانهها میتوانند در معرفی مؤلفههای فرهنگی، گردشگری و تمدنی به زبانهای گوناگون برای آشناسازی مخاطبان غیربومی مؤثر باشند و از سویی دیگر داشتن رسانههایی با قدرت زبانی و بهرهگیری از متخصصین این حوزه میتواند به مدیریت افکار عمومی یاری برساند. همانطور که تشکیل اجتماعات ملی و احساسِ مدرن در چارچوب تعلق به یک ملت، رابطهای مستقیم و آشکار با رشد و توسعه رسانه داشته است ولی از بین بردن و ضایع کردن آن نیز میتواند در همان چارچوب صورت گیرد. در این مقام تمرکز روی ابعاد منفی رسانه و آسیبشناسی این ابزار جادویی است. امروز رسانهها این امکان را به وجود آوردهاند تا با مخاطبان در هر گوشه جهان ارتباط برقرار کنند و بر این اساس رسانهها در جذب مخاطب از روشها و سازوکارهای پیچیده استفاده میکنند.
بحثی که در اینجا قابلیت طرح آن به صورت کوتاه لازم دیده میشود بحث جنگ نرم و رابطه آن با رسانه است. سیاست جنگ نرم به دست آوردن باورها و اعتقادات ملتها و به حاشیه کشاندن فرهنگ دینی- ملی جوامع است ولی هدف از حمله نظامی و جنگ تصرف سرزمینی و کسب منابع است. جنگ نرم در فرهنگ سیاسی به معنی فروپاشی از درون و در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانهای است که جامعه را نشانه میگیرد و با هدف گرفتن فکر و تسخیر افکار عمومی، در پی سست کردن حلقههای فکری و فرهنگی جوامع است. رسانه در بحث جنگ نرم نیز شمشیری دو لبه است که هم میتواند هدف گیرد هم میتواند مقابله کند. در اینجا باز توجه به نوع تبلیغ و شیوه آن است و استفاده از متخصصین در این جنگ برای استفاده از رسانه است. اگر براساس مصادیق و ابزارها بخواهیم به تعریف جنگ نرم بپردازیم، جنگ نرم را بر حسب عملیات روانی، جنگ رسانهای، جنگ فرهنگی، جنگ ایدئولوژیک، جنگ اطلاعات و جنگ سرد تعریف میکنند و برخی دیگر جنگ نرم را بهکارگیری قدرت نرم برای شکلدهی به ارجحیتها، انتظارات و خواستههای افراد و ملتها تعریف میکنند.گروه دیگر هرگونه اقدام غیرخشونتآمیز را در جهت تغییر ارزشها، باورها و الگوهای رفتاری افراد و ملتها، جنگ نرم مینامند(دهقانی، 1390).
امروز این بُعد تلطیف یافته و نرم قدرت، تعیینکننده است. شناخت این پدیده، مشخص میکند که راهبرد خود را چگونه تدوین کنیم. باید اهمیت رسانه را درک کنیم. بهترین راه مقابله با جنگ نرم، ایجاد قدرت نرم در رسانهها و بهترین وضع قدرت نرم وحدت در انتقال است(هاشمی، 1390). قدرت نرم و اطلاعات آزاد و رایگان اگر به حد کافی قانعکننده باشد میتواند برداشتهای موجود از منافع و دشمنی را تغییر دهد و بنابراین نحوه استفاده از قدرت سخت و اطلاعات راهبردی را دگرگون سازد(کئن و نای، 1389). اهمیت درک رسانه از آن رو مهم است که نمیتوان این واقعیت را از اساس نادیده گرفت که در شرایط حاصل از عدم تعینهای پسامد رنیته، هم نقش و ساختار رسانهها دچار دگرگونی شده و هم مبانی امروزین مرتبط با هویت و ناسیونالیسم دچار تغییر شده است. رسانه در کنار شکلدهی به هویت، باعث تضادهایی از جمله چندگانگی فرهنگی و هویتی پیشین شده، و دنیای ما را بیش از پیش آشفته کرده است(قزلسفلی، 1388).
قدرت نرم توانایی به دست آوردن نتایج مطلوب خودمان است به دلیل آنکه دیگران هم خواسته ما را دارند. این قدرت، توانایی به دست آوردن نتایج مطلوب از طریق جلب نظر دیگران و نه مجبور ساختن آنهاست. این نوع قدرت با متقاعد ساختن دیگران به پیروی یا واداشتنشان به قبول هنجارها و نهادهایی که رفتار مطلوب را به وجود میآورند عمل میکند. قدرت نرم میتواند بر جذابیت اندیشهها یا فرهنگ فرد یا توانایی تعیین دستور کار از طریق معیارها و نهادهایی مبتنی باشد که به توجیحات دیگران شکل میبخشند. یعنی قبولاندن ارزشها و قدرت خود به طور مشروع به دیگران(کتین و نای، ص349).
