سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى


تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:41

فهرست:

متـن کامل وصیتنامه سیاسى و الهى بنیان گذار جمهورى اسلامى

 ایران حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى ( قدس سره الشریف )

و بعد این جانب مناسب مى دانم که شمه کوتاه و قاصر در باب ثقلیـن تذکر دهم ، نه از حیث مقامات غیبى و معنوى و عرفانى که قلـم مثل منـى عاجز است از جسارت در مرتبه اى که عرفان آن بـر تمام دأره وجـود از ملک تا ملکـوت اعلى و از آنجا تا لاهـوت و آنچه در فهم مـن و تو ناید سنگین و تحمل آن فوق طاقت ، اگر نگویم ممتنع است. و نه از آنچه بر بشریت گذشته است از مهجور بـودن از حقایق مقام والاى ثقل اکبر و ثقل کبیر که از هـر چیز اکبر است جز ثقل اکبـر که اکبـر مطلق است و نه از آنچه گذشته است بـرایـــن دو ثقل از دشمنان خـدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن براى مثل منـى میسر نیست با قصـور اطلاع و وقت محدود ، بلکه مناسب دیدم اشاره اى گذرا و بسیـار کـوتـاه از آنچه بـر ایـن دو ثقل گذشته است بنمـایـم. شاید جمله لـن یفترقا حتـى یردا على الحـوض اشاره باشد براینکه بعد از وجود مقدس رسول الله صلى الله علیه وآله و سلـم هر چه بر یکـى از ایـن دو گذشته است بر دیگرى گذشته است و مهجـوریت هریک مهجوریت دیگرى است تا آنگاه که ایـن دو مهجـور بر رسـول خدا در حوض وارد شوند. و آیا ایـن حـوض مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریا است یا چیزى دیگر که به عقل و عرفان بشـر راهى ندارد و باید گفت آن ستمى که از طاغوتیان برایـن دو ودیعه رسـول اکرم صلـى الله علیه وآله و سلـم گذشته برامت مسلمان بلکه بـر بشـریت گذشته است که قلــم از آن عاجز است . و ذکر این نکته لازم است که حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمیـن است و کتب اهل سنت از صحاe ششگانه تا کتب دیگـر آنان بـا الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبراکرم صلى الله علیه وآله و سلـم به طـور متـواتـر نقل شـده است و ایـن حـدیث شریف حجت قاطع است بـرجمیع بشر بـویژه مسلمانان مذاهب مختلف و بایـد همه مسلمانان که حجت برآنان تمام است جـوابگـوى آن باشنـد و اگـر عذرى بـراى جـاهلان بـى خبـر بـاشـد بـراى علمــاى مذاهب نیست . اکنـون ببینیـم چه گذشته است بـر کتـاب خـدا ایـن ودیعه الهى و مـاتـرک پیامبـر اسلام صلـى الله علیه وآله و سلـم. مسـأل إسف انگیزى که بایـد بـراى آن خـون گـریه کـرد ، پـس از شهادت حضـرت على (ع) شروع شد .
خود خـواهان و طاغوتیان ، قـرآن کریـم را وسیله اى کـردنـد بـراى حکـومتهاى ضد قرآنى و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسـر قرآن را از پیامبـر اکرم صلـى الله علیه وآله و سلـم دریافت کرده بودند و نداى انى تارک فیکـم الثقلان در گوششان بود بـا بهانه هاى مختلف و تـوطئه هاى از پیـش تهیه شـده آنان را عقب زده و با قـرآن ، در حقیقت قـرآن را که بـراى بشـریت تا ورود به حوض بزرگتریـن دستـور زندگانى مادى و معنوى بـود و هست از صحنه خارج کردند و برحکـومت عدل الهى که یکـى از آرمانهاى ایـن کتاب مقدس بوده و هست خط بطلان کشیدند و انحراف از دیـن خدا و کتاب و سنت الهى را پایه گذارى کردنـد تا کار به جأى رسیـد که قلـم از شرح آن شرمسار است. و هر چه ایـن بنیان کج به جلـو آمـد کج ها و انحـرافها افزون شـد تا آنجا که قـرآن کـریـم را که بـراى رشـد جهانیـان و نقطه جمع همه مسلمـانـان بلکه عأله بشـرى از مقـام شامخ احـدیت به کشف تام محمدى(ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند ، برسانـد و این ولیده علـم الاسمإ را از شر شیاطیـن وطاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رسـانـد و حکـومت را به دست اولیإ الله معصـومیـن علیهم صلـوات الاولیـن و الاخـریـن بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارنـد ، چنان از صحنه خارج نمـودند که گـوئى نقشـى براى هـدایت نـدارد و کار به جأى رسید که نقـش قرآن به دست حکومتهاى جأر و آخـوندهاى خبیث بدتر از طاغوتیان وسیله اى براى اقامه جور و فساد و تـوجیه ستمگران و معانـدان حق تعالـى شـد و مع الاسف به دست دشمنـان تـوطئه گــر و دوستان جاهل ، قرآن ایـن کتاب سرنوشت ساز ، نقشى جز در گـورستانها و مجالـس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگـى آنان باشد ، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلـى از صحنه خارج شـد ، که دیدیـم اگر کسـى دم از حکـومت اسلامى برمىآورد و از سیاست که نقـش بزرگ اسلام و رسـول بزرگـوار صلـى الله علیه وآله و سلـم و قـرآن و سنت مشحـون آن است سخــن مى گفت گـوئى بزرگتریـن معصیت را مرتکب شده و کلمه آخـوند سیاسى مـوازن با آخـوند بـى دیـن شـده بـود و اکنـون نیز است. و اخیرا قدرتهاى شیطانى بزرگ به وسیله حکـومتهاى منحرف خارج از تعلیمات اسلامـى که خـود را به دروغ به اسلام بسته انـد بـراى محـو قرآن و تثبیت مقاصـد شیطـانـى ابـر قـدرتها ، قـرآن را با خط زیبـا طبع مى کنند و به اطراف مـى فرستند و با ایـن حیله شیطانى قرآن را از صحنه خارج مـى کننـد. ما همه دیـدیـم قرآنـى را که محمـدرضا خان پهلوى طبع کرد و عده اى را اغفال کرد و بعضى آخـوندهاى بى خبر از مقاصد اسلامى هـم مداح او بـودند و مى بینیـم که ملک فهد هر سال مقدار زیادى از ثروتهاى بـى پایان مردم را صرف طبع قرآن کریـم و محال تبلیغات مذهب ضـد قرآنـى مـى کند و وهابیت ایـن مذهب سراپا بى اساس و خرافاتى را ترویج مى کند و مردم و ملتهاى غافل را سـوق به سوى ابر قدرتها مى دهد و از اسلام عزیز و قرآن کریـم براى هدم اسلام و قرآن بهره بردارى مـى کند. ما مفتخریـم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبى است که مى خـواهد حقایق قرآنـى که سراسـر آن از وحـدت بین مسلمیـن بلکه بشریت دم مى زند ، از مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگتریـن نسخه نجات دهنـده بشر از جمیع قیـودى که بـر پاى و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سـوى فنا و نیستى وبردگى و بندگى طاغوتیان مـى کشانـد ، نجات دهـد. و ما مفتخـریـم که پیرو مذهبـى هستیـم که رسـول خدا مـوسـس آن به إمر خـداوند تعالـى بـوده و امیرالمـومنین على بـن ابى طالب ایـن بنده رها شده از تمام قیود ، مإمـور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیها است. ما مفتخریـم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگتریـن دستور زندگى مادى و معنوى و بالاتریـن کتاب رهأى بخـش بشر است و دستورات معنوى و حکـومتـى آن بـالاتـریـن راه نجـات است ، از امام معصـوم ما است. ما مفتخریم که أمه معصومیـن از على بـن ابى طالب گرفته تا منجى بشـر حضـرت مهدى صـاحب زمـان علیهم آلاف التحیـات و السلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امـور است أمه ما هستند. ما مفتخریـم که ادعیه حیات بخـش که او را قرآن صاعد مـى خـوانند از أمه معصـومیـن ما است. ما به مناجـات شعبـانیه امامـان و دعاى عرفات حسین بـن على علیهما السلام و صحیفه سجادیه ایـن زبـور آل محمد و صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خـداوند تعالـى به زهراى مرضیه است از ما است .

ما مفتخریـم که باقرالعلـوم بالاتریـن شخصیت تاریخ است و کسى جز خـداى تعالـى و رسـول صلـى الله علیه وآله و أمه معصـومیــــن علیهم السلام ، مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد ، از مااست.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى

تحقیق در مورد حضرت ابراهیم

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد حضرت ابراهیم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت ابراهیم


تحقیق در مورد حضرت ابراهیم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه54

 

فهرست مطالب ندارد 

ابراهیم، دومین پیامبر صاحب عزم و داراى آیین و شریعت جهانى و از نسل نوح است. اوبر اساس آیه 125 سوره نساء به خلیل الله ملقب گشته (وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلاً). داستان زندگانى و دعوت او در بیش از 180 آیه قرآنى آمده و نامش 69 بار در خلال قرآن ذکر شده است. داستان دعوت وى در سوره‏هاى بقره، انعام، شعراء، صافات، انبیاء و مریم بیشتر به چشم مى‏خورد. زندگى پر فراز و نشیب ابراهیم، خانواده و قومش حاوى نکات و شیوه‏هاى تبلیغى بسیار است که بدان مى‏پردازیم.

ثناى ابراهیم در قرآن

آیات متعددى در قرآن، متضمن ستایش و تمجید از شخصیت والاى ابراهیم است و کمتر پیامبرى در قرآن از این میزان ستایش و ثنا برخوردار گشته و بر اسوه بودنش، تأکید گردیده است؛

إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَلَمْ یَکُ مِنَ المُشْرِکِینَ شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَهَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛(1)

به‏راستى ابراهیم، پیشوایى مطیع خدا و حق گراى بود و از مشرکان نبود. و نعمت‏هاى او را شکر گزار بود، خدا او را برگزید و به راهى راست هدایتش کرد.

وَاذکُرْ فِى الکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً؛(2)

و در این کتاب به یاد ابراهیم پرداز، زیرا او پیامبرى بسیار راستگوى بود.

وَلَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنّا بِهِ عالِمِینَ؛(3)

و در حقیقت، پیش از آن، به ابراهیم رشد فکرى‏اش را دادیم و ما به شایستگى او دانابودیم.

إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّاهٌ مُنِیبٌ؛(4)

به‏راستى ابراهیم بردبار، نرم‏دل و بازگشت‏کننده به سوى خدا بود.

ابراهیم، اسوه توحید و خدا محورى

براى یافتن بهترین شاخصه تبلیغ ابراهیمى، باید به بررسى آیات مربوط به دعوت او اهتمام ورزیم تا با کشف و استخراج صفات این پیامبر و شیوه‏هاى دعوتش، به شیوه محورى یا اساسى‏ترین شاخصه دعوتش پى ببریم. با دقت در مضمون آیات حکایت کننده احتجاج ابراهیم با نمرود، مجادله او با خورشیدپرستان، گفت‏وگو با پدر و راز و نیاز با خدا و دیگر آیات، روشن مى‏گردد که خدامحورى و توحید، محور تمام تلاش‏هاى تبلیغى و بلکه محور حیات پربرکت اوست؛ و این به جهت جو شرک آلود و کفر آمیز حاکم بر آن جامعه بوده که پرستش خدایان دروغین، از سنگ و چوب گرفته تا خورشید و ماه در آن رواجى آشکار داشت؛

در مناظره با پدر و قوم، بیانات متعددى حاکى از خدا محورى اوست، مانند:

قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى‏ ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ.(5)

پس از بناى بیت الله مى‏گوید:

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛(6)

پروردگارا از ما بپذیر. به‏راستى تو شنواى دانایى.

پس از محاجّه با ستاره پرستان:

إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرضَ حَنِیفاً وَما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ؛(7)

من از روى اخلاص، پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمان‏ها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم.

و حتى در پایان عمر، به عنوان وصیت بر توحید تأکید مى‏ورزد:

وَوَصّى‏ بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یا بَنِىَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَکُمُ الدِّینَ فَلاتَمُوتُنَّ إِلّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛(8)

و ابراهیم و یعقوب، پسران خود را به همان آیین سفارش کردند: اى پسران من، خداوند براى شما این دین را برگزید؛ پس البته نباید جز مسلمان بمیرید.

از سوى دیگر بخش قابل توجهى از آیات حکایت کننده داستان ابراهیم را مناجات‏ها و راز و نیازهاى پرمحتواى ابراهیم با پروردگارش تشکیل مى‏دهد، به طورى که از میان حدود120 آیه مربوط به دعوت ابراهیم، حدود سى آیه، گفت‏وگوهاى ابراهیم خلیل را با خداوند متعال باز گو مى‏کند. از همین رو، حق تعالى او و پیروانش را اسوه امیدواران به خدا و روز قیامت معرفى مى‏فرماید:

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالیَوْمَ الآخِرَ؛(9)

قطعاً براى شما در پیروى از آنان سرمشقى نیکوست یعنى براى کسى که به خدا و روز بازپسین امید مى‏بندد.

