11صفحه pdf
فلسفه افرینش انسان
11صفحه pdf
سایت خبری سیما فیلم/سید حسام الدین فروزان: حالا با مفهوم تازه ای روبه رو هستیم : Filmosophy. ترکیبی که از دو واژه فیلم و فلسفه ساخته شده است ، در زبان انگلیسی هم ترکیب تازه ای است. نکته ای که با دیدن این ترکیب تازه به ذهن می آید اشاره ضمنی آن به پیوند تفکر فلسفی و مطالعات سینمایی است. شکی نیست که سینما از همان ابتدای پیدایش وامدار اندیشه بوده است . انگاره های فلسفی برمی آیند و فیلم ها با تاثیر مستقیم و غیرمستقیم از آنها ساخته می شوند . پس از گذشت صد سال از عمر سینما این مدیوم به جایگاهی رسیده است که می تواند مستقیما بر جریان های فکری اثر بگذارد و مفاهیم تازه پدید آورد. در دهه های اخیر با تکامل نظریه های فیلم و افزایش ارتباط رشته مطالعات سینمایی ودیگر علوم انسانی روبه رو بوده ایم. ضمن این که در این سال ها بسیاری از محققان رشته های گوناگون علوم انسانی همچون روانشناسی ، جامعه شناسی و زبان شناسی درباره سینما ( به مثابه یک زبان جدید و مدیومی تاثیر گذار ) مطالعه کرده اند. به جرات می توان گفت که هیچ فیلمی نیست که فکری در پس پشت نداشته باشد؛ از فیلم های آنارشیستی و ضد قصه گرفته تا فیلم های خانوادگی ( با دوربین هندی کم ) و حتی فیلم های هرزه نگارانه همه دست کم از یک ایده اولیه نشات گرفته اند.
فیلموسوفی را با این چنین گزاره هایی تعریف کرده اند: فلسفه جدید سینما، دخالتی جسورانه در تئوری فیلم و فلسفه، مطالعه فیلم به مثابه نوع جدید ادراک، فلسفه انطباق پذیر و شاعرانه فیلم و بیانیه ای برای ادراکی نو از سینما. فیلموسوفی مطالعه سینما به مثابه نحوی تفکر است، تلاشی برای به هم آمیختن انگاره های سینمایی قرن بیستم به مثابه اندیشه ( از هوگو مونستربرگ به آنتونن آرتو و سرگئی ایزنشتاین تا جان لوئیس شفر و ژیل دلوز) با تئوری عملی "فیلم اندیشگی".
دانیل فرامپتون نویسنده و فیلمساز انگلیسی به تازگی کتابی با عنوان "فیلموسوفی " منتشر کرده است. او که از سردبیران ژورنال فیلم – فلسفه است در کتابش بحثی را پیش می کشد در باب این که سبک فیلم می تواند بیان کننده اندیشه های شاعرانه باشد . این بیان به واسطه " معنا" ی دراماتیک پیرامون شخصیت ها، فضا ها و حوادث فیلم منتقل می شود. کتاب با بحث درباره فیلمسازان معاصری چون « بلا تار»و «برادران داردن» اثر بهنگامی در مطالعات فیلم و فلسفه به نظر می رسد . اثری که مباحث بسیاری را در میان تماشاگران و فیلمسازان برخواهد انگیخت.