رسانه قوی امکان بهرهبرداری را به عنوان یکی از عوامل و وزنههای سنگین بازیگری در روابط بینالملل به کشورهایی که این فناوری را در اختیار دارند، میدهد. از اینروست که امروزه اهمیت دیپلماسی رسانهای مطرح میشود. بهرهگیری از رسانه کارآمد در بحث قدرت نرم و دیپلماسی رسانهای بسیار با اهمیت است، رسانهها با قدرت نفوذ فوقالعاده خود در جوامع گوناگون قادرند تصویری مثبت یا منفی از یک کشور در جهان خلق کنند. این کارآمدی باید با ارتقای مدیریت شبکههای تلویزیونی، رادیویی و سایتهای اینترنتی همراه باشد. یک اصل مهم در استفاده از رسانههای قوی این است که باید اول به شناختی صحیح از مخاطبان و نظام و وضعیت موجود رسید و سپس دست به اقدام برای تدوین برنامههای ویژه این گروهها زد. امپریالیسم خبری در دنیای امروز با اتکا به قدرت فناوری به شکل نظاممند در ایجاد بحران، جهتدهی افکار عمومی جهان و شکلگیری عقاید و گرایشها و رفتارهای مد نظر خود تلاش میکند(تاجیک، 1388). این رسانهها ذهنیت شهروندان هر جامعهای را به جایی سوق میدهند که یا خطری بر سر راه منافع آنان نداشته باشد یا در امر تسهیلسازی آن مفید واقع شود.
جمهوری اسلامی ایران، جنگ نرم و نقش رسانه
انقلاب اسلامی ایران شکلی جدید از معادله قدرت در سیاست بینالملل ایجاد کرد که براساس شاخصها و نشانههای ایدئولوژیکی و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران سازماندهی شد(پوستین چی، 1389، ص7). برای ایران اسلامی که برخاسته از انقلابی متمایز از خواستههای ابرقدرتهای شرق و غرب بود نشانههای مختلفی از امنیت ملی پدید آمد که نیازمند گفتمانی امنیتساز برای این تهدیدات احساس میشود.انقلابی که با نماد و شعار ضدامپریالیستیِ نه شرقی و نه غربی باعث تحریک قدرتهای بزرگ و با شعارهای ضدسلطنتی باعث هراس حکومتهای کشورهای پیرامون در خلیج فارس شد و به همین دلیل مقابله این قدرتها را از ابتدا شاهد بوده است(غرایاق زندی، 1388).
اصولگرایی اسلامی و نقش آن در رخداد انقلاب اسلامی ایران خواسته یا ناخواسته جایگزینی برای خطر کمونیسم در دوران جنگ سرد شده است و این جایگزینی به وسیله تلاش امریکا برای دشمنتراشی به جای کمونیسم و بهرهبرداری از القای تهدید ایران نسبت به جامعه بینالملل و رژیمهای عربی منطقه خاورمیانه در راه سوق دادن آنها به طرف صلح با رژیم صهیونیستی و دادن خوراک به افکار عمومی امریکا برای توجیه هزینههای حضور خود در مناطق جهان به وسیله رسانههای غولآسای صهیونیستی امکانپذیر است(متفکر، 1386). براین اساس، یکی از نظریهپردازان امریکایی به نام "پالمر" ضمن رد حمله نظامی به ایران به دلیل توانمندی بالا، تنها راه حل را استفاده از سه دکترین مهار، نبرد رسانهای و ساماندهی و پشتیبانی از نافرمانی مدنی عنوان میکند(خاشعی، 1390). در همین زمینه "ریچارد ان. هاس" رئیس شورای روابط خارجی امریکا و مدیر هیئت سیاستگذاری وزارت خارجه کتابی با عنوان "فرصت امریکا برای تغییر مسیر تاریخ" منتشر کرده و در آن به صراحت از اتخاذ نوعی دیپلماسی رسانهای برای اعمال تغییرات لازم در ساختار دولتهای غیر همسو با منافع ملی این کشور دفاع کرده است(علیزاده، 1390).
همانطور که از این اظهارنظرها برداشت میشود میتوان به این نتیجه رسید که امروزه رسانه نقش اصلی را در برنامهریزیهای کلان قدرتهای بزرگ برای دستیابی به اهدافشان ایفا میکند. زیرا دشمن به وسیله آن در دو بُعد داخلی و خارجی سعی در خدشهدار کردن هویت جمعی و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران دارد. اگر واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم متوجه میشویم حوزهای که دشمنان جمهوری اسلامی ایران بر روی آن متمرکز شدهاند در بُعد داخلی حوزهای است که قابلیت آسیبپذیری را داراست. آنان با شناخت دقیق از نقاط حساس و امنیتی و همچنین مخاطبان خود برنامههایی را تدوین میکنند که به نظر میرسد از یک سو وجود تعدد قومیت را در کشورمان هدف گرفتهاند و از سویی دیگر نسل سوم انقلاب اسلامی و بعد از آن را هدف قرار دادهاند. این مسئله از آن رو که در جامعه مشهود است قابل طرح و گفتوگو است، زیرا شکاف موجود بین نسلهای اول و دوم با نسلهای بعدی در سطح اجتماعی خودمان نیز به وضوح قابل مشاهده است؛ در چارچوب جنگ نرم آنها با ابزار قرار دادن رسانه به عنوان یکی از ناملموسترین و شایعترین ابزارها و با منبعی به نام قدرت نرم در این عرصه علاوه بر حمله به هویت و اعتقادات فرهنگی جوامع به القاء برنامهها و ارزشهای مورد نظر خود مانند تبلیغ سبک زندگی امریکایی میپردازند. در واقع فناوریهای به کار گرفته شده در چارچوب پیشبرد اهداف فکری و فرهنگی آنها به تولید و توجیه باورها، ارزشها و الگوهای رفتاری میپردازند(ماهپیشانیان، 1390).
