دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
مقدمه
در این فصل با توجه به اهداف مورد نظر پژوهشگر،و سوالات پژوهش ،مبانی نظری مرتبط با هر یک از متغیرها به صورت موجز و مختصر بیان شده است، تا بدین ترتیب شناخت کافی از هریک از متغیر ها حاصل شده ومبنایی جهت استخراج ،و تجزیه وتحلیل سایر گزاره های مستخرج حاصل گردد.
2-1 . نظریه چیست؟
واژة نظریه ریشة یونانی دارد و معنای اصلی آن پژوهش و بررسی یا ملاحظه کردن است. از آنجا که"theo" به معنی خدا و عرش اعلی است و علم و فلسفه نیز در آغاز رسالت خود را شناخت حقیقت یا خداوند و تفکر و اندیشه درباره او میدانست، این معنا اندک اندک ازپژوهش و بررسی درباره خداوند به مخلوقات خداوند انتقال یافته و معنایی وسیعتر پیدا کرده است (رفیعپور،۱٣٧۴،93).
تعاریف متعددی از دیدگاههای گوناگون درباره مفهوم نظریه ارایه شده است که از آن جمله است:
ـ نظریهها اموری مجردند که از امور جزیی و عینی جهان خارجی که محدود به زمان و مکان هستند، انتزاع شدهاند (Alexander, 1897, 1)؛
ـ نظریههای علمی،گزارههای کلی بوده، همچون همه نمودارهای زبان شناختی، آنها نیز دستگاههایی از علامتها یا نمادها هستند (Popper, 1965, 24)؛
ـ نظریه عبارت است از یک مجموعه وابسته ارتباط، با سطح معینی از اعتبار
(Willer, 1967, 1)؛
ـ نظریه عبارت از ایجاد ظرفیت، برای اختراع تبیینات است (Stinchcombe, 1968,1) ؛
ـ نظریه عبارت از مجموعه به هم پیوسته و نظام یافتهای از قوانین و پیش فرضهاست که پیوند دهنده مفاهیم و متغیرهایند (Whetten, 1969, 490)؛
ـ نظریه به بیانیههایی انتزاعی اطلاق میشود که بخش قابل ملاحظهای از دانش علمی را خواه در قالب مجموعهای از قوانین به صورت فرآگرد سببی یا آگزیوماتیک تشکیل میدهد (Reynolds, 1971, 10-11)؛
ـ نظریه مجموعهای از بیانات منطقاً به هم مربوط است که در شکل ادعاهای تجربی درباره خواص بینهایت طبقات، وقایع ،یااشیاء ارائه میشوند (Gibbs, 1972, 3) ؛
ـ نظریه عبارت است از بیان رابطه بین واحدهای مشاهده شده در دنیای تجربی، منظور از دنیای تجربی مجموعه طرحهایی است، که بنا به ماهیت خود به طور مستقیم قابل مشاهده نیستند؛واحدهای مشاهده شده متغیرهایی هستندکه به طور تجربی قابل اندازهگیری وعملیاتی میشوند (Bacharach, 1989, 498) ؛
ـ نظریه کوششی است به منظور تبیین تجربة روزمرة ما از جهان، خصوصیترین تجربة ما، بر حسب چیزی است که ممکن است خیلی به ما نزدیک نباشد؛برای مثال ممکن است اعمال دیگران، تجربة گذشتة ما، عواطف سرکوب شدهمان یا چیز دیگری باشد
(Craib, 1998, 1) ؛
ـ نظریه عبارت است از نگرشی منظم، سنجیده و عقلایی از موقعیت که در گزینش اصول مدیریت راهنمای افراد است (Bradly, 2004, 1) ؛
ـ نظریه عبارت است ازمجمو عه ای از قضایا و مفاهیم مرتبط به هم که رابطه بین چند متغیر را تبیین، تفهیم و تفسیر میکند (Christensen, 2005, 2).