نویسنده در مورد گزینش این نو واژه ( Neology) اشاره می کند که در سال 93 پس از دیدن فیلم " اروپا" از " لارس فون تریه" به این نتیجه می رسد که برای بیان تجربه شخصی اش از دیدن این تصاویر، شاید بهتر باشد واژه ای نو برگزیند که بیانگر تجربه تازه فیلم به مثابه اندیشگی باشد. او می نویسد : « فیلموسوفی واژه چندان دشواری برای دستیابی نیست؛ و به نحوی نیز یادآور جنبش " فیلمولوژی" ( فیلم شناسی) دهه 1920 فرانسه است. در حقیقت باید گفت که چنین نوواژه گزینی ، کاملا متعارف است؛ و نه آنچنان افسار گسیخته و مهار نشده که در گذشته رایج بود. »
از آنجا که مباحث نظری جدید بویژه در حوزه های خاص معمولا با چند سال فاصله به ایران وارد می شوند، این کتاب هم احتمالا به این زودی ها در ایران ترجمه نخواهد شد. اما جالب است که پیش از چاپ این کتاب در انگلستان، در سال 1383 ترجمه بخش هایی از این مباحث ( با استفاده از منابع اینترنتی ) از سوی انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد در قالب کتاب کوچکی منتشر می شود:« فیلموسوفی، مطالعه فیلم به مثابه اندیشگی»، نوشته دانیل فرامپتون، برگردان شهروز یوسفیان. بخش اول مقدمه ای بر فیلموسوفی است و بخش دوم رنگ اندیشگی یا تاویل رنگ از منظر فیلموسوفی . بر روی جلد کتاب اولین نمای فیلم آبی کیشلوفسکی نقش بسته است : یک زرورق در نور آبی رنگ . انتخابی هوشمندانه ، چرا که آبی فیلمی است که به شدت واجد مایه های اندیشمندانه است. مترجم اثر که دانش آموخته سینما است در پیش درآمد کتاب می نویسد : « متن اصلی چنان سرخوشانه مرز میان فلسفه و سینما را در می نوردد که گویی شعر در گستره زبان؛ گاه فلسفه، گاه سینما... و گاه جوششی از میانه همزادگی آنها؛ و آن هم در سیمای نوواژه هایی شاعرانه، همچون: فیلموسوفی! »
در شرایطی که ما با کمبود منابع تئوریک و کتاب های مرجع بنیادی در مطالعات سینمایی و بعضا فلسفه روبه رو هستیم ، طرح این مباحث حتی در این گستره محدود، همزمان با انتشار منبع اصلی اش جای توجه دارد. فرامپتون معتقد است که فیلموسوفی در حقیقت فیلم را به مثابه پدیداری اندیشمند ( از منظر فهم و احساس فیلم در قبال متن نمایشی و شخصیت های آن ) از نو مفهوم آفرینی می کند. ( صفحه 19) . در اینجا فرم فیلم بیانگر جوهر اندیشه فیلم است، ضمن این که اندیشگی توسط همه فیلم انجام می گیرد. همه فیلم است که اندیشه می کند. فیلموسوفی رویکردی تاویلی به فیلم است از آن رو که هر فیلمی می تواند واجد مایه های اندیشمندانه باشد. این رویکرد ترجمان شاعرانه و فلسفه گونه ای است از : زوم ها، عمق میدان، حرکات آهسته، انتقالات تدوین، حرکات پن دوربین و...آن هم ترجمانی به زبان احساس به نیت پرسشگری و اندیشگی.
نویسنده درباره رابطه فلسفه و فیلم اشاره می کند که هدف این جستار ( فیلموسوفی ) این نیست که فلسفه را نهایت سبک فیلم قلمداد کند یا آن که فیلم کمال موفقیت خود را در فلسفه جست وجو نماید. فلسفه تنها به مثابه رسانه ای است لذتبخش، پویا و شاعرانه، که خیال پیوند با فیلم را دارد؛ و نیز البته از سویی بر آن است تا نقش تاثیرگذار فیلم را ارتقا بخشد. فرامپتون در باب زمینه ها ی به وجود آمدن این بحث می نویسد : « نقطه آغاز پژوهش من، پرسش « سینما چیست؟» نبود؛ بلکه من از همان ابتدا به کنش تاویل فیلم اندیشه می کردم و پی بردم که ، آن زبانی را که من از آن بهره می جویم، برای فیلم نابرازنده است. قصدم آن شد که زبانی بهتر در شرح و تبیین فیلم پیدا نمایم؛ زبانی فرای فن آوری و فرهنگ ( با این حال عمیقا معتقدم هیچ نوع فلسفه نابی برای شرح و توصیف فیلم وجود ندارد؛ همچنان که هر نوع توصیفی، اساسا گونه ای داوری است). آن چنان که " و.ف. پرکینز" در فیلم به عنوان فیلم ( ترجمه عبدالله تربیت، انتشارات اختران) اشاره می کند. مشکل واقعی « دستیابی به آن توصیفاتی است که به قدر کفایت " خاص " و " درک شدنی " هستند تا مفید واقع شوند. » ( صفحه 27)