شیوه‏هاى دعوت ابراهیم

پیامبرى چون ابراهیم با آن همه مدح و ثنایى که قرآن در حق او ابراز داشته و با آن تأکید بر توحید و خدا مدارى، بایستى پیاده کننده روش‏هاى اصیل دعوت و مبتکر شیوه‏هاى جدید تبلیغ باشد. و چنین بوده است که قرآن درباره‏اش فرموده: وَإبراهیمَ الَّذِى وَفَّى‏.(10) (و همان ابراهیم که وفا کرد.) اینک به معرفى و شرح شیوه‏هاى کلى دعوت ابراهیمى و روش‏هاى عملى آن مى‏پردازیم:

  1. شیوه کلى، بیان شجاعانه عقاید توحیدى

در محیط و اجتماعى که شرک و کفر در آن ریشه دوانده و همه زوایاى آن را فرا گرفته است، اظهار و ترویج توحید مستلزم شجاعتى کم نظیر است که در شخصیت خدایى ابراهیم وجود داشت؛ او دربرابر پدر یا عمو، ادب و شجاعت را یکجا به ظهور مى‏رساند و به دعوت او مى‏پردازد، دربرابر گروه‏هایى از مردم که به پرستش اجرام آسمانى دلخوش بودند، به توحید فرامى‏خواند. در مقابل نمرود نیز با همان صلابت مى‏ایستد و نداى توحید سر مى‏دهد؛

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِى أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ؛(11)

چون به پدر خوانده و قوم خود گفت: این مجسمه‏هایى که ملازم آنها شده‏اید چیستند؟

قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ فِى ضَلالٍ مُبِینٍ؛(12)

گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهى آشکارى بودید.

قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى‏ ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ؛(13)

گفت: نه بلکه پروردگارتان، خداى آسمانها و زمین است، همان کسى که آنها را پدید آورده است و من بر این از گواهانم.

قالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَلایَضُرُّکُمْ أُفٍّ لَکُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(14)

گفت: آیا به جز خدا چیزى را مى‏پرستید که هیچ سود و زیانى به شما نمى‏رساند؟ اف بر شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید. مگر نمى‏اندیشید؟

در مناظره با نمرود؛

إِذ قالَ إِبْراهِیمُ ربِّىَ الَّذِى یُحْیِى وَیُمِیتُ قالَ أَنا أُحْیِى وَأُمِیتُ قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ المَغْرِبِ؛(15)

هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگار من همان کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند. گفت: من هم زنده مى‏کنم و هم مى‏میرانم. ابراهیم گفت: خداى من خورشید را از خاور بر مى‏آورد، تو آن را از باختر برآور.

و چه کسى به شجاعت و رشادت در اظهار توحید از ابراهیم شایسته‏تر، در حالى که او بااعلام و اصرار بر توحید، خود را به ایمن ترین پشتوانه متکى ساخته و به مقام خلّت رسانده‏است، چنان که دربرابرشان بى پروا مى‏گوید: وَ لا أخافُ ما تُشْرِکونَ بِه‏(16) و آن‏گاه استدلال مى‏کند که:

وَکَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَلا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَىُّ الفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(17)

و چگونه از آنچه شریک مى‏گردانید بترسم، با آن که شما خود از این که چیزى را شریک خدا ساخته‏اید که خدا دلیلى درباره آن بر شما نازل نکرده است، نمى‏هراسید. پس اگر مى‏دانید، کدام یک از ما دودسته به ایمنى سزاوارتر است؟

الف) شروع دعوت با سؤال

مطابق تصویرى که در قرآن از تبلیغ ابراهیم به دست مى‏دهد، آن حضرت در بیشتر موارد، دعوت خود را با پرسش‏هایى دقیق و عمیق آغاز مى‏کرده است. این شیوه علاوه بر آن که حساسیت و هوشیارى مبلّغ را مى‏رساند، باعث تحریک اندیشه و وجدان مخاطبان و به خودآمدن آنان مى‏گردد و مى‏تواند به ذهن و دل آنان آمادگى پذیرش حقایق را عطا کند، ضمن آن که این پرسش‏ها در بطن خود، استدلال‏هایى نیز به‏همراه داشت.

پرسش‏هاى حضرت ابراهیم به اشکال مختلف مطرح مى‏گشت؛ گاه به شکل استفهام عادى (آیا) مثل؛

وَإِذ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً؛(18)

و یاد کن هنگامى را که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بتان را خدایان خود مى‏گیرى.

قالَ أَفَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؛(19)

گفت: آیا در آنچه مى‏پرستید تأمل کرده‏اید.

قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذ تَدْعُونَ * أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ؛(20)

گفت: آیا وقتى دعا مى‏کنید از شما مى‏شنوند؟ یا به شما سود یا زیان مى‏رسانند؟

فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ العالَمِینَ؛(21)

پس گمانتان به پروردگار جهانیان چیست؟

و گاهى به صورت استفهام انکارى که معمولاً همراه با نوعى استدلال است، مانند؛

قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَما تَعْمَلُونَ؛(22)

ابراهیم گفت: آیا جز خدا چیزى را مى‏پرستید که هیچ سود و زیانى به شما نمى‏رساند.

أَإِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ؛(23)

آیا به دروغ، غیر از آنها، خدایانى دیگر مى‏خواهید؟

و زمانى به شکل پرسش از ماهیت معبود، مانند؛

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ماتَعْبُدُون.(24)

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتى أنتُم لَها عاکِفُون؛(25)

آن‏گاه که به پدر خوانده و قوم خود گفت: این مجسمه‏هایى که شما ملازم آن شده‏اید، چیستند؟

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ماذا تَعْبُدُون؛(26)

چون به پدر خوانده و قوم خود گفت: چه مى‏پرستید.

حتى در خطاب به خدایان دروغین مشرکان و بت‏ها، شبیه آن پرسش‏ها را مطرح مى‏کرد و مسلم است که این پرسش‏هارا به منظور تنبّه مشرکان اظهار داشته ا ست؛

فَراغَ إِلى‏ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَلا تَأْکُلُونَ * ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ؛(27)

پس پنهانى به سوى خدایشان رفت و به ریشخند گفت: آیا غذا نمى‏خورید؟ چرا سخن نمى‏گویید؟

گاهى نیز از چرایى و علت پرستش بت‏ها پرسش مى‏نمود؛

إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً * إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ‏تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَلایُبْصِرُ وَلایُغْنِى عَنْکَ شَیْئاً؛(28)

او پیامبرى بسیار راستگو بود، چون به پدرش گفت: پدر جان، چرا چیزى را که نمى‏شنود و نمى‏بیند و از تو چیزى را دور نمى‏کند، مى‏پرستى؟

این پرسش نیز حاوى استدلال‏هایى محکم و استوار است. و آخرین مورد این که چون باشجاعت دربرابر تمامیت کفر و شرک ایستاد، فرمود: فَأَىُّ الفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛(29)

پس اگر مى‏دانید، کدام یک از ما دو دسته به ایمنى سزاوار تر است.

ازجمله پیامدها و فواید این پرسش‏ها که در برخى موارد به صورت پى‏درپى ومتوالى طرح و القا مى‏گردید، این بود که پایه‏هاى سست باورهاى شرک‏آمیز به‏لرزه مى‏افتاد و فرصت براى طرح پیام‏هاى توحیدى فراهم مى‏آمد. به‏عنوان نمونه، درمحاجّه مذکور در سوره انبیاء، پس از فرو ریختن کاخ سست بنیاد اعتقاد شرک، فرمود:

قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمواتِ وَالأَرضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلى‏ ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ؛(30)

گفت: بلکه پروردگار شما خداى آسمان‏ها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این واقعیت از گواهانم.

همچنین در احتجاجى که در سوره مریم دربرابر عمو یا پدر دارد، پس از طرح پرسش‏هایى مستدل و تکان دهنده، شروع به القاى پیام مى‏کند؛

یا أَبَتِ إِنِّى قَدْ جاءَنِى مِنَ العِلْمِ ما لَمْ‏یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِى أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیّاً؛(31)

اى پدر، به راستى مرا از دانش، حقایقى به دست آمده که تو را نیامده است، پس، از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت نمایم.

یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ... یا أَبَتِ إِنِّى أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیّاً؛(32)

پدر جان، شیطان را مپرست، که شیطان، خداى رحمان را عصیانگر است. پدر جان، من مى‏ترسم از جانب رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى.

ب) برائت از شرک و کفر به صورت‏هاى مختلف

از آن‏جا که بیشترین مبارزه انبیا دربرابر اندیشه چندگانه پرستى و شرک بوده، برائت از شرک و مظاهر آن، همواره در دستور کار آنان بوده است. یکى از بارزترین جلوه‏هاى سیره تبلیغى حضرت ابراهیم، همان برائت و بیزارى جستن از شرک و بت پرستى و اعتقاد به تعدد الهه است، که بارها حتى جان خود را بر سر آن در طبق اخلاص نهاد.

لحن و محتواى تعداد زیادى از آیات، بیانگر آن است که قرآن نیز بر این جنبه از جوانب دعوت ابراهیم عنایت ویژه‏اى دارد و حتى همین عنصر اساسى دعوت ابراهیمى موجب شده است که پس از پیامبر اسلام(ص) حضرت ابراهیم و پیروان او اسوه مؤمنان معرفى شوند:

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْراهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْکُمْ وَمِمّاتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى‏ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(33)

قطعاً براى شما در پیروى از ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست، هنگامى که به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدید آمده است تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید.

سبب اسوه شدن او در برائت نیز بدان جهت است که صف‏بندى مشرکان و کافران در مقابل ابراهیم، جبهه‏اى وسیع و نیرومند تشکیل داده بود و مؤمنان پس از غلبه منطقى بر مخالفان، چون با حق‏ناپذیرى و عناد آنان مواجه شدند، شجاعانه و با پشتکار و جدیت، مسیر دعوت را پیمودند و به صورت‏هاى مختلف و متناسب با شرایط، بیزارى و نفرت عمیق خویش را از شرک مشرکان و کفر کافران ابراز نمودند.

مراحل برائت ابراهیمى

ابراهیم، برائت از شرک و انحرافات دیگر قوم خود را در چند مرحله و با اشکال گوناگون اظهار نمود که عبارتند از:

  1. برائت لفظى -

در این مرحله، برائت تنها در قالب الفاظ و جملات مطرح مى‏گشت و ابراهیم، رسماً مخالفت و نفرت خود را از بت پرستى و التزام خویش را به توحید اعلام‏مى‏فرمود؛ این نوع از برائت با بیانى قاطع و شجاعانه دربرابر اجتماع نیرومند مشرکان همراه بود؛

فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّى بَرِى‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ؛(34)

پس چون خورشید افول کرد، گفت: من از آنچه شریک خدا مى‏دانید بیزارم.

إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى‏ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(35)

چون به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا مى‏پرستید بیزاریم. ما به شما کافریم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید.

أُفٍّ لَکُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ؛(36)

اف بر شما و بر آنچه جز خدا مى‏پرستید، آیا نمى‏اندیشید؟

وَإِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِى بُرَآءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ * إِلّا الَّذِى فَطَرَنِى فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ؛(37)

و هنگامى که ابراهیم به ناپدرى خود و قومش گفت: من واقعاً از آنچه مى‏پرستید بیزارم، مگر آن کس که مرا پدید آورده و او البته مرا راهنمایى خواهد کرد.

وَما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ؛(38)

و طلب آمرزش ابراهیم براى پدرش جز براى وعده‏اى که بدو داده بود، نبود، پس هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بیزارى جست.

  1. برائت عملى -

دومین مرحله برائت ابراهیم، اظهار بیزارى عینى و عملى است، که به تناسب وضعیت مخاطبان و اصرار آنها بر عقاید باطل و بى اساس اتخاذ شده است: چون پیروان شرک، علاوه بر نپذیرفتن حق، مانع ترویج توحید و موجب آزار اهل توحید مى‏شدند و امنیت آنان را سلب مى‏نمودند. این مرحله از برائت به لحاظ میزان شدت برائت به چند مرحله تفکیک مى‏شود:

الف) مرحله برائت اعتزالى -

آن‏گاه که دربرابر پافشارى لجوجانه پدر و قوم بر انحرافات فکرى و عملى قرار گرفت تصمیم به کناره گیرى و اعتزال از قوم خویش اتخاذ کرد و رشته هر گونه وابستگى به آنان را قطع نمود؛

وَأَعْتَزِلُکُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّى.(39)

گفتنى است، این برائت از سوى ابراهیم، متعاقب خطاب خشونت آمیز و عتاب آلود و تند پدر بود که گفت:

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِى‏مَلِیّاً؛(40)

اگر باز نایستى، تو را سنگسار خواهم کرد و برو و تا مدتى طولانى از من دور شو.

ب) مرحله برائت قهرآمیز (مبارزاتى) -

در این مرحله، برائت شکل جدى‏ترى یافته و صورت مقابله و مواجهه قهر آمیز به خود گرفت. وقتى استدلال ناصحانه و دلسوزى پدرانه و حتى اعتزال معترضانه کارگر نیفتاد و قوم ابراهیم سر در بت‏پرستى خویش داشتند و به هیچ نداى حقیقتى پاسخ مثبت نمى‏دادند، ابراهیم تصمیم به مبارزه جدى و تلاش براى محو مظاهر شرک گرفت. وى پیش از هر اقدامى با شجاعت تمام تصمیم خویش را اعلام فرمود:

وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ.(41)

و آن‏گاه در فرصت مناسب با خشمى الهى و شجاعتى وصف ناپذیر، اراده خود را عملى نمود؛

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلّا کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ؛(42)

پس آنها را - جز بزرگ‏ترشان را - ریز ریز کرد، باشد که ایشان به سراغ آن بروند.

فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ؛(43)

پس با دست راست بر سر آنان زدن گرفت.

ج) مرحله هجرت:

وقتى تمام روش‏هاى تبلیغى و شیوه‏هاى اقناعى کارگر نیفتاد، او ضمن پرهیز از نومیدى در پى یافتن عرصه‏هاى جدید دعوت و ایجاد فرصت‏هاى نو بود که هجرت به سرزمینى دیگر را اختیار کرد و در آن‏جا با تجدید بناى کعبه پایگاه جهانى توحید را بنیاد نهاد.

  1. شیوه کلى جدال احسن

بى شک جدال ابراهیم با مشرکان زمانش، درخشان‏ترین جلوه جدال نیکو را در طول تاریخ اندیشه بشرى رقم زده است. این مجادله‏ها و محاجّه‏هاى نیکو و هدفدار در عرصه‏هاى گوناگون و با مخاطبان مختلف، مانند پدر، قوم، پادشاه و درباریان و اشراف صورت گرفته و تأثیرى شگرف بر دل و جان آنان بر جا نهاده است. بى جهت نیست که خداى تعالى، استدلال‏هاى او را به خود نسبت داده است: وَتِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ.

مناظره و مجادله ابراهیمى، یکى از شیوه‏هاى استراتژیک عام دعوت اوست، که خود حاوى روش‏هاى متعددى مانند روش استدراج، همراهى، خطاب توأم به عقل و دل، مقایسه و قول لین است و از سویى هر یک از مناظره‏هاى ابراهیم، حاوى نکات تبلیغى قابل ملاحظه‏اى از قبیل تناسب با حال مخاطب، رعایت ادب و احترام وافر، به‏کار گیرى مفاهیم متنوع و استفاده از هر فرصتِ حاصل شده است. اینک به ذکر نمونه‏هایى از آن مناظره‏ها مى‏پردازیم؛

نمونه اول: محاجّه ابراهیم با پدر در سوره مریم

و در این کتاب به یاد ابراهیم پرداز که او پیامبرى بسیار راستگو بود. چون به پدرش گفت: پدر جان چرا چیزى را که نمى‏شنود و نمى‏بیند و از تو چیزى را دور نمى‏کند مى‏پرستى؟

اى پدر، به‏راستى مرا از دانش، حقایقى به‏دست آمده که تو را نیامده است. پس از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت کنم. پدر جان، شیطان را مپرست، که شیطان، خداى رحمان را عصیانگر است.

پدر جان، من مى‏ترسم از جانب خداى رحمان عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى.

- گفت: اى ابراهیم، آیا تو از خدایان من متنفرى؟ اگر باز نایستى، تو را سنگسار خواهم کرد و برو براى مدتى طولانى از من دور شو.

- ابراهیم گفت: درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم، زیرا او همواره بر من پر مهر بوده است. و از شما و از آنچه غیر از خدا مى‏خوانید کناره مى‏گیرم و امیدوارم که در خواندن پروردگارم ناامید نباشم.(44)

در این مناظره، شاهدیم که ابراهیم با خطابى دلسوزانه و در عین حال استدلالى به طرح پرسش‏هایى هدفدار مى‏پردازد و در این استفهام، در واقع سه دلیل براى ابطال عبادت بتان ارایه مى‏دهد، سپس با اشاره به دانشى که از سوى پرورگارش یافته از پدر مى‏خواهد که از او تبعیت کند. آن‏گاه دستور ترک عبادت شیطان را مى‏دهد و در قالب یک هشدار و انذار دلسوزانه، پدر را از عذاب الهى و همراهى شیطان برحذر مى‏دارد. دربرابر او، پدر بدون توجه به محتواى دلپذیر و عقلایى دعوت ابراهیم و بى هیچ برهانى، تنها به تهدید مبادرت مى‏ورزد. اما جالب آن است که على رغم این حق‏ناشناسى و پاسخ بى ربط، ابراهیم با مهربانى ویژه انبیا، سلامى مى‏دهد و در واقع، مجادله را با این عبارت صلح آفرین به پایان مى‏برد تا به آینده امیدوار باشد و تنها به اعتزال و کناره گیرى از بتان و بت پرستان و دعا به درگاه الهى بسنده مى‏کند.

نمونه دوم: مناظره با قوم ستاره پرست

در این محاجّه که در سوره انعام آمده است، ابراهیم با استفاده از عقاید مخاطبان و مقبولات ایشان، به مقابله با اعتقاداتشان بر مى‏خیزد و با برخوردى متین، به تدریج آنها را به حقیقت رهنمون مى‏شود:

و این‏گونه ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین‏کنندگان باشد. پس چون شب بر او پرده افکند ستاره‏اى دید. گفت: این پروردگار من است و آن‏گاه چون غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.

پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: این پروردگار من است. این بزرگ‏تر است و هنگامى که افول کرد، گفت: اى قوم من، من از آنچه براى خدا شریک مى‏سازید بیزارم.(45)

و پس از آن که با استدلالهایى ساده و محکم، خدایان ادعایى آنان را براى پرستش نالایق مى‏شمرد، به اظهار صریح عقاید خود مى‏پردازد؛

إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرضَ حَنِیفاً وَما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ؛(46)

من از روى اخلاص، روى خود را پاکدلانه به سوى کسى گردانیدم که آسمان‏ها و زمین را پدید آورده؛ و من از مشرکان نیستم.

نمونه سوم: مناظره با نمرود، سرکرده کافران

وى با نمرود نیز محاجّه‏هایى داشته است که نمونه‏اى از آن در سوره بقره مذکوراست:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حاجَّ إِبْراهِیمَ فِى رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ المُلْکَ إِذ قالَ إِبْراهِیمُ ربِّىَ الَّذِى یُحْیِى وَیُمِیتُ قالَ أَنا أُحْیِى وَأُمِیتُ؛(47)

آیا از آن کسى که چون خدا به او پادشاهى داده بود بدان مى‏نازید و درباره پروردگار خود با ابراهیم محاجّه کرد خبر نیافتى؟ آن‏گاه که ابراهیم گفت: پروردگار من همان کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند. او گفت: من هم زنده مى‏کنم و مى‏میرانم....

چون نمرود به گمان باطلش، خود را زنده کننده و میراننده دانست، ابراهیم با حجت قاطع‏ترى او را بر سر جایش نشاند:

قالَ إِبْراهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ المَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى کَفَرَ؛(48)

ابراهیم گفت: خداى من خورشید را از خاور برمى‏آورد، تو آن را از با ختر برآور. پس آن‏کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند و بدین ترتیب حجت و استدلالى آورد که جدال‏پذیر و قابل مناقشه نبود.

چنان‏که پیش‏تر گفتیم، شیوه کلى جدال نیکو شامل روش‏هاى جزیى و عملى متعددى است که در منطق جدلى ابراهیم به نیکى به کار رفته است. برخى از این روش‏ها عبارتند از:

الف) روش اقناع تدریجى

در تعدادى از مناظره‏هاى ابراهیم، شاهد نوعى همراهى با مخاطبان و تلاش براى جذب تدریجى آنان به سوى حقیقت هستیم. این روش را استدراج نیز نامیده‏اند که به مفهوم بازکردن راه براى جذب مخاطب به سوى پیام‏هاى تبلیغى مطلوب است. در این روش گاهى مبلّغ، على‏رغم اعتقاد قاطع و جازم به عقایدى، در برخورد و مناظره با مخاطب، موقتاً از آن عقاید تنازل مى‏نماید و خود را در مقام بحث، همراه و هم‏عقیده مخاطب قلمداد مى‏کند. بدین‏ترتیب نوعى همبستگى و همدلى میان طرفین مناظره به وجود مى‏آید که در اقناع مخاطب مؤثر خواهد بود.

بارزترین نمونه کاربرد این شیوه در همان مناظره ستاره‏پرستان است که دربرابرشان، در مرحله اول جدال، کواکب آسمان و ماه و خورشید را خداى خود فرض مى‏کند؛ فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّى، در حالى که آیه پیش از آن صراحت دارد که او از اهل یقین و بیناى ملکوت آسمان و زمین است، پس فرض جدى بودن کلام ابراهیم، به کلى مردود است:

وَکَذلِکَ نُرِى إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَالأَرضِ وَلِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ؛(49)

و این‏گونه ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم، تا از جمله یقین‏کنندگان باشد.

نمونه دیگر زمانى است که او را به اتهام شکستن بت‏ها به محاکمه مى‏کشند و او مى‏گوید: چون شما این بتان را قادر مى‏دانید پس بزرگشان این کار را کرده (بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْأَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ).

علامه طباطبایى در این زمینه مى‏گوید:

ابراهیم به داعىِ الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام، این جمله‏ها را گفت و در جملات بعدى مراد خویش را کاملاً روشن ساخت؛ آیا به غیر از خدا چیزى را مى‏پرستید که نه شما را سودى دارد و نه زیانى. نه آن که به طور جدى بخواهد خبر دهد که بزرگ آنها دست به این کار زده است.(50)

ب) روش مقایسه

کار برد روش مقایسه در جدال ابراهیمى نیز از نشانه‏هاى تسلط این مبلّغ ربانى بر روش‏هاى مناظره بوده است. وى در گفت‏وگوها از این روش به‏خوبى بهره مى‏جست و وجدانِ حقیقت جوى مخاطبان را به هشیارى و دقت فرا مى‏خواند؛ در قسمتى از یک گفت‏وگو، پس از آن که مى‏پرسد:

هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذ تَدْعُونَ * أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ.(51)

آن‏گاه مى‏گوید:

قالَ أَفَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنْتُمْ وَآباؤُکُمُ الأَقْدَمُونَ * فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِى إِلّا رَبَّ العالَمِینَ * الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ * وَالَّذِى هُوَ یُطْعِمُنِى وَیَسْقِینِ * وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ...؛(52)

گفت: آیا در آنچه مى‏پرستیدید تأمل کرده‏اید؟ شما و پدران پیشین شما. قطعاً همه آنها جز پروردگار جهانیان دشمن منند. آن‏کس که مرا آفریده و همو راهنمایى‏ام مى‏کند. وآن‏کس که او به من خوراک مى‏دهد و سیرابم مى‏گرداند. و چون بیمار شوم او مرا درمان مى‏بخشد....

این مقایسه از دل و اندیشه سلیم او حکایت مى‏کرد و هدف آن نرم ساختن دل‏هاى سلیم‏بود.

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ * إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ ماذا تَعْبُدُونَ * أَإِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ * فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ العالَمِینَ.(53)

در اینجا خدایان دروغین و افترایى را با معبود راستین و خداى عالمیان مقایسه کرده است. مقایسه دیگرى نیز در ادامه مناظره فوق به چشم مى‏خورد؛

قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ* وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَما تَعْمَلُونَ؛(54)

گفت: آیا آنچه را مى‏تراشید مى‏پرستید در حالى که خدا شما و آنچه را مى‏سازید آفریده‏است.

ج) روش گفتار نرم (قول لیّن)

بى گمان، این یکى از روش‏هاى مشترک تمام مبلّغان الهى است که با مخاطبان خویش، ازهر گروه و طبقه که باشند با قول لین و سخن نرم و گفتار دلپذیر تکلم کنند و از تندخویى و سختگیرى بپرهیزند. ابراهیم این روش را همواره مد نظر داشت؛

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَلایُبْصِرُ وَلایُغْنِى عَنْکَ شَیْئاً؛(55)

چون به پدر خوانده‏اش گفت: اى پدر، چرا مى‏پرستى آنچه را نمى‏شنود و نمى‏بیند و تورا از چیزى بى نیاز نمى‏کند؟

و در پاسخ تهدید خشونت آمیز پدر گفت:

قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّى إِنَّهُ کانَ بِى حَفِیّاً؛(56)

گفت: سلام بر تو. من بزودى براى تو از پروردگارم آمرزش خواهم خواست زیرا او به من پر مهر بوده است.

ابراهیم در چند نوبت تعبیر مهر آمیز <یاابت» را به نشانه مهربانى و دلسوزى به زبان مى‏آورد و اوج محبت او را در جمله <سأستغفر لک» در مى‏یابیم؛

یا أَبَتِ إِنِّى قَدْ جاءَنِى مِنَ العِلْمِ ما لَمْ‏یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِى أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیّاً * یاأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً * یا أَبَتِ إِنِّى أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ؛(57)

پدر جان، مرا دانشى بدست آمده که تو را نیامده است پس مرا پیروى کن تا راهى راست به تو نشان دهم، پدر جان، شیطان را مپرست که او دشمن رحمان است. پدر جان، من مى‏ترسم که از جانب خداى رحمان عذابى به تو رسد و....

