فورمت فایل:word(قابل ویرایش) تعداد16صحفه
راههای گوناگون ایمان به زندگانی جاوید
منبع و منشا ایمان به زندگی جاوید و حیات اخروی ، قبل از هر چیز دیگر، وحی الهی است که وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است .
بشر پس از آنکه خدا را شناخت و به صدق گفتار پیامبران ایمان آورد ودانست که آنچه به عنوان وحی ابلاغ میکنند واقعا از طرف خداست و تخلف ناپذیر است ، به روز قیامت و حیات جاوید اخروی که همه پیامبران ایمان به آن را مهمترین اصل پس از توحید معرفی کردهاند ، ایمان پیدا میکند ،از این رو درجه ایمان هر فرد به حیات اخروی از طرفی بستگی دارد به درجه ایمان او به " اصل نبوت " و صدق گفتار پیامبران ، و از طرف دیگر
بستگی دارد به اینکه سطح معارف انسان تا چه حد بالا باشد و تصورش از امرمعاد و عالم آخرت چه اندازه صحیح و معقول و خردپسند باشد و تصورات جاهلانه و عامیانهدر آن راه نیافته باشد .البته علاوه بر راه وحی الهی که وسیله پیامبران به بشر ابلاغ شده است یک عده راههای دیگر - و لااقل قرائن و علائم دیگر - برای اعتقاد و ایمان به معاد وجود دارد که نتیجه تلاشهای فکری و عقلی و علمی خود بشر است وحداقل ، تاییدی برای صحت سخن پیامبران در امر معاد و عالم آخرت شمردهمیشود . آن راهها عبارتند از :
. 1 راه شناخت خدا
. 2 راه شناخت جهان
. 3 راه شناخت روح و نفس انسان
ما فعلا به این راهها که بحث در آنها مستلزم پیش کشیدن یک سلسله بحثهای علمی و فلسفی است کاری نداریم و تنها از طریق وحی و نبوت واردمطلب میشویم ، ولی نظر به اینکه در خود قرآن به این راهها تصریح یااشاره شده است ، ما در بخشی که بعدا تحت عنوان " استدلالهای قرآن درباره جهان دیگر " ذکر خواهیم کرد به این راههای سه گانه اشاره خواهیم کرد .
مسائلی که لازم است مورد بحث قرار گیرد تا آنکه مساله زندگی جاوید وحیات اخروی از نظر اسلام روشن شود امور ذیل است :
ماهیت مرگ
زندگی پس از مرگ
عالم برزخ
قیامت کبری
رابطه و پیوستگی زندگی دنیا با زندگی پس از مرگ تجسم و جاویدانی اعمال و آثار و مکتسبات انسان وجوه مشترک و وجوه متفاوت زندگی این جهان و زندگی آن جهان
استدلالهای قرآن درباره جهان دیگر .
ماهیت مرگ
مرگ چیست ؟ آیا مرگ نیستی و نابودی و فنا و انهدام است یا تحول وتطور و انتقال از جایی به جایی و از جهانی به جهانی ؟
این پرسشی است که همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر کس مایلاست پاسخ آن را مستقیما بیابد و یا به پاسخی که داده شده ایمان و اعتقادپیدا کند . ما مسلمانان به حکم اینکه به قرآن کریم ایمان و اعتقاد داریمپاسخ این پرسش را از قرآن کریم میگیریم و به آنچه در این زمینه گفتهاست ایمان و اعتقاد داریم .
قرآن کریم پاسخ ویژهای با تعبیر خاصی درباره ماهیت مرگ دارد ، قرآندر این مورد کلمه " توفی " را به کار برده و مرگ را توفی خوانده است.