دی. ان. رادویک از دانشگاه هاروارد درباره کتاب می نویسد: « کتابی به شدت جسورانه. فیلموسوفی نه فلسفه فیلم ارائه می کند و نه این ایده را گسترش می دهد که فیلم چگونه مصالحش را در تفسیر فلسفی شرکت می دهد. دانیل فرامپتون بیشتر به شیوه ای واضح و روشن استدلال می کند که فیلم فلسفه است؛ خودش است، بیان زیبایی شناسانه و فیلسوفانه – مدیومی برای فکر کردن- با همراهی تفکر. با در نظر گرفتن فیلم به مثابه یک " بینش ارگانیک" ، فرامپتون از درس های ژیل دلوز و استنلی کاول چیزهایی برداشت می کند برای ارائه یکی از اصیل ترین فلسفه های فیلم سی سال اخیر. »
جفری نوئل اسمیت استاد معروف دانشگاه لندن و از صاحب نظران مطالعات سینمایی هم در مرور کوتاهی بر کتاب می نویسد: « فیلموسوفی بحث صمیمانه و مجاب کننده ای ارائه می کند در توجه به مواجهه تازه ای با فیلم ؛ بحثی که موضوعات پیش پا افتاده مطالعات سینمایی رایج را کنار می زند و بیننده را به جایگاه مشارکت همدلانه در تجربه فیلم دیدن برمی گرداند. ترسیم رویکردی شاعرانه و فیلسوفانه به فیلم به نحوی کاملا متفاوت با خشکی کسل کننده بیشتر مطالعات سینمایی. شکی در اصالت این کتاب نیست، یا در این حقیقت که نقش عمده ای در فلسفه فیلم دارد. »
نکته ای که می ماند این که اصطلاح فیلموسوفی تنها برگردان واژگانی لغت انگلیسی است و باید برای معادل فارسی درستش فکری کرد. بعید نیست که همین معادل در سال های آینده رایج شود و دیگر فرصتی برای واژه گزینی نباشد. شاید وقت آن رسیده که اهل زبان و متفکران به این مباحث جدید هم توجه کنند. هرچند به نظر می رسد این اصطلاح از آنهایی باشد که ترجمه پذیر نیستند. البته می توان ترکیباتی از قبیل " فیلم اندیشگی " یا " نگاه فلسفی به سینما" را به عنوان معادل آن پیشنهاد کرد.
در ایران از سال ها پیش آثاری در موضوع سینما – فلسفه منتشر شده اند که همگی می توانند به عنوان زمینه های این بحث مطالعه شوند.« ماهیت سینما » از بزرگمهر رفیعا ( امیر کبیر)، «حکمت سینما » از سید مرتضی آوینی (فارابی) و « نشانه شناسی و زیبایی شناسی سینما » اثر یوری لوتمن با ترجمه مسعود اوحدی (سروش) از آثاری هستند که در سال های دور منتشر شده اند. در سال های اخیر هم آثاری اعم از ترجمه و تالیف در این زمینه داشته ایم. برای نمونه می شود به این موارد اشاره کرد:
• تصاویر دنیای خیالی / بابک احمدی ( نشر مرکز)
• اکران اندیشه / پیام یزدانجو
• سینما : گزارشی برای درک، جستاری برای تفکر / یوسف اسحاق پور( نشر فرزان روز)
• نشانه شناسی سینما/ کریستن متز/ ترجمه روبرت صافاریان ( کانون فرهنگی ایثارگران)
• پدیدار شناسی و سینما/ آلن کازه بیه/ ترجمه علاءالدین طباطبایی ( نشر هرمس)
• فلسفه به روایت سینما / کریستوفر فالزون/ ترجمه ناصرالدین علی تقویان ( انتشارات قصیده سرا)
آنچه فلسفه به سینما می دهد
دلوز در مقدمه نسخه انگلیسی کتاب سینما ،۲ مدعی می شود که سینما، تکرار پرشتاب تجربه ای است که قبلاً در تاریخ فلسفه حادث شده است.
دلوز در مقدمه نسخه انگلیسی کتاب سینما ،۲ مدعی می شود که سینما، تکرار پرشتاب تجربه ای است که قبلاً در تاریخ فلسفه حادث شده است. این تلقی از تکرار به یادآورنده مفهوم زیست شناختی «تکرار و ظهور مجدد خصوصیات اجدادی» در بحث تکامل نژادی در علم رشدشناسی است: تکامل فردی پرشتاب، نشان دهنده و ظاهر کننده تکامل انواع است.