د) روش استدلال به کمک محسوسات

ابراهیم در عرصه ارشاد مخاطبان به پیام‏هاى الهى، امور محسوس و مشهود را پایه استدلال‏هاى خود قرار مى‏داد، تا ضمن ترکیب حس و تعقل، امکان فهم کامل تعالیم الهى را به‏جملگى مخاطبان با هر میزان از درک و شعور که باشند ببخشد. از این رو از ابزارهاى متنوع و امور محسوس جهت استدلال ارشادى بهره مى‏جست؛ خورشید، ماه و دیگر اجرام آسمانى، نطق بت‏ها، بینایى و شنوایى بتان، تماثیل، تراشیدن سنگ، از جمله محورهاى مناظرات ابراهیمى مى‏باشند؛

فَلَمّا رَءَا القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّى... * فَلَمّا رَءَا الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّى...(58) - فَسْأَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ‏(59) - لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ‏(60) - قالَ أَتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ‏(61) - فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ...(62)

ه') خطاب توأم به عقل و دل و تحریک وجدان

با نگاهى به مناظره‏هاى حضرت ابراهیم و نوع کلمات و عبارات به‏کار رفته در آنها روشن مى‏گردد که در کنار خطاب به اندیشه‏هاى مخاطبان دل و فطرت آنان نیز از زاویه‏اى دیگر در همان مناظره مورد توجه و خطاب واقع مى‏شود. لحن گفتارها و کیفیت تغییر لحن ابراهیم، گویاى این حقیقت است، به عنوان نمونه، در سوره شعراء پس از ارائه پرسشى تکان دهنده که طبعاً مخاطب آن عقل و اندیشه است (أَفَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟) به تدریج جهت خطاب را از عقل مخاطب به دل او مى‏کشاند، آن‏گاه که مى‏گوید:

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِى إِلّا رَبَّ العالَمِینَ * الَّذِى خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ؛(63)

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت ابراهیم

تحقیق در مورد حضرت امام سجاد

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد حضرت امام سجاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت امام سجاد


تحقیق در مورد حضرت امام سجاد

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه21

 

فهرست مطالب 

اهمیت صحیفه سجادیه‏

 

نگاهى به محتواى صحیفه‏

 


هدایت و استراتژی امام در ارتباطات :

 

رسالتها در عصر امام سجاد علیه السلام:

حضرت امام سجاد (ع)

مومن سکوت می کند تا سالم ماند و سخن می گوید تا سود برد



ولادت:

چهارمین امام معصوم،حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام، شخصیتی که جدّ بزرگوارش، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام، او را بهترین فرد روی زمین بعد از پدرش معرفی نموده‌ است، در مدینه منوره در سال 38 هجری چشم به دنیا گشودند.
مادر امام شهربانو، دختر یزدگرد سوم ـ آخرین پادشاه سلسله ساسانی ـ بوده است.

امام چهارم حضرت علی بن الحسین علیه السلام القاب متعددی دارد:

زین العابدین، سید العابدین، زین الصالحین، وارث علم النبیین، وصی الوصیین، خازن وصایا المرسلین، امام المومنین، منار القانتین، الخاشع، اَلمتهجّد، الزاهد، العابد، العدل، البکّاء، السجّاد، ذوالثَفنات، امام الامّه، ابوالائمه، الزّکی، الامین.


دوران زندگی امام سجاد (ع) :

دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می کرد، همه ارزش های دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته بود و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج عبدالملک را مهم تر و برتر از رسول خدا(ص) می شمرد و برخلاف نصوص دینی ازمسلمانان جزیه می گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می سپرد.
در سایه چنین حکومتی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش های جاهلی چگونه احیا شده است(1)؛ به طوری که دو خطر بزرگ جامعه اسلامی را تهدید می کرد:

فرهنگ های متنوع بیگانه
خطر تجمل پرستی

از این رو لازم بود در زمینه علمی کاری انجام شود تامسلمانان به اصالت فکری و شخصیت قانون گذاری ویژه خود که از کتاب و سنت در اسلام الهام می گیرد، واقف گردند. در اینجا ضرورت یک حرکت اجتهادی (اطلاع رسانی قوی) به نظر می رسید تا در چهارچوب تعالیم اسلامی، افق فکری مسلمانان گسترش یابد و بذر اجتهاد و تلاش ازبرای یافتن راه حق در دل آن ها افشانده شود و این کاری بود که امام سجاد(ع) بدان دست یافت.
خطر دوم ناشی از پیشامد امواج رفاه و آسایش در جامعه اسلامی بود که عشق سوزانی راکه از ارزش های اخلاقی و پیوندهای روحی در مسلمانان پدید آمده بود را خاموش می کرد.
امام علی بن الحسین(ع) این خطر را احساس کرد و فهمید که جامعه دچار انحراف شده و روحیه رفاه طلبی و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسی هیچ روزنه ای برای تنفس وجود ندارد، بنابراین امام سجاد(ع) توانست از دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کند. امام(ع) در این سنگر قدرت بس شگرف تصویرهای روشنی ازجامعه اسلامی و وظیفه مسلمانان را در برابر کفرگویان معین می کند و مبارزه آنان را با منکرات مطرح می سازد.
دعای او نشان دهنده این مطالب است که در هر حال ولو این که همه امکانات مبارزه از یک نفر گرفته شود و به فرض این که تنها هم باشد، باز هم مسئولیت تلاش و کوشش از او سلب نمی گردد و باید از دعا به عنوان حربه مبارزه در راه حق استفاده شود.



صحیفه سجادیه؛ زبور آل محمد صلی الله علیه و آله

1. دعا، منبعى براى معارف‏

شناخت «صحیفه سجادیه» را مى‏توان گامى در جهت آشنایى با «معارف اسلام» دانست و در زمینه «عقاید» و «اخلاق» و «شناخت‏هاى دینى» به آن مراجعه کرد. جهت شناخت دین، منابعى وجود دارد که از اطمینان، اتقان و صحت خاصى برخوردار است، چرا که ریشه در کلام الهى و علم لدنّى دارد. برخى از این منابع عبارتند از:

-
قرآن کریم؛

-
احادیث پیامبر و ائمه ‏علیهم السلام؛

-
دعاهاى معصومین‏علیهم السلام؛

-
زیارتنامه‏هاى مأثوره.

بحث ما بر محور یکى از این منابع است، یعنى دعاهایى که از زبان امام سجاد علیه السلام بیان ‏شده و به ما رسیده و حاوى ظریف‏ترین و عمیق‏ترین معارف است و باید قدر این مجموعه را دانست و با آن مأنوس بود و لحظات شب و روز خویش را با این دعاها، پر معنویت ساخت. اهل‏بیت ‏علیهم السلام اهل دعا، تهجد و ذکر بودند. قرآن کریم هم سفارش اکید به دعا دارد. پیروان ائمه نیز باید اهل دعا، تضرع و نیایش باشند.
شاید فهم ما قاصر از آن باشد که از خداى متعال چه بخواهیم و خواسته‏هاى ما چه باشد؛ ولى در این زمینه هم اولیاى دین، پیشواى ما هستند و با طرح خواسته‏هاى اساسى‏تر و متعالى‏تر که به سعادت دنیوى و اخروى ما مربوط مى‏شود، سطح فهم و خواسته ما را بالا مى‏برند و ما با خواندن این دعاها، همنوا با معصومین پاک و بندگان وارسته خدا و مقربان درگاه او مى‏شویم و خداوند را از زبان حجت خدا مى‏خوانیم و در «دعا» نیز شاگرد مکتب اهل‏بیت ‏علیهم السلام مى‏شویم.
در مبحث دعا، سر فصل‏هاى فراوانى وجود دارد که توجه به آنها مناسب است:

-
معنى دعا و اهمیت آن؛

-
ضرورت آن و نیاز بشر به نیایش؛

-
آثار روحى، فردى و اجتماعى دعا؛

-
ادب و آداب دعا، شیوه صحیح نیایش؛

-
شرایط اجابت و موانع اجابت دعا؛

-
بحث دعا و اجابت و علل عدم استجابت برخى دعاها؛

-
دعاهاى ائمه و اولیاء الهى (ادعیه مأثوره)؛

-
محتواى دعاها و خواسته‏ها؛

-
سیره معصومین و حالات علما و عرفا در دعا و تهجد؛

-
جایگاه خاص امام سجاد علیه السلام که زین العابدین است؛

-
دعا و عمل (همراهى دعا و اقدام)؛

-
دعا و سرنوشت و مقدّرات، فایده دعا؛

-
آنان که دعایشان قبول نمى‏شود؛

-
مستجاب الدّعوه‏ها؛

-
دعا و نفرین (دعاى به سود و دعاى به زیان)؛

-
دعا براى خود و دعا براى دیگران؛

-
دعاهاى قرآنى .

2.
اهمیت صحیفه سجادیه‏

اهمیت صحیفه سجادیه از آنجاست که امام معصومى همچون حضرت سجاد علیه السلام با خداى خویش با این دعاها راز و نیاز و نیایش مى‏کرده است. صحیفه، که از آن به «زبور آل محمد» نیز یاد مى‏کنند، هم از نظر گوینده و هم از نظر مخاطب (که پروردگار است) از ویژگى خاصى برخوردار است. صحیفه سجادیه علاوه بر محتواى عمیق و مضامین متعالى که در این دعاها نهفته است، از نظر سند نیز از استحکام خاصى برخوردار است.
کتب دعا بسیار است و دعاهاى رایج و منقول هم فراوان؛ ولى دعاهایى که داراى سند محکم باشد و یقیناً از زبان معصوم تراویده باشد، سندیت بیشترى دارد و مضامین آن هم دلنشین‏تر خواهد بود. علماى شیعه در طول قرون، کتب متعددى تألیف کرده‏اند که حاوى ادعیه گوناگون براى ساعات و ایام و مواقع مختلف است؛ از قبیل «اقبال» سید بن طاووس، «البلد الامین» کفعمى، «جمال الاسبوع» سید بن طاووس، «الدّعوات» قطب راوندى، «عُدّة الداعى» ابن فهد حلى، «المصباح» کفعمى، «مفتاح الفلاح» شیخ بهایى و «مفاتیح الجنان» محدّث قمى.
اما «صحیفه سجادیه» در این میان جایگاه خاصى دارد. فصاحت و بلاغت و عمق معانى آن درخور دقت است. سند آن بسیار معتبر مى‏باشد و اهل بیت عصمت، پیوسته مواظبت و مراقبت از این کتاب را - که میراث ارزشمند امام زین العابدین ‏علیه السلام است - به دیگران توصیه مى‏کردند. در کتاب‏هاى مبسوط، درباره سلسله سند این دعاها، بحث‏هاى کارشناسى و علمى دقیقى انجام گرفته که در این مختصر نمى‏گنجد.

3.
نگاهى به محتواى صحیفه‏

دوره حیات امام سجاد علیه السلام، یکى از سخت‏ترین و خفقان بارترین دوره‏ها براى اهل‏بیت و ائمه‏ علیهم السلام بود و محدودیت‏هاى بسیارى از سوى امویان براى امامان شیعه اعمال مى‏شد. از این رو براى امام سجاد علیه‌السلام زمینه دایر کردن جلسات بحث و تفسیر و فقه و علوم دیگر میسر نبود.
آن حضرت، بسیارى از معارف ناب اسلامى را در قالب دعاهاى صحیفه بیان داشته است. از این رو مى‏بینیم که در دعاهاى این کتاب، ظریف‏ترین مباحث خداشناسى، هستى‏شناسى، عالم غیب و فرشتگان، رسالت انبیا، جایگاه پیامبر و اهل‏بیت ‏علیهم السلام، فضایل و رذایل اخلاقى، حالات خاص انسان، شیوه‏هاى شیطان در گمراه ساختن مردم، گرامیداشت اعیاد و یوم الله‏هاى مختلف، مسائل اجتماعى و اقتصادى، اشارات تاریخى و سیره، توجه دادن به مظاهر قدرت پروردگار، یادآورى نعمت‏هاى مختلف خداوند و وظیفه شکر و سپاس، آیات آفاقى و انفسى پروردگار، ادب و آداب دعا، تلاوت، ذکر، نماز و عبادت و... ده‌ها موضوع مهم دیگر مطرح است. قالب، قالب دعا و نیایش است ولى مضمون، تبیین دین و ارزش‏هاى اخلاقى و معارف قرآنى و وظایف عبادى و آداب بندگى است.
صحیفه سجادیه، حاوى 54 دعاست. برخى از دعاها بلند و مفصل است و برخى دیگر نسبتاً کوتاه‏تر.
مناسبت‏ها و جایگاه‏ها و مواقع خواندن این دعاها، در فهرست صحیفه سجادیه آمده است و مى‏توان به آن مراجعه نمود. برخى از عناوین این دعاها از این قرار است:

دعا در ستایش خداوند، حاملان عرش و فرشتگان، دعا براى خود و خویشاوندان، دعا در سختى‏ها و رنج‏ها، براى

حضرت امام سجاد (ع)

مومن سکوت می کند تا سالم ماند و سخن می گوید تا سود برد



ولادت:

چهارمین امام معصوم،حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام، شخصیتی که جدّ بزرگوارش، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام، او را بهترین فرد روی زمین بعد از پدرش معرفی نموده‌ است، در مدینه منوره در سال 38 هجری چشم به دنیا گشودند.
مادر امام شهربانو، دختر یزدگرد سوم ـ آخرین پادشاه سلسله ساسانی ـ بوده است.

امام چهارم حضرت علی بن الحسین علیه السلام القاب متعددی دارد:

زین العابدین، سید العابدین، زین الصالحین، وارث علم النبیین، وصی الوصیین، خازن وصایا المرسلین، امام المومنین، منار القانتین، الخاشع، اَلمتهجّد، الزاهد، العابد، العدل، البکّاء، السجّاد، ذوالثَفنات، امام الامّه، ابوالائمه، الزّکی، الامین.


دوران زندگی امام سجاد (ع) :

دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می کرد، همه ارزش های دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته بود و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. حجاج عبدالملک را مهم تر و برتر از رسول خدا(ص) می شمرد و برخلاف نصوص دینی ازمسلمانان جزیه می گرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان می سپرد.
در سایه چنین حکومتی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش های جاهلی چگونه احیا شده است(1)؛ به طوری که دو خطر بزرگ جامعه اسلامی را تهدید می کرد:

فرهنگ های متنوع بیگانه
خطر تجمل پرستی

از این رو لازم بود در زمینه علمی کاری انجام شود تامسلمانان به اصالت فکری و شخصیت قانون گذاری ویژه خود که از کتاب و سنت در اسلام الهام می گیرد، واقف گردند. در اینجا ضرورت یک حرکت اجتهادی (اطلاع رسانی قوی) به نظر می رسید تا در چهارچوب تعالیم اسلامی، افق فکری مسلمانان گسترش یابد و بذر اجتهاد و تلاش ازبرای یافتن راه حق در دل آن ها افشانده شود و این کاری بود که امام سجاد(ع) بدان دست یافت.
خطر دوم ناشی از پیشامد امواج رفاه و آسایش در جامعه اسلامی بود که عشق سوزانی راکه از ارزش های اخلاقی و پیوندهای روحی در مسلمانان پدید آمده بود را خاموش می کرد.
امام علی بن الحسین(ع) این خطر را احساس کرد و فهمید که جامعه دچار انحراف شده و روحیه رفاه طلبی و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسی هیچ روزنه ای برای تنفس وجود ندارد، بنابراین امام سجاد(ع) توانست از دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کند. امام(ع) در این سنگر قدرت بس شگرف تصویرهای روشنی ازجامعه اسلامی و وظیفه مسلمانان را در برابر کفرگویان معین می کند و مبارزه آنان را با منکرات مطرح می سازد.
دعای او نشان دهنده این مطالب است که در هر حال ولو این که همه امکانات مبارزه از یک نفر گرفته شود و به فرض این که تنها هم باشد، باز هم مسئولیت تلاش و کوشش از او سلب نمی گردد و باید از دعا به عنوان حربه مبارزه در راه حق استفاده شود.



صحیفه سجادیه؛ زبور آل محمد صلی الله علیه و آله

1. دعا، منبعى براى معارف‏

شناخت «صحیفه سجادیه» را مى‏توان گامى در جهت آشنایى با «معارف اسلام» دانست و در زمینه «عقاید» و «اخلاق» و «شناخت‏هاى دینى» به آن مراجعه کرد. جهت شناخت دین، منابعى وجود دارد که از اطمینان، اتقان و صحت خاصى برخوردار است، چرا که ریشه در کلام الهى و علم لدنّى دارد. برخى از این منابع عبارتند از:

-
قرآن کریم؛

-
احادیث پیامبر و ائمه ‏علیهم السلام؛

-
دعاهاى معصومین‏علیهم السلام؛

-
زیارتنامه‏هاى مأثوره.

بحث ما بر محور یکى از این منابع است، یعنى دعاهایى که از زبان امام سجاد علیه السلام بیان ‏شده و به ما رسیده و حاوى ظریف‏ترین و عمیق‏ترین معارف است و باید قدر این مجموعه را دانست و با آن مأنوس بود و لحظات شب و روز خویش را با این دعاها، پر معنویت ساخت. اهل‏بیت ‏علیهم السلام اهل دعا، تهجد و ذکر بودند. قرآن کریم هم سفارش اکید به دعا دارد. پیروان ائمه نیز باید اهل دعا، تضرع و نیایش باشند.
شاید فهم ما قاصر از آن باشد که از خداى متعال چه بخواهیم و خواسته‏هاى ما چه باشد؛ ولى در این زمینه هم اولیاى دین، پیشواى ما هستند و با طرح خواسته‏هاى اساسى‏تر و متعالى‏تر که به سعادت دنیوى و اخروى ما مربوط مى‏شود، سطح فهم و خواسته ما را بالا مى‏برند و ما با خواندن این دعاها، همنوا با معصومین پاک و بندگان وارسته خدا و مقربان درگاه او مى‏شویم و خداوند را از زبان حجت خدا مى‏خوانیم و در «دعا» نیز شاگرد مکتب اهل‏بیت ‏علیهم السلام مى‏شویم.
در مبحث دعا، سر فصل‏هاى فراوانى وجود دارد که توجه به آنها مناسب است:

-
معنى دعا و اهمیت آن؛

-
ضرورت آن و نیاز بشر به نیایش؛

-
آثار روحى، فردى و اجتماعى دعا؛

-
ادب و آداب دعا، شیوه صحیح نیایش؛

-
شرایط اجابت و موانع اجابت دعا؛

-
بحث دعا و اجابت و علل عدم استجابت برخى دعاها؛

-
دعاهاى ائمه و اولیاء الهى (ادعیه مأثوره)؛

-
محتواى دعاها و خواسته‏ها؛

-
سیره معصومین و حالات علما و عرفا در دعا و تهجد؛

-
جایگاه خاص امام سجاد علیه السلام که زین العابدین است؛

-
دعا و عمل (همراهى دعا و اقدام)؛

-
دعا و سرنوشت و مقدّرات، فایده دعا؛

-
آنان که دعایشان قبول نمى‏شود؛

-
مستجاب الدّعوه‏ها؛

-
دعا و نفرین (دعاى به سود و دعاى به زیان)؛

-
دعا براى خود و دعا براى دیگران؛

-
دعاهاى قرآنى .

2.
اهمیت صحیفه سجادیه‏

اهمیت صحیفه سجادیه از آنجاست که امام معصومى همچون حضرت سجاد علیه السلام با خداى خویش با این دعاها راز و نیاز و نیایش مى‏کرده است. صحیفه، که از آن به «زبور آل محمد» نیز یاد مى‏کنند، هم از نظر گوینده و هم از نظر مخاطب (که پروردگار است) از ویژگى خاصى برخوردار است. صحیفه سجادیه علاوه بر محتواى عمیق و مضامین متعالى که در این دعاها نهفته است، از نظر سند نیز از استحکام خاصى برخوردار است.
کتب دعا بسیار است و دعاهاى رایج و منقول هم فراوان؛ ولى دعاهایى که داراى سند محکم باشد و یقیناً از زبان معصوم تراویده باشد، سندیت بیشترى دارد و مضامین آن هم دلنشین‏تر خواهد بود. علماى شیعه در طول قرون، کتب متعددى تألیف کرده‏اند که حاوى ادعیه گوناگون براى ساعات و ایام و مواقع مختلف است؛ از قبیل «اقبال» سید بن طاووس، «البلد الامین» کفعمى، «جمال الاسبوع» سید بن طاووس، «الدّعوات» قطب راوندى، «عُدّة الداعى» ابن فهد حلى، «المصباح» کفعمى، «مفتاح الفلاح» شیخ بهایى و «مفاتیح الجنان» محدّث قمى.
اما «صحیفه سجادیه» در این میان جایگاه خاصى دارد. فصاحت و بلاغت و عمق معانى آن درخور دقت است. سند آن بسیار معتبر مى‏باشد و اهل بیت عصمت، پیوسته مواظبت و مراقبت از این کتاب را - که میراث ارزشمند امام زین العابدین ‏علیه السلام است - به دیگران توصیه مى‏کردند. در کتاب‏هاى مبسوط، درباره سلسله سند این دعاها، بحث‏هاى کارشناسى و علمى دقیقى انجام گرفته که در این مختصر نمى‏گنجد.

3.
نگاهى به محتواى صحیفه‏

دوره حیات امام سجاد علیه السلام، یکى از سخت‏ترین و خفقان بارترین دوره‏ها براى اهل‏بیت و ائمه‏ علیهم السلام بود و محدودیت‏هاى بسیارى از سوى امویان براى امامان شیعه اعمال مى‏شد. از این رو براى امام سجاد علیه‌السلام زمینه دایر کردن جلسات بحث و تفسیر و فقه و علوم دیگر میسر نبود.
آن حضرت، بسیارى از معارف ناب اسلامى را در قالب دعاهاى صحیفه بیان داشته است. از این رو مى‏بینیم که در دعاهاى این کتاب، ظریف‏ترین مباحث خداشناسى، هستى‏شناسى، عالم غیب و فرشتگان، رسالت انبیا، جایگاه پیامبر و اهل‏بیت ‏علیهم السلام، فضایل و رذایل اخلاقى، حالات خاص انسان، شیوه‏هاى شیطان در گمراه ساختن مردم، گرامیداشت اعیاد و یوم الله‏هاى مختلف، مسائل اجتماعى و اقتصادى، اشارات تاریخى و سیره، توجه دادن به مظاهر قدرت پروردگار، یادآورى نعمت‏هاى مختلف خداوند و وظیفه شکر و سپاس، آیات آفاقى و انفسى پروردگار، ادب و آداب دعا، تلاوت، ذکر، نماز و عبادت و... ده‌ها موضوع مهم دیگر مطرح است. قالب، قالب دعا و نیایش است ولى مضمون، تبیین دین و ارزش‏هاى اخلاقى و معارف قرآنى و وظایف عبادى و آداب بندگى است.
صحیفه سجادیه، حاوى 54 دعاست. برخى از دعاها بلند و مفصل است و برخى دیگر نسبتاً کوتاه‏تر.
مناسبت‏ها و جایگاه‏ها و مواقع خواندن این دعاها، در فهرست صحیفه سجادیه آمده است و مى‏توان به آن مراجعه نمود. برخى از عناوین این دعاها از این قرار است:

دعا در ستایش خداوند، حاملان عرش و فرشتگان، دعا براى خود و خویشاوندان، دعا در سختى‏ها و رنج‏ها، براى پناه بردن به خدا، آمرزش خواهى، اقرار به گناهان، طلب حاجت، هنگام بیمارى، پناه بردن به خدا از شیطان، مکارم اخلاق، براى تندرستى، براى پدر و مادر و فرزندان، براى همسایگان و دوستان، دعا براى مرزداران، براى توبه، هنگام تنگى رزق، هنگام شنیدن صداى رعد، هنگام دیدن ماه نو، هنگام فرا رسیدن یا سپرى شدن ماه رمضان، روز عید فطر و عرفه، دعاى ختم قرآن و...
این گونه بهره‏گیرى از مناسبت‏ها، سراسر زمان و فرصت‏هاى یک مسلمان نیایشگر و اهل انس با خدا را مى‏پوشاند؛ زیرا براى هر لحظه و موقعیتى، دستورالعملى براى نیایش به درگاه خداوند وجود دارد.

"
جواد محدثى"



هدایت و استراتژی امام در ارتباطات :

تبلیغ و رساندن پیام وحی به ژرفای جان انسان ها و استراتژی در ارتباطات از آشکارترین وظایف هر امام وپیشوای الهی است. امام سجاد(ع) همان مسئولیتی را دارا بود که امیرالمؤمنین(ع) برعهده داشت. رسالت ها و وظایف امامان در اصل و بنیان با هم برابر است ولی شرایط و مقتضیات زمان و نیازهای مردم هر عصر متفاوت است. تفاوت شرایط و مقتضیات نمی تواند اصول را جابجا کند و آن ها را از ارزش و اعتبار ساقط نماید، ولی می باید شیوه ها و روش ها را تغییر داد. به عنوان مثال علی بن ابی طالب(ع) وظیفه داشتند تا با ظلم و انحراف مبارزه کند و خلافت به حق خویش را به مردم بشناساند و رهبری امت اسلامی را به سوی نظام عقیدتی، سیاسی واخلاقی اسلام ناب برعهده گیرد و همین رسالت ها را حسن بن علی(ع) و حسین بن علی(ع) نیز برعهده داشتند در حالی که واقعیت اسناد و مدارک تاریخ نشان می دهد که هر یک ازاین امامان روش ویژه ای را در ایفای رسالت و مسئولیت یگانه خود اتخاذ کردند. این در حالی است که عقیده و پیام وهدف آن ها کم ترین تمایزی با یکدیگر نداشته است.
تاریخ نشان می دهد که شیعیان در عصر امامت امام سجاد(ع) با جراحت های سنگینی که از روزگار غصب خلافت وجنگ صفین و نهروان و جمل و روزگار حاکمیت معاویه و یزید و نیز شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش بر روح خویش احساس می کردند، مجالی برای نبردی دوباره با دستگاه اموی نداشتند.فشارهای روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامی قیام های توابین بذر یأس و ناامیدی را در روح ها پراکنده بود. در چنین شرایطی امام سجاد(ع) اجازه نداشت که به طور رسمی و علنی مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به تعلیم و آموزش پیروان خود بپردازد و نه امکان آن را داشت تا مانند علی ابن ابی طالب(ع) قوایی را علیه دستگاه اموی گردآورد. این دو مشکل در میدان فرهنگ و سیاست و جامعه می توانست برای مدتی طولانی اندیشه و معارف شیعی را مورد غفلت قرار دهد تا آن را به بن بست رسیده، معرفی کند هنر رهبری در هدایت و تبلیغ جامعه اقتضا می کرد که استراتژی امام سجاد(ع) در ارتباطات باید عالی ترین نوع باشد(6) بنابراین روش مبارزه صحیح را انتخاب کرد و آن تشکیل و احداث مرکز اطلاع رسانی جهانی الهی بود که بتواند از کانال آن چهره انقلاب کربلا وپیام اسلام الهی را به تصویر بکشد و گفتار امام(ع) در آن فریادی است به همه تاریخ که در هر شرایط و باه هر شکل و هر امکانی که در اختیار هست، حرف حق را باید زد و نهضت و انقلاب را باید پاسداری کرد ودر هیچ شرایطی این مسئولیت سلب نخواهد شد.


رسالتها در عصر امام سجاد علیه السلام:

مردم مسلمان عصر امام علیه السلام به علت تبلیغات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی حکومتهای نامشروع در برابر حقایق سیاسی و مذهبی در نهایت جهالت و بی دینی به سر می بردند. بدعتها و عقاید گمراه کننده و باطل به عنوان احکام و عقاید مذهبی، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود. در چنین شرایطی، بزرگترین و مهمترین مسئولیت امام سجاد علیه السلام، احیای مجدد اسلام ناب محمدی (ص)، تبیین جایگاه امامت و رهبری اهل بیت علیه السلام، مبارزه با جهالت سیاسی و مذهبی مردم و تربیت مجاهدان واقعی بود. امام علیه السلام می باید در برابر حقایق سیاسی اسلام روشنگری می کردند بویژه که درباره امامت و رهبری و افشاگری علیه حکومتهای غاصب و ظالم و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود که شیعیان و مسلمانان را برای مبارزه و جهاد علیه ظلم، بدعت و گمراهی آماده می ساختند. آن حضرت موفق شدند که در سخت ترین شرایط و با استفاده از ظریفترین شیوه های تبلیغاتی و مبارزاتی، در اهداف خویش موفق و پیروز شوند.


نقش امام سجاد در تربیت موالی:

"موالی" یعنی: عده ای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده. همچنین از جمله موضوع شایع در قرن اول و دوم هجری تربیت موالی بود. این افراد عمدتاً به علت داشتن استعداد مناسب و نیز آمادگی کسب علم و نیز با احساس ضعفی که ایشان در برابر عرب ها داشتند و درصدد بودند که آن را جبران کنند، به خوبی در زمینه حدیث کار کردند و در نتیجه توانستند در مدت زمانی کوتاه از فقها و محدثین مراکز عمده اسلامی شوند. این افراد در خانواده های مختلف عرب، تربیت شده بودند که طبعاً انگیزه های سیاسی و مذهبی جاری و مرسوم در آن قبایل و عشیره ها، به اینان نیز سرایت کرده بود، به ویژه کوفه، بیشتر گرایش شیعی داشت و "موالی" آن نیز چنین بودند، از این رو اهل بیت علیهم السلام نیز از این ویژگی برای تربیت موالی استفاده کردند. در این میان، سیاست علی بن الحسین علیه السلام شایان توجه بسیار است. امام می کوشید تا در مدینه، با تربیت طبقه "موالی"، راه را برای آینده باز کند. و اسلام صحیح و سلیم را به آنان (که زمینه کافی داشتند) انتقال دهد، پس با شخصیتی که امام داشت به شایستگی می توانست در روحیه موالی اثر بگذارد و احساسات شیعی را به آنان انتقال دهد.



شهادت امام سجاد (ع) :

شیخ مفید و کلینی شهادت حضرت را سال 95 هجری نوشته اند.(اصول کافی،ج2، ص368). لکن برخی دیگر از محدثان و سیره نویسان سال 94 را ذکر کرده اند.(اربلی، کشف الغــــمه، ج2، ص101). در روز شهادت حضرت نیز اتفاق وجود ندارد. برخی آن را دوازدهم محرم و برخی بیست و دوم همین ماه ذکر کرده اند. کفعمی در مصباح می نویسد: حضرت روزشنبه بیست و دوم محرم سال 95 هجری با زهری که به دستور هشام بن عبدالملک بدو خوراندند مسموم شد. مشهور بین اصحاب این است که ولید بن عبدالملک به تحریک برادرش هشام بن عبدالملک(لعنت الله علیهم) امام را مسموم کرد. امام صادق(ع) فرمود:علی بن الحسین در 57 سالگی در سال95هجری وفات یافت و بعداز امام حسین 35 سال زندگی کرد.(اصول کافی،ج2، ص372).حضرت هنگام مرگ لختی از هوش رفت و چون به هوش آمد سوره واقعه و فتح را خواند و سپس فرمود:الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء فنعم اجر العالمین(سپاس خدایی را که وعده خویش را درباره ما راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جای گیریم، پس نیکوست پاداش عمل کنندگان(.زمر /74) و دیده برگذاشت و به سرای باقی شتافت.ابن سعد به سند خود از امام باقر آورده است که: امامسجاد وصیت کرد که او را در کفنی از جنس پنبه بپیچند و در حنوط او مشک نیامیزند.(ابن سعد،طبقات،ج5، ص163).به هنگام تشیع ودفن آن بزرگوار انبوهی از مردم فراهم آمد که مدینه مانند آن را کمتر دیده بود. مدفن آن حضرت قبرستان بقیع در کنار عموی بزرگوارش امام حسن مجتبی و فرزندانش امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) است.



چند حدیث از حضرت امام سجاد (ع) :

إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللهِ لَمَنزِلَهٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ یَومَ القیِامَهِ
عباس را نزد خدا منزلتی است که روز قیامت همه شهیدان بر آن رشک می برند.
الخصال، ج 1، ص 68

خَفِ اللهَِ تَعالی لِقُدرَتِهِ عَلَیکَ وَ اسْتَحیِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنکَ
از قدرت خدای بزرگ بر خود، اندیشه کن و از نزدیکی اش به تو، شرمگین باش.
بحارالانوار، ج 78، ص 160

هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُهُ
هلاک شد آن که راهنمای حکیمی ندارد تا ارشادش کند.
بحارالانوار، ج 78، ص 159

مَن رَمَی النَّاسَ بِما فیهم، رَمَوهُ بِما لَیسَ فیه
هر که به مردم نسبتی دهد که در آنها هست، نسبتی به او دهند که دراو نیست.
بحارلانوار، ج 75، ص 261

نَظَرُ المُؤمِنِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّهِ وَ المَحَبَّهِ لَهُ عِبادهُ
نگاه مومن به چهره برادر مومن خود از روی دوستی و محبت به او، عبادت ا ست.
تحف العقول، ص 282

إنَّها (الصَّدَقهَ) تَقَعُ فی یَدِ اللهِ أن تَقَعَ فی یَدِ السّائلِ
صدقه قبل از این که دردست نیازمند قرار گیرد، در دست خداوند قرار می گیرد.
عّده الّداعی، ح 121

أنتِ بِحمدِاللهِ عالِمَهٌ غَیرُ مُعَلَّمَهٍ و فَهِمَهٌ غیرُ مُفَهَّمهٍ
(
ای زینب) تو بحمد الله ـ عالمی هستی که نزد کسی تع

اشتراک بگذارید:


پرداخت اینترنتی - دانلود سریع - اطمینان از خرید

پرداخت و دانلود

مبلغ قابل پرداخت 3,230 تومان
(شامل 5% تخفیف)
مبلغ بدون تخفیف: 3,400 تومان
عملیات پرداخت با همکاری بانک انجام می شود
کدتخفیف:

درصورتیکه برای خرید اینترنتی نیاز به راهنمایی دارید اینجا کلیک کنید


فایل هایی که پس از پرداخت می توانید دانلود کنید

نام فایل حجم فایل
hazrat-emam-sajad_415329_1616.zip 94.7k





آموزش رایگان کسب درآمد از فروش فایل

آموزش رایگان کسب درآمد از فروش فایل آموزش رایگان کسب درآمد از فروش فایل  با سلام و عرض ادب مدیر سایت شاپ فایل 95 هستم بالاترین هدف من واسه زدن این وبلاگ بیشتر واسه آموزش کسب درآمد از اینترنت برای شما هست که شاید شما توی هیچ سایتی همچین مطلبی رو پیدا نکنید حتی در سایت هایی که بسته های کسب درآمد برای فروش میگزارند و با قیمت های خیلی بالایی به فروش میرسانند همچین سایت هایی که بسته های کسب درآمد به فروش میرسانند بیشترشان فقط ...

توضیحات بیشتر - دانلود 1,500 تومان 300 تومان 80% تخفیف

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت امام سجاد

تحقیق در مورد حضرت اسماعیل

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد حضرت اسماعیل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت اسماعیل


تحقیق در مورد حضرت اسماعیل

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه9

 

فهرست مطالب

  پیامبرى

اسماعیل هجرت ابراهیم به مصر تولد

حضرت اسماعیل(ع) هجرت ابراهیم و اسماعیل به

مکه پیدایش زمزم ذبح اسماعیل

بناى کعبه توسط ابراهیم و

اسماعیل ابراهیم

و همسر اسماعیل 

 

‏داستان حضرت اسماعیل(ع)پیامبرى اسماعیل

خداوند پیامبرى حضرت اسماعیل(ع) را به صراحت بیان داشته و فرموده است: <وَاذکُرْ فِى الکِتابِ إِسْمعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعْدِ وَکانَ رَسُولاً نَبِیّاً». دعوت حضرت اسماعیل(ع) میان قبیله‏هاى عربى که آن حضرت بین آنها مى‏زیسته، صورت گرفته است. زندگى و ولادت اسماعیل(ع) شاهد برخى از حوادث هیجان‏انگیز بوده که در زیر بدان‏ها اشاره مى‏کنیم.

هجرت ابراهیم به مصر

ابراهیم(ع) مدتى در شهر حَرّان اقامت گزید و در همان شهر با دختر عمه‏اش ساره ازدواج کرد، ولى از آن‏جایى که مردم آن سامان به جز لوط و عدّه‏اى اندک، دعوت وى را اجابت نکردند، از مردم آن‏جا به ستوه آمد و تصمیم گرفت از آن شهر هجرت کند. قرآن کریم به این ماجرا اشاره مى‏کند: <فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقالَ إِنِّى مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ».

سبب این هجرت، دشمنى زاید الوصفى بود که میان ابراهیم و ایمان‏آورندگان و میان بت‏پرستانى که از ایمان به خدا سر برتافتند، به وجود آمد. از این رو ابراهیم(ع)از آنها بیزارى جسته و روگردان شد.

خداوند در قرآن کریم‏ابراهیم(ع) را براى موضعى که در قبال قوم خود اتخاذ کرد، مورد ستایش قرار داده و مؤمنان را به پیروى از او تشویق و ترغیب فرموده است:

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْراهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَءاؤُا مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى‏ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(1)

ابراهیم و کسانى که بدو گرویدند، بهترین الگوهاى شمایند. آن‏گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از خدا مى‏پرستید، بیزارى مى‏جوییم. ما به شما اعتقاد نداریم و تا زمانى که به خداى یگانه ایمان نیاورید، میان ما و شما دشمنى و کینه‏توزى وجود خواهد داشت.

ابراهیم(ع) همراه کسانى که به وى ایمان آورده بودند، رهسپار شام گردید. به سرزمین شام در آن زمان کنعان مى‏گفتند. وى مدت نه چندان زیادى در آن‏جا اقامت گزید و پس ازآن‏که سرزمین شام گرفتار قحطى شدیدى شد و مردم آن سامان مورد تهدید گرسنگى قرار گرفتند، و عده زیادى از مردم آن‏جا براى کسب معاش و تهیه غذا و مراتع، شهر را ترک کردند، ابراهیم(ع) نیز آن شهر را به قصد مصر ترک گفت.

تولد حضرت اسماعیل(ع)

ابراهیم(ع) به همراه همسر و کنیز همسر خود، هاجر از مصر به فلسطین بازگشت. ابراهیم(ع) به داشتن فرزند بسیار علاقه‏مند بود و از خدا خواست فرزندى شایسته بدو عنایت کند: <رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصّالِحِینَ».

گویى ساره همسرابراهیم(ع) احساسات آن حضرت را درک کرد و بدو گفت: خداوند مرا ازداشتن فرزند محروم ساخته، به نظر من شما با هاجر کنیزکم ازدواج کن، شاید خداوند از او به تو فرزندى عطا کند. ساره زنى سالخورده و نازا بود که به فرزنددار شدن او امیدى نبود. از این رو ابراهیم(ع) با هاجر ازدواج کرد و اسماعیل از او متولد شد. تورات، در سفر پیدایش، اسماعیل را این گونه وصف کرده است:

<و أمّا إسماعیل فقد سمعتُ قولَکَ فیه و هاء نذا أُبارکَه و أَنمیه و أَکثرهُ جدّاً جدّاً وَیلِدُ اِثْنَى عَشرَ رئیساً وأجعله أمةً عظیمةً؛(2)

گفته‏ات را در باره اسماعیل شنیدم و من اینک او را برکت داده و به رشد و کمال مى‏رسانم و نسلش را فزونى بخشیده و از او دوازده رئیس به وجود مى‏آید و او را امتى بزرگ مى‏گردانم.

این روایت مژده‏اى است به امت حضرت محمد(ص)، زیرا آن حضرت و نیز اعراب حجاز، از نسل اسماعیلند و این وعده، درنسل حضرت ابراهیم(ع) به دست حضرت محمد(ص) و امت آن حضرت، عملى شده است.