توفی و استیفاء هر دو از یک مادهاند ( وفاء ) . هرگاه کسی چیزی را بهکمال و تمام و بدون کم و کسر دریافت کند و به اصطلاح آن را استیفاء نماید ، در زبان عربی کلمه توفی را به کار میبرند . "
توفیت المال " یعنی تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم . درچهارده آیه از آیات قرآن کریم این تعبیر در مورد مرگ آمده است . ازهمه آنها چنین استنباط میشود که مرگ از نظر قرآن تحویل گرفتن است ،یعنی انسان در حین مرگ ، به تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل مامورانالهی قرار میگیرد و آنان انسان را دریافت میکنند . از این تعبیر قرآنمطالب زیر استنباط میشود :
الف . مرگ نیستی و نابودی و فنا نیست ، انتقال از عالمی به عالمدیگر و از نشئهای به نشئه دیگر است و حیات انسان به گونهای دیگر ادامهمییابد .
ب . آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل میدهد و " من " واقعی اومحسوب میشود ، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار میرودنیست ، زیرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جایی تحویل نمیشوند ودر همین جهان تدریجا منهدم میگردند . آن چیزی که شخصیت واقعی ما راتشکیل میدهد و " من " واقعی ما محسوب میشود ، همان است که در قرآن ازآن به " نفس " و احیانا به روح تعبیر شده است . . .
ج . روح یا نفس انسان که ملاک شخصیت واقعی انسان است و جاودانگیانسان به واسطه جاودانگی اوست از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوقماده و مادیات قرار گرفته است . روح یا نفس ، هر چند محصول تکاملجوهری طبیعت است ، اما طبیعت در اثر تکامل جوهری که تبدیل به روح یانفس میشود ، افق وجودیاش و مرتبه و مقام واقعیاش عوض میشود و در سطحبالاتری قرارمیگیرد ، یعنی از جنس عالمی دیگر میشود که عالم ماورای طبیعت است . بامرگ ، روح یا نفس به نشئهای که از سنخ و نشئه روح است منتقل میشود وبه تعبیر دیگر ، هنگام مرگ ، آن حقیقت مافوق مادی بازستانده و تحویلگرفته میشود .
قرآن کریم در برخی آیات دیگر که درباره خلقت انسان بحث کرده و مربوط به معاد و حیات اخروی نیست ، این مطلب را گوشزد کرده که در انسانحقیقتی هست از جنس و سنخ ماورای جنس آب و گل . درباره آدم اول میگوید:
« و نفخت فیه من روحی ».
از روح خود در او دمیدم .
مساله روح و نفس و بقای روح پس از مرگ از امهات معارف اسلامی است. نیمی از معارف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح و استقلال آناز بدن و بقاء بعدالموت آن استوار است ، همچنانکه انسانیت و ارزشهایواقعی انسانی بر این حقیقت استوار است و بدون آن ، همه آنها موهوم محضاست .
تمام آیاتی که صریحا زندگی بلافاصله پس از مرگ را بیان میکنند کهنمونههایی از آنها در اینجا آورده و میآوریم دلیل است که قرآن روح راواقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن میداند .
برخی میپندارند که از نظر قرآن ، روح و نفسی در کار نیست ، انسان بامردن پایان میپذیرد ، یعنی پس از مرگ شعور وادراک و سرور و رنجی در کار نیست تا آنگاه که قیامت کبری به پا شود وانسان حیات مجدد بیابد . تنها آن وقت است که انسان بار دیگر خود را وجهان را مییابد . ولی آیاتی که صریحا حیات بلافاصله پس از مرگ را بیان
میکند دلیل قاطعی است بر رد این نظریه .
این گروه میپندارند دلیل قائلین به روح ، آیه کریمه " « قل الروح منامر ربی »" است و میگویند در قرآن مکرر نام روح به میان آمده درحالی که مقصود چیز دیگر است ، این آیه نیز همان معنی را طرح کرده که درآن آیات طرح شده است .