جدول 2-1. اجزاء ، مفاهیم و متغیر های تشکیل دهنده تعریف نظریه
نویسنده اجزاء ،مفاهیم ومتغیر ها
الکساندر(1897) مجرد ، زمان ،مکان،انتزاعی بودن
پوپر(1965) گزاره ،زبانشناسی،نماد،علامت
ویلر (1967) ارتباط ، اعتبار ،تعیین شدنی
استینچ کامب (1968) ظرفیت ،اختراع ،تبیین
وتن(1969) قوانین ،پیش فرضها ،مفاهیم ،متغیرها
ری نولدز(1971) انتزاعی بودن ، قوانین ، آگزیو ماتیک بودن
گیبز(1972) ادعای تجربی ، وقایع ، بی نهایت
باچاراچ(1989) ارتباط ، واحد تجربی ،طرح ، متغیر
کرایب(1998) تبیین ، تجربه ، عواطف سرکوب شده
برادلی(2004) نگرش ، عقلایی ، اصول مدیریت
کریستین(2005) قضایا ، مفاهیم ،ارتباط ، تفسیر ،تبیین
2-2 . ابعاد نظریه
بررسی ها نشان می دهد که مفهوم نظریه هنوز به توضیح بیشتری احتیاج دارد.زیرا متون موجود عمدتاً به بررسی کلی این مفهوم پرداخته اند و تعاریف ارائه شده نیزاحتمالاً به علائق نویسندگان یا چشم انداز آنها بستگی دارند. بدین دلیل، برای درک این مفهوم و فایده آن در پژوهش ، اکنون به بررسی ابعاد نظریه می پردازیم :
- مفاهیم؛ تعمیمات، گزاره هاو فرضیه ها؛انواع و سطوح؛ رویکردها؛ مدل ها و نمونه های اعلی.
2-2-1. مفاهیم
مفاهیم باید از صراحت و صورت بندی مقتضی برخوردار بوده،از ابهام و کثرت معانی که ممکن است دلالت مفاهیم را تیره و تار سازد، به دور باشند. مفهوم پردازی باید قبل از توصیف و طبقه بندی،پیش از اندازه گیری و عملیات آماری، وقبل از آزمایش نظریه صورت پذیرد (بزرگی،۱٣٧٨، ۵۱).
مفاهیم یعنی تصورات یا اندیشه هایی که به صورت دیگری بیان شده اند ؛ برای نمونه، یکی از صاحب نظران برای مفهوم پردازی یا مفهوم سازی سه سطح قائل شده است: جهانی1، عام و کلی ، موردی .مفهوم پردازی جهانی برای مقایسه های میان ناحیه ای و نظریه پردازی در سطح جهانی، مفهوم پردازی عام و کلی برای مقایسه های درون – ناحیه ای میانبرد و مفهوم پردازی موردی، برای مطالعه یکایک کشورها و نظریه پردازی جزئی سودمند است
(sartori, 1990, 104).
گروهی دیگر از صاحب نظران به نحو دیگری میان مفاهیم انتزاعی تفکیک قائل شده اند. از یک سو، این مفاهیم، به نظریه های ضمنی مربوط می شوند؛ نظریه های ضمنی با مفاهیم انتزاعی مشهوری سر و کار دارند. از سوی دیگر مفاهیم انتزاعی ممکن است به نظریه های صریح مربوط شوند. نظریه صریح ، نظریه هایی علمی هستند که برای آنها رسمیت و مشروعیت قائل می شوند dumont, 1967; wilson, 1967, 989)).
ویلر و بستر (۱٩٧۰) نیز به شیوه نسبتاً مشابهی به تفکیک مفاهیم می پردازند. برخی از مفاهیم را می توان در عالم واقعی مشاهده کرد؛ عالمی که می توان در آن جزئیات و پیچیدگی ها را شناخت. مفاهیم دیگر نشانگر انتزاعات کلی هستند که به یک مورد خاص کمتر وابستگی داشته ولی با افراد ،مکان ها، ورویدادها رابطه دارند.
برای نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی ابتدا از مفاهیمی اساسی استفاده می شود؛این مفاهیم ممکن است در قالب طرح تعریفی، طرح طبقه بندی یا طرح تنظیمی یا یک رویکرد نظری خاص به کار روند. رویه های اندازه گیری و ارزشیابی نیز ممکن است به کار گرفته شوند. آنگاه داده ها و اطلاعات به دست آمده به طور کیفی و کمی تجزیه و تحلیل می شوند. تحلیل کیفی متضمن کلیت و گاه عدم دقت است،حال آنکه تحلیل کمی متضمن جزئیت و دقت است؛ یعنی دو معیاری که در عصر پیشرفت های فناورانه غالباً مورد مبالغه قرار می گیرند ( بزرگی،۱٣٧٨،۱٣٨).
2-2-2 . تعمیم، گزاره ها و فرضیه ها
اصطلاحات تعمیم، گزاره و فرضیه، گاهی به جای یکدیگر به کار می روند؛ حال آنکه ممکن است به لحاظ معنایی تفاوت های ظریفی میان آنها وجود داشته باشند. قطعاً در مورد معنای بسیاری از اصطلاحات، هیچ گونه توافق گسترده ای وجود ندارد؛ ولی در سطور زیر می کوشیم تا معنای اصطلاحات مذکور را روشن تر سازیم. تحلیل گران کیفیت گرا معمولا روی اصطلاح تعمیم تکیه می کنند؛ حال آنکه تحلیل گران کمیت گرا ممکن است اصطلاح فرضیه را به کار گیرند ؛گزاره نیز می تواند در هردو نوع تحلیل کمی و کیفی به کار رود. تعمیم به یک حکم کلی درباره همانندی ها و قانونمندی ها دلالت می کند. تعمیم ساده ترین شکل تبیین است که برای استفاده از آن، شناخت موضوع مورد نظر از اهمیتی اساسی برخوردار است ( بزرگی،۱٣٧٨،۵۲).
