امپراتوری آمریکا تنها یک افسانه است - هانتینگتون، ساموئل
انقلاب و نظم سیاسی
ساموئل هانتینگتون
هانتینگتون استدلال میکند که یکی از جنبه های کلیدی مدرنیزاسیون تقاضا برای مشارکت بیشتر در عرصة سیاست است. در جایی که گروه هایی خاصی به قدرت سیاسی دسترسی ندارند، تقاضاهایشان برای تغییر و گسترده شدن گروههای شرکت کننده در حکومت می تواند به انقلاب منجر شود. در بررسی طیف گسترده ای از انقلاب ها، شامل انقلاب های فرانسه، روسیه، مکزیک، ترکیه، ویتنام، و ایران زمان قاجار، هانتینگتون الگوهای متفاوتی از انقلاب را شناسایی میکند و به تحلیل نقش میانه روها، ضد انقلاب ها، و تندروها می پردازد.
انقلاب یک تغییر داخلی سریع، بنیادی و خشونت آمیز در ارزش ها و اسطوره های مسلط یک جامعه، و در نهادهای سیاسی، ساختار اجتماعی، رهبری و فعالیت ها و سیاست های حکومت آن جامعه است. بنابراین انقلاب ها از قیام ها، شورش ها، طغیان ها، کودتاها و جنگ های استقلال متمایز هستند. یک کودتا، به خودی خود، تنها رهبری و شاید سیاست ها را تغییر دهد؛ یک قیام یا شورش شاید سیاست ها، رهبری، و نهادهای سیاسی را تغییر دهد، اما ساختار و ارزش های اجتماعی را دگرگون نسازد؛ جنگ استقلال مبارزه یک جامعه علیه سلطه یک جامعه بیگانه است و لزوماً تغییر ساختار اجتماعی هیچ یک از این دو جامعه را در پی ندارد. آنچه در اینجا صرفاً «انقلاب» نامیده می شود، همان پدیده ای است که توسط دیگران انقلاب های کبیر، انقلاب های بزرگ، یا انقلاب های اجتماعی نامیده شده است. نمونه های برجسته انقلاب عبارتند از انقلابهای فرانسه، چین مکزیک، روسیه و کوبا.
بحث پیرامون مدرنیزاسیون
انقلاب ها پدیده های نادری هستند. اکثر جوامع هیچ گاه انقلاب را تجربه ننموده اند و در اکثر اعصار تا دوران مدرن، انقلاب ها اساساً ناشناخته بودند. به طور دقیق تر، انقلاب خصیصه دوران مدرنیزاسیون است. انقلاب تجلی نهایی دیدگاهی است که در حال مدرن شدن است، دیدگاهی که می گوید انسان از قدرت کنترل و تغییرات محیط اش برخوردار است، و نه تنها توانایی، بلکه حق انجام آن را نیز دارد. به این دلیل همانطور که هانا آرنت استدلال می کند، «برای توصیف پدیده انقلاب توجه به عنصر تغییر به اندازه عنصر خشونت اهمیت دارد؛ تنها در جایی که تغییر به مفهوم یک شروع تازه رخ میدهد، و از خشونت برای تشکیل شکل کاملاً متفاوتی از حکومت، و پدید آوردن صورتبندی یک ملت جدید استفاده می شود... می توان سخن از انقلاب به میان آورد.»
بنابراین، انقلاب جنبه ای از مدرنیزاسیون است. انقلاب پدیده ای نیست که در هر نوع جامعه ای و در هر برهه ای از تاریخ آن جامعه رخ دهد. انقلاب یک مقولة فراگیر نیست، بلکه به لحاظ تاریخی محدود است. انقلاب نه در جوامع بسیار سنتی برخوردار از سطوح بسیار پایین پیچیدگی اجتماعی و اقتصادی رخ خواهد داد، و نه در جوامع بسیار مدرن. بیشترین احتمال وقوع انقلاب، مانند دیگر اشکال خشونت و بی ثباتی، در جوامعی وجود دارد که به سطح خاصی از توسعه اجتماعی و اقتصادی رسیده اند و فرآیندهای مدرنیزاسیون سیاسی و توسعة سیاسی از فرآیندهای تحول اجتماعی و اقتصادی عقب مانده اند.
مدرنیزاسیون سیاسی در بردارندة بسط آگاهی سیاسی به گروه های اجتماعی جدید و بسیج این گروه ها در عرصه سیاست است. توسعة سیاسی در بر دارندة ایجاد آن دسته از نهادهای سیاسی است که برای جذب گروه های جدید و سامان بخشی به مشارکت شان و برای پیشبرد تحول اجتماعی و اقتصادی در جامعه از قابلیت انطباق، پیچیدگی، استقلال و انسجام کافی بر خوردادند. جوهرة سیاسی انقلاب گسترش سریع آگاهی سیاسی و بسیج سریع گروه های جدید در عرصة سیاست است، آن هم با سرعتی که جذب این گروه ها را برای نهادهای سیاسی موجود غیر ممکن سازد. انقلاب حالت افراطی انفجار مشارکت سیاسی است، و بدون این انفجار انقلابی رخ نخواهد داد. اما یک انقلاب کامل دارای مرحلة دومی نیز می باشد، یعنی ایجاد و نهادینه شدن یک نظم سیاسی جدید. معیار میزان انقلابی بودن یک انقلاب، سرعت و دامنة گسترش مشارکت سیاسی است؛ و معیار میزان موفقیت یک انقلاب اقتدار و ثبات نهادهایی است که توسط انقلاب به وجود آمده اند.