لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
تحولات تجتماعی سده های دوم تا ششم هجری و نقش دولت سلجوقی در نیمه ی دوم سده ی اول هجری، اسلام به تدریج ولی پیوسته و بیوقفه در سرتاسر فلات ایران گسترش یافت. این رویداد نه تنها به لحاظ دینی، بلکه از نظر فرهنگی و زبانی نیز در زندگی ایرانیان نقطه ی عطف بینظیری است. زبان فارسی ملموسترین حلقه ی اتصال میان فرهنگ های پیش و پس از اسلام است. درست است که فرو گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی به جای آن ـ به تغییرهای مهم زبانشناختی انجامید، خط جدید بسیار سادهتر و پیش رفتهتر بود. افزون بر آن، هر جا خط عربی دارای حرف های بی صدای فارسی نبود، نشانه هایی برای آن ها به خط عربی افزوده شد. خلاصه، گزینش خط عربی برای فارسی، آن گونه که برخی اصلاحطلبان نوگرا گمان کردهاند، باعث گسستگی های قابل ملاحظهای نشد.طی دو سده بعد، گروهی از ایرانیان فرهیخته تلاش هایی را در حوزه ترجمه رهبری کردند که هدفش حفظ متن های ایرانی پیش از اسلام بود. آنان مهمترین سندهای پهلوی ـ ادبی، دینی و جز آن ـ را به عربی برگرداندند به امید آن که مندرجات آن سندها را در تنها شکلی که احتمال باقی ماندنش وجود داشت، محفوظ نگه دارند. روزوه یا روزبه، که به نام اسلامی اش عبدالله بن مقفّع (کشته شده در حدود ۱۴۲ ق) بیش تر شهرت دارد، پنجه تنتره و خوتای نامک (مجموعهای از داستان های استورهای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را به عربی ترجمه کرد. به احتمال زیاد، او مسؤول ترجمه ی گزارش های مربوط به مزدک، اصلاحگرای سده ی ششم، و گزارش های مربوط به پی روانش، به عربی نیز هست.چنین متن هایی، که بعدها باز از عربی به فارسی نوین ترجمه شد، پایه ی شمار زیادی اطلاعاتِ مربوط به فرهنگ پیش از اسلام، به ویژه متن های آن، گردید. در میان متن های فارسی باقی مانده، سیاستنامه از سده ی پنجم هجری، و فارس نامه، از سده ی ششم هجری، به روشنی نشان میدهند که ترجمههایی از آثار کهنتری به فارسی، یا عربی بودهاند. آن متن های قدیمتر، که اکنون بیش ترشان مفقوداند، احتمالن خودْ برگردان هایی از فارسی میانه بودهاند. بنابراین، در طول سدههای دوم و سوم هجری، که دوران سیطره ی عرب بر حیات فرهنگی و سیاسی در فلات ایران بود، انگیزه ی فعالیت ها در حوزه ی ترجمه شوق به حفظ تمدن کهن بود؛ میتوان آگاهی هایی را که درباره ی فرهنگ ایرانی پیش از اسلام حاصل کردهایم مرهون همین فعالیت ها دانست.فارسی، که افزون بر هزار سال در پهنه ی فلات ایران به آن سخن گفته شده، تغییرهای کمی پذیرفته و اساسن در مرحله ی واجشناختی ثابتی باقی مانده است. نزدیکی زبان های همسایه که متعلق به خانوادههای زبانی متفاوتی هستند (تأثیر قویتر عربی در غرب ایران، و ازبکی و دیگر زبان های ترکی در شرق ایران)، کشمکش های ملیگرایانه، و ۵۰ سال تجربه ی الفبای سریلی در تاجیکستان شوروی (۱۹۴۰ـ ۱۹۹۰) اثرِ ناچیزی بر پیوستگی های ساختاری در میان گونههای گوناگون این زبان داشته است. البته، از لحاظ معناشناسی، این گونههای گوناگون بازتاب دهنده ی فرایندهای پیچیدهای از جذب و دخل و تصرف های زبانشناختی هستند. با وجود این، هیچ کدام از این فرایندها چندان قابل ملاحظه نبوده که زبان جدیدی خلق کنند.هر بحثی از سنت ترجمه در زبان فارسی باید با رابطه بسیار پر پیچ و خم و چند جانبه ی عربی و فارسی در سدههای دوم و سوم هجری آغاز شود. در این بحث باید دو فعالیت موازی را در نظر داشت. نخست، همانگونه که پیش تر ذکر شد، شامل یک رشته ترجمههایی است که از متن های بر جای مانده به عربی ترجمه، و چندی بعد باز به فارسی برگردانده شد. دومین فعالیت که تازه مسلمان های ایرانی آن را بر عهده گرفتند، به طور عمده به صورت نگارش شرح هایی بر قرآن ظاهر شد. قرآن، به عنوان کلام خداوند، غیر قابل ترجمه به شمار میرفت. پس، مسلمانان فارسی زبان متن های مهمی عرضه کردند تا پیام الاهی را به مؤمنانی که عربی نمیدانستند ابلاغ کنند. این متن ها، گرچه از لحاظ فنی تفسیر به شمار میآمد، دارای شمار زیادی ترجمههای لفظ به لفظ بود. شارحان مسلمان ساختار جمله ها و نحو آیه های قرآنی را کما بیش دست نخورده نگه میداشتند و آن ها را با تفسیرها و توضیح های زیادی تکمیل میکردند. این گونه ترجمهها اغلب احساس بیگانگی در خوانندگان میآفرید، و خصلت ناآشنای زبانی را که خداوند پیام خود را به آن نازل کرده بود، نشان میداد.کهنترین متن های باقی مانده به زبان فارسی، افزون بر نخستین نمونههای سنت نوشکفته ی شعری، شامل شماری ترجمه است. از جمله ی این ها میتوان دو سند مهم را برشمرد که با خط هایی جز از خط عربیِ اصلاح شده و برای نگارش فارسی نوشته شده است. یعنی: شرحی بر کتاب حزقیال نبی به خط عبری و ترجمهای از مزامیر داوود به خط سریانی.