این گروه نمیدانند که دلیل قائلین به روح این آیه نیست ، در حدودبیست آیه دیگر است . تازه این آیه به کمک آیات دیگری که ذکر روح درآن آیات آمده که برخی به صورت مطلق ( روح ) و بعضی به صورتهای مقید (روحنا ، روح القدس ، روحی ، روحا من امرنا ، و غیره ) آمده است و از آنجمله در مورد انسان با تعبیر " « و نفخت فیه من روحی »" آمدهاست ، نشان دهنده این است که از نظر قرآن حقیقتی وجود دارد برتر ازملائکه و برتر از انسان به نام روح . ملائکه و انسانها واقعیت " امری "[ دارند ] یعنی روح خویش را از فیض او به اذن پروردگار دارند . یعنیمجموع آیات روح به ضمیمه آیه " « و نفخت فیه من روحی »" که دربارهانسان آمده است نشان میدهد که روح انسان واقعیتی غیر مادی داردتنها قرآن نیست که اصالت روح را در آیات متعدد خود تایید کرده است، در حد تواتر در کتب حدیث و دعا و نهج البلاغه از جانب رسول اکرم وائمه اطهار این مطلب تایید شده است . حقیقت این است که انکار روح یکاندیشه کثیف متعفن غربی است که از حسی گرایی و مادیگرایی غربی سرچشمهمیگیرد و متاسفانه دامنگیر برخی پیروان با حسن نیت قرآن هم شده است .
اکنون برای اینکه نمونههایی از آیاتی که در آن آیات از مرگ به "توفی " تعبیر شده است و در بعضی از آنها یک سلسله اعمال حیاتی بهانسانها بلافاصله پس از مرگ نسبت داده شده ( از قبیل مکالمه ، آرزو ،تقاضا ) به دست دهیم ، سه آیه از چهارده آیهای که در آنها تعبیر " توفی" آمده است میآوریم .
. 1 « ان الذین توفیهم الملائکه ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنامستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها فاولئکماویهم جهنم و سائت مصیرا ».
همانا کسانی که در حالی که ستمگر بر خود بودند فرشتگان ( ماموران خدا )آنان را به تمام و کمال دریافت کردند فرشتگان به آنها گفتند : در چهوضعی بسر میبردید ؟ آنان گفتند : ما مردمی زبون و زیردست و محکوم محیط بودیم . فرشتگان به آنها گفتند : آیا زمین خدا فراخ نبود که بدانجا کوچ کنید ؟ پس جایگاه آنها جهنم است و بدسرانجامی است .
این آیه درباره مردمی است که در محیط نامساعدی بسرمیبرند و دیگران ، آن محیط را به دلخواه خود اداره میکنند و اینان محکومجریانات محیط خود هستند و همین را که " محیط فاسد است ، محیط نامساعداست ، از ما که کاری ساخته نیست " برای خویشتن عذری میپندارند . اینانبه جای اینکه محیط را تغییر دهند و اگر توانایی تغییر محیط را ندارند ،خود را از منجلاب چنان محیط فاسدی نجات دهند و به محیط مساعدتری منتقل
شوند ، در همان محیط فاسد به زندگی ادامه میدهند و تسلیم جریانات محیط میشوند و در فسادهای آن غرقه میگردند . فرشتگان خدا پس از آنکه آنها را قبض روح کرده و تحویل میگیرند با آنها به گفتگو میپردازند و عذر آنها راغیر موجه میشمارند ، زیرا حداقل کاری که از آنها ساخته بود - هجرت و کوچکردن به محیط دیگر - انجام ندادند فرشتگان به آنها یادآوری میکنند و بهاین وسیله به آنها میفهمانند که خود شما مسؤول ستمهایی هستید که بر شمارفته است ، یعنی خود شما مسؤول گناهان خود هستید .
قرآن کریم در این آیه کریمه به ما یادآوری میکندکه بیچارگی و ناتوانیدر یک محیط ، عذر موجه به شمار نمیرود مگر آنکه حتی راه مهاجرت وکشاندن خود به نقطه دیگر نیز بسته باشد .
چنانکه میبینیم در این آیه کریمه از مرگ که در چشم ظاهر نیستی ونابودی و تمام شدن است به " توفی " یعنی تحویل و دریافت تعبیر شدهاست . این آیه گذشته از اینکه از مرگ با کلمه " توفی " تعبیر کردهاست ، رسما از یک جریان مکالمه و احتجاج میان فرشتگان و انسان درلحظات پس از مرگ سخن میگوید . بدیهی است که اگر واقعیت انسان باقینباشد و همه واقعیت انسان لاشه بی حس و بیشعور باشد ، مکالمه معنی ندارد . این آیه میفهماند که پساز آنکه انسان از این جهان و از این نشئه میرود ، با چشم و گوش و زباندیگر با موجودات نامرئی به نام فرشتگان به گفت و شنود میپردازد .
