سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ناصر خسروقبادیانی

اختصاصی از سورنا فایل ناصر خسروقبادیانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

ناصر خسروقبادیانی


ناصر خسروقبادیانی

ابو معین ناصربن خسروقبادیانی بلخی مروزی از شاعران و نویسندگان بزرگ و سخن گستر سده پنجم هجری است . درباره او هر چند پژوهش های نسبتاً تازه هم شده ، ولی هنوز تحقیقات علامه سید حسن تقی زاده تازگی خود را از دست نداده است . کنیه او ابومعین و لقب و تخلص او ((حجت)) است . در ماه ذوالقعده 394 هجری قمری مطابق با تیرماه 382 هجری شمسی در قادیان از نواحی باخ چشم به جهان گشوده و پس از سال 460 و به روایت درست تر در سال 481 هجری قمری در یمگان از اعمال بدخشان وفات یافته است .

از آغاز زندگانی او اینقدر می دانیم که از ابتدای جوانی در تحصیل علوم و فنون و آلسنه و ادیبات رنج فراوان برده است . از آن جمله قرآن مجید را بسیار خوانده و حفظ کرده است :

            خواندن قرآن و زهد و علم و عمل                  مونس جان اند هر چهار مرا 

یا اینکه می گوید :

            مقرم به مرگ و به حشر و حساب                   کتابت زبر زبر دارم اندر ضمیر

 

این فایل دارای 10 صفحه می باشد.


دانلود با لینک مستقیم


ناصر خسروقبادیانی

تحقیق در مورد علل پیدایش مذاهب در اسلام

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد علل پیدایش مذاهب در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد علل پیدایش مذاهب در اسلام


تحقیق در مورد علل پیدایش مذاهب در اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه31

 

فهرست مطالب

 

 

6 ـ اجتهاد در برابر نص

اینک ما هر یک از این عوامل را به صورت فشرده مطرح مى‏کنیم:

تعصبهاى کور قبیله‏اى و گرایش‏هاى حزبى

عامل نخست:

 

جمود فکرى و کج اندیشى در فهم معارف کتاب و سنت

سخنرانى عمر

 

نقدى بر این معیارها

علل پیدایش مذاهب در اسلام

اگر مسلمانان در زمان پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم از وحدت خاصى برخوردار بودند، و عظمت مقام رسالت و مرجعیت مسلم او براى پیروانش، مانع از بروز دوگانگى بود، ولى پس از درگذشت او، شکاف عجیبى در میان آنان پدید آمد، و آن وحدت و ایثار، جاى خود را به جدال و نزاع کلامى، و احیانا به نبردهاى خونین، آنهم بر سر عقائد، داد.

مهمترین مساله در این مورد، بررسى علل پیدایش اختلافها و پى‏ریزى مذاهب است که در کتابهاى مربوط به تاریخ عقائد، پیرامون آن کمتر گفتگو شده و حق آن ادا نشده است. از آنجا که تاریخ نگارى در میان مسلمانان به صورت نقلى بود، کمتر به تحلیل تاریخ مى‏پرداختند. بالطبع، چنین روشى در بحثهاى مربوط به ملل و نحل که یک نوع تاریخ نگارى ـ تاریخ عقائد ـ است، نیز سایه افکند و جداى از نقل حوادث، کمتر به تحلیل آن پرداختند. در نتیجه، فلسفه این همه اختلاف، بعد از رسول خدا در بین امت اسلامى روشن نشد.

پس از درگذشت پیامبر (ص)، براى گروهى از مسلمانان، مسائل کلامى، مطرح نبود و آنان، جز به جهاد و نشر اسلام در جهان، به چیزى نمى‏اندیشیدند، و در مسائل مربوط به توحید و شناخت صفات خدا و مانند آن، از آنچه از کتاب و سنت فرا گرفته بودند، پا فراتر نمى‏نهادند. زیرا آنان اسلام را با دو امتیاز شناخته بودند:

1 ـ عقائدى واضح و روشن،

2 ـ تکالیفى سهل و وظایفى آسان.

اسلام، با این دو امتیاز، در شبه جزیره و سپس در سائر نقاط، اسلامى گسترش یافت. اگر مشکلى پیش مى‏آمد به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) مراجعه مى‏کردند. شیعیان نیز که سخن عترت را قرین قرآن مى‏دانستند، مشکلات فکرى را با آنان در میان مى‏گذاشتند. براى این گروه وارسته و عاشق جهاد و ایثار، و پیرو عترت، آیات زیر، در زمینه‏هاى گوناگون، الهام بخش و عقیده ساز بود.

الف: اثبات صانع

1 ـ (افى الله شک فاطر السماوات و الارض) (سوره ابراهیم / 10)

«آیا در وجود خدا شک و تردیدى هست، در حالى که آفریننده آسمانها و زمین است؟» .

 

2 ـ (ام خلقوا من غیر شى‏ء ام هم الخالقون) (سوره طور / 35) .

 

«آیا آنان از هیچ آفریده شده‏اند یا خود آفریننده خود هستند؟» . (مسأله توحید و نفى و دوگانگى در خلقت) .

 

3 ـ (لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا) (سوره انبیاء / 22) .

 

«اگر در میان آسمانها و زمین خداى دیگرى بود، نظام گیتى بهم مى‏ریخت» .