تاکنون سه نوع تعمیم شناسایی شده است نوع اول تعمیم جهانی است که از وجود شباهتی تمام عیار بین پدیده های مورد نظر حکایت می کند. تعمیم جهانی، گاه یک قانون است و این هنگامی است که از بوته آزمایشی سخت عبور کرده باشد. نوع دوم تعمیم، احتمالی است که از وجود درصدی از شباهت میان پدیده های مورد نظر حکایت می کند. تعمیم احتمالی معمولاً گزاره خوانده می شود. نوع سوم تعمیم گرایشی است که بر اساس آن یک پدیده ، به شباهت با پدیده ای دیگر گرایش دارد. تعمیم گرایش به طور آزمایشی و حدسی اقامه می شود و در نتیجه به منزله یک فرضیه ،ممکن است صادق باشد ولی هنوز آزمایش نشده است؛ بدین ترتیب قوانین ״خصلتی جهان شمول״ ،گزاره ها ״خصلتی احتمالی״، و فرضیه ها״ خصلتی آزمایشی״ دارند (meehan, 1965, 22-91).
2-2-3 . انواع و سطوح
دو نوع استدلال تبیینی از جایگاه برجسته ای در نظریه پردازی برخورداند.استقرائ نشانگر فراگرد استنتاج یک تعمیم از الگوی مشاهداتی خاص است ؛حال آنکه قیاس حاکی از فراگردی ایجابی است !بدین صورت که اگر یک تعمیم جهان شمول صادق باشد، پس یک تعمیم محدودتر نیز از آن می تواند صادق باشد.
در علوم انسانی تعمیمات و گزاره های استقرایی مورد تردیدند؛ زیرا ممکن است جبری یا صحیح و صادق تلقی شوند، حال آنکه در عالم واقع ممکن است شاهد عدم وجود گواهی قطعی، یا شاهد وجود موارد نقضی برای آن باشیم. از آنجا که علوم انسانی، حداکثر از تعداد معدودی قانون تعمیم جهانی برخوردارند، بعید است که تبیین های قیاسی نقش زیادی در این رشته داشته باشند. بر اساس همین واقعیت، میهن اعتقاد داشت که برای علوم انسانی تعمیمات احتمالی، سودمندتر خواهند بود .تعمیم احتمالی متضمن تبینی است که بر اساس آن وقوع یک امر احتمال می رود. در اینجا، به جای تلاش برای دستیابی به نتایج قطعی بر پایه استدلال قیاسی، ممکن است نتایج را به طور نسبی و با عدم قطعیت بیان نمایند.
آن دسته از دانشمندان علوم اجتماعی که منطق تبیین قیاسی در علوم طبیعی را با علوم اجتماعی سازگار می دانند، به محدودیت های بالا باور ندارند، اینان به طور گسترده ای از تبیین قیاسی دفاع کرده اند؛ به طوریکه اصطلاحات ،روش علمی، وقواعد علمی آنان بر اکثر متون نظری معروف چیره بوده اند .
2-2-4. رویکردها
اپتر و آندرین (1٩۶۸) به طور خلاصه به معرفی سه رویکرد مطالعاتی در حوزه علوم انسانی پرداخته اند. رویکرد اول رویکرد هنجار آفرین است. این رویکرد نشانگر گرایشی سنتی است که ریشه آن به قبل از جدایی سیاست از فلسفه برمیگردد. این رویکرد به ارزش های فردی مطلوب نظر دارد و به بررسی هنجارها -در قالب قواعد یا حقوق و تعهدات- نیز می پردازد؛ زیرا هنجارها شیوه تحقق ارزش ها را نشان می دهند. تحلیل گران این رویکرد می کوشند تا از سطح مشاهده تجربی و خام رویدادها فراتر رفته و بین ارزش های خود و ارزش های جامعه مورد مشاهده ارتباط برقرار کنند. این تحلیل گران کل جامعه را به مثابه واحد تحلیل خود در نظر گرفته و گاه چنین می پندارند که تحولات جامعه حاصل کشمکش دیالکتیکی ارزش ها و اندیشه های متعارض است .برای نمونه مارکسیست ها ممکن است مدعی وجود چنین کشمکشی بین طبقات اجتماعی متعارض باشند. در مقابل، بسیاری از دانشمندان علم سیاست در ایالات متحده بیشتر بر این پندارند که دموکراسی و توسعه بر پایه ارزش های مشترک و نه –متعارض- استوارند، اینان وفاق و اجماع ،ومصالحه و چانه زنی را عناصر اصلی یک جامعه دموکراتیک می دانند. (بزرگی،۱٣٧٨، ۵۵)
رویکرد دوم ،رویکرد ساختاری است که در این رویکرد پنج محورمطالعه از یکدیگر تفکیک می شوند :مطالعه نهادهای قانونی و رسمی؛ مطالعه ساختارهای نهادی جدید ؛ مطالعه گروه ها، شامل گروههای رسمی و غیر رسمی ؛ مطالعه ساختارها و کارکردهای شکل دهنده نظام های بسته،و مطالعه ساختارها در هیات گروه ها و طبقات .
