لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات 42
. شب خارجی- درب ورودی خانه یحیی
دستان کودکانهای در زیر بارانی تند درب چوبی خانهای (خانه یحیی) را میبندد. صدای رعد و برق به گوش میرسد و نور آن ناگهان فضا را روشن میکند. یحیی فانوس به دست به سرعت و هراسان در کوچه میدود و خود را به سر کوچه میرساند.
- شب- خارجی- کوچه پس کوچههای کهن دره
یحیی در کوچه پس کوچههای روستا، هراسان و نگران میدود، سر پیچ یک کوچه تعادلش را از دست داده و زمین میخورد. فانوس از دستش رها شده و قل میخورد. نور فانوس پت پت کنان در حال خاموشی است. یحیی بلند میشود. فانوس را برداشته و دوباره با عجله شروع به دویدن میکند.
- شب- داخلی- خانه خاله لیلا
خاله لیلا، پیرزنی 65 ساله به آرامی در خانه خوابیده است. صدای کوبیدن شدید در میآید.
- شب- خارجی- جلوی در خانه خاله لیلا
یحیی در زیر باران به شدت به در حیاط میکوبد و خاله لیلا را صدا میزند.
یحیی- خاله لیلا- خاله لیلا
- شب- داخلی- خانه خاله لیلا
خاله لیلا هراسان چشمانش را باز میکند و هراسان در جایش مینشیند. خاله لیلا به پنجره نگاه میکند. صدای ضربههای در و باران به گوش میرسد. بیرون تاریک است و باران به شدت به پنجره میکوبد. پارچهای پشمی را برداشته روی دوشش انداخته و فانوسی روشن را در گوشه اتاق بر میدارد.
- شب- خارجی- حیاط خانه خاله لیلا
خاله لیلا پارچه را روی سرش کشیده و با فانوس به سمت در ورودی میرود.
خاله لیلا: چه خبره؟! مگه سر آوردی! اومدم ..... اومدم!
- شب- خارجی- جلوی خانه خاله لیلا
یحیی جلوی در سراسیمه ایستاده است. خاله لیلا در را باز میکند. خاله لیلا فانوس را بالا گرفته و صورت یحیی را که میان اشک و باران خیس شده است، میبیند.
خاله لیلا (هراسان و نگران): خاله چی شده؟!
یحیی (با بغض): خاله ... خاله ..
- شب- خارجی- یکی از کوچههای روستا
یحیی و خاله لیلا در زیر باران دوان دوان در عمق کوچه دور میشوند. نور فانوسی را میبینیم که در تاریکی انتهای کوچه سوسو میزند.
- شب- خارجی- حیاط خانه یحیی
خاله لیلا فانوس را در کنار در ورودی میگذارد و در ورودی اتاق را باز میکند. یحیی و خاله لیلا وارد اتاق میشوند.
مقاله فاکتور 527