هجرت ابراهیم و اسماعیل به مکه

پس ازآن‏که ابراهیم(ع)، از هاجر داراى فرزندى به نام اسماعیل شد، هاجر در اثر آن دچار غرور و مباهات شد و همین سبب حسرت و رشک در درون ساره گشت. از این رو از ابراهیم(ع) خواست تا آنها را از وى دور کند، چه این‏که زندگى با هاجر براى او طاقت فرسا بود. ابراهیم(ع) براى فرمانى که خدا اراده فرموده بود، خواسته ساره را اجابت کرد. خداوند به ابراهیم(ع) وحى کرد تا هاجر و اسماعیل را که دوران شیرخوارگى را مى‏گذراند به مکه ببرد.

ابراهیم(ع) با رهنمون اراده الهى، کودک و مادر او هاجر را همراه خود برد و پس از طى مسافتى طولانى خداوند بدو فرمان داد تا در بیابانى دور از آبادى، همان‏جا که بعدها در آن کعبه بنا مى‏گردید، درنگ کنند.

ابراهیم(ع) هاجر و کودک او را در آن سرزمین بى‏آب و علف فرود آورد و سپس آنها را ترک گفت و بازگشت. هاجر در پى او راه افتاد و بدو گفت: به کجا مى‏روى؟ چرا ما را در این بیابان وحشتزاى بى‏آب و علف رها مى‏سازى؟ وى چند بار این مطلب را تکرار کرد تا شاید ابراهیم برگردد، ولى او به راه خود ادامه داد.در این هنگام بود که هاجر از او پرسید: آیا خدا به تو چنین فرمان داده؟ ابراهیم(ع) گفت: آرى. هاجر اظهار داشت: حالا که این گونه است خداوند به ما توجه و عنایت خواهد داشت و سپس به مکانى که ابراهیم، او و کودکش را در آن‏جا قرار داده بود، بازگشت.

ابراهیم(ع) در حالى که در فراق و جدایى همسر و کودک خود سخت پریشان بود،به راه افتاد، ولى اراده خدا بر اراده او چیره گشته و تسلیم پروردگار خویش شد و در حالى که به نزد پروردگار خود تضرع و زارى مى‏کرد، بازگشت و با این کلمات که قرآن آنها را براى ما بیان کرده است، خداى خود را مى‏خواند:

رَبَّنا إِنِّى أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوادٍ غَیْرِ ذِى زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ * رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفِى وَما نُعْلِنُ وَما یَخْفى‏ عَلىَ اللَّهِ مِنْ شَى‏ءٍ فِى الأَرضِ وَلا فِى السَّماءِ؛(3)

پروردگارا، من برخى از اعضاى خانواده‏ام را در منطقه‏اى بى‏آب و علف نزدیک خانه محترم تو سکونت دادم. پروردگارا، این کار را انجام دادم تا نماز را به‏پا دارند. دل‏هاى مردم را متوجه آنها گردان و بدان‏ها نعمت عنایت کن، شاید سپاسگزار شوند. پروردگارا، تو از آشکار و نهان ما خبر دارى. هیچ چیز در آسمان و زمین بر خداوند نهان نیست.

مفهوم این آیه این است که خدایا، برخى از فرزندان خود را در سرزمین مکه که منطقه‏اى بى آب و علف بوده و در کنار خانه‏ات که آن را براى تو بنا خواهم کرد و خانه‏اى که تعرّض و اهانت به آن را حرام خواهى ساخت، سکونت دادم، خداوندا، من آنها را در این سرزمین سکنا دادم تا در کنار خانه‏ات نماز را به پا دارند و وظایف عبادت و بندگى را تنها براى تو به‏جا آورند، بارخدایا، دل‏هاى مردم را متوجه آنها نما و بر آنان نظر لطف و رحمت داشته باش، و در این مکان دور دست آنها را ازانواع نعمت‏ها بهره‏مند گردان تا نعمت‏هایت را سپاس گویند. پروردگارا، تو بر نهان و آشکار ما آگاهى و از حزن و اندوهى که در فراق زن و فرزندم دارم با خبرى، هیچ چیز بر تو پوشیده نیست، هر چند کوچک و بى‏مقدار و یا در زمین و آسمان باشد.

پیدایش زمزم

هاجر، فرمان خدا را گردن نهاد و صبر پیشه کرد و در مدت اقامت خود، از خوراک و آبى که ابراهیم(ع) برایشان تهیه کرده بود، استفاده کرد تا آنها تمام شده و خود و فرزندش تشنه گردیدند، او به کودکش که از تشنگى به خود مى‏پیچید، نگریست و نتوانست آن منظره دردناک را تحمل کند.از این رو سراسیمه به‏پا خاست و سرگردان و متحیّر وشتابان به این سو و آن سو، مى‏دوید به گونه‏اى که در آستانه از هوش رفتن قرار گرفت.

هاجر از تپه‏اى بلند به نام <صفا» بالا رفت و از آن‏جا نظاره کرد شاید آبى بیابد، ولى چیزى ندید، از آن‏جا پایین آمد و چون انسانى خسته و مانده شتابان به حرکت در آمد تا بر بلندى دیگرى به نام <مروه» بالا رفت و نگاهى کرد، باز چیزى نیافت، دیگر بار به <صفا» بازگشت و نگاهى انداخت و چیزى نیافت و این عمل را هفت بارتکرار کرد و آخرین بار که گذار او به <مروه» افتاد، صدایى شنید، متوجه آن شد. ناگهان فرشته‏اى را در محل زمزم دید که با بال‏هاى خود زمین را مى‏کاوید تا این‏که آب پدیدار شد.(4) وقتى هاجر این منظره هیجان‏انگیز را دید، شادى و خوشحالى سراسر وجودش را فراگرفت و سپس از آن آب برگرفته و کودک خود را سیراب ساخت و خود نیز از آن نوشید.

هنگامى که آب جوشید، پرندگان بدان سو به رفت و آمد پرداختند، گروهى از قبیله‏جُرهُم که از نزدیکى آن‏جا مى‏گذشتند، وقتى رفت و آمد پرندگان را پیرامون آن منطقه‏دیدند، از یکدیگر سؤال کردند که این پرندگان اطراف آب به پرواز در مى‏آیند، آیا دراین منطقه آبى سراغ دارید؟ پاسخ دادند: خیر. یکى از افراد خود را فرستادند تا براى ایشان‏کسب اطلاعى کند و او با مژدگانى وجود آب، به سرعت نزدشان بازگشت. آنها نزد هاجر آمده و گفتند: اگر میل دارید ما در جوار شما بوده و یاورتان باشیم و آب از خود شماباشد. هاجر نیز آنان را پذیرا شد و در همسایگى وى اقامت گزیدند تا این‏که اسماعیل به‏سن جوانى رسید و زنى را ازقبیله جُرهُم به ازدواج خویش در آورد و عربى را از آنان‏آموخت.

ذبح اسماعیل

ابراهیم، فرزندش اسماعیل را در مکه رها کرد، ولى او را به فراموشى نسپرده و از او غافل نگشت، بلکه هر چند گاه به دیدار وى مى‏رفت. در یکى از دیدارها ابراهیم(ع) در خواب دید که خداوند به او فرمان مى‏دهد تا فرزندش اسماعیل را ذبح کند. البته خواب پیامبران حق بوده و به منزله وحى الهى است، به همین دلیل ابراهیم(ع) تصمیم به اجراى فرمان الهى گرفت و به بهانه این‏که اسماعیل، تنها پسر او بوده و خود به سن پیرى رسیده است، از تصمیم خود برنگشت. این ماجرا را قرآن برایمان چنین بازگو مى‏کند:

وَقال إِنِّى ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّى سَیَهْدِینِ * رَبِّ هَبْ لِى مِنَ الصّالِحِینَ * فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ * فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قالَ یا بُنَىَّ إِنِّى أَرى‏ فِى المَنامِ أَنِّى أَذبَحُکَ فَانْظُرْ ماذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرِینَ * فَلَمّا أَسْلَما وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِى المُحْسِنِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ البَلاءُ المُبِینُ * وَفَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ * وَتَرَکْنا عَلَیْهِ فِى الآخِرِینَ * سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِیمَ * کَذلِکَ نَجْزِى المُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُؤْمِنِینَ * وَبَشَّرْناهُ بِإِسْحقَ نَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ؛(5)

ابراهیم گفت: من به پیشگاه پروردگار خویش مى‏روم و او مرا هدایت خواهد کرد، پروردگارا، فرزندى شایسته به من عنایت فرما. ما او را به پسرى بردبار و شکیبا مژده دادیم. آن‏گاه که او به سن رشد رسید و با پدر به کار و تلاش پرداخت، ابراهیم گفت: پسرکم در خواب دیدم که تو را ذبح مى‏کنم نظرت چیست؟ اسماعیل گفت: پدرم آنچه را بدان مأمور شده‏اى انجام ده و ان‏شاءاللَّه مرا از بردباران خواهى یافت. آن‏گاه که تسلیم امر خدا شد و او را به صورت خوابانید. به او خطاب کردیم اى ابراهیم، مأموریت خوابت را عملى ساختى و این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏دهیم. این امتحانى آشکار بود و با ذبحى بزرگ او را فدا دادیم و قدردانى و ثناى او را به آیندگان واگذاردیم. سلام و درود بر ابراهیم، این گونه نیکوکاران را پاداش عطا مى‏کنیم؛ زیرا او از بندگان مؤمن ما بود و وى را به اسحق، که پیامبرى شایسته بود، مژده دادیم.

خداوند در این آیات در باره حضرت ابراهیم(ع) مى‏فرماید: وقتى ابراهیم از سرزمین قوم خود هجرت کرد، از خداى خود فرزندى شایسته خواست و خداوند دعایش را مستجاب گرداند و وى را به پسرى بردبار به نام اسماعیل که نخستین فرزند او بود مژده داد.

زمانى که اسماعیل نشو و نما کرد و به سنّى که قادر بر تلاش و فعالیت بود رسید، ابراهیم(ع) در خواب دید که خداوند بدو فرمان مى‏دهد فرزندش اسماعیل را که در آن زمان تنها فرزند او بود، ذبح کند. ابراهیم(ع) ماجرا را بر پسرش عرضه کرد تا ایمان او را بیازماید و با آرامش دل بیشتر او را ذبح کند و این قضیه بر او دشوار نیاید. اسماعیل(ع) پاسخ داد: پدرجان آنچه را خداوند به تو فرمان داده، عملى کن. ان‏شاءالله مرا از بردبارانى که راضى به قضاى خدایند، خواهى یافت.

چون اسماعیل تسلیم قضاى الهى شده و آنان تصمیم بر اجراى فرمان الهى گرفتند، ابراهیم(ع) فرزندش را به صورت خوابانید که از قفا او را ذبح نماید، هنگام ذبح، صورت او را نبیند. کارد را بر گردنش کشید امّا نبُرید، در این هنگام خداوند او را مخاطب ساخت. اى‏ابراهیم، از ذبح فرزندت خوددارى کن، زیرا هدف از آزمایش و امتحان تو، حاصل گردید، ما اطاعت و اقدام به اجراى فرمان پروردگارت را در تو یافتیم و این آزمایشى بزرگ و آشکار بود تا ما به واسطه آن ایمانت را بیازماییم و تو در این آزمون پیروز گشتى. اینک این قوچ را گرفته و به جاى فرزندت ذبح نما.

ذبیح کیست؟

قرآن به طور صریح بیان مى‏کند که ذبیح اسماعیل(ع) بوده است، زیرا قرآن ماجراى ذبیح را نقل کرده و پس از آن خداوند، ابراهیم(ع) را به فرزند دیگرى به نام اسحاق مژده داده است: <وَبَشَّرْناهُ بِإِسْحقَ نَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ». بنابراین مژده به تولد اسحاق بعد از ذکر سرگذشت ذبح، صراحت دارد که اسحاق غیر از فرزندى بوده که ابراهیم به وسیله ذبحِ او مورد آزمایش قرار گرفته است.

یهودیان ادعا مى‏کنند که ذبیح همان اسحاق است، سِفر پیدایش تورات به بیان سرگذشت ذبیح مى‏پردازد و در ابتدا هویّت او را آن گونه که پروردگار به ابراهیم گفته است، عنوان مى‏کند: <اسحاق تنها فرزند خود که وى را دوست دارى برگیر و به سرزمین موریا ببر».(6)

ابن کثیر با ردّ این ادعا مى‏گوید: <کلمه‏اسحاق در اینجا اضافه است؛ ...زیرا او تنها فرزند ابراهیم و نخستین آنها نبود، بلکه او اسماعیل بود و یهود به جهت حسادت با اعراب، چنین گفته‏اند، چرا که اسماعیل پدر اعراب حجاز، از جمله رسول خدا(ص) است و اسحق پدر یعقوب است که نام وى اسرائیل بوده و یهودیان به او منسوب هستند، به همین دلیل آنها با این سخن خواسته‏اند خود را صاحب مجد و شرف بدانند، از این رو کلام خدا را تحریف نموده و بر آن افزوده‏اند.(7)

ابراهیم و همسر اسماعیل

روزى ابراهیم وارد مکه شد و به منزل اسماعیل رفت، ولى اسماعیل را ندید و تنها همسرش در خانه بود. آن زن نمى‏دانست که این مرد، پدر شوهر اوست. ابراهیم حال اسماعیل را از وى جویا شد، او گفت: اسماعیل براى شکار بیرون رفته است. سپس از وضعیت زندگى آنها پرسید، همسر اسماعیل گفت: ما در تنگناى زندگى هستیم و وضعیت غیر مناسب خود را به سمع ابراهیم رساند. پس از آن ابراهیم بدو گفت: آیا میهمان مى‏پذیرى و خوراک و آشامیدنى در اختیار دارى؟ او پاسخ گفت: چیزى ندارم و کسى نزدم نیست.

وقتى ابراهیم دید که این زن نسبت به آنچه خدا روزى آنها قرار داده و نیز از زندگى با همسرش ناخرسند است، او را زنى محترم ندید و آن‏گاه که احساس کرد او در اثر بخل، از میهمان خود پذیرایى نکرد، بدو گفت: وقتى همسرت آمد بدو سلام برسان و به او بگو: حتماً آستانه خانه‏اش را عوض کند.

ابراهیم بازگشت و اسماعیل به خانه آمد و گویى احساس کرد در غیاب او حادثه‏اى رخ داده است. از همسرش پرسید: آیا کسى نزدت آمده؟ گفت: آرى، پیر مردى با این خصوصیات نزدمان آمد و در باره تو از من پرسید و من واقعیت امر را بدو گفتم. اسماعیل گفت: آیا به چیزى تو را سفارش کرد؟ گفت: آرى، به من دستور داد که به تو سلام برسانم و از من خواست که به تو بگویم آستانه خانه‏ات را تغییر دهى. اسماعیل گفت: آن مرد پدرم بوده و به من دستور داده تا از تو جدا شوم. اینک به نزد خانواده‏ات برگرد. و بدین سان او را طلاق داد و زن دیگرى اختیار کرد.

ابراهیم مدتى از اسماعیل دور بود و سپس نزد او آمد، ولى او را به گونه‏سابق ندید. همسر جدیدش در خانه بود، او از ابراهیم استقبال نموده و بدو خوش‏آمد گفت. ابراهیم از او پرسید آیا میهمان مى‏پذیرى؟ گفت: آرى، و او را به میهمانى پذیرا شد و از او به خوبى پذیرایى کرد. ابراهیم از وضعیت زندگى آنها پرسید، او در پاسخ گفت: ما وضعیت زندگى خوبى داریم و خدا را سپاس گفت. ابراهیم بدو فرمود: وقتى شوهرت آمد، سلام به او برسان و بگو: آستانه خانه‏اش را نگاهدارد، و سپس رهسپار گردید.

اسماعیل شبانگاه به خانه بازگشت و همسرش او را در جریانِ آمدنِ پیرمردى در غیاب او با خصوصیاتى که گفت، قرار داد و سفارش او را به اطلاع وى رساند. اسماعیل بدو گفت: آن مرد، پدرم بوده و به من دستور داده که تو را نگاهدارم و از تو جدا نگردم. از این رو اسماعیل در تمام مدت عمر با او بود و پسرانش همه از آن زن بودند.

بناى کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل

ابراهیم(ع) مدت زیادى از فرزندش دور بود و سپس براى انجام کارى مهم نزد او آمد. خداوند به ابراهیم دستور بناى کعبه را در مکه داده بود تا نخستین خانه‏اى باشد که براى پرستش خدا بنا مى‏گردد.

ابراهیم از حال پسرش اسماعیل جویا شد، او را نزدیک زمزم ملاحظه کرد که مشغول تراشیدن تیر بود، به سمت او رفت و اسماعیل به استقبال پدر آمد. آن دو با یکدیگر معانقه کردند و هر یک نسبت به دیگرى اظهار عشق و علاقه نموده و بسیار شادمان گشتند.

پس از آن‏که ابراهیم از دیدار با فرزند شادمان گشته بود بدو اعلان کرد که خداوند به او فرمان داده تا خانه‏اى براى پرستش مردم در این مکان بنا نماید و به محل آن، که برفراز تپه‏اى بلند نزدیک آنها قرار داشت، اشاره کرد. اسماعیل به پدر گفت: آنچه را خداوند به تو فرمان داده انجام بده و من در این کار بزرگ و مهم تو را یارى خواهم کرد. بدین ترتیب ابراهیم(ع) مشغول بناى خانه شد و اسماعیل سنگ بنا را در دسترس او قرار مى‏داد. پس از آن ابراهیم به اسماعیل فرمود: سنگى مناسب برایم بیاور تا آن را بر رکن قرار دهم تا براى مردم نشان و علامتى باشد... جبرئیل او را به حجرالاسود رهنمون شد و آن را برگرفت و در جایگاهش قرار داد. آن دو هرگاه مشغول بنا مى‏شدند خدا را مى‏خواندند: <رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ» و آن‏گاه که بناى خانه بالا رفت و براى آن پیرمرد بالا بردن سنگ‏ها دشوار آمد، روى سنگى ایستاد که همان مقام ابراهیم است(8) و چون قسمتى از دیوار به پایان مى‏رسید در حالى که روى آن سنگ قرار داشت، به سمت دیگر منتقل مى‏شد و هر زمان از بناى دیوارى فراغت مى‏یافت، سنگ را به ق

سمت دیگر منتقل مى‏ساخت و به همین ترتیب بود تا دیوارهاى کعبه به پایان رسید. این سنگ از دیر زمان تا دوران عمربن‏خطاب به دیوار کعبه متصل بود و او سنگ را اندکى از خانه کعبه فاصله داد تا نمازگزاران را به خود مشغول نسازد.

قرآن با این آیات بینات به بناى کعبه اشاره مى‏کند:

وَإِذ جَعَلْنا البَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِیمَ وَإِسْمعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِىَ لِلطّائِفِینَ وَالعاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَإِذ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ قالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النّارِ وَبِئْسَ المَصِیرُ * وَإِذ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیْتِ وَإِسْمعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ العَلِیمُ؛(9)

و آن‏گاه که خانه کعبه را ملجأ و جایگاهى أمن براى مردم قرار دادیم و مقام ابراهیم را محل پرستش و عبادت خود قرار دادند و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که خانه‏ام را براى طواف کنندگان و معتکفان و اهل رکوع و سجود، از پلیدى‏ها پاکیزه گردانند و آن‏گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، این سرزمین را امنیت ببخش و به کسانى که در این سرزمین به خدا و روز جزا ایمان آورده‏اند، نعمت ارزانى بدار. خداوند فرمود: و آنان را که کفر ورزیدند، اندکى از نعمت بهره‏مند گردانم و سپس آنان را به آتش دوزخ که بدترین جایگاه است گرفتار سازم. و زمانى که ابراهیم و اسماعیل دیوارهاى خانه کعبه را بالا مى‏بردند، عرضه داشتند: خدایا، این خدمت را از ما بپذیر، به راستى که تو شنونده و دانایى.

خداوند در این آیات، این نعمت را به مسلمانان عرب یادآور مى‏شود و آن این‏که خانه کعبه را ملجأ و مرجع مردم قرار داد تا براى انجام عبادت، آهنگِ آن نمایند؛ همان گونه که خداوند آن را براى هر فرد بیمناکى جایگاه أمن قرار داد. بنابراین کسى که داخل حرم شود، هیچ کس حق آزار و اذیّت او را ندارد. این موضوعى است که از قدیم‏الایام نسبت به حرم پذیرفته شده بوده و از قداستى برخوردار است که کسى حقّ تعرض به آن را ندارد.

در باره <مَقامِ إِبْراهِیمَ» که خداوند فرمان داد محل آن را جایگاه نماز انتخاب کنند، گفته‏شده که این مقام، سنگى است که ابراهیم(ع) هنگام بناى کعبه روى آن مى‏ایستاده و نیز نقل شده که مقام، عبارت از تمام حرمى است که پیرامون کعبه قرار دارد و خداوند به سفارش خود به ابراهیم و اسماعیل اشاره مى‏کند که بدان‏ها فرمود: خانه کعبه را از پلیدى‏هاى ظاهرى، مانند آلودگى‏ها و پلیدهاى معنوى، چون شرک و بت‏پرستى پاک گردانند تا براى طواف کنندگان پیرامون آن و معتکفان، یعنى کسانى که براى عبادت، در آن اقامت مى‏گزینند و آنان که براى خدا رکوع و سجود مى‏کنند، پاکیزه باشد.

چنان‏که قرآن به دعاى ابراهیم(ع) اشاره دارد، آن‏جا که از خداى خود خواست، سرزمینى را که خانه کعبه در آن بنا خواهد شد، أمن قرار دهد و کسانى را که در آن سرزمین به خدا و روز جزا ایمان آورده‏اند، از میوه‏ها و نعمت‏هاى زمین بهره‏مند سازد. خداوند دعاى او را مستجاب گرداند و او را آگاه ساخت که خداوند هرگز در این دنیا از دادن نعمت به کسانى که کفر ورزیدند، بخل نمى‏ورزد، ولى روز قیامت آنها را به آتش دوزخ که بدترین جایگاه است کیفر مى‏دهد.

آرى خداوند دعاى ابراهیم(ع) را مستجاب گرداند و مکه را سرزمین أمن قرار داد و هر کس که متعرض این شهر شد، خداوند او را به هلاکت رساند، هم‏چنان که دعایش را مستجاب گرداند و نعمت را بر اهالى آن فزونى بخشیده و انواع میوه‏ها (نعمت‏ها) از کلیه نقاط جهان بدان شهر وارد مى‏شود.

خداوند در پایان، به بناى خانه کعبه و بالا بردن دیوارهاى آن توسط ابراهیم و اسماعیل اشاره مى‏کند که آن دو با تضرّع و زارى از خدا خواستند که این کار بزرگ و مهمّ را از آنان بپذیرد.

 

1- ممتحنه (60) آیه 4.
2- سفر پیدایش، فصل 17، آیه 20.
3- ابراهیم(14) آیات 37 - 38.
4- گفته شده که، اسماعیل با پاها و دست‏هایش به زمین مى‏کشید تا این‏که آب از زیر پاهایش جوشید.
5- صافات(37) آیات 99 - 112.
6- سفر پیدایش، فصل 22، آیه 2. ذبیح کیست؟اظهر روایات اهل بیت، قول دوم، یعنى اسماعیل است چنان که آیات 102 تا 111 سوره صافات همین نظریه را تأیید مى‏کند؛ چه این که در این آیات، مأموریت ابراهیم و موضوع ذبح را بیان مى‏فرماید و پس از آن به بیان بشارت خدا به ابراهیم راجع به پیدایش اسحاق مى‏پردازد و بدیهى است که اسحاق در آن تاریخ وجود نداشته و خدا از پدیدآمدنش، به ابراهیم بشارت مى‏دهد لذا او نمى‏تواند ذبیح باشد.
دلیل دوم آن که، در آیه دیگر خدا ابراهیم(ع) را به ذریّه اسحاق بشارت مى‏دهد و از پدید آمدن حضرت یعقوب (فرزند اسحاق) سخن مى‏گوید، بنابراین چگونه تصور مى‏شود که خدا از پدید آمدن اولاد و احفاد اسحاق به ابراهیم بشارت دهد و در عین حال او را مأمور به ذبح اسحاق کند؟
به علاوه در حدیث صحیح از پیامبر(ص) روایت شده که فرمود: <أنا ابن الذبیحین؛ من فرزند دو ذبیحم» و جاى تردید نیست که رسول‏اکرم(ص) از فرزندان اسماعیل است که یکى از آن دو ذبیح تلقى مى‏شود و ذبیح دوم حضرت عبدالله والد ماجد پیامبر(ص) است.
گذشته از این عبارات تورات بهترین دلیل بر این است که ذبیح، اسماعیل است نه اسحاق، زیرا در عدد دوم از فصل 22 از سفر تکوین تورات، بیان مى‏کند که خدا ابراهیم را مأمور فرمود تا پسر یگانه‏اش را قربان کند. هم‏چنین در شماره‏هاى 16 و 17 از همان سفر، از قول فرشته در مقام خطاب به ابراهیم مى‏گوید: خداوند مى‏فرماید: به ذات خود سوگند مى‏خورم چون این کار را نمودى و یگانه پسرت را از من دریغ نداشتى، تورا برکت خواهم داد و ذریّه تو را مانند ستاره‏هاى آسمان و شن‏هاى کنار دریا فزونى خواهم بخشید.
با توجه به این بیان تورات، به خوبى روشن است که ذبیح، اسماعیل است و دست تحریف‏گران تورات، کلمه اسحاق را به جاى کلمه اسماعیل در تورات وارد کرده است. زیرا این سند مسلّم است که اسحاق هیچ‏گاه یگانه نبوده و او به تصدیق تورات چندین سال پس از اسماعیل متولد شده و اسماعیل تا پایانِ عمرِ ابراهیم، حیات داشته است.
بنابر آنچه ذکر شد جاى تردید نیست که ذبیح، اسماعیل است، ولى چون یهود از قدیم با فرزندان اسماعیل کینه و عناد و دشمنى و حسد داشته‏اند، کوشیده‏اند تا هرگونه افتخارى را از ایشان سلب کنند، و به خود نسبت دهند و چون داستان ذبح و تسلیم جان در پیشگاه خدا برتر از هر افتخارى است، لذا یهود خواسته‏اند آن را به اسحاق، جدّ خودشان نسبت دهند. تورات، سفر تکوین، شماره 25 از فصل 17 <ج».
7- ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج‏1، ص‏159.
8- ابن اثیر، ج‏1، ص‏46.
9- بقره(2) آیات 125 - 127.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت اسماعیل

تحقیق در مورد حضرت یونس

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد حضرت یونس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد حضرت یونس


تحقیق در مورد حضرت یونس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه11

 

فهرست مطالب

 

نگاهی به زندگانی حضرت یونس (

 

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد حضرت یونس