رویکرد سوم ،رویکرد رفتاری است. این رویکرد از روانشناسی متاثر است و بر دو فرض مبتنی است، یکی، این خوش بینی فردی که تغییر و دگرگونی ،پدیده ای ممکن و مطلوب است ،و دیگر آنکه توسعه ،برآیند و نتیجه احساس نیاز افراد به توفیق و پیشرفت است.
تامل بر تمایزات موجود میان این رویکردها کمک می کنند که کثرت و تنوع گرایشهای پژوهشی بهتر ادراک شوند. پژوهشگران حوزه علوم انسانی عمدتاً رویکرد ساختاری را اختیار کرده و آن را از لحاظ جهت گیری نظری در سطح میانبرد قرار داده اند. پس از آن، گرایشی به سوی رویکرد رفتاری و سطح فردی و جزئی نیز بوده اند. آشکار شدن ناتوانی رفتارگرایی در برخورد مسائل اجتماعی و روشن شدن گرایش ساختار گرایی به بررسی اجزا نظام ها بدون مرتبط ساختن آنها به جامعه بسیاری از پژوهشگران را به سوی رویکرد تجویزی سوق داده است. از یک سو ،عده ای همچنان روی ارزشها و هنجارها تاکید می کنند. از سوی دیگر عده ای نیز به طور جدی و انتقادی به نقد این تعابیر پرداخته و آنها را ایستا خوانده اند (بزرگی،۱٣٧٨:۵۸-۵۶).
2-2-5 . مدل ها و نمونه های عالی
مدل ها اجزاء متجانس را با یکدیگر مرتبط ساخته و به آنها سازمان بخشیده و روابط موجود بین آنها را نشان می دهند مدل ها متضمن نمایش ساده واقعیت هستند. آنها درک و شناخت را تسهیل نموده ولی قدرت تبیین ندارند. با این حال مدل ها دستخوش محدودیت هستند .مدل نه یک دیدگاه بلکه یک ساخته ذهن است گو اینکه غالباً مورد دستکاری و تحریف قرار می گیرد تا متضمن نوعی پیشرفت نظری جلوه کند.
نمونه عالی به جهان نسبی یک جامعه علمی، مجموعه باورها، و تعهدات آنها اعم از مفهومی، نظری ،روش شناختی و ابرازی دلالت می کند. جامعه علمی در گزینش مسائل، ارزشیابی داده ها،و جانبداری از نظریه ها، از نمونه عالی خود متاثر است (بزرگی،۱٣٧٨ ، ۶۰).
2-3. انواع نظریه
نظریهها انواع مختلفی دارند که اهم آنها عبارتند از :
الف . نظریه غیر رسمی ـ رسمی: نظریه ممکن است رسمی و از نوع علمی باشد یعنی بر طبق فرضیه علمی ساخته میشود و یا اینکه غیر رسمی و نسبتاً بدون ساخت معین بوده و با توجه به فرضیات زندگی روزمره سا خته شود.
ب . نظریه توصیفی ـ تبیینی:نظریه ممکن است توصیفی و فاقد یک پارادایم تبیین کننده باشد، و یا اینکه بر وظیفه تبیین کنندگی تأکید داشته باشد.
ج . نظریه ایدئولوژیکی ـ علمی: زمینة یک نظریه ممکن است بیشتر ایدئولوژیکی بوده و یا اینکه بوسیله روش علمی با تأکید بر صورت بندی فرضیات، که از نظر تجربی قابل آزمایش هستند، هدایت شده باشد، هرگاه این تفاوت در میزان و درجه تا شکل باشد، روش علمی شامل عناصر ایدئولوژیکی نیز میگردد.
د .ذوقی ـ عینی: نظریهها به موازات اینکه دانش را ذوقی و ذهنی تا بیرونی و عینی میدانند با هم تفاوت دارند.