افزون بر این ها، ترجمه ی کتاب های غیردینی از عربی بود که از همه ی نمونههای قدیم اهمیت بیش تری داشت. مثلن، حدود العالم، کتاب کهن بسیار مهمی از مؤلفی ناشناس، ترجمهای است از برخی بخش های تاریخ طبری. این گونه آثار، از لحاظ لغوی مرز مجاز برای کاربرد واژگان عربی را در فارسی تعیین کردند، و به عنوان متن های ترجمه شده الگویی از نثرنویسی به دست دادند که سده ها بعد مورد استفاده بود.در سدههای چهارم تا ششم، ترجمه به فارسی شتاب زیادی گرفت، و از این رهگذر مجموعه ی بسیار بزرگی از رشتههای گوناگون دانش، از پزشکی، نجوم، جغرافیا گرفته تا تاریخ و فلسفه دراختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت. فضای تحمل دینی و بحث و جدال های نظری که به همت خلیفه های عباسی در بغداد ایجاد شد، الگویی به دست حکم رانان محلی در بخش های گوناگون ایران، به ویژه در منطقه های شمال شرقی یعنی خراسان و ماوراءالنهر، داد. در سایه ی پشتیبانی دربارهای سلطنتی، آثاری از یونانی، لاتین، سریانی، آرامی، حتا چینی و سانسکریت ـ اغلب از راه منابعی که قبلن به عربی ترجمه شده بود ـ رفته رفته به فارسی درآمد.در همه ی این فعالیت ها، کتاب ها را با توجه به سودی که داشتند، با دیدی مصلحتگرایانه ترجمه میکردند. مترجمان به ترجمه ی آثاری که لازم، مهم یا سودمند میدیدند می پرداختند؛ این کار را هم بیجار و جنجال و بدون خودنمایی انجام میدادند. متن ها دستخوش تغییرهایی قرار میگرفتند: به بیانی سادهتر بازنویسی میشدند، افزوده هایی بر آن ها نوشته میشد، کوتاه میشدند، به کمک تکملههایی اصلاح هایی در آن ها صورت میگرفت، یا به گونه ای جرح و تعدیل میشدند که مناسب نیازهای ویژه ی خوانندگان جدید بشوند. مترجمان متن های غیردینی بیش از مترجمان قرآن و دیگر متن های اسلامی، به ویژگی های دستوری فارسی توجه نشان میدادند. در نتیجه، دو رویکرد نسبتن متفاوت به ترجمه رونق گرفت، یکی مناسبِ گفتارهای دینی و فلسفی و دیگری، که رویکردی آزادتر بود، مناسب ترجمههای علمی.نمونههای نوع اخیر به اندازه ای زیاد است که نمیتوان آن ها را شمارش کرد، ولی دو مورد از آن ها در این جا شایان ذکر است. در میان سال های ۴۷۲ـ۴۸۲ هجری، محمد بن منصور گرگانی، معروف به زرّیندست، برپایه ی کتاب عربیِ تذکره الکحّالین از دانشمندی مشهور به علی بن عیسی، کتابی راهنما در چشم پزشکی با عنوان نورالعیون نوشت. مترجم برای آن که این اثر را برای خوانندگان فارسیزبان سودمندتر سازد، اصل عربی کتاب را در قالب جدیدی از پرسش و پاسخ ریخت. وی همچنین اطلاعات زیادی که بر اثر تجربه ی عملی در رشته ی جراحی های چشم پیدا کرده بود به این کتاب افزود. همین طور، هنگامی که پژوهشگر سده ی ششمی ابونصر احمد قُبادی سرگرمِ ترجمه ی تاریخ بخارا، تألیف نَرشَخی (سده ی چهارم هجری) به فارسی بود، این اثر را با افزودن ضمیمهای روزآمد کرد. این هر دو کتاب بعدها از میان رفت و فقط گریده هایی از اثر دوم (ترجمه فارسی) که پس از مرگ مؤلف به کتاب دیگری پیوست شده، بر جای مانده است.این رویکرد به ترجمه، اطلاعات علمی فراوانی برای ایرانیان سدههای میانی فراهم آورد. شاید به ترین نمونه دانش نامه ی علایی، اثر دایره المعارفگونه است که به دست پزشک نام دار، پور سینا، آغاز و به کوشش شاگردش، جوزجانی، کامل شد. این کتاب دانش نامهای است کوتاه از رشتههای گوناگون که به علوم متمایلتر است تا به ادبیات و هنر. دانش نامه ی علایی، به شیوهای کم و بیش نظاممند، به هر حوزه ی قابلِ تصور از فعالیت های بشری میپردازد، از نجوم و شاخههای گوناگون آن گرفته تا فلسفه، الاهیات، علم الاخلاق و عرفان؛ و نیز دارای اطلاعاتی است درباره خاصیت های اجسام انسانی و حیوانی، گیاهان و اشیاء، سم ها، پادزهرها و پیش گوییها و نوادر و غرایب بیشمار. به لحاظ تاریخی، دانش نامه ی علایی، نخستین نمونه از آثار دایره المعارفگونه ی متعدد فارسی است که کوشش میکنند ترکیب یا سنتزی از دانش های موجود، چه نظری چه عملی، به دست دهند. پدید آمدن چنین آثاری بدون وجود سنت ترجمه، آزاد از محدودیت های مربوط به انتساب
[آثار به مؤلفان آن ها] و عرف و آداب اجتماعی، احتمالن ناشدنی بوده است.عربی، در ایران سدههای میانی، همچون در دیگر نقاط جهان اسلام، زبان مشترک بود. تقریبن همه ی نویسندگان و دانشمندان ایرانی دو زبانه بودند، و شمار بسیار زیادی از اهل دانش و فیلسوفان، همگی یا عمدتن همچنان به عربی مینوشتند. به جز طبریِ مورخ و پور سینای پزشک و فیلسوف، سه تن از بزرگترین دانشمندان دینی ـ فقیه شیعی، محمد توسی (د. ۴٦۸ق)، اصلاحگر سنّی، غزالی (د. ۵۰۵ ق) و زمخشریِ معتزلی مشرب (د. ۵۳۹ ق) که نحوی و لغوی بزرگی نیز بود ـ همچنین فقیه و فیلسوف معروف فخرالدین رازی (د. ٦۰٦ ق) را میتوان در زمره ی این گروه شمرد. این افراد برخی اوقات از آثاری که اصلن به عربی نوشته بودند خود ترجمه گونههای فارسی فراهم میکردند، یا شاگردان خویش را در انجام چنین کاری هدایت میکردند؛ این دلیلی است بر این که چرا مرزِ میان ترجمه و اصل، به شکلی که در آن فرهنگ تصور میشده، به نظر ما مبهم و نامشخص میرسد.این انعطافپذیری به دانشمندان و فیلسوفان ایرانی امکان داد تا هم زمان هم نویسندگانی مبتکر باشند هم مترجم. نبود نگرانی بابت حق مالکیتِ اثر در آن روزگاران پایه ی تلاش هایی را که امروزه برای متمایز کردن تألیف از ترجمه میشود سست میکند. اعمال اقتباس، جرح و تعدیل و انتحال به شیوههایی صورت میگرفت که در مقولهبندی های امروزی نمیگنجند. مجموعه ی آثار فلسفی و علمی فارسی پر است از متن های دو زبانه یا ترکیب های عربی ـ فارسی، و متن هایی که در آن ها نوشته ی اصلی و تفسیر آن به دو زبان گوناگون است. متن های فراوان دیگری هم هست که خصلتی بینابین دارند؛ این گونه آثار را هم میشود و هم نمیشود کتاب هایی اصیل به شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یا ترجمههایی با حاشیه و افزوده به آن ها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه به اوضاع ایران سدههای میانی، باید عربی دانست، مگر آن که عکس آن ثابت شود. این کتاب ها معمولن در زمان های بعد، از فارسی به ترکی، اردو یا هندی ترجمه میشد.شاید بتوان به گرایشی در این جا اشاره کرد: پیش از یورش مغول در سده ی هفتم هجری، فارسی اساسن زبان ادبیات و عربی عمدتن زبان دانش بود. ایرانیان سدههای میانی را، که عمومن به عربی مینوشتند، میتوان متولیان و وارثان سه سنت پیش از اسلام در نگارش های علمی شمرد: ایرانی باستانی، یونانی هلنیستی، و هندی. آنان آثار علمی را از عربی ترجمه میکردند و آراء خود را به آن
تحقیق وبررسی در مورد تحولات اجتماعی سلجوقیان