ب: شناخت صفات خدا


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد علل پیدایش مذاهب در اسلام

بررسی تطبیقی احکام زندان و زندانی در حقوق و مذاهب اسلامی

اختصاصی از سورنا فایل بررسی تطبیقی احکام زندان و زندانی در حقوق و مذاهب اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی تطبیقی احکام زندان و زندانی در حقوق و مذاهب اسلامی


بررسی تطبیقی احکام زندان و زندانی در حقوق و مذاهب اسلامی

 

 

 

 

 

206 صفحه

قالب بندی : Word 

چکیده :

پایان نامه (شامل خلاصه ، اهداف ، روش های اجرا و نتایج به دست آمده ) :

موضوع تحقیق تحت عنوان« بررسی تطبیقی احکام زندان و زندانی در حقوق و مذاهب اسلامی» می باشد که در آن مطالبی در قالب تاریخچه، تعریف، طبقه بندی، مشروعیت، کارکرد، جایگاه، و هم چنین احکام و حقوق زندان و زندانی در مذاهب پنجگانه اسلام(امامیه، مالکیه، شافعیه، حنفیه و زیدیه) و حقوق ایران مورد بررسی قرار گرفته است. هدف از این پژوهش، بیان دیدگاهها و تطبیق موارد فوق با همدیگر و نتایج حاصله از آن می باشد. روش پژوهش کتابخانه ای است؛ که در واقع به شیوه اسنادی-تاریخی به تحلیل مسئله می پردازد. نتایج بدست آمده از تحقیق نشان می دهد که زندان در دوره اسلامی، به عنوان یک امر مشروع جهت امنیت و آرامش فرد و جامعه، احترام به شخصیت حقیقی و حقوقی انسانها، حفظ کرامت انسان پذیرفته شده که در دوران های مختلف حکومت ها این مشروعیت گاهی به عنوان تنبیه افراد خلافکار و گاهی هم راهی برای اصلاح و تربیت مجرمان تلقی شده است. در بین مذاهب اسلامی در ارتباط با احکام و حقوق زندانی تفاوت و تشابه هایی وجود دارد. امروزه در حقوق ایران از سوی سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی در جهت پیشبرد اهداف عالیه اسلام همان روش زندان در صدر اسلام و در حکومت امام علی (ع) که مبتنی بر اصلاح و تربیت مجرمان بود گامهای مهمی برداشته شده است که مهمترین آنها تلاش در جهت تأمین حقوق زندانی و خانواده آن و همچنین اصلاح و تربیت مجرمان، جایگزین های مجازات حبس و بازگشت مجدد آن به جامعه و شروع زندگی عادی می باشد

فهرست مطالب :

فصل اول : کلیات و تعاریف

مقدمه

1-1 بیان مسئله

1-2 هدف های تحقیق

1-3اهمیت موضوع تحقیق و انگیزش انتخاب آن

1-4 سوالات و فرضیه های تحقیق

1-4-1 سوالات تحقیق

1-4-2 فرضیه های تحقیق

1-5 روش تحقیق

1-6 قلمرو تحقیق

1-7 محدودیت ها و مشکلات تحقیق

1-8 تعریف مفاهیم

1-8-1 عناوین مرتبط به واژه زندان

فصل دوم : تاریخچه ، طبقه بندی ، انواع و مشروعیت زندان                                      

2-1 تاریخچه زندان در اسلام و ایران

2-1-1 تاریخچه زندان در اسلام 

2-1-2 تاریخچه زندان در ایران 

2-2 طبقه بندی زندانیان بر حسب عناوین مختلف 

2-2-1 جایگاه بحث طبقه بندی زندانیان در اسلام 

2-2-2 جایگاه بحث طبقه بندی در حقوق ایران

2-2-2-1 عناوین طبقه بندی در حقوق ایران

2-2-2-2 مصوب سازمان ملل در مورد طبقه بندی زندانیان

2-2-2-3 نظر فقها و دانشمندان اسلامی در خصوص بحث طبقه بندی

2-3 انواع و مدت حبس

2-3-1 انواع حبس در حکومت امام علی (ع )

2-3-2 انواع حبس از نظر فقهای اسلامی

2-3-3 انواع حبس از لحاظ مدت آن

2-3-4 مدت حبس از نظر مذاهب چهارگانه

2-3-5 انواع حبس از نظر کیفیت محافظت و مراقبت از محبوسین

2-3-6 انواع حبس از نظر اهداف آن

2-3-7 تقسیم بندی زندان از نظر انگیزه های حبس

2-3-8 انواع زندان ها در آیین نامه ها و مقررات زندان های ایران

2-3-9 انواع زندان ها در قرن حاضر

2-4 مشروعیت حبس در اسلام، حقوق در منابع فقه 

2-4-1 مبانی فقهی حبس

2-4-2 مشروعیت زندان از دیدگاه احادیث و روایت

2-4-3 مشروعیت حبس در اسلام و قوانین موضوعه

2-4-4 مشروعیت زندان در قرآن کریم

2-4-4-1 آیه اول

2-4-4-2 آیه دوم

2-4-4-3 آیه سوم

2-4-4-4 آیه چهارم

2-4-5 مشروعیت زندان از دیدگاه سنت

2-4-7 مشروعیت زندان از نظر اجماع

2-4-6 مشروعیت زندان از نظر عقل

2-5 امام علی (ع) موسس زندان های اصلاحی

2-5-1 مراحل اصلاح و تربیت مجرمین از دیدگاه امام علی (ع)

2-5-2 زندان در حکومت امام علی (ع)

