لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 64
آهنگسازان رنسانس
رنسانس Renaissance ، ایتالیایی: Rinascimento
رنسانس ـ عصر نوزایی ـ باززایی ـ اغلب به جنبش فکری و عقلانی اطلاق میشود که در قرن 14th از شهرهای شمالی ایتالیا سرچشمه گرفت؛ و در سده 16th به اوج خود رسید.
تا قرنی پیش رنسانس را تولد دوباره هنر و ادبیات تحت تأثیر سرمشقهای کلاسیک باستان و یا کشف جهان و انسان تعریف کرده بودند؛ ولی تاریخ نوسان قرن 20th نظریههای تازه در مفهوم و حدود زمانی این جنبش پیش نهادهاند. اصطلاح «تولد دوباره» ریناشیتا (Rinashita) را نخستین بار «وازاری» (Vasary) بکار برد (1550) و احتمالاً، یاکوب بورکهارتی (Jacob Borkhardt) آن را در معنای وسیعتری رایج کرد (1860).
به علاوه امروزه چنین نظری مورد قبول قرار گرفته است که اگر چه ایتالیا خاستگاه رنسانس بود، و در آنجا دگرگونی فرهنگی و هنری با درخشش بسیار صورت گرفت؛ سایر نواحی اروپا نیز سهمی مهم در بسط و غنای دستاوردهای آن داشته. در تاریخ هنر، معمولاً رنسانس را به مراحل آغازین (حدود 1300 ـ حدود 1420)، میانی (حدود 1420 ـ حدود 1500) و اوج (حدود 1500 ـ حدود 1521) تقسیم میکنند. سست شدن قیود فئودالی، توسعه تجارت بینالمللی، انباشته شدن سرمایه در بانک مدیچیها در فلورانس و در خزانة واتیکان، از عوامل مهم پیدایش و پیشرفت رنسانس بودند. رنسانس اعتقاد جدید به توانایی و شایستگی انسان را آشکار ساخت. و در این زمینه آثار متفکران و هنرمندان دوران باستان بسیار بهره گرفت. اهمیت روز افزون نظم دنیوی در فرهنگ اروپایی بازتاب نقش حامیان اشراف منشی چون «لرنتود مدیچی (Lorneto Medicci) بود. با این حال هنر پروری دستگاه کلیسا و بلند پروازی پاپ یولیوس دوم (Pop Jolius) پاپ لئود هم نیز نه فقط سیمای شهر رم، بلکه مسیر تحول هنر اروپایی را عوض کرد. در این رهگذر، هنرمند موقعیت اجتماعی تازهای به دست آورد. اگر قبلاً هنرمند در ردیف صنعت گر ماهر جای داشت اکنون او را چون انسانی والا و برخوردار از موهبت نبوغ، میستودند. جامعة رنسانس علاوه بر ستایش الهام هنری، مفهوم انسان «جامع ـ چیره دست در همه هنرها، مطلع از آثار کلاسیک (منظور از کلاسیک هنر کهن دورههای قبل رنسانس است). و خبره در علم، مهندسی، و حتی فنون نظامی ـ را به عنوان کمال مطلوب خود پذیرفت.
آثار پژوهندگان انسانگرا خصلت فرهنگی ادبی اروپایی را تغییر داد. پترارک (Petrark) نخستین نویسندة انسانگرا از اینکه دانش کلاسیکی را برتر از الهیات متفکران مدرسی اسکولاستیک میدانست، برخود میبالید. او به مدد قواعد درست صرف و نحو زبان لاتینی و یونانی و نثر فاضلانة ساختگی، شیوة ادبی منسجمی را پی افکند.
متفکرانی چون اراسموس (Erasmus) به کار تصحیح متون کلاسیک و پیرایش کتاب مقدس پرداختند. اغلب آثار افلاطون بازشناخته شد، و تأثیر تازهای بر اندیشة زمانه گذاشت. آگاهترین انسانها اختراع چاپ را مغتنم شمردند، و در انتشار متون حقیقی با چاپگران همکاری کردند. چاپگران نیز در هنر خود به معیارهایی دست یافتند که هنوز هم معتبرند.
در نقاشی و مجسمه سازی، استادانی چون جوتو (Jotto)، مازاتچو (Masazco)، دناتو (Donato)، سلوتر (Soloter)، لئوناردو داوینچی (Leonardo devincci)، میکل آنژ (Micheil Ange) و تیسین (Tissin) زبان بصری تازهای را بنیاد نهادند که در آن همچنان که در هنر کلاسیک باستان پیکرو کفش آدمی مهمترین وسیله بیان مقصود هنرمند بود. توجه روز افزون به کالبد شناسی و تکمیل قواعد پرسپکتیو پویایی پیکرها و حضور وزینشان در فضای یکپارچه تصویری یا حالت ایستادن راحت و مطمئنشان در مکانی محسوس را تأمین کرد.
اگر فضای پرسپکتیوی عبارت بود از بازنمایی واقعیت به مدد ساختار مرکب ترازهای مناسب، به همان گونه نیز پیکر آدمی که به طرزی آرمانی این فضا را اشغال میکرد، بر حسب مجموع روابط اندازهها (نظام تناسب) شکل گرفت. «دورر» (Dorrer) از جمله هنرمندانی بود که نظریة تناسبات کالبد آدمی را تحت ضابطه آورد. در رنسانس همچنین، تحولی سریع در وسایل و اسلوبهای ژرفتر نمود، و سایه پردازی رنگی را تنوع بخشید. با کاربرد اسلوب جدید، ضرورتاً، استفاده از بوم پارچهای به جای بوم تختهای معمول شد.
در تحول هنر رنسانس ـ از مرحله آغازین تا مرحله اوج ـ روندی صعودی از طبیعت گرایی به سوی کلاسیک گرایی را میتوان باز شناخت. «جوتو» (Joto) بیشتر مشتاق بازنمایی واقعیت مرئی بود. حال آنکه، رافائل (Rafael) میکوشید به منظمترین صور طبیعت دست یابد. البته، این گرایش کلاسیکی در رنسانس نتیجه تقلید هنرمندان از مجموعههای یونانی و رومی نبود، بلکه نگرشهای همانندی را باز میتابید. هنرمندان رنسانس از طریق تقلید صور طبیعی و گردآوری و تلفیق عناصر زیبای آن، به تدریج قالب «کلاسیک» خاص زمان خود را ساختند. در واقع رنسانس در جریان بازشناسی هنر کلاسیک باستان تفسیری تازه از اصول کلاسیکی ارائه کرد، که یک الگوی آرمانی جدید را پدید آورد. تا مرحلة اوج رنسانس، مسائل مربوط به بازنمایی طبیعت حل شد؛ و دانشی وسیع مشتمل بر روشهای ژرفنمایی، کالبد شناسی، برجسته نمایی، تناسبات و غیره فراهم آمد. هنرمندان نسل بعد به جای آنکه پژوهش در طبیعت را ادامه دهند، آثار متأخر میکل آنژ را سرمشق خود قرار دادند.
تحقیق درباره آهنگسازان رنسانس