برنامههایی با ایجاد دغدغه در انتخاب سبک زندگی و جایگزینسازی هویتهای گوناگون و لحظهای، تبلیغ شیوهها و سبکهای زندگی که هویت شخصی ندارد و تنها جذابیتش در متفاوت بودن است. تفاوت با هویت اصیل و جامعه خود، و همین عادت شیوههای زندگی مجموعهای از عادات و سوگیریهای فرهنگی و اجتماعی را به طور فزاینده شکل میدهند که رهاشدگی فرهنگی از آثار آن خواهد بود. خروج از فرهنگپذیری و هویت پیشین خود باعث طرد فرهنگ پیشین میشود. طرد فرهنگ و هویت پیشین و چالشهایی را که این امر برای نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود میآورد عبارتند از فاصلهگیری از طبیعت فرهنگی و دینی، نگاه انتقادی به فضای فرهنگی و دینی جامعه، ارجحیت دادن به ارزشها و هنجارهای کاذب فرهنگی نظیر مد، اختلالات فرهنگی، ژست بیدینی گرفتن و طرد فرهنگ پیشینیان تمایل به نظام سیاسی، تمایل به دینداری و کم رنگ کردن بعد احکام دینی (تاجیک، 1386).
اما در بعد بینالمللی و منطقهای، آنان با پروژه ایران هراسی در منطقه برنامههای خود را از طریق رسانههای پر مخاطب مانند شبکههای "الجزیره و العربیه" دنبال میکنند. شبکههای دیگری نیز مانند "بی. بی. سیِ عربی" تا حدودی نیز در اجرای این پروژه موفق بودهاند و توانستهاند با قرار دادن کشورهای منطقه از جمله عربستان با ادعای رهبری جهان عرب در مقابل ما هم به فروش سلاحهای سنگین و زیادی نائل شوند هم سیاستهای متخاصمجویانهای را در این منطقه تبلیغ و ترویج کنند. البته جمهوری اسلامی ایران نیز شش روزنامه به زبانهای انگلیسی و عربی به منظور انعکاس اخبار و آشنایی شهروندان دیگر کشورها یا افراد مقیم در ایران در جهت سیاستهای داخلی و بینالمللی انتشار میدهد. همچنین جمهوری اسلامی ایران در بُعد برونمرزی دارای پنج شبکه جهانی است که عبارتند از: جام جم 1،2،3، العالم، الکوثر و سحر و پرس. تی. وی که هممیهنان، مسلمانان و مخاطبان خارج از کشور را پوشش میدهد و حتی العالم به صورت 24 ساعته در حال پخش برنامه به زبان عربی است. البته پخش برنامههای این شبکهها در برخی کشورها مانند عربستان متوقف شد(هرسیج و تویسرکانی، 1388) که دلیل آن را میتوان در تعارض ایدئولوژیک بین این دو کشور به عنوان مدعیان رهبری منطقه دانست.
اگر با آگاهی به عوامل گردانندگان رسانههای بزرگ دنیا نگاه کنیم بدون تأثیر گرفتن از تئوری توطئه متوجه میشویم که بیشتر رسانههای دنیا که در امریکا قرار دارند و به پشتوانه این کشور ایجاد میشود، مالکیتی یهودی دارد. مالکیت رسانهها در دست کسانی قرار گرفته است که با بهرهگیری از فناوریهای جدید در پی دگرگون کردن فضاهای موجود به نفع سیاستهای نامشروع بینالمللی خود در چارچوب دیپلماتیک قرار دارد یا اینکه تلاش میکنند انسانها و ملتها آنگونه زندگی کنند که اعمالکنندگان آن سیاستها میخواهند. در جنگ نرم با بهرهگیری از رسانه به عنوان ابزار به اشکال و صورتبندیهای قدرت و ایدئولوژی از طریق اسطورهسازی بهگونهای پرداخته میشود که صادق و حقیقی جلوه کند(ماهپیشانیان، 1390). این به معنی آن است که رسانهها به طور روز افزونی در حال ایفا کردن نقشی بینالمللی هستند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 13 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله جنگ نرم چیست ؟