فصل سوم : جایگاه زندان و زندانی

3-1 جایگاه زندان در اسلام 

3-1-1 راه هایی که برای تقلیل زندانی در اسلام پیش بینی شده است 

3-2 فلسفه وجود زندان

3-3 اهداف مجازات زندان در اسلام

3-3-1 هدف شریعت از اجرای قوانین بشری

3-3-2 اصول حاکم بر مجازات های اسلامی

3-3-3 دیدگاه اسلام و کیفر حبس

3-3-4 جایگاه زندان در جایگاه های اسلامی

3-3-4-1 زمان اجرای مجازات ها

3-3-4-2 نمونه هایی از زندان های اسلامی

3-4 جایگاه های زندان در حقوق

3-4-1 اهداف مجازات زندان در حقوق ایران

3-4-2 اهداف کلی مجازات

3-2 تاثیر محیط زندان بر زندانی

3-2-1 عوامل ایجاد تکرار جرم در زندان یا همان اثر منفی زندان

3-2-2 آسیب پذیری حبس

3-2-3 ضرر و زیان های زندان

3-3 روش های مختلف اصلاح و تربیت مجرمان

3-3-1 جایگاه حبس در اسلام

3-3-2 اهداف اصلاح و تربیت در اسلام

3-3-3 روش های اصلاح و تربیت زندانیان

3-4 کارکردها و پیامدهای زندان

3-4-1 کارکردهای زندان

3-4-2 پیامدهای زندان

3-4-3 محاسن و معایب حبس

3-5 دیدگاه موافقان و مخالفان کبفر حبس

3-5-1 دیدگاه موافقان کیفر حبس

3-5-2 دیدگاه مخالفان کیفر حبس

3-6 جایگزین های حبس

3-6-1 مجازات زندان و جایگزین آن 

فصل چهارم : احکام موارد زندان

4-1 احکام زندان در اسلام و حقوق 

4-1-1 حکم زندان در اسلام 

4-1-1-1 تعزیر از دیدگاه لغویان و فقیهان(مذاهب اسلامی)

4-1-1-2 فرق میان حد و تعزیر

4-1-2 تشویق و تنبیه زندانیان

4-1-3 صلاحیت مراجع صدور حکم

4-1-4 حکم زندان و اجرای حد در حرم

4-1-5 نمونه هایی از احکام زندانیان

4-2 حبس مدیون و متهم از دیدگاه فقه ، مذاهب اسلامی و قوانین موضوعه

4-2-1 حبس مدیون از دیدگاه فقه

4-2-2 حبس مدیون در مذاهب اسلامی

4-2-3 حبس مدیون از دیدگاه قوانین موضوعه

4-2-4 حبس متهم

4-2-4-1 متهم به دزدی

4-2-4-2 حبس متهم به دزدی تا حضور شهود

4-2-4-3 حبس متهم تا تعدیل شهود

4-2-4-4 حبس متهم مدعی مال

4-3 موارد و موجبات زندان بر اسلام

4-3-1 زندان در جرایم ضد امنیتی

4-3-1-1 حبس باغی

4-2-1-2 حبس راهزنان

4-3-1-3 حبس اسیر

4-3-2 زندان در جرایم ضد نفس

4-3-2-1 متهم به قتل

4-3-1-2 کسی که فردی را نگه دارد تا او را به قتل برساند

4-3-2-3 آمر به قتل

4-3-2-4 حبس قاتل به فرمان مولا

4-3-2-5 فرد یا فردی که قاتل را از دست اولیاء مقتول فرار دهد

4-3-2-6 حبس کسی که برده اش را بل عذاب و شکنجه بکشد

4-3-2-7 حبس قاتل تا تکمیل شرایط

4-3-2-8 حبس قاتل فراری

4-3-2-9 حبس قاتل پس از عفو و اولیاء مقتول

4-3-2-10 حبس کسی که می خواهد فرزندش را بکشد

4-3-3 زندان در جرایم مربوط به دین

4-3-3-1 حبس برای ممانعت از ارتکاب محارم الهی

4-3-3-2 حبس زناکار با خواهر خویش

4-3-3-3 حبس زن مرتد

4-3-3-4 حبس ایلا کننده

4-3-3-5 حبس مظاهر

4-3-3-6 حبس برای اقدام حد

4-3-4 زندان در جرایم مربوط به مال

4-3-4-1 حبس خودداری کننده از ادعای دین

4-3-4-2 حبس غاضب بر خورندهد مال یتیم و خیانت کننده امانت

4-3-4-3 حبس عامل خیانت کار

4-3-4-4 حبس ناقب

4-3-4-5 حبس سارق برای بار سوم

4-3-4-6 مفلس 

4-3-4-7 حبس ممتنع از ادعای دین

4-3-4-8 حبس راهن

4-3-4-9 حبس تارک نفقه

4-3-4-10 حبس مدعی علیه منکر وجود محکوم به 

4-3-4-11 حبس نباش

4-3-4-12 حبس طرار ، مختلس

4-3-4-13 حبس کفیل

4-3-4-14 حبس ملتوی در محکمه

4-3-4-15 حبس مدعی علیه که نکول پیشه کند

4-3-4-16 حبس مدعی الیه تا حضور شهود

4-3-5 زندان در شهادت

4-3-5-1 حبس شهود

4-3-5-2 حبس شاهد دروغگو

4-3-6 حبس تراشنده و از بین برنده موی زنها

4-3-7 حبس زننده برده خویش

4-3-8 حبس مردم آزار

4-3-9 حبس برای ترک واجبات و ارتکاب محرمات

4-3-10 حبس ساحر ، کاهن و عارف

4-3-11 زندان عالم فاسق ، طبیب ، جاهل و مکری مفلس

4-3-12 حبس برای توبه از گناه

4-3-13 حبس قائلان به خدایی علی( علیه السلام)