ه. استقرائی ـ قیاسی: نظریه استقرائی سعی در حرکت از جزء به کل و نظریه قیاسی سعی در حرکت از کل به جزء دارد.
و .نظریه با دید خرد ـ دید کلان: نظریه با دید خرد تأکید و تمرکز خود را بر روی مورد خاص و در سطح فردی (دید خرد) یا بر روی کل و در سطح جامعه (دید کلان) میگذارد.
ز.نظریه ساختی ـ کارکردی: نظریهها همچنین از لحاظ تمرکز و تأکید متفاوتند، برخی در تبیین ساخت پدیدهها متمرکز میشوند در صورتی که برخی دیگر بیشتر به نحوه تکامل و تغییر پدیدهها توجه داشند.
ح .نظریه طبیعی ـ اجتماعی: نظریهها از لحاظ نوع پدیدههائی که به عنوان عوامل تبیین کننده بکار میگیرند متفاوتند، برخی متغیرهای زیست شناختی و طبیعی را بکار میگیرند، در صورتی که برخی دیگر بر روی پدیدههای اجتماعی تمرکز مییابند( Kinlock, 1993, 24-26).
2-4. صور نظریه
معرفت علمی مجموعهای است از گزارههای نظریهای انتزاعی. نظریه بسته به شیوة ترکیب این گونه گزارهها صورتهای گوناگونی دارد. در این بخش به این صور گوناگون میپردازیم. این صور، در دستهبندی کلی،عبارتند از: مجموعه قوانین؛ مجموعه اصول موضوعه؛ فرایند علی. در سطور ذیل، این صور را تعریف و معایب و محاسن هر یک را برای مقاصد علم بررسی میکنیم.
2-4-1. صورت مجموعه قوانین
در این صورت،نظریه مجموعهای است از قوانین؛ یعنی گزارههایی که هر یک به پژوهش تجربی رسیده است. برخی از دانشمندان معتقدند که فقط گزارههای اضافی، و ترجیحاً گزارههایی که مفاهیم درونی آنها نیز رابطة علی داشته باشند، قانون تلقی میشوند. منظور از گزارة اضافی گزارهای است که ارتباط علی میان گزارههای دیگر را بیان کند. مثلاً قانون آهنین حکومت اقلیت میشلز ، که میگوید: تنها صورت پایدار رهبری، حتی در نظامهای اجتماعی که رهبری آنها از ابتدا دموکراتیک بوده باشد، رهبری اقلیت است، و اقلیت در هر نظام اجتماعی سرانجام پدید میآید. فقط اخبار از وضع موجود است و روابط علی را توضیح نمیدهد. از این رو، برخی آن را نظریهای اصیل و کامل نمیدانند.
نظریه در صورت مجموعه قوانین برای چهار هدف از اهداف علم مفید است: گونهبندی پدیدهها، تبیین، پیشبینی و امکان کنترل. اما فایدهای برای ایجاد احساس فهم ندارد. سبب این است که انسان هنگامی احساس میکند که مجموعة گزارههایی را فهمیده است که آن گزارهها داستان علیت پدیدهها را برای او بیان کنند. چون مجموعه قوانین چنین نمیکنند، احساس فهم نیز به دست نمیآید.
به طور کلی، عیوب نظریه در صورت مجموعة قوانین چنین است: چون مطابق تعریف، همة گزارهها در این نوع نظریه باید به تأیید تجربی برسند و قابل اندازهگیری باشند، از مفاهیم اندازهگیری ناپذیر محروم میمانیم؛ گزارهها مستقلاند؛ در نتیجه، هر رابطة بین دو گزاره خود گزارهای است محتاج شواهد تجربی. یعنی گزارههای رابط نیز خود گزارة قانونیاند. لذا نتیجه بسیار مفصل میشود. چنان که میدانیم، قواعد سرانگشتی و فهم رابطة میان آنها در علوم عملی فواید بسیار دارد، که در این صورت از نظریه بدان اعتنا نمیشود.
2-4-2 . صورت مجموعه اصول موضوعه
نظریهای که به صورت مجموعة اصول موضوعه بیان میشود مجموعهای است از تعاریف و گزارههای مرتبط که اهم ویژگیها و عناصر آن از این قرار است:مجموعهای از تعاریف، شامل مفاهیم نظری، با استفاده از اصطلاحات جامد یا مشتق، و تعاریف عملی؛مجموعهای از گزارهها که حدود و دامنة اوضاع و احوالی را که نظریه در آن قابل اعمال است، نشان میدهند؛مجموعهای از گزارههای اضافی، شامل دو گروه: اصول (مجموعه گزارههایی که منشأ و مبدأ سایر گزارهها در نظریهاند)؛ و قضایا (سایر گزارهها در نظریه، که همه از ترکیب اصول با هم، یا ترکیب اصول و قضایا، یا ترکیب قضایا یا قضایای دیگر به دست میآیند) ؛نظامی منطقی، اولاً برای ایجاد ارتباط میان همة مفاهیمی که در گزارهها به کار میرود؛ ثانیاً برای به دست آوردن قضیهها از اصول، ترکیب اصول و قضایا، یا ترکیب قضایا با قضایای دیگر.
