لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:28
اختلالالتى که خودشیفتگىِ اولیه کودک را در معرض خطر قرار مىدهند، واکنشهاى کودک براى محافظت از خویشتن در برابر آن اختلالات و مسیرهایى که کودک در نشاندادن این واکنشها ناگزیر به آنها کشانده مىشود ــ اینها موضوعات مهمى هستند که هنوز مورد تحقیق قرار نگرفتهاند، ولى من قصد دارم فعلاً آنها را مسکوت بگذارم. لیکن مهمترین بخش این موضوعات را مىتوان با عنوان «عقده اختگى» مشخص کرد (در پسربچهها اضطراب درباره [ از دست دادنِ ] قضیب، در دختربچهها حسرتِ داشتن قضیب) و در پیوند با تأثیر منع اولیه از فعالیت جنسى مورد بحث قرار داد. پژوهش روانکاوانه به طور معمول ما را قادر مىسازد بىثباتیهاى غرایز شهوى را (وقتى از غرایز «خود» جدا شده و در تقابل با آنها قرار مىگیرند) ریشهیابى کنیم. ولى در حوزه خاص عقده اختگى، پژوهش روانکاوانه استنتاج وجود دورهاى و وضعیت روانىاى را امکانپذیر مىسازد که هر دو گروهِ این غرایز هنوز در وحدت با یکدیگر کارکرد داشتند و به نحوى جدایىناپذیر با یکدیگر درآمیخته بودند و به صورت علائق ناشى از خودشیفتگى تبلور مىیافتند. آدلر مفهوم «اعتراض مذکّرانه» را بر مبناى همین چارچوب مطرح کرده است. وى این مفهوم را تقریباً تا حد یگانه نیروى برانگیزاننده در شکلگیرى شخصیت و ایضاً روانرنجورى ارتقا داده است و شالوده آن را ارزشگذارى اجتماعى ــ و نه گرایشى مبتنى بر خودشیفتگى و لذا مربوط به نیروى شهوى ــ مىداند. تحقیقات روانکاوانه از بدو امر وجود و اهمیت «اعتراض مذکّرانه» را تشخیص داده، ولى برخلاف آدلر آن را واجد خصوصیات خودشیفتگى و ناشى از عقده اختگى دانسته است. «اعتراض مذکّرانه» در شکلگیرى شخصیت دخیل است و همراه با بسیارى عوامل دیگر آن را ایجاد مىکند، ولى براى تبیین مسائل روانرنجوریها (که آدلر هیچ جنبه آنها را در نظر نمىگیرد مگر اینکه روانرنجوریها چگونه در خدمت غرایز «خود» قرار مىگیرند) به کلى نامناسباند. به اعتقاد من مبتنىکردن نحوه ایجاد روانرنجورى بر شالوده محدودى همچون عقده اختگىْ کاملاً ناممکن است، صَرفنظر از اینکه عقده یادشده با چه شدّت و حدّتى به صورت یکى از مقاومتهاى(26) مردان به درمان روانرنجورى ممکن است برجسته و مهم شود. در حاشیه این موضوع را درخور ذکر مىبینم که برخى بیماران مبتلا به روانرنجورى را سراغ دارم که در آنها «اعتراض مذکّرانه» ــ یا، به زعم ما، عقده اختگى ــ نقش بیمارىزا ندارد و یا اصلاً به وجود نمىآید.مشاهده بزرگسالان بهنجار حاکى از آن است که خودبزرگبینىِ سابق آنان مهار شده است و آن خصوصیات روانىاى که نشانه خودشیفتگى کودکانه آنان بود محو شدهاند. نیروى شهوى متمرکز بر «خودِ» آنان چه شده است؟ آیا باید فرض کنیم که تمام آن نیرو به نیروگذارىِ روانى در مصداق امیال منتقل شده است؟ این امکان آشکارا با تمام رَوند بحث ما مغایرت دارد؛ با وجود این، سرنخى از پاسخى دیگر به این پرسش را مىتوان در روانشناسىِ سرکوب(27) یافت.دریافتهایم که چنانچه تکانههاى غریزىِ نیروى شهوى با عقاید فرهنگى و اخلاقىِ فرد تعارض پیدا کنند، دچار تغییر و تحول سرکوب بیمارىزا مىشوند. البته منظورمان از بیان این مطلب این نیست که فرد یاد شده معرفتى صرفاً فکرى [ یا آگاهانه ] از وجود این عقاید دارد؛ بلکه منظورمان همواره این است که عقاید مورد نظر براى وى حکم معیار را دارند و او به آنچه آن عقاید برایش تعیین مىکنند تن در مىدهد. پیش از این گفتهایم که سرکوب از «خود» نشات مىگیرد؛ اکنون به نحوى دقیقتر مىتوانیم بگوییم که سرکوب از عزّت نَفْسِ(28) «خود» ناشى مىشود. همان برداشتها، تجربهها، تکانهها و امیالى را که یک فرد براى خویش روا مىدارد یا دستکم آگاهانه به آنها فکر مىکند، فرد دیگرى ممکن است با نهایت خشم مردود بشمارد یا حتى پیش از ورودشان به ضمیر آگاه آنها را منکوب کند. تفاوت این دو فرد را ــ که دربرگیرنده عامل مشروط کننده سرکوب است ــ مىتوان به سهولت به روشى بیان کرد که تبیین آن بر اساس نظریه نیروى شهوى را امکانپذیر مىسازد.
مقاله درباره اختلالات خود شیفتگی کودک ازدیدگاه فروید