4-3-14 حبس برای شراب و مست کننده

4-3-15 حبس مشروبخوار در ماه مبارک رمضان

4-3-16 حبس آزار دهنده زن خویش

4-3-17 حبس بنده فراری

فصل پنجم : حقوق زنان و زندانی

5-1 حقوق زندانی در قرآن و روایات 

5-1-1 ارزش های انسان در قرآن و از دیدگاه اسلام

5-2 حقوق زندانی از دیدگاه اسلام و حقوق موضوعه

5-2-1 قواعدی که اسلام درباره رفتار با زندانیان منظور داشته

5-2-2 حقوق عمومی زندانیان

5-3 مصادیق حقوق زندانی

5-3-1 آزادی انجام معامله

5-3-2 آزادی نکاح یا طلاق

5-3-3 آزادی شهادت 

5-3-4 آزادی ایراد سخنرانی ، تالیف و نظایر آن

5-3-5 آزادی اشتغال به مشاغل مختلف

5-3-6 آزادی در ورزش

5-3-7 لزوم توجه به تمایلات و سلیقه های شخصی زندانی

5-3-8 حق ملاقات با خانواده

5-3-9 تفکیک زندانیان در مورد لازم

5-3-10 حق برخورداری از بهداشت عمومی و فردی

5-3-11 حق برخورداری از خوراک و پوشاک مناسب

5-3-12 آزادی رفت و امد شاگرادان و مستمعان زندانی

5-3-13 حق برخورداری از آسایش روحی 

5-3-14 حق زنان در زندان

5-3-15 بازرسی وضع زندانیان

5-3-16 منع تادیب و تنبیه زندانیان

5-3-17 رسیدگی به جرائمی که در داخل زندان صورت می گیرد

5-3-18 حق برخورداری از وکیل

5-3-19 منع مطلق شکنجه

5-3-20 حق زندانی در آموزش های لازم

5-3-21 حق زندانی در آزادی برقراری ارتباط

5-3-22 حق دسترسی به کتابخانه عمومی و اخبار و اطلاعات

5-3-23 آزادی انجام شعائر دینی

5-3-24 حق شرکت در مراسم اعیاد و مانند آن

5-3-24-1 حق زندانی برای حضور در مراسم مذهبی

5-3-25 حق معالجه زندانی یا آزاد سازی

5-3-26 حق زندانی در صورت تبرئه

5-3-27 حق رفاه زندانی

5-3-28 حق نفقه زندانی

5-3-29 حق تعجیل در محاکمه

5-3-30 حق زندانی در مورد همسرش با او

5-3-31 حق جداسازی زنان از مردان در زندان

5-3-32 جداسازی نوجوانان از سالمندان و مسلمانان از غیر مسلمانان

5-3-33 فوت زندان

5-4 ارشاد و راهنمایی زندانیان

5-5 مخارج و مسکن زندانیان

5-5-1 مخارج زندان و زندانی در اسلام و حقوق

5-5-2 هزینه زندان و زندانیان در اسلام و روایت

5-5-3 کفالت خانواده زندانی

5-6 ملاقات با زندانی

5-6-1 ملاقات از دیدگاه امام علی(ع)

5-6-2 حق ملاقات با نزدیکان و غیر آنان

5-6-3 انواع ملاقات در زندان

5-6-4 ملاقات زندانیان در آیین نامه و مقررات زندان های جمهوری اسلامی

5-7 مرخصی رفتن زندانیان

5-7-1 دیدگاه امام صادق(ع) در خصوص مرخص زندانیان

5-7-2 انواع مرخصی زندان

5-7-3 مرخصی زندانیان در آیین نامه جمهوری اسلامی ایران

5-8 کار و اشتغال در زندان

5-8-1 کار از دیدگاه امام جعفرصادق(ع)

5-8-2 حق اشتغال برای زندانی

5-8-3 کاریابی جهت زندانیان

5-8-4 ایجاد اشتغال برای زندانیان در درون زندان

5-8-5 نکات لازم جهت اشتغال در زندان

5-8-6 انواع اشتغال در زندان

5-8-7 مراحل اشتغال به کار زندانی

5-9 ارتباط زندانی با خارج از زندان

5-10 عفو و بخشندگی در زندان

5-10-1 عفو و بخشندگی در (قرآن ، روایات، سنت و فقه)

5-10-2 اقتصاد عفو و بخشندگی

5-10-3 عفو و بخشندگی در قانون مجازات اسلامی

5-11 آینده زندانی

5-12 آزادی از زندان

نتیجه گیری

منابع فارسی

منابع عربی

منابع انگلیسی

مجلات

قوانین


دانلود با لینک مستقیم


بررسی تطبیقی احکام زندان و زندانی در حقوق و مذاهب اسلامی

بررسی ادله ی تقلید از دیدگاه مذاهب خمسه

اختصاصی از سورنا فایل بررسی ادله ی تقلید از دیدگاه مذاهب خمسه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

چکیده :

بحث تقلید عامی از فقیه یکی از مباحث با سابقه و اساسی علم فقه به شمار می آید . البته دانشمندان اصول به مناسبت در اصول فقه از آن بحث می کنند . که بر اساس آن تقلید در اصول دین جایز نبوده ولی در فروع دین جایز و در شرایطی واجب است . ما در رساله خویش که در سه فصل تنظیم شده است تقلید را از دیدگاه اهل سنت و شیعه و سیر تاریخی آنرا بررسی کرده ایم و اعتقاد داریم که تقلید فرد عامی از مجتهد به دلیل تخصصی بودن مسئله، تنگنا بودن وقت و عدم اجازه زمان برای تحصیل و تحقیق در آن مورد و بخاطر دغدغه معیشتی مردم و سایر موارد واجب است و در این باب در فصل اوّل سیر تقلید در میان شیعه را در چهار مرحله توضیح دادیم و گفته ایم که تقلید در مذهب شیعه از عصر امامان بدلیل عوامل متعددی از جمله عدم دسترسی به امامان و تقیه و رازداری برای حفظ دین و دینداران و پدید آمدن مشکلات شخصی و ابلاغ پیام دین و آموزش احکام آغاز شد . و هم اکنون که در دوران غیبت کبری هستیم از مجتهد واجد شرایط تقلید می کنیم امّا موضوع سیر تقلید در میان اهل سنت به علت فراز و نشیبهایی که داشته به چهار مرحله تقسیم شده است اوّ لین مرحله آن به زمان خلفا و صحابه بر می گردد که مردم برای شناخت مسائل شرعی به آن رجوع می کردند در مرحله دوّم که مرحله بروز مذاهب فقهی بود بعلّت افزایش تعداد راویان احادیث و ظهور اشخاص برجسته علمی در مناطق گو ناگون هر یک مذاهبی را از نظر فقهی پایه ریزی کردند . این تعدد مذاهب باعث شد اختلافاتی را بوجود آورد . و چه بسا بر پایه یک مذهب عقدی باطل و بنابر مذهب دیگر همان عقد صحیح باشد همین عامل باعث شد باب اجتهاد بسته شود . بهمین خاطر تنها از چهار مذاهب اهل سنت مالکی ، حنفی ، حنبلی و شافعی که در قرن هفتم هجری و قمری رسمیت یافت مردم تقلید می کردند و در قرن اخیر دو باره اجتهاد و تقلید به مرحله اوج مجدد خود رسید برخی از عالمان اهل سنت به استناد اجماع مسلمین مبنی بر جواز تقلید هر یک از صحابه در چهار مذهب را مورد اعلام کردند و گفتند هر کس می تواند از هر یک از ائمه مذاهب تقلید بکند .