از مهمترین مسائل در پرداختن نظریه به صورت مجموعه اصول تعیین اصول است؛ یعنی تعیین این که معیار ما برای تشخیص اصل از غیر آن چیست. یکی از این معیارها این است که اصول باید با هم سازگاری داشته و تناقض نداشته باشند. معیار دیگر آن است که اصل باید واقعاً حالت ریشه و مبدأ داشته باشد؛ یعنی گزارههای دیگر از آن نشات گرفته باشند. دیگر این که اصل باید به مرتبة قانون رسیده باشد؛ یعنی مؤید به تجربه باشد. از میان اصول نیز باید آنهایی را برای پرداختن نظریه انتخاب کنیم که فهم نظریه را آسانتر میکنند؛ یعنی رابطة علی میان پدیدهها یا رویدادها را نشان میدهند.
این صورت از نظریه نیز، مانند صورت مجموعة قوانین، احساس فهم ایجاد نمیکند، اما فواید بسیاری دارد؛ از جمله: چون گزارهها مستقل نیستند و بر هم متکیاند، لازم نیست تکتک آنها به اثبات تجربی برسند؛ تعداد گزارههای لازم برای پرداختن نظریه کمتر از صورت مجموعه قوانین است؛ بازدهی پژوهش بیشتر است، زیرا هم گزارههای اضافی زاید در کار نیست و هم لازم نیست هر گزاره مستقلاً به تأیید تجربی برسد. در این صورت از نظریه، گاه میتوان گزارهها را با نظامی علی به هم مرتبط کرد. در این حالت، نظریه به صورت فرایند علی نزدیک میشود.
2-4-3 . صورت فرایند علی
نظریهای که به صورت فرایند علی بیان میشود مجموعهای است از تعاریف و گزارههای مرتبط که اهم ویژگیها و عناصر آن از این قرار است: مجموعهای از تعاریف، شامل مفاهیم نظری، استفاده از اصطلاحات جامد یا مشتق، و تعاریف عملی. مجموعهای از گزارههاکه موقعیتهایی را که احتمال میرود فرایندهای علی در آن موقعیتها روی دهد، بیان کند.مجموعهای از گزارههای علی محتوم یا احتمالی با ترکیب متغیر و تابع.
تفاوت اصلی این صورت نظریه با صورت مجموعة اصول این است که اولاً در این حالت همة گزارهها هم ارزند، نه این که بعضی اصل باشند و بعضی قضیه؛ ثانیاً گزارهها به شکل فرایند علی عرضه میشوند. همین که دانشمندی به چگونگی بپردازد، از فرایند علی استفاده کرده است.
به نظر میشلز، چون ساختار قدرت جامعه را سازمانها و احزاب میسازند، با چنین روندی در رهبری آنها جامعه نیز تابع همین روند میشود و حالت تعادل جامعه همانا تصاحب قدرت به دست اقلیت است.
تدوین و تنظیم نظریهای که در قالب فرایند علی عرضه میشود دشوارتر و ظریفتر است؛ اما روابط بین مفاهیم واضح است، پژوهش مربوط به نظریه آسان است و گیج کننده نیست. این نظریه برای رسیدن به همة اهداف علم مفید است: گونهبندی، تبیین، پیشبینی، امکان کنترل، ایجاد احساس فهم. ایجاد احساس فهم فقط با این صورت از نظریه حاصل میآید؛ زیرا در ایجاد رابطة علی بین پدیدهها بیان میشود. این صورت از نظریه فواید دیگری هم دارد، از جمله: امکان استفاده از فرضیهها و مفاهیمی که سنجشپذیر نیستند؛ بازدهی بیشتر تحقیق؛ امکان بررسی انواع نتایج فرایند علی، حتی نتایج جانبی؛ سهولت بیشتر تبدیل ایده و نظریه به یکدیگر. این که ذکر سیر علی در نظریه را در کجا باید پایان داد امری ثابت و عام نیست و توافقی است (قیومی،۱٣۸۰،۱٣۳-۱٣۰).
