چکیده : عشق به طبیعت و زیبایی های آن منشاء آفرینش بسیاری از آثار هنری بوده است. لکن برای شهود حقیقت زیبایی در طبیعت ، نمی توان تنها به نظاره ای سطحی بسنده کرد. طبیعت صیرورت اشیا درمکان است تجلی ای از این صیرورت در اثر نقاشی به مثابه نمودهایی از خط، نقطه، سطح و... تحقیق می پذیرد. نقطه به ما می گوید کجای جهانیم ، چرائیم ، چونیم ، کیستی و چیستی نشانه ها از نشان متحد و پهناور نقطه نشات میگیرد. در هنرهای تجسمی به این نکته و معنا است که نقطه و تداوم دادن ان معنا به خط راست می باشد. هنرمند بواسطه نقش زدن لکه ای به نام نقطه و تداوم دادن آن معنا به حقیقت ثانویه ای بنام خط می رسد و در واقع خط مرز بینی عناصر و سطوح است. هنرمندان با توجه به علم مناظر و مرایا (پرسپکتیو) یک یا چند نقطه ای در پی کشف این معنا می باشد که حقیقت چون در معرض تابش نور قرار می گیرد حجم می پذیرد و بعد سوم است. هنرمند تجسمی بنا به توجه به سیرت و صورت خود و جهان پیرامونش با نازک خیال خویش بیان موسقیایی از الحان مختلف و حالات مختلف مدل و پدیده هایی که در پی انعکاس آنها می باشد به روایتی دلپذیر و دلنشینی از تصویرگری می پردازد. آنچه نقاشان در طبیعت جستجو می کنند طبیعت واقعی در دنیای فیزیکی نیست بلکه طبیعی است که نسبت به آن واکنشی روحی و عاطفی از خود نشان می دهیم، امادیدن و مشاهده طبیعت از منظر زیبا شناختی با کمال روح امکان پذیر است لذا نقاش منظره پرداز آگاه است که چنانچه در کنار کسب مهارت های تکنیکی تعالی جسم و جهان ملکوتی خود را نادیده انگارد از مشاهده زیبایی متعالی تری شده است. طبیعت هیچگاه به صورت مستقیم و غیر امکان ظهور در اثر هنری را ندارد و همواره دید زیبا شناخت هنرمند طبیعت را به اثر هنری مبدل می کند. ملاحظه طبیعت به مثابه صور نا متناهی، آن چنان که در نفس الامر خویش است مبدا تجربه یا معرفت زیبا شناسانه هنرمند نسبت به طبیعت است. هنر راستین فرا نمودهایی شهودی اند از زیبایی ناب، زیبایی محض و زیبایی حقیقی که صورت محسوس یافته
پایان نامه : تجلی نقطه – سطح – رنگ و فضا (عناصر تجسمی ) در طبیعت-1392