بطور خلاصه فقهای امامیه و سنی تقلید را در احکام فروع دین واجب دانسته اند ولی در اصول دین تحقیق و تخصص را لازم دانسته اند . برای فهم آن، تقلید را ، جهت تنویر مقلدانش از جهاتی تعریف نموده اند مانند اینکه تقلید در لغت به معنای قلاده به گردن انداختن است و یا اینکه سخن را بی دلیل پذیرفتن است . امّا تعریف اصطلاحی آن از دیدگاه غزالی که المستصفی آمده است چنین بیان می کند : تقلید عبارت است از قبول قولی که دلیلی بر آن نیست در تقلید راهی به علم و برهان نه در اصول و نه در فروع دین نیست امّا امام خمینی ( ره ) در تحریرالوسیله چنین تعریف کرده است : « تقلید عمل کردنی است که مستند به فتوای فقیه معین باشد» امّا در این میان تقلید جاهل از عالم به حکم عقل مورد بحث ماست و لی در سایر موارد تقلید جاهل از جاهل و عالم از جاهل و عالم از عالم را عملی نکوهیده و مذموم دانسته اند.

همچنین در فصل دوّم درباره جواز و حجیّت تقلید بحث کرده ایم و فقها و اصولین اهل سنت و امامیه بر جواز تقلید بر هر فرد عامی دلایل را ذکر کرده اند که بطور اختصار بیان می کنیم 1 سیره عقلاء 2 دلیل عقلی 3 دلیل قرآنی 4 دلیل روایی 5 اجماع 6 سیر مسلمین . از میان اینها که دلیل معتبری برای تقلید فرد عامی از مجتهد ذکر شده است دلایل قرآنی است چون خود آیات قرآن کریم مستقیماً فرد عامی را بر تقلید از مجتهد واجد الشرایط دعوت می کند مانند آیه نفر و آیه ذکر و آیه کتمان و آیات نهی از پیروی از ظن و گمان که هر کدام با ترجمه و تفسیر در فصل گفته شده جهت اثبات تقلید فرد عامی از عالم واجد الشرایط به تفصیل بحث شده است . در فصل سوّم بحث تقلید از شرایط مرجع تقلید سخن به میان آمده است .کسی که بر منصب افتاء
می نشیند و مقلدان به او رجوع می کنند علاوه بر قدرت اجتهاد باید واجدالشرایطی باشند و مقلدان نیز باید این شرایط را در مجتهد احراز کنند و سپس از او استفتاء کنند . در اینجا شرایط مرجع تقلید را بطور خلاصه ذکر می کنیم
1
بلوغ 2 عقل 3 ایمان 4 عدالت 5 رجولیت ( مرد بودن ) 6 طهاره المولد ( حلال زاده بودن )
7
حیات ( زنده بودن ) . در هر یک از موارد فوق الذکر دلایل اثبات آنرا توضیح داده ایم . کسانیکه خواهان مطالعه موارد جزئی و تفصیلی باشند می توانند با مراجعه به سر فصل آن ، دلایل اثباتی آنرا مطالعه کنند .


دانلود با لینک مستقیم


بررسی ادله ی تقلید از دیدگاه مذاهب خمسه

دانلود مقاله علل پیدایش مذاهب در اسلام

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله علل پیدایش مذاهب در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

اگر مسلمانان در زمان پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم از وحدت خاصى برخوردار بودند، و عظمت مقام رسالت و مرجعیت مسلم او براى پیروانش، مانع از بروز دوگانگى بود، ولى پس از درگذشت او، شکاف عجیبى در میان آنان پدید آمد، و آن وحدت و ایثار، جاى خود را به جدال و نزاع کلامى، و احیانا به نبردهاى خونین، آنهم بر سر عقائد، داد.
مهمترین مساله در این مورد، بررسى علل پیدایش اختلافها و پى‏ریزى مذاهب است که در کتابهاى مربوط به تاریخ عقائد، پیرامون آن کمتر گفتگو شده و حق آن ادا نشده است. از آنجا که تاریخ نگارى در میان مسلمانان به صورت نقلى بود، کمتر به تحلیل تاریخ مى‏پرداختند. بالطبع، چنین روشى در بحثهاى مربوط به ملل و نحل که یک نوع تاریخ نگارى ـ تاریخ عقائد ـ است، نیز سایه افکند و جداى از نقل حوادث، کمتر به تحلیل آن پرداختند. در نتیجه، فلسفه این همه اختلاف، بعد از رسول خدا در بین امت اسلامى روشن نشد.
پس از درگذشت پیامبر (ص)، براى گروهى از مسلمانان، مسائل کلامى، مطرح نبود و آنان، جز به جهاد و نشر اسلام در جهان، به چیزى نمى‏اندیشیدند، و در مسائل مربوط به توحید و شناخت صفات خدا و مانند آن، از آنچه از کتاب و سنت فرا گرفته بودند، پا فراتر نمى‏نهادند. زیرا آنان اسلام را با دو امتیاز شناخته بودند:
1 ـ عقائدى واضح و روشن،
2 ـ تکالیفى سهل و وظایفى آسان.
اسلام، با این دو امتیاز، در شبه جزیره و سپس در سائر نقاط، اسلامى گسترش یافت. اگر مشکلى پیش مى‏آمد به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) مراجعه مى‏کردند. شیعیان نیز که سخن عترت را قرین قرآن مى‏دانستند، مشکلات فکرى را با آنان در میان مى‏گذاشتند. براى این گروه وارسته و عاشق جهاد و ایثار، و پیرو عترت، آیات زیر، در زمینه‏هاى گوناگون، الهام بخش و عقیده ساز بود.
الف: اثبات صانع
1 ـ (افى الله شک فاطر السماوات و الارض) (سوره ابراهیم / 10)
«آیا در وجود خدا شک و تردیدى هست، در حالى که آفریننده آسمانها و زمین است؟» .