2-5. محدوده نظریهها
مفهوم محدودهها بر مبنای فرضیات بسیار مهم و حساس است زیرا محدودیتهایی را در کاربرد نظریه ایجاد میکند. همانگونه که دوبین تأکید کرده است تمامی نظریهها بوسیله فرضیات مهم محدود کنندهشان، محدود میشوند. این فرضیات شامل ارزشهای ضمنی نظریه پرداز و محدودیتهای غالباً آشکار در رابطه با زمان و فضا میباشند. ارزشها، فرضیات ضمنی هستند که یک نظریه را محدود میکنند. نظریهها را نمیتوان بر مبنای فرضیات ضمنی آنها با همدیگر مقایسه کرد، زیرا آنها محصول خاص و نامتعارف تصورات خلاقانه و جهتگیری ایدئولوژیکی و عقیدتی یا تجربة زندگی نظریهپرداز هستند. اینها میتوانند توجیه کنند که چرا اختلاف نظر مداوم بین افرادی از قبیل مارکسیستها و عملگرایان ساختاری در طول سالها پیشرفت بسیار اندکی کرده است. همانگونه که وبراشاره میکند، ماهیت ارزش ـ مدار فرضیات هرگز قابل حذف و چشمپوشی نیستند. حتی، اگر بخواهیم یک نظریه را به درستی استفاده یا آزمایش کنیم، فرضیات ضمنی نظریه پرداز که محدودة نظریه را تشکیل میدهند، باید درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت فرضیات خود را بیان میکنند. بنابراین، در حالیکه بحث گسترده و جالب مینتزمن در مورد واقعیت فردی وبر در محصول نظری او نمیتواند به گسترش یا تغییر نظریه وبر کمک کند، به توضیح ارزشهای ضمنی که نظریه را محدود میسازند یاری میرساند.
نمونهای از اینکه چگونه ارزشهای یک نظریه پرداز ممکن است در بحث نظری مشخص باشند را میتوان در بحث کلاسیکی در مورد مفهوم قدرت، یافت. پارسونز1عقیده دارد که قدرت لزوماً عبارت است از تجهیز منابع و در نتیجه یک بده بستان نیست. از طرف دیگرمیلز اظهار میدارد که قدرت، کنترل منابع است و در نتیجه یک بده بستان است. میتوان چنین بحث کرد که این جهتگیریهای متفاوت در مورد قدرت بر مبنای ارزشهای متفاوت این دو نظریه پرداز قرار دارد. پارسونز که جامعه و سازمانها را به صورت سیستمهای عملکردی میبیند، از امکان منابع محدود بعنوان یک منبع بالقوة تضاد چشمپوشی میکند. در مقابل، میلزکه جامعه و سازمانها را به صورت موجودیتهای طبقاتی و متعارض میبیند، از ماهیت گسترشپذیر منابع صرف نظر کرده و در عوض بر منابع محدود و مفهوم بده بستان قدرت تأکید میکند. پس تعامل بین این دو نظریه پرداز به طور ضمنی برخورد ارزشهاست.
بحث موجود بر روی کاربرد مفهوم فرهنگ در زمینة سازمانی را میتوان بعنوان نمونهای از بحث ضمنی بر روی ارزشها بررسی نمود. در تجدید حیات مفهوم فرهنگ بوسیله نظریه پردازان سازمانی ، بسیاری از نظریهپردازان آنرا بصورت یک ابزارهنجار بنیاد هماهنگ کننده قلمداد میکنند. در چنین دیدگاهی، آنها به طور ضمنی به ارزشهایی اشاره میکنند که مبنای نظریه پردازی عملگرا توسط دانشمندانی مانند مالینوفسکی3 و دورکیم ۱٩٣٣ را تشکیل میدهند. بنابراین، جهتگیری عملگرایی ضمنی آنها (تأکید بر تداوم سازمان به طور کلی) میتوانند آنها را در مقابل این انتقاد که آنان در خدمت مدیریت هستند، آسیبپذیر سازد.
در کارهای جدیدتر دیدگاه نظریة تعارض، فرهنگ بعنوان یک مکانیزم سازمانی برای اعمال فشار هنجار بنیاد فرد کارگر مشاهده میشود. بعنوان مثال، کوندا1در بررسی شرکتی که اغلب بعنوان یک مدل بارز تأثیر مثبت هنجار بنیاد فرهنگ از آن یاد میشد، یک داستان رکود را بیان نمود، در حالیکه دیگران از سوددهی صحبت میکردند. در حالیکه این دو جهتگیری در مورد فرهنگ در واقع با هم متعارض نیستند،اما تأثرات ارزشهای متفاوت نظریهپردازی در مورد سازمانها را نشان میدهند.
