لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 67
مقدمه
در پایان قرن شانزدهم میلادی فلسفه از حرکت بازمانده بود و این دکارت بود که دوباره آن را به حرکت واداشت.
فلسفه اولین بار درقرن ششم پیش از میلاد آغاز شد. دو قرن بعد با ظهور مردانی چون سقراط، و پس او وی افلاطون، و ارسطو، فلسفه به عصر طلایی خود رسید. پس از آن، تا دو هزار سال اتفاق مهمی دراین عرصه رخ نداد. به عبارت دیگر، در این دوره طولانی کار اصیلی انجام نشد.
البته در این دوره فلاسفة بر جسته ای پا به میدان گذاشتند. در قرن سوم میلادی فلوطین از اهالی اسکندریه، در فلسفة افلاطون تغییراتی داد و دراین روند فلسفة نوافلاطونی زاده شد . سپسس نوبت به سنت اگوستین از اهالی هیپو رسید که فلسفة نوافلاطونی ر ابا معیارهای مورد قبول الهیات مسیحی سازگار کند. ابن رشد، متفکر مسلمان، نیز اصلاحاتی در فلسفة ارسطو وارد و توماس آکوئیناس نیز به نوبة خود این فلسفه را الهیات مسیحی هماهنگ کرد. این چهار شخصیت مستقل، هر یک به نحوی بر پیشرفت جریان فلسفه اثر گذاشتند،اما هیچ یک از آنها فلسفة جدیدی ابداع نکرد. کار آنها عمدتاً حاشیه نویسی، شرح و تفصیل فلسفة افلاطون و ارسطو بود. بدین سان، فلسفة این دو فیلسوف دوران شرک و بت پرستی سنگ بنای فلسفة مذهبی کلیسای مسیحی شد. همین تغییر ماهیت فلسفة افلاطون و ارسطو مبنای اصلی شکل گیری فلسفة مدرسی (اسکولاستیک) قرار گرفت و این نامی است که به فعالیتهای فلسفی قرون وسطی داده شده است. فلسفة مدرسی همان فلسفة کلیسا بود که به عدم خلاقیت و نوآوری خود می بالید. در این دوران، ابراز هرگونه عقاید جدید فلسفی منجر به تکفیر، تفتیش عقاید و نهایتاًسوختن در آتش به حکم کلیسا می شد.به تدریج افکار افلاطون و ارسطو در زیر لایههای متعدد تفاسیر شارحان مسیحی و مورد تأیید کلیسا مدفون شد وبدین ترتیب ریشة اندیشة فلسفی خشکید.
در اواسط قرن پانزدهم، این وضعیت اسفبار تقریباً در تمامی حوزههای فعالیت فکری حاکم بود. در سرتاسر اروپای قرون وسطی حاکمیت مطلق و بی چون وچرا از آن کلیسا بود. اما از همان زمان، اولین شکافها در بنای عظیم قطعیت فلسفی پدیدار شد.
جالب آن است که مبدأ اصلی پیدایش این شکافها همان دنیای کلاسیک ]یونان و روم[ بود که افلاطون و ارسطو در آن پا به عرصة وجود گذاشته بودند. بسیاری از آموخته هایی که در قرون وسطی از دست رفته یا فراموش شده بود. دوباره احیا و الهام بخش رنسانس( نوزایی)دانش بشری شد.
رنسانس نگرش انسان مدارانهای را با خود به همراه آورد. پی آمد این نگرش جنبش دین پیرایی بود که به استیلای کلیسا پایان داد. با این حال، پس از گذشت حدود یکصد سال از این تحولات در اروپا، فلسفه هنوز در بند مدرسیگری گرفتار مانده بود. این وضعیت تنها با ظهور دکارت به پایان رسید که فلسفهای مناسب برای عصر جدید ابداع کرد. طولی نکشید که این نظام فلسفی در سراسر اروپا گسترش یافت و حتی به احترام او«دکارتگرایی» نامیده شد.
تحقیق و بررسی در مورد آشنایی با دکارت