 

2 ـ (ام خلقوا من غیر شى‏ء ام هم الخالقون) (سوره طور / 35) .

 

«آیا آنان از هیچ آفریده شده‏اند یا خود آفریننده خود هستند؟» . (مسأله توحید و نفى و دوگانگى در خلقت) .

 

3 ـ (لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا) (سوره انبیاء / 22) .

 

«اگر در میان آسمانها و زمین خداى دیگرى بود، نظام گیتى بهم مى‏ریخت» .
ب: شناخت صفات خدا

 

4 ـ (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم* هو الله الذى لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون* هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى یسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم). (سوره حشر / 22 ـ 24) .

 

«او خدایى است که جز او خدایى نیست. آگاه از درون و برون و رحمان و رحیم، اوست. حاکم، مالک، منزه از عیب، سلامت بخش، ایمن ساز، مراقب، قدرتمند، پیروز، شایسته بزرگى. و او منزه است از آنچه براى او شریک قرار مى‏دهند. او خداى آفریننده و صورتگر است، براى او است نامهاى نیک. آنچه در آسمانها و زمین است، بر او تسبیح مى‏گوید. او است عزیز و حکیم» .
ج: تنزیه خدا از تشبیه به خلق
5 ـ (لیس کمثله شى‏ء و هو السمیع البصیر) (سوره شورى / 11) .
«براى او مثل و مانندى نیست و او است شنوا و بینا» .
د: گسترش عظمت الهى
6 ـ (و ما قدروا الله حق قدره) (سوره انعام / 91) .
«خدا را آنچنانکه شایسته او است، نشناخته‏اند» .

 

همچنین، در دیگر مسائل مربوط به مبدأ و معاد، آیات قرآن، مرجع و مصدر آنان بود. البته این مطلب نه به آن معنى است که همه افراد این گروه از مسلمانان بر مفاهیم عالى این آیات آگاه بودند، بلکه مقصود این است که متفکران این گروه از طریق تدبیر در این آیات، حس کنجکاوى خود را قانع کرده، و بعدى از ابعاد این آیات را درک مى‏نمودند.
در برابر، گروهى فرصت طلب به گردآورى مال و ثروت و کسب قدرت و سلطه، اشتغال جسته و از این نوع مسائل غافل بودند و در برابر این دو گروه (1 ـ ایثارگر و جهادگر 2 ـ دنیا طلبان و ثروت اندوزان)، دسته سومى بودند که به مسائل عقیدتى مى‏اندیشیدند و تفکر در آن، کار رسمى و شغل مهم آنان بود.
این حالت عمومى مسلمانان بود، یا به فکر جهاد و نبرد بودند و در مسائل عقیدتى به آنچه از قرآن و احیانا سنت آموخته بودند، اکتفا مى‏ورزیدند، و یا در فکر مال و مقام و زر و زور بودند که این نوع از مسائل براى آنان مطرح نبود، تنها گروه سومى، فارغ از دیگر مسائل، به امور عقیدتى عنایت بیشترى مبذول داشتند.
سرانجام، این گروه عقیدتى نیز در سایه یک رشته عوامل، پدید آورنده اختلاف و دو دستگى شدند. این عوامل به طور مطلق عبارتست از:
1 ـ تعصبهاى کور قبیله‏اى و گرایش‏هاى حزبى،
2 ـ بدفهمى و کج اندیشى در تفسیر حقایق دینى،
3 ـ منع از تدوین حدیث پیامبر (ص) و نشر آن،
4 ـ آزادى احبار و رهبان در نشر اساطیر عهدین،
5 ـ برخورد مسلمانان با ملتهاى متمدن که براى خود کلام مستقل و عقائد دیگرى داشتند.
6 ـ اجتهاد در برابر نص
اینک ما هر یک از این عوامل را به صورت فشرده مطرح مى‏کنیم:
عامل نخست:
تعصبهاى کور قبیله‏اى و گرایش‏هاى حزبى

 