هر چند که اغلب ارزشها را تنها میتوان بوسیله مطالعات روانشناختی، تاریخ و عقیدتی نظریهپردازان کشف نمود،فرضیات زمانی و مکانی نسبتاً بدیهی و آشکار هستند. محدودیتهای مکانی شرایطی هستند که استفاده از نظریه را در واحدهای خاص تحلیلی (مثلاً انواع خاص سازمانها) محدود میسازند. احتمالات زمانی کاربرد تاریخی و زمانی یک سیستم نظری را تعیین میکنند. با همدیگر، محدودیتهای زمانی و مکانی، قابلیت تعمیم تجربی یک نظریه را محدود میسازند.
در حالیکه اکثر نظریهها بوسیله شرایط زمانی و مکانی محدود میشوند، برخی بوسیله یکی از این شرایط بیش از شرط دیگر محدود میشوند. بعنوان مثال، برخی نظریهها ممکن است از حیث زمان نامحدود، ولی از حیث مکان محدود باشند. یعنی این نظریهها فقط در انواع خاصی از سازمانها کاربرد دارند، ولی میتوانند در دورههای زمانی گوناگون استفاده شوند. نظریههای دیگر در فضا و مکان نامحدودند (یعنی به بسیاری از انواع سازمانها کاربرد دارند) اما به یک دوره زمانی خاصی محدود میشوند.
ضمن اینکه نظریهها ممکن است از حیث مکان و زمان نسبتا نامحدود باشند. چنین نظریههایی از قابلیت تعمیم بالاتری نسبت به نظریههای محدود به زمان و مکان، یا هر دو برخوردارند. البته، این قابلیت تعمیم نیازمند سطح بالایی از انتزاع است، وقتی یک نظریه سطح جزئیات لازم را برای تناسب با یک موقعیت خاص تعیین میکند،از سطح انتزاع آْن کاسته می شود. این منجر به این تضاد میشود که برخی از نظریههای بسیار مفصل و بررسیهای بسیار پرتفصیل در مورد سازمانها، به اندازه کافی قابل تعمیم نیستند و نمی توان یک سیستم کامل پژوهش را بر مبنای آنها ایجاد نمود؛ در حالی که برخی از دیدگاههای بسیار انتزاعی و گسترده در مورد سازمانها، هر چند که لزوماً غنی و مفصل و قابل کاربرد نیستند، مبنای مهمی را برای پژوهش فراهم میکنند . در مفهوم قابلیت تعمیم سطوح متفاوتی مد نظر قرار می گیردکه بر مبنای آنها میتوان نظریهپردازی نمود. این پیوستار ضمنی، از تعمیمهای تجربی (مفصل اما بسیار محدود به زمان و مکان) تا بیانات نظری محض (انتزاعی و فاقد جزئیات مشاهدهای، اما نسبتاً نامحدود به زمان و مکان) امتداد می یابد (Bacharach,1989, 498-500) .
2-6. ارکان سازنده " توسعه نظریه "
به گفته ی دوبین، یک نظریه کامل ، باید چهار عنصر اساسی زیر را در برداشته باشد
2-6-1. چه؟
چه عواملی ( مفاهیم ، متغیرها ،یا سازه هایی ) باید به طور منطقی برای تبیین بخشی از رفتار پدیده اجتماعی و فرهنگی مدنظر قرار گیرند ؟ برای ارزیابی صحت وجود این عوامل در یک اثر علمی، باید به دو نکته توجه کرد:
- جامع بودن :آیا همه عوامل ذی ربط درون نظریه قرار گرفته اند؟
- مانعیت :آیا عوامل زائدی که ارزش افزوده نظری نخواهند داشت ، یا سهم اندکی در درک ما از پدیده ی مورد بررسی دارند ، حذف شده اند یا خیر ؟
با اتکاء به این دو اصل باید با منطقی مستقل نشان داد که آیا "عوامل لازم و مکفی" در نظریه قرار داده شده اند و سایر" عوامل زائد" حذف شده اند یا خیر ؟ به عبارت دیگر ، زمانی که پژوهشگران و نظریه پردازان ، عناصر چارچوب مفهومی نظریه خود را تعیین می کنند ، باید با ارائه استدلال های منطقی و تجربی ، تلاش کنند تا در ابتدا " جامعیت " ( تعداد مکفی عوامل تعیین کننده یا توصیف کننده رفتار پدیده ) را مدنظر قرار دهند. زیرا در گذر زمان، براساس پژوهش های خود آنها یا دیگران ، یا در مرحله آزمون ، ایده های اولیه آن ها ( عوامل ) پالایش خواهند شد . از این رو ، گفته می شود؛ حذف عناصر غیر ضروری و نامعتبر نسبت به عواملی که احتمالاً در مرحله آزمون تأیید خواهند شد،
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 250 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید