لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 29 صفحه
قسمتی از متن .doc :
کنستانتن
سلطنت مسیحی و شرقی
سلطنت کنستانس، که در طی آن امپراتوری بت پرست یک امپراتوری مسیحی گردید و (رم) بنفع قسطنطنیه اولویت خود را از دست داد، آغاز تاریخ بیزانس را مسلما تعیین می کند. ولیکن باید یادآور شد که میان تاریخ رم و تاریخ بیزانس یک بریدگی واضح وجود ندارد، زیرا تاریخ بیزانس، در مدت قریب به سه قرن ، تا موقعیکه (ژوستی نین) موفق شد وحدت امپراتوری را درباره تامین کند، چنان به نظر می رسد که دنباله تاریخ رم بوده است. در طی این سه قرن بود که میراث رم و یونان که در نتیجه تهاجم ملل وحشی مورد تهدید قرار گرفته بود کم کم به بیزانس انتقال یافت و امپراطوری، در نتیجه نفوذهای عمیق، صفات اساسی مربوط به امپراطوری بیزانس را تحصیل کرد.
بحران قرن سوم – این واقعه، مانند تمام وقایع بزرگ منشاء و مبداء بسیار دوری دارد. میتوان بدون اغراق ادعا کرد که تخم سلطنت کنستانس در امارت (اوگوست) پاشیده شده بود. فقط قرن سوم را در نظر بگیریم. پس از درخشندگی سلسله(آنتوان)، بعد از این قرن شایان توجه(صلح رومی) یعنی قرن دوم، امپراتوری دچار بحران مدهشی شد که چیزینمانده بود آنرا نابود سازد. بحران داخلی: امپراطور را هوس یا طمع سربازان بر تخت می نشاند یا از تخت میاندازد، برخی از آنان فقط چند روزی حکومت میکنند، تقریبا همه کشته می شوند. ضعف بزرگ حکومتی را که (اوگوست) تاسیس کرده بود هرگز تا این اندازه نفهمیده بودند. قاعده و قانون وراثت در امپراطوری وجود نداشت. بحران خارجی: در سرتاسر مرزهای طولانی کشور، ملل وحشی سرحدی را که هاردی برپا کرده بود مورد حمله قرار دادند و شکافتند. حتی ایتالیا در معرض تهدید واقع شد و برای اینکه لامحاله رم از خطر یک حمله ناگهانی در امان باشد اورلین حصار محکم شهر را ساخت . بحران اقتصادی: تجارت متوقف و مزارع متروک یا ویران شدند، مالیات دیگر وصول نمی شد و پول ارزش خود را از دست داده بود.
بالاخره بحران مذهبی و اخلاقی: مدت مدیدی بود که بت پرستی به شکلی که اوگوست سعی کرده بود آنرا دوباره زنده کند موجبات رضایت وجدانهای نگران مردم را فراهم نمی ساخت. مذاهب و خرافات مشرق زمین در تمام امپراتوری پراکنده شده و عجیب ترین عقاید و غریب ترین رسوم در کشور پهلوی یکدیگر داشتند و به همدیگر مخلوط می شدند. تمایل به سوی یک دین که از این دنیای اغفال کننده انسان را دور می سازد و مقصد و غایه حیات روی زمین را به عالم دیگری منتقل می کند مشهور می گردید. عالیترین افکار به طرف پرستش خدای یگانه جلب میشد.آئین مسیح بی سروصدا سازمان و شریعتی برای خود تهیه و تکمیل می کرد.
معذلک در قرن سوم چند امپراطور قوی الاراده یا دارای حسن نیت دیده شدند. وای همه آنها به استثنای عده معدودی، پیش از آنکه بتوانند کار سودمندی انجام بدهند، به دست سربازان خود به قتل رسیدند، همه مجبور شدند که وقت کوتاهی را که لطف دسته های سربازان برای ایشان باقی می گذاشت بدین منظور صرف کنند که از یک مرز به مرز دیگری بدوند تا گشادترین رخنه هائی را که آنجا سیل سپاهان وحشی داخل کشور می شد مسدود سازند. باید منتظر سلطنت دیو کلسین بود(از سال 285 تا 305) تا مشاهده شود که یک اراده قومی از انحطاط امپراطوری مانع شد و بوسیله یک اصلاح متهورانه از درسهای آشوبهایی که قریب یک قرن طول کشید استفاده کرد.
(دیوکلسین) و نخستین اصلاحات- دیو کلسین نه تنها باین علت که سلف بلافصل کنستانس بوده شایستگی آنرا دارد که یک لحظه جلب توجه ما را بکند، بلکه همچنین بعلت اینکه او یک امپراطور بود که امپراطوری را بوسیله تحمیل اصلاحاتی که از نظر عمق به پایه اصلاحات(اوگوست) یا (هاردین) می رسید نجات داد. چه بسا مواردیکه (کنستانس) عملیات(دیو کلسین) را ادامه داده، تکمیل کرده یا مجاز نموده است، و تعیین سهمی که برای آن باید قائل شد دشوار است.
(دیو کلسین) بود که امپراطور را به یک شخص مقدسی مبدل کرد که او را بر طبق رسومی که دقیقا ترتیب داده شده و تقلیدی از تشریفات دربارهای شرقی است می پرستند: در مقابل او سجده می کنند و دامن جنبه ارغوانی او را می بوسند.و(دیو کلسین) بود که اصل سلطنت استبدادی و اصل تمرکز اداری را که مولود مستقیم اصل مذکور است تا آخرین نتایج آنها پیش برد: سنا دیگر هیچ گونه عملی نداشت و احکامی که از طرف مجلس سنا صادر گردید حذف شد و ایالات مربوط به سنا با آخرین امتیازات ایتالیا از بین رفتند و کلیه اداره امور امپراطوری بشورا و دفاتر و عمال امپراطور واگذار شد.
دیو کلیسن از طرف دیگر خطراتی را که هرج و مرج نظامی برای امپراطوری تولید کرده بود به خاطر آورد و مشاغل کشوری و فرماندهی های نظامی را از یکدیگر دقیقا تفکیک نمود و قوای نظامی را از دست فرمانداران ایالات بیرون آورد و سرداران را از هر نقشی در امور اداری محروم ساخت.
بالاخره (دیو کلسین) می بایست بالضروره دو مسئله را که نجات امپراطوری به آنها بستگی داشت و عبارت بود از دفاع سرزمین و ترتیب وراثت حل نماید. بلاشک به منظور حل مسئله اولی و بدین علت فهمید که یک امپراطور بتنهایی ممکن نیست که مرز طولانی کشور را دفاع کند، دیو کلسین از سال 286 ماکسسیمین را به عنوان((اوگوست)) بخود ملحق ساخت و دفاع باختر را به وی سپرد و دفاع خاور را برای خودش نگاه داشت. در اینجا طرداً للباب خاطر نشان کنیم که امپراطوری خواه و ناخواه بسوی تفکیک و تجزیه میرفت و از همان موقع تفوق مشرق یونانی بر مغرب لاتینی شناخته می شد.
وعلی الظاهر برای اینکه اساسنامه وراثت تاج و تخت به امپراطوری، که همواره فاقد آن بوده داده شود، دیو کلسین در سال 293 سلطنت دونفری را به سلطنت چهار نفری (تترارشیTetrarchie ) مبدل نمود و بود((اوگوست)) دو ((قیصر)) بنام (کنستانس کلور) و (گارا) را ملحق نمود. این دو قیصر می بایستی فعلا در امور اداری بدو ((اوگوست)) کمک کنند و در آتیه به جانشینی آنان تعیین شده بودند.
(دیو کلسین) می خواست طرز کار سازمانی را که ترتیب داده بود مشاهده نماید. در ضمن شرکت(ماکسیمین) در امپراطوری، او یک شرط قائل شده بود و آن شرط این بود که هر وقت خود(دیو کلسین) استعفا بدهد ماکسیمین نیز باید استعفا بدهد.
این واقعه که یکی از عجایب این سلطنت بزرگ است در سال 305 بوقوع پیوست.(دیو کلسین) در کاخ عالی و به طرز کاملا شرقی که در (اسپالاتو) برای خود ساخته بود انزوا اختیار کرد.(کنستانس کلور) و (گالرا) بسمت((اوگوست)) تعیین شدند.
تحقیق در مورد اروپا