نخستین اختلاف در میان مسلمانان، پس از درگذشت پیامبر گرامى (ص) در مساله خلافت و تعیین جانشین بود. کسانى که مساله خلافت را یک مقام تنصیصى مى‏اندیشیدند، با تکیه بر احادیث پیامبر (ص) (1) خلافت را از آن امام على (ع) مى‏دانستند. در منطق این گروه، هرگز تعصبات قبیله‏اى مطرح نبود و این عقیده، از سخنان رسول گرامى، برخاسته بود. ولى منطق مخالفان على علیه السلام در سقیفه، چه انصار و چه مهاجر، بر محورهاى دیگرى دور مى‏زد که قدر مشترک آن را گرایشهاى قبیله‏اى و تعصبات حزبى و در باطن، خودخواهى تشکیل مى‏داد. ما، در این جا، نخست منطق انصار، سپس مهاجر را، که مدعى اولویت در مساله امامت و خلافت بودند، منعکس مى‏سازیم، تا روشن گردد که هر دو گروه، معیار عصر جاهلیت را مطرح مى‏کردند و مى‏خواستند از این طریق، صاحب مقام و منصب گردند، در حالى که شایسته هر دو گروه این بود که ـ بر فرض انتخابى بودن مقام امامت ـ فرد یا گروهى را انتخاب کنند که با دیگر موازین اسلام منطبق باشد . زیرا مساله تقوى و پرهیزکارى، قدرت بر اراده، داشتن بینش صحیح، و اطلاع از اصول و فروع، چیزى نبود که در گزینش خلیفه، به دست فراموشى سپرده شود، ولى متاسفانه، هیچ یک از دو گروه بر این معیارها تکیه نکردند، بلکه هر کدام، خدمات قبیله خود را نسبت به صاحب رسالت مطرح ساختند.
منطق جبهه انصار
رئیس حزب انصار، سعد بن عباده که خود تشکیل دهنده انجمن، در سقیفه بنى ساعده بود و گروه انصار را سزاوار بر خلافت، مى‏دانست، در این مورد چنین استدلال مى‏کند:
«اى گروه انصار شما بیش از دیگران به آیین اسلام گرویدید، از این جهت براى شما فضیلتى است که براى دیگران نیست. پیامبر اسلام متجاوز از ده سال قوم خود را به خداپرستى و مبارزه با شرک و بت پرستى دعوت کرد، جز جمعیت بسیار کمى از آنان کسى به او ایمان نیاورد، و همان افراد کم، قادر به دفاع از پیامبر و گسترش آیین او نبودند، حتى اگر حادثه‏اى ناگوار متوجه خود آنان مى‏شد، توان دفاع از خود را نداشتند. هنگامى که سعادت متوجه شما شد و به خدا و پیامبر او ایمان آوردید، دفاع از پیامبر و یاران او را به عهده گرفتید، و براى گسترش اسلام و مبارزه با دشمنان، جهاد کردید و در تمام دوره‏ها، سنگینى کار بر دوش شما بود، روى زمین را شمشیرهاى شما رنگین کرد و عرب در پرتو قدرت شما گردن نهاد. تا آنجا که رسول خدا از دنیا رفت در حالى که از همه شما راضى بود... بنابراین، هرچه زودتر زمام کار را به دست بگیرید که جز شما کسى لیاقت این کار را ندارد» .
در پایان سخن، بدون اینکه نامى از خود ببرد، رو به آنان کرد و گفت:
«برخیزید، زمان امور را خودتان به دست بگیرید، یعنى زمامدارى و رهبرى من مطرح نیست و زمامدار واقعى، خود شما هستید و من مجرى نظرات شما هستم و اگر غیر از من، دیگرى را براى اینکار لائق و شایسته دیدید، او را انتخاب نمایید» (1) .اکنون باید دید که با چنین سخنرانى جامع و پر تحرک، چگونه سعد، از صحنه سیاست و انتخاب، طرد شد و دیگرى به جاى او انتخاب گردید، شناسایى عوامل این طرد و پیروزى فردى که جز پنج نفر، در آن اجتماع طرفدار نداشت، در مقام ارزیابى، بسیار حائز اهمیت است.
سخنرانى ابوبکر به طرفدارى از مهاجرین

 

وقتى سخنان «سعد» به پایان رسید، پس از گفتگویى، ابوبکر، اینگونه به سخن گفتن پرداخت :

 

«خداوند، محمد را براى پیامبرى به سوى مردم اعزام کرد، تا او را بپرستند و شریک و انبازى براى او قرار ندهند، در حالیکه براى عرب ترک آیین شرک سنگین و گران بود.

 

گروهى از مهاجران، به تصدیق و ایمان و یارى او در لحظات سخت، بر دیگران سبقت گرفتند، و از کمى جمعیت نهراسیدند؛ آنان نخستین کسانى بودند که به او ایمان آوردند و خدا را عبادت کردند، آنان خویشاوندان پیامبر هستند و به زمامدارى و خلافت، از دیگران شایسته‏تر مى‏باشند» .

 

سپس وى براى ایجاد اختلاف بین «خزرج» و «اوس» به تجدید خاطرات تلخ و دیرینه آنان پرداخت و چنین ادامه داد:

 

«فضیلت و موقعیت و سوابق شما (انصار) در اسلام، براى همه روشن است. کافى است که پیامبر شما را براى دین خود کمک و یار اتخاذ کرد، و بیشتر یاران و همسران پیامبر از خاندان شما است. اگر از گروه سابقین در هجرت بگذریم، هیچ کس به مقام و موقعیت شما نمى‏رسد، بنابراین، چه بهتر، ریاست و خلافت را گروه سابق در هجرت به دست بگیرند، و وزارت و مشاوره را به شما واگذار کنند و آنان هیچ کارى را بدون تصویب شما انجام ندهند» . (1)

 

هر گاه خلافت و زمامدارى را قبیله، خزرج به دست بگیرند، اوسیان از آن‏ها کمتر نیستند، و اگر اوسیان گردن به سوى او دراز کنند، خزرجیان از آن‏ها دست برندارند.

 

گذشته از این، میان این دو قبیله خونهایى ریخته و افرادى کشته شده و زخمهایى غیر قابل جبران پدید آمده است که هرگز فراموش شدنى نیست، هر گاه یک نفر از شما، خود را براى خلافت آماده کند و انتخاب گردد، بسان این است که خود را در میان «فک شیر» افکنده و سرانجام میان دو فک مهاجر و انصار خرد مى‏شود» . (2)

 

وى در سخنان خود، گذشته از اینکه خواست هر دو گروه را از خود راضى سازد و قلوب همه را به دست آورد، کوشش کرد که به طور غیر مستقیم به آتش اختلاف دامن زند و وحدت کلمه و نظر انصار را از بین ببرد و در برابر تز نامعقول آنان، که مى‏گفتند اجتماع مسلمانان باید به صورت دو رئیسى اداره شود، یک تز نسبتا معقول که همان تقسیم «خلافت» و «وزارت» و «معاونت» ، میان مهاجر و انصار باشد، در اختیار آنان گذارد.
سخنان حباب بن منذر

 

