مفهوم فطرت این است که انسان حقائقى را بدون هیچ گونه نیاز به استدلال (نه استدلال پیچیده و نه استدلال روشن) درمى یابد، و به وضوح به آن مى رسد و آن را می پذیرد،مثلًا هنگامى که یک شاخه گل جالب و خوشبو را مى بیند اعتراف به «زیبائى» آن مى کند، و در این ادراک هیچ نیازى به استدلال نمىبیند.
و مىگوید: پیدا است که زیبا است، و این نیازى به دلیل ندارد.
درک فطرى درباره خداشناسى نیز از همین قبیل است،انسان هنگامى که به اعماق جانش نگاه مى کند، نور حق مىییند، ندائى با گوش دل مىشنود،ندائى که او را به سوى مبدء علم و قدرت بى نظیر در جهان هستى دعوت مى کند، مبدئى که کمال مطلق و مطلق کمال است، و در این درک وجدانى درست همانند زیبائى گل خود را نیازمند به دلیلى نمىبیند.
شواهد زنده فطرى بودن ایمان به حق
ممکن است گفته شود:اینها همه ادعا است، و راهى براى اثبات چنین فطرتى در مورد خداشناسى وجود ندارد، من مى توانم ادعا کنم چنین احساسى را در دل یعنى در اعماق روحم مىیابم، ولى اگر کسى نخواست این سخن را بپذیرد چگونه مىتوانم او را قانع کنم؟
ولى ما شواهد فراوانى داریم که مىتواند فطرى بودن توحید را در شکل بسیار روشنى عرضه کند، به گونهاى که زبان منکران را ببندد، این شواهد را در پنج قسمت مىتوان خلاصه کرد:
شامل 16 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله توحید و خداپرستی