به عقیده هاکل، این ظهور و تکرار ویژگی های تباری، عمیقاً خود را در مرحله جنینی نشان می دهد؛ به طوری که می توان مشاهده کرد جنین انسان در حالی که در مقطعی خاص در شرف تکامل به صورت یک دُم است، نهایتاً تغییر شکل داده و به صورت جنین انسان رشد می نماید.
بنابراین و بر مبنای این تمثیل، سینما به عنوان پدیده ای کاملاً نو و بی سابقه در دنیای مدرن، تنها از طریق تکرار و ظهور دوباره روند تکاملی دشواری که قبلاً در ساحتی دیگر حادث شده بود، توسعه و بسط می یابد. اکنون ادعای دلوز این است که سینما، تبار حرکتی را که پیش از این در فلسفه رخ داده بود، دوباره به منصه ظهور می رساند.
حال این پرسش پدید می آید که چرا فلسفه و نه هنرهای بصری یا سایر رشته های دیگر یا حتی تاریخ تمدن به معنای عام، قادر به انجام این کار است؟ چرا سینما می تواند، تبار گذر تاریخی حیات عقلانی را به آشکار کند؟ به بیان دلوز، رشد و تکامل موجود در فلسفه که سینما آن را به نحوی دیگر تکرار می کند، به ذات مفهوم زمان از نظرگاه یونانیان تا دوره کانت، اهتمام داشته است.در حالی که فلسفه قبل از کانت، زمان را برحسب حرکت فهم می کرد، کانت حرکت را تابع زمان نمود. قبل از کانت، عالم برساخته از امور متغیر و اجرام متحرک دانسته می شد و مقدار زمان به نحوه اندازه گیری ما از تغییرات در عالم طبیعت برمی گشت.
بنابراین مفهوم زمان، تابع مقیاس اجرام متحرک بود. به عنوان مثال، در جهان بینی ارسطویی، زمان نسبت به حرکت کلی قوه به فعل، امری ثانوی محسوب می شد. در دیدگاه مسیحیان، نظم ازلی و ابدی در برابر قلمرو امور زمانمند قرار می گرفت؛ ساحتی که زمان بنیاداً به پایان عالم یا مکاشفه و الهام راجع می شد.
همچنین به عقیده دلوز، مفاهیم دوری زمان بر گذر فصول مبتنی بود. در تمام این موارد، زمان تابع حرکتی است که پیشاپیش در جهان مادی تضمن دارد. از سوی دیگر، کانت تفکر جدیدی را درباره زمان به راه انداخت. وی زمان را شرط استعلایی تمام تجارب ما قلمداد کرد. زمان به مثابه امری که با سوژه انسانی امتداد می یابد، فرافکنی می شود و تألیف می یابد، خود ساختار خویش را تعیین می کند؛ به طوری که در وهله نخست، شرط تجربه ما از اجسام متحرک است و برعکس. بنابراین زمان حرکت را مشروط می سازد.اما همان طور که خواهیم دید، دلوز قرائت نامتعارفی از مفهوم زمان از نظر کانت دارد. هدف غایی او این است که دقیقه ای خاص را در جریان فکری کانت بارز سازد؛ دقیقه ای پنهان که نه تنها توسط کانت پی گیری نشد بلکه در اندیشه مابعد کانتی نیز کمتر بدان پرداخته شد؛ به طوری که نتایج چنین امری هم در فلسفه مدرن و هم در قلمرو خارج از آن از جمله در سینما طنین انداز شد.
بحث دلوز این است که ما هنوز به طور کامل بر نتایج حاصل از تلقی سوبژکتیو بودن جریان بی پایان و بی رحم زمان وقوف حاصل نکرده ایم؛ نتایجی که توسط فلسفه استعلایی آشکار شده است.اما این مسئله چه ربطی به سینما دارد؟ و اصولاً ساده ترین تعریفی که می توانیم برای سینما قائل شوم، چیست؟ حداقل می توان گفت که بنیادی ترین واحد سینما، تصویر متحرک است. سینما از تصاویری که حرکت می کنند یا از تصاویر خودمتحرک تشکیل شده است. دلوز با ابتنا بر نظریه «تکرار و ظهور دوباره خصوصیات تباری» خود بیان می دارد که سینما در دو فاز اصلی تکامل یافته است. در فاز نخست، زمان تابع حرکت است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 18 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
به گفته تمام فلاسفه، سخت ترین رسشی که می توان مطرح کرد، این سوال است که:"فلسفه چیست؟"
در حقیقت، هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیت آدمی است و نمی توان آن را محدود به امری خاص کرد.
عمر فلسفه به اندازه عمر انسان بر روی زمین است و در طول تاریخ تغییرات فراوانی کرده و هر زمان به گونه ای متفاوت با دیگر دوره ها بوده است.
برای این مطلب کافی است به تعاریف مختلفی که از آن شده نگاهی بیندازید. در این باره نگاه کنید به:
تعاریف مختلف درباره فلسفه
با این حال می کوشیم تا جایی که بتوانیم، فلسفه را معرفی کنیم.
واژه فلسفه
واژه فلسفه(philosophia) یا فیلوسوفیا که کلمه ای یونانی است، از دو بخش تشکیل شده است:
فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی.
اولین کسی که این کلمه را به کار برد، فیثاغورس بود. وقتی از او سئوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد:
نه، اما دوستدار دانایی(فیلوسوفر) هستم.
بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است.
در این زمینه نگاه کنید به:
تعریف فلسفه
فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن ها روبه رو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهان می پرسیم. سوالاتی مانند:
زیبائی چیست؟ قبل از تولد کجا بوده ایم؟ حقیقت زمان چیست؟
آیا عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟
آیا ممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت می دانیم، اما واقعیت به چه معناست؟
سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می شود؟ از کجا معلوم که همه درخواب نیستیم؟ خدا چیست؟" و دهها سئوال نظیر این سئوالات.
چنانچه در این سئوالات می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود.
مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوال که واقعیت یا حقیقت چیست؟ و یا این که عدالت چیست؟ پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است.
یک وژگی عمده موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است.
همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ های جدیدی به این مسائل ارائه می گردد.
فلسفه مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته اند.
به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می پردازد.
ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می گردد.
به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می گوید: فلسفه علم به احوال موجودات است ، از آن حیث که وجود دارند.
یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد های عقلی و فکریی است که انسان را قادر می سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد.
فلسفه در این معنا مترادف حکمت است.
فلسفه در پی دستیابی به بنیادی ترین حقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند:
فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.
فلسفه همواره از روزهای آغازین حیات خود، علمی مقدس و فرا بشری تلقی می شد و آن را علمی الهی می دانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانی می گوید:
فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی.
فلسفه در آغاز
همان طور که گفته شد، اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است،(یعنی زندگانی درست) بود.
فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.
در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود:
فلسفه نظری و فلسفه عملی
فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل(پایین تر) نامیده می شد.
فلسفه عملی نیز از سه قسمت تشکیل می شد:
اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن(شهرها)
اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود. دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی تدبیر امور مملکت بود.
پیثا ( فیثاغورسیان)
فیلولائوس:
ما درباره زندگی فیلولائوس(Philolaos) تقریبن چیزی نمیدانیم و از عقاید و کارهای فلسفی وی نیز اطلاع بسیار اندک داریم. دیوژنس مینویسد که: «آپولودوروس نیز میگوید که دموکریتوس و فیلولائوس معاصر بوده اند.» بنابراین میتوان گفت که فیلولائوس نیز در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد متولد شده است. از سوی دیگر کِبِس از شاگردان سقراط در رساله فایدون اثر افلاطون میگوید که: «هنگامی که فیلولائوس در شهر ما (ثِباس) ساکن بود من از او این سخن را شنیده ام ...) و از انجا که محاوره کبس و سیمیاس با سقراط در روز مرگ وی پس از اشامیدن زهر شوکران اتفاق افتاده است، میتوام گفت که فیلولائوس بایستی چندی پیش از سال 399پ.م که سال مرگ سقرط است از شهر ثباس به تاراس در ایتالیا رفته و در انجا مستقر شده باشد و بنابراین هنگامیکه در ثباس سکونت داشته است، تقریبن پنجاه ساله بوده است، البته این بیش از یک حدس نخواهد بود زیرا ما نمیتوانیم معلوم کنیم که وی چند سال پیش از 399پ.م ثباس را ترک گفته است.
نویسندگان عقاید فیلسوفان نوشته هایی را به فیلولائوس نسبت میدهند و از گفته های ایشان چنین بر میاید که وی نخستین پیثاگوری است که دست به تالیف و نوشتن زده است. مثلن یامبلیخوس مینویسد : «زیرا در ان همه نسلها، هیچکس هرگز به یادداشتهای پیثاگوری، پیش از زمان فیلولائوس بر نخورده بود؛ وی نخست ان سه کتاب مشهور را منتشر کرد که گفته میشود دیون سیراکوسی به تقاضای افلاطون به صد مینا خریده بوده است.» این افسانه که افلاطون به نوشته های فیلولائوس دسترسی یافته و کتاب خود را به نام تیمایوس Timaios از روی انها نوشته بود به شکلهای گوناگون در اثار نویسندگان عقاید امده است. رساله تیمایوس افلاطون درباره جهانشناسی و نظریه پیدایش است و در ان نشانه های عقاید و اصول پیثاگوری نمایان است اما اینکه افلاطون نوشته فیلولائوس را خریده است شایعه ای است که دشمنان وی انرا ساخته اند و به احتمال زیاد از آریستوکِسنوس شاگرد ارسطو سرچشمه میگیرد که از مخالفان افلاطون بوده و همواره میکوشیده است که اصالت و استقلال اندیشه وی را انکار کند.
از سوی دیگر میدانیم که فیلولائوس کتابی درباره اعداد نوشته بوده است زیرا اسپیوسیپوس شاگرد افلاطون، کتابی درباره اعداد نوشته بود که برپایه نوشته فیلولائوس قرار داشته است، همچنین وی کتابی در پزشکی نوشته بود که مدتها اثری از ان در دست نداشته اند تا اینکه تکه هایی از ان در کتاب منون بنام هنر درمان یا ایاتریکا نقل شده است.
تکه هایی از فیلولائوس:
1-طبیعت در نظام جهانی از نامحدود و محدود کننده به هم پیوسته شد، هم نظام کل جهانی و نیز همه چیزهای در ان.
2-ضرورتن همه هستنده ها باید یا محدود کننده یا نامحدود یا در عین حال محدودکننده و نامحدود هردو باشند اما نمیتوانند تنها نامحدود(یا تنها محدود کننده) باشند. زیرا اشکار است که هستنده ها نه همگی از محدود کننده و نه همگی از نامحدود میتوانند باشند پس روشن است که نظام جهانی و انچه در ان است از محدود کننده و نامحدود به هم پیوسته شده است.
3- زیرا از اغاز نیز، اگر هستنده ها همه نامحدود میبودند، موضوعی برای شناسایی وجود نمیداشت.
4-در حقیقت همه چیزهایی که شناخته شدنی اند دارای عددند، زیرا بدون ان ممکن نیست که چیزی را اندیشه کنند یا بشناسند.
5-وضع طبیعت و هارمونی چنین است: هستی چیزها جاویدان است و خود طبیعت نیز نیازمند معرفت خدایی و نه انسانی است علاوه بر این برای هیچیک از هستنده ها ممکن نبود که حتی شناخته شود، که ماهیت بنیادی برای چیزها وجود نمیداشت که نظام جهانی از ان ترکیب شده است، یعنی هم محدود کننده وهم محدود . اما چون این اصلهای نخستین ناهمانند و ناهمگونند روشا است که امکان نداشت یک نظام جهانی از انها پدید اید، اگر یک هماهنگی(هارمونی) افزوده نمیشد که به همین سان خود ان نیز پدید امده است. زیرا چیزهای همانند و همگون به هیچ روی نیازمند هماهنگی نبودند. اما چیزهای ناهمانند و چیزهای ناهمگون و چیزهایی که به نحوی نابرابر استوار شده اند، باید ضرورتن بوسیله هماهنگی به هم بسته شده باشند که بدان وسیله بتوانند در نظام جهانی نگه داشته شوند....
6-آنچه نخست از همه بهم پیوستند، یعنی واحد، در میانه کره جای دارد و اتشدان(هِستیا) نامیده میشود.
7-واحد، اصل نخستین همه چیز است.
9-هارمونی، وحدت بسیار در هم امیخته هاست و توافقی میان ناموافقها.
10-درواقع اجسام کره جهان پنج است، در خود کره : آتش، آب، خاک و هوا و پنجم کشتی باربر(هولکاس ؟) کره است.
11- در جاندار عاقل چهر اصل وجود دارد: مغز، قلب، ناف و عضو جنسی. سر جایگاه عقل، قلب جایگاه روح و احساس، ناف جایگاه ریشه گیری و رویش جنین است، عضو جنسی جای ریزش نطفه و تولید است. مغز نشانه اصل انسان، قلب اصل حیوان، ناف اصل گیاه و عضو جنسی نشانه اصل همه باهم است. زیرا همه چیز از نطفه جوانه میزند و میشکفد.
12-نظام جهانی یکی است، از مرکز شروع به پدید امدن کرد؛ درست از مرکز باهمان فواصل بسوی بالا که بسوی پایین، زیرا انچه از مرکز در بالاست با انچه در پایین است در وضع مقابل قرار دارد چون مرکز برای انچه کاملن در پایین است، بالاترین قسمت را تشکیل میدهد و بقیه نیز بهمین سان، زیرا هردو سو نسبت به مرکز یکسانند، تنها وضعشان معکوس است.
میتوان عقاید فیلولائوس را بدین سان نتیجه گرفت: هستی، چه بصورتی که در نظام کل جهانی یافت میشود و چه در مفردات هستنده ها، ترکیب یا بهم پیوستگی دو عنصر است که یکی نامحدود و دیگری محدود کننده یا دارای حد است. از سوی دیگر، تعریف هستی بر اساس اینکه ادراک شدنی است انجام میگیرد و معیار هستی هر چیز ان است که بتواند ادراک شود. ادراک شامل وجود معین و محدود میشود، و بنابراین حد انجایی است که ادراک تعلق به یک چیز معین میگیرد، زیرا انچه نامعین و نامحدود است، به ادراک در نمیاید.
جهان شناسی:
گزارشی از ثئوفراستوس میگوید: «فیلولائوس میگوید که اتش در میانه، گرد نقطه مرکزی جهان جای دارد، که انرا اتشدان و خانه زیوس، مادر و محراب خدایان، همنگهداشت و مقیاس طبیعت مینامد. اتش دیگری هم هست که بالاترین حد(جهان) را فراگرفته است(شاید فلک ستارگان ثابت) اما نخست موافق با طبیعت، مرکز است که در پیرامون ان ده جسم خدایی میچرخند. (پس از فلک ستارگان ثابت) پنج سیاره(یعنی زحل، مشتری، مریخ، عطارد، زهره)، سپس خورشید، در زیر ان ماه و در زیر ان زمین و در زیر این ضد زمین جای دارد و پس از همه اینها اتش اتشدان است که جایگاه مرکزی را گرفته است. بالاتری بخش پیرامونی را که عناصر پالوده در انند، وی اولومپوس مینامد و بخشی را که در فاصله راه اولومپوس است و در ان پنج سیاره و خورشید و ماه جای گرفتند، کوسموس نام میدهد ناحیه زیر اینها، یعنی فاصله زیر ماه و پیرامون زمین را که قلمرو شدن(صیرورت) دوستدار دگرگونی است، اورانوس(آسمان) مینامد.»
«فیلولائوس خورشید را بلورین میداند که بازتاب اتش کیهانی را در خود میگیرد، اما نور و گرما را به ما منتقل میسازد.»
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 18 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:14
فهرست مطالب:
تاریخ سجده
ذکرسجود
سرّاین که نمازدورکعت باچهارسجده باشد
آیا ت
ا حادیث:
دلیل دوبارسجده درنماز:
اسراروآداب سجود
تاریخ سجده
فایده طبی سجده
منابع:
تاریخ سجده
پس ازآ نکه خداوندآدم راآفریدبه فرشتگان دستورداد تا برای او سجده کنند. همه سجده کردند جزابلیس وخداونداورا بخاطرهمین نافرمانی ازدرگاه خود راند.این ماجرا را قرآن بارها تکرارمی کند و می دانیم که تکرارهای قرآن بی دلیل نیست.ای انسانی که همه ی فرشتگان بخاطرتوبه سجده ا فتادند چرا تو در برابرخدا وند خا لق سجده نمی کنی؟ ای انسان ابلیس بخاطر ترک سجده ی تو رانده شد. آنوقت تو که سجده بر خداوند را ترک می کنی چه انتظاری داری؟ابلیس که برتو سجده نکرد می گفت من ازانسان برترم. آیا تو می توانی بگویی من از خداوند برترم؟ تو که زمانی هیچ بودی ووقتی هم به دنیا آمدی سراسر وجودت را ضعف و عجز فراگرفته بود ودرنهایت هم عاجزانه ازدنیا می روی چگونه دربرابرآفریدگارهستی تکبرمی کنی؟به هرحال اولین فرمان خداوند پس از خلقت بشر فرمان سجده بود.
سجده هماهنگی با فرشتگان الهی است. علی(ع) می فرماید: هیچ طبقه ای از طبقات آسمان نیست مگرآنکه گروهی از فرشتگان درحال سجده اند. سجده عالی ترین درجه ی عبودیت وبندگی است زیرا انسان بالاترین نقطه ی بدن خود یعنی پیشانی را برخاک می ساید واظهار ذلت و عجز به درگاه عزیزقادرمی برد. سجده عالی ترین مقام برای والاترین مردان و زنان عالم است. لذا خداوند پیامبرش را مامور به سجده می کند نه فقط درروز که به هنگام شب "ومن اللیل فاسجدله وسبه لیلا طویلا" وخطاب به حضرت مریم آ ن زن پاک وعابدمی فرماید:"یا مریم اقنتی لربک واسجدی"
سجده که به دنبال رکوع می آیدمرحله ای کامل تر وبالاترازآنست ونمازگذاررابه اوج خضوع می رساند سجده مایه ی مباهات خداوند برفرشتگان است ولذا عنایت الهی رابدنبا ل دارد تا آنجا که در هرسجده یکی ازگناها ن انسان محو وپاداشی برای او ثبت می شود.
حضرت علی(ع) می فرماید: اگر انسان بداند به هنگام سجده چه رحمتی ا ورا فرا گرفته است هرگز سرازسجده بر نمی دارد. پیامبر(ص) می فرماید: من درقیامت امت خودرا از آثار سجده که برپیشانی دارند می شناسم وآن گوشه اززمین که برآن سجده شده است در قیامت گواه عبادت انسان میگردد ودردنیا نیز
ازآن نقطه نوری به آسمانها می رود. درحدیث می خوانیم: دلیل سجده سهوبرای هرکم وزیادی سهوویا کلام وقیام وقعودنابجا آن است که ابلیس تورا گرفتارحواس پرتی کرد ودرنمازتوخللی ایجاد نمود پس توبعد ازنمازدوسجده بجای آور تا بینی اوبه خاک مالیده شود وبداند هر لغزشی ایجادکندتو دوباره دربرابر خداوند به سجده می افتی .
ذکرسجود
" سبحان ربی الاعلی وبحمده "
منزه ومقدس می خوانم وپاک وپاکیزه دانم پروردگاربرتروفراترخودراازهرچه جنا ب متعال اورا نسزد وعزت وجلال را نشاید. وبحمده: درحالتی که مشغول ستایش ونیایش ا ویم که توفیق بخشیده است مراکه تنزیهوتقدیس اورا به جای آورم. تا مدال حاصل نشده مکررتسبیح رابگوید مگرامام جماعت که سرسه نوبت ا قتصار(اکتفا) می کند.
درحدیث نبوی وارد شده ا ست: نزدیکترین وقت وحالی که بنده به خدا ست حا لت وفرصت سجوداست که حق تعالی درباره ی آ ن فرمود: " وسجد واقترب " یعنی به سجده درآی ونزدیک شو. وازامثا ل این اخبار وغیرآن مستفاد می شود که بهترین افعا ل نمازسجود است بنابراین طول کشیدن وفروماندن درآن به اخلاص آگاهی بس نیکوست. بزرگی گوید: رکوع دعوی بندگی است وسجدتین دوگواه است برآ ن.
دیگری گوید: به قدرنسبتی توهستی حق تورا جلوه گر گردد. نمی بینی که دررکوع سبحان ربی العظیم گویی ودرسجود سبحان ربی الاعلی اگرتونباشی اوباشد .
سپس ازدیدن ادا شدن حق بندگی ترقی کنی وبه شرف مقام قرب می رسی. پس پروردگارت راازداشتن ا نبازبزرگ دا ن. گویا وقتی به قرب رسیدی انوارجمال احدیت برتوجلوه کرد و هستی همه ی آفریدگان درپیش ا وفرو باشید وتو پروردگارت راازا ین که برای کمال انبازی باشد بزرگ داشته وبرای عظمتش به سجده ا فتادی درحالی که ازهمه چیزروی گردانده وا ورا ازهمه نقا یص ضدکمال حتی شریک دروجود راستین تنزیه می کنی.