. 2 « و قالوا ااذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم
کافرون . قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون ».
و گفتند : آیا آنگاه که ما گم شدیم در زمین آیا ما در آفرینشی جدیدقرار خواهیم گرفت ؟ ( این سخنان بهانه است ) حقیقت این است که اینها( از روی عناد ) ملاقات پروردگار خویش را منکرند . بگو همانا فرشته مرگکه موکل بر شماست شما را در حین مرگ به تمام و کمال دریافت میکند .سپس به سوی خدا بازگردانده میشوید .
در این آیه ، قرآن کریم یکی از اشکالات و شبهات منکران را در موردمعاد و حیات اخروی ذکر میکند و پاسخ میگوید .
شبهه و اشکال اینجا این است که پس از مرگ هر ذره ما نابود میشود ،به جایی میرود و اثری از ما نیست ، چگونه ممکن است مورد آفرینش تازهایقرار گیریم ؟
پاسخ قرآن ضمن اشاره به اینکه این شبهات بهانه جوییهایی است که دراثر حالت عناد و انکار ابراز میدارند ، این است که برخلاف ادعای شما ،شما ( من واقعی و شخصیت واقعی شما ) آن چیزی نیست که شما فکر میکنید گممیشود . شما به تمام شخصیت و کل واقعیت در اختیار فرشته خدا قرار میگیرید .
مقصود شبهه کنندگان از گم شدن این است که هر ذرهای از بدن ما به جاییمیافتد و اثری از آن باقی نمیماند ، پس چگونه این بدن ما را بار دیگرزنده میکنند ؟
عین این شبهه که مربوط است به متفرق شدن و گم شدن اجزای بدن ، درآیات دیگر قرآن نیز آمده است و جواب دیگری به آن داده شده است و آناینکه همه این " گم شدنها " ، از نظر شما گم شدن است ، برای بشر دشوارو بلکه ناممکن است که این ذرات را جمع آوری کند ، اما برای خدا که علمو قدرتش نامتناهی است هیچ اشکالی نیست .
در آیات مذکور سخن منکران مستقیما درباره اجزای بدن است که چگونه واز کجا جمع آوری میشود ؟ ولی در اینجا به گونه دیگر جواب داده است ،زیرا در اینجا سخن صرفا در این نیست که اجزای بدن هر کدام به جاییمیافتد و اثری از آنها نیست ، بلکه در این است که با گم شدن اجزای بدن، ما گم میشویم و دیگر " ما " و " من " در کار نیست . به عبارتدیگر ، سخن شبهه کنندگان این است که با متفرق شدن اجزاء بدن شخصیتواقعی ما نیست و نابود میشود . قرآن در اینجا این گونه پاسخ میگوید کهبرخلاف گمان شما شخصیت واقعی شما هیچ وقت گم نمیشود تا نیازی به پیداکردن داشته باشد ، از اول در اختیار فرشتگان ما قرار میگیرد .
این آیه نیز در کمال صراحت بقای شخصیت واقعی انسان ( بقای روح ) راپس از مرگ ، علی رغم فانی شدن اعضای بدن ، ذکر میکند .
. 3 « الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسکالتی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقومیتفکرون ».
خداوند نفوس را در حین موت ، و آن که نمرده است ، در حین خواب ، بهتمام و کمال دریافت میکند ، پس آن کس را که مقرر شده است بمیرد نگهمیدارد و دیگری را تا مدت معینی باز میفرستد .
این آیه شباهت و سنخیت خواب و مرگ - و ضمنا شباهت و سنخیت بیداریو بعث اخروی - را بیان میکند . خواب ، مرگ ضعیف و کوچک است و مرگ، خواب شدید و بزرگ ، و در هر دو مرحله روح و نفس انسان از نشئهای بهنشئه دیگر انتقال مییابد با این تفاوت که در حین خواب ، انسان غالباتوجه ندارد و هنگامی که بیدار میشود نمیداند که در حقیقت از سفریبازگشته است ، بر خلاف حالت مرگ که همه چیز بر او روشن است .از مجموع این سه آیه کاملا میتوان فهمید که ماهیت مرگ از نظر قرآننیستی و نابودی و تمام شدن نیست ، بلکه انتقال از نشئهای به نشئه دیگراست . ضمنا ماهیت خواب از نظر قرآن نیز روشن شد ، معلوم شد که خوابهر چند از نظر جسمی و ظاهری تعطیل قوای طبیعت است ، ولی از نظر روحی ونفسی نوعی گریز و رجوع به باطن و ملکوت است . مساله خواب نیز مانندمساله مرگ از نظر علم از مجهولات است . آنچه علم در این زمینه میشناسدقسمتی از جریانات جسمانی است که در قلمرو بدن صورت میگیرد .
پس از مرگ
آیا انسان پس از مرگ، یک باره وارد عالم قیامت می شود و کارش یکسره می گردد، و یا در فاصله ی مرگ و قیامت، عالم خاصی را تجربه می کند و هنگامی که قیامت کبری به پا شد وارد عالم قیامت می شود؟
مطابق آنچه از نصوص قرآن کریم و اخبار و روایات متواتر و غیر قابل انکاری که از رسول اکرم (صلی الله علیه) و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) رسیده است، هیچ کس بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قیامت کبری نمی شود؛ زیرا قیامت کبری مقارن است با یک سلسله از انقلاب ها و دگرگونی های کلی در همه ی موجودات؛ یعنی کوه ها، دریاها، ماه، خورشید، ستاره ها، کهکشان ها و... . هنگام قیامت کبری هیچ چیز در وضع موجود باقی نمی ماند، در حالی که ما می بینیم که هنوز نظام جهان برقرار است و شاید میلیون ها سال دیگر نیز برقرار باشد.
همچنین از نظر قرآن کریم، هیچ کس در فاصله ی مرگ و قیامت کبری در خاموشی و بی حسی فرو نمی رود؛ بلکه انسان بلافاصله پس از مرگ وارد مرحله ای دیگر از حیات می شود که همه چیز را حس می کند، از چیز هایی لذت می برد و از چیز هایی دیگر رنج. این مرحله ادامه دارد تا هنگامی که قیامت کبری به پا شود.
مرحله دوم حیات جاوید ، قیامت کبری است. قیامت کبری برخلاف عابم برزح که مربوط به فرد است و هر فردی بلافاصله وارد عالم برزخ میگردد، مربوط است به جمع یعنی به همه افراد و همه عالم و اشیا و انسانها. و برای کل جهان رخ میدهد. کل جهان وارد مرحله جدید و حیات جدید و نظام جدید میگردد.
قرآن کریم که ما را از حادثه بزرگ قیامت آگاه کرده است ظهور این حادثه بزرگ را مقارن با خاموش شدن ستارگان و بی فروغ شدن خورشید ، خشک شدن دریاها ، هموار شدن ناهمواریها ، متلاشی شدن کوهها و پیدایش لرزشها و غرشهای عالمگیر و دگرگونیها و انقلابات عظیم و بی مانند بیان کرده است.
تمامی عالم به سوی خرابی میرود و همه چیز نابود میشود و بار دیگر جهان نوسازی میشود و تولدی دیگر می یابد که با قوانین و نظامات فعلی جهان تفاوتهای اساسی دارد و برای همیشه باقی میماند.
قیامت در قرآن کریم با نامها و عنوانهای مختلف خوانده شده است که هر کدام نشاندهنده وضع مخصوص و نظام مخصوص حاکن بر آن است. مثلاً از آن جهت که همه اولین و آخرین در یک سطح قرار میگیرند و ترتیب زمانی آنها از بین میرود " روز حشر" و از آن جهت که باطنها آشکار میشود " یوم تبلی السرائر" یا " روز نشور" نامیده شده است.
مطلب عمده ای که کتب آسمانی هم بر آن تأکید داشته اند، پیوستگی این جهان و جهان آخرت است. بدان معنی که بذر آن حیات در این حیات و به دست خود انسان کاشته میشود و سرنوشت آن جهان توسط خود انسان در این حیات تعیین میگردد. رسول خدا فرمود: الدُنیا مزرعهُ الاخرهِ ( دنیا کشتگاه آخرت است). هر تخم بدی یا نیکی در این دنیا بکارید در آخرت برداشت خواهید کرد. همانطور که محال است انسان جو بکارد و گندم برداشت کند، همچنین محال است انسان در دنیا اندیشه بد، خلق و خوی بد، عمل و کردار بد داشته باشد و در آخرت سود بگیرد.
از قرآن کریم و روایات پیشوایان دینی ما چنین استنباط میشود که نه تنها انسان باقی است و جاوید میماند، بلکه اعمال و آثار انسان نیز به نحوی ضبط و نکهداری میشود و از بین نمیرود و انیسان در نشئه قیامت تمام اعمال و آثار گذشته خود را مصوّر و مجسّم میبیند و مشاهده میکند ( وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضرا ً _ کهف/49). اعمال خوب با صورتهای زیبا و جالب و لذّتبخش تجسم میابند ولی آثار بد انسان با صورتهای بسیار زشت و وحشتزا و مهیب و موذی تجسم می یابند و به صورت درد و رنج و عذاب در می آیند( یومَ یَصدُرُ النّاس اشتاتاً لِیُروا اَعمالَهم. فَمَن یَعمل مِثقالَ ذرهٍ خیراً یَرَه. فَمَن یَعمل مِثقال ذرهٍ شراً یَرَه _ زلزال/ 8-6). پیامبر اکرم فرمودند: یومَ تجدُ کل نفسٍ ما عمِلَت من خیرٍ محضراً و ما عمِلَت من سوء، تودّلو لَو کانَ بینها و بینهُ امداً بعیداً .
وجوه مشترک زندگی دنیا و آخرت اینستکه هردو زندگی حقیقی است. در هردو انسان به خود و آنچه به خود تعلق دارد آگاه است. در هر دو لذت و رنج، سرور و اندوه و سعادت و شقاوت هست. غرائز انسان در هر دو زندگی حکمفرما است. در هردو انسان با بدن و اندام کامل و اعضاء و جوارح زندگی میکند. اما تفاوتهای اساسی وجود دارد:
در اینجا توالد و تناسل و کودکی و نوجوانی و پیری و سپس مرگ هست، در آنجا نیست. در اینجا باید کار کرد و تخم پاشید، در آنجا از تخمهای پاشیده شده در این جهان و زمینه مساعد فراهم شده در دنیا بهره برداری کرد. اینجا جای کار و عمل و آنحا جای نتیجه گیری و حساب پس دادن است. در اینجا جای تغییر سرنوشت از طرف خود انسان به وسیله تغییر مسیر و جهت حرکت است و در آنجا نیست. در اینجا موت و حیات هست، مرده از زنده بیرون می آید و بالعکس، در آنجا حیات محض حمفرما است.در اینجا اسباب و علل و شرائط خاص زمانی حکمفرما است، حرکت و تکامل وجود دارد و در آنجا فقط ملکوت الهی ظهور دارد.
قرآن جهت نزدیک کردن مطلب به ذهن انسان به ذکر یک سری استدلالها پرداخته است:
1- آیاتی که در جواب به منکرانی که قیامت را امری ناشدنی تصور میکردند، آمده است. در سوره یس میگوید: " برای ما مثلی آورد و خلقت خود را فراموش کرد، گفت این استخوانهی پوسیده را چه کسی زنده میکند؟ بگو همان کس که اولین بار آن را ابداع کرد و او به هر مخلوقی آگاه است" .
این آیه پاسخ به مردی از کافران است که استخوان پوسیده ای را در دست گرفته و آمد و آن استخوان را را دست خود نرم کرد و به صورت پودر درآورد و سپس آنرا در هوا متفرث ساخت. آنگاه گفت چه کسی میتواند این ذرات را زنده کند. قرآن جواب میدهد همان کس که اوّلین بار او را آفرید.
انسان گاهی با مقایسه قدرت و توانائی خود ، امور را به شدنی و ناشدنی تقسیم میکند. وقتی چیزی را ماورای قدرت و تصور خود دید، گمان میبرد آن چیز در ذات خود ناشدنی است ولی با مقایسه با قدرتی که اولین بار حیات را در جسم مرده آفرید، امری است ممکن و قابل انجام.
آیات زیادی آمده که در همه آنها با تکیه بر قدرت الهی درباره قیامت بحث میکند. مفاد همه آنها اینست که مشیت خدای عادل حکیم چنین اقتضا دارد که قیامت وجود داشته باشد. و هیچ مانعی در راه این مشیت نیست.
2- آیاتی که به ذکر نمونه میپردازند. مانند داستان حضرت ابراهیم که به خدا گفت: "پروردگارا به من چگونگی زنده کردن مردگان را بنمایان، در پاسخ گفته شد مگر به آن ایمان نداری؟ او گفت: چرا. این تقاضا برای اینست که قلبم مطمئن گردد. به او گفته شد : چهار مرغ رات بگیر و سرهای آنها را تکه تکه کن و هر قسمتی را بر روی کوهی قرار بده و سپس آن مرغها را بخوان. خواهی دید که به امر خدا آن مرغخا زنده خواهند شد و به سوی تو خواهند آمد."و یا آیاتی که به یک امر خارق العاده استناد نکرده، بلکه نظام موجود و مشهود را که همواره زمین و گیاهان در فصل پاییز و زمستان می میرند و در بهار زنده میگردند را مورد استناد قرار میدهد.
3- گروه سوم آیاتی است که قیامت را امر ضروری و حتمی معرفی میکند و نبود آن را امر ناروا دربارۀ ذات خداوند میداند. این مطلب از دو راه بیان شده است: یکی راه عدل الهی و اینکه خداوند به هر مخلوقی آنچه را که شایستۀ آن است عنایت میکند. دیگر آنکه ذات اقدس الهی مخلوقات را برای غایت و هدفی آفریده است، حکمت الهی ایجاب میکند که موجودات را به کمال لایق و غایت ممکن شان سوق دهد.قرآن کریم میفرماید: " اگر قیامت و حیات جاوید و سعادت و پاداش و کیفر اخروی نباشد بر ضد عدل خداوندی است و نوعی ظلم است و ظلم بر خدا ناروا است." و هم میگوید:" اگر حیات جاوید و پایان ثابت و ابدی در کار نباشد، خلقت عبث و پوچ است و عبثکاری بر خدا ناروا است."در این زمینه آیات زیادی در قرآن کریم وجود دارد که به دو مورد از آنها که به عدل الهی و حکمت الهی تکیه شده، میپردازیم:
در سورۀ مبارکه ص پس از ذکر این مطلب که کسانی که از راه خدا منحرف شده اند به موجب اینکه روز حساب را فراموش کرده اند عذاب شدید خواهند داشت در آیه 27 و 28 دربارۀ روز حساب چنین میفرماید: " ما آسمان و زمین را باطل و پوچ نیافریده ایم. آن (اندیشه که خلقت بر پوچی است) گمان کسانی است که با حقیقت از در عناد آمده اند، پس وای بر چنین کسان از آتش. آیا ما کسانی را که ( به خدا و معاد و پیامبر) ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند مانند تبهکاران قرار خواهیم داد؟ یا پرهیزکاران را مانند اهل فسق و فجور قرار خواهیم داد؟"چنانکه می بینیم در آیۀ اول از این دو آیه به حکیم بودن خدا و حکیمانه بودن خلقت و در آیۀ دوم به عدل الهی و عادلانه بودن آفرینش استناد شده است.در سورۀ مبارکۀ جاثیه آیۀ 21 و 22 چنین آمده است:" آیا آنانکه مرتکب کارهای بد میگردند گمان کرده اند که آنها را مانند مردمی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند قرار میدهیم، در حالی که زندگی و مردگی شان یکسان است. حکمی را که رانده اند بد حکمی است. و خداوند آسمانها و زمین را به حق ( نه به باطل و پوچی) آفریده است و برای اینکه هر کسی به جزای ( پاداش یا کیفر) آنچه کسب کرده برسد و آنان هرگز مورد ظلم قرار نخواهند گرفت."در آیۀ اول از این دو آیه به اصل عدل اشاره شده است و در آیۀ دوّم به اصل حکمت. در ذیل آیۀ دوّم بار دیگر عدل الهی به عنوان غایت و هدف از قیامت ذکر شده است.اینجا لازم است توضیحی در باره ی این دو اصل بدهیم که چگونه است که عدل الهی و حکمت الهی هر دو حیات جاودان را ایجاب می کنند؟
معاد در پرتو عدل الهی
عدالت در مفهوم وسیعش عبارت است از دادن حق صاحبان استحقاق بدون هیچ تبعیضی میان آن ها؛ و عدل الهی به این معنی است که موجودات جهان هر کدام در درجه ای از هستی و در درجه ای از قابلیت فیض گیری از خداوند اند، و از طرف خداوند نسبت به هیچ موجودی تا آن اندازه که امکان و قابلیت دارد از فیض دریغ نمی شود.
انسان در میان سایر موجودات، موجودی است با سرمایه و استعداد و لیاقت و امکانات ویژه؛ انسان دارای انگیزه های عالی اخلاقی، علمی ، ذوقی، مذهبی و الهی است و بسیاری از کار های خود را تحت تاثیر این انگیزه ها انجام می دهد. خداوند نیز مردم را دعوت کرده است به ایمان و نیکوکاری، مردم از نظر پذیرش این دعوت دو دسته شده اند: برخی این دعوت را پذیرفته و نظام فکری و اخلاقی و عمل خود را بر آن تطبیق داده اند و برخی دیگر نپذیرفته و به بدکاری و فساد پرداخته اند. از طرف دیگر می بینیم که نظام این جهان بر این نیست که صد در صد نیکوکاران را پاداش دهد و بد کاران را کیفر. پس جهانی دیگر باید باشد که نیکوکاران پاداش کامل نیکوکاری خود را دریافت کنند و بدکاران کیفر کار بد خود را؛ وگرنه بر خلاف عدل الهی است.
معاد در پرتو حکمت الهی
حکمت در مورد انسان عبارت است از انجام دادن کار برای رسیدن خود انسان به کمالات خویش، و هیچ ضرورتی ندارد که میان کار انسان و نتیجه ای که از آن کار می خواهد بگیرد رابطه ی واقعی وجود داشته باشد؛ ولی میان کار خدا و نتیجه ای که بر آن مترتب می شود رابطه ی واقعی و طبیعی برقرار است، یعنی غایت و نتیجه ی هر کار عبارت است از کمال واقعی خود آن کار. دنیا و طبیعت نیز مساوی است با تغییر و دگرگونی و عدم ثبات؛ بنا بر این، اگر جهان آخرت که جهان جاودانگی است نبود، جهان مقصد واقعی نداشت و به اصطلاح قرآن خلقت و آفرینش "عبث" و "باطل" و "لعب" بود.اما پیامبران آمده اند که ما را به حقیقتی آگاه کنند که ندانستن آن سراسر هستی را در نظر ما پوچ و بی معنی می کند . با رسوخ اندیشه ی پوچی در ذهن ما، و به عبارت دیگر با پوچ پنداری، خود ما به صورت موجودی پوچ و بی معنی و بی هدف درمی آییم. یکی از آثار ایمان و اعتقاد به عالم آخرت این است که ما را از پوچ پنداری و پوچ بودن نجات می بخشد و به ما و اندیشه و هستی ما معنی می دهد.
تحقیق در مورد زندگی جاوید یا حیات اخروی