در این میان «حباب بن منذر» که نسبت به دیگران مرد مصمم‏ترى بود، برخاست و انصار را براى قبضه کردن امر خلافت تحریک کرد. وى گفت: «مردم، برخیزید زمام خلافت را به دست بگیرید، مخالفان شما در سرزمین شما و در زیر سایه شما زندگى مى‏کنند، و عزت و ثروت و کثرت افراد از آن شما است و هرگز جرأت آن را ندارند که با شما مخالفت کنند، راى راى شما است... و اگر مهاجر اصرار دارند که امیر از آنان باشد، چه بهتر، امیرى از مهاجر و امیرى از انصار برگزیده گردد» .
سخنرانى عمر

 

گوینده پیشین تا آنجا که توانست حس برترى جویى را در خلافت انصار زنده کرد، جز اینکه در پایان، روى سادگى، تز نامعقول «دو رئیسى» را پیشنهاد داد. از این جهت، عمر فرصت را مغتنم شمرده، برخاست و با شدیدترین لحن بر او اعتراض کرد و گفت: «هرگز دو شتر را نمى‏توان با یک ریسمان بست، هرگز عرب زیر بار شما نمى‏روند، و شما را براى خلافت نمى‏پذیرند، در صورتى که پیامبر آنان از غیر شماست؛ کسانى باید زمام خلافت را به دست بگیرند که نبوت در خاندان آنان بوده است» .
نقدى بر این معیارها

 

علم به اصول و احکام و آشنایى به نیازهاى جامعه از نظر سیاسى، اجتماعى و اقتصادى و نیز مدیریت، شرط اساسى جانشینى از صاحب رسالت است. چیزى که در سقیفه از آن سخن به میان نیامد، همین شرائط بود.

 

آیا شایسته و لازم نبود که این افراد به جاى اینکه بر قومیت و دیگرى ملاکهاى واهى تکیه کنند، موضوع علم و دانش را ملاک قرار داده و در میان یاران رسول خدا (ص) فردى را که به اصول و فروع اسلام آشنایى کامل داشت و از آغاز زندگى تا آن روز لغزشى از او دیده نشده بود، براى زعامت انتخاب کنند و به جاى خودبینى، مصالح اسلام و مسلمانان را در نظر بگیرند؟

 

اصولا باید میان علت و معلول و به عبارت بهتر، میان دلیل و مدلول، ارتباطى وجود داشته باشد، و تصدیق یکى، موجب تصدیق دیگرى گردد، در صورتى که در دلائل مهاجر و انصار، چنین ارتباطى موجود نیست.

 

درست است که مهاجرین، نخستین کسانى بودند که به پیامبر ایمان آوردند، و یا با پیامبر پیوند خویشاوندى داشتند، ولى این دو جهت سبب نمى‏شود که مقام رهبرى از آن آنان باشد؛ زیرا رهبرى، شرطى جز این دو لازم دارد، و آن آگاهى از کتاب و سنت و قدرت روحى بر اداره امور مملکت است و چه بسا این دو شرط در افرادى پیدا شود که بعدها به پیامبر ایمان آورده و یا با پیامبر خویشاوندى نداشته باشند.

 

آنان به جاى اینکه ببینند در چه شخصیتى شرائط رهبرى فراهم است، سراغ فضائلى رفتند که ارتباطى به مقام رهبرى نداشت. همین انتقاد، به استدلال انصار نیز متوجه است؛ بر فرض اینکه اسلام با خون و ایثارگرى آنان انتشار یافت، ولى این دلیل نمى‏شود که مقام رهبرى نیز از آن آنان باشد، زیرا چه بسا واجد شرائط مقام رهبرى نباشند.

 

دقت در استدلال دو طرف مى‏رساند که آنان مى‏خواستند مقام زعامت را به طور وراثت از پیامبر به ارث ببرند، و هر یک از طرفین براى وراثت خود، دلیلى مى‏تراشیدند.
جز حکومت ظاهرى، چیز دیگرى مطرح نبود

 

شیوه استدلال هر دو گروه نشان مى‏دهد که آنان از خلافت و جانشینى پیامبر، جز همان حکومت ظاهرى و فرمانروایى بر مردم؛ هدف دیگرى نداشتند و از دیگر مناصب پیامبر گرامى (ص) چشم پوشیده و به آن توجهى نمى‏کردند.

 

از همین روى، انصار در سخنرانى، بر افزونى افراد و قدرت قبیله‏اى خود بالیده و خود را سزاوارتر از دیگران مى‏دانستند. (1)

 

درست است که پیامبر گرامى فرمانرواى مسلمانان بود ولى علاوه بر این مقام، داراى مقامات و فضائلى دیگر نیز بود که در کاندیداهاى مهاجر و انصار اصلا وجود نداشت، زیرا پیامبر بازگو کننده شریعت و مبین اصول و فروع، و در برابر گناه و لغزش مصون و بیمه بود. چگونه این افراد در مقام انتخاب جانشین، به این رشته از امور که جهات روحانى و معنوى پیامبر و علت برترى و فرمانروایى او بر جامعه انسانى بود، توجه نکردند و موضوع را تنها از دریچه حکومت ظاهرى و فرمانروایى آن هم بر اساس فزونى افراد و پیوندهاى قبیله‏اى، مى‏نگریستند .

 

علت این تغافل، روشن است، زیرا اگر خلافت اسلامى را از این دیدگاه بررسى مى‏کردند، جز سلب صلاحیت از خود، نتیجه دیگرى نمى‏گرفتند، چه، آشنایى آنان به اصول و فروع، بسیار ناچیز بود، تا آنجا که کاندیداى ابوبکر، «عمر» ، چند لحظه پیش از اجتماع سقیفه، منکر مرگ پیامبر بود و با شنیدن آیه‏اى از دوست خویش (2) ، سخن خود را پس گرفت و گفت مثل اینکه من این آیه را نشنیده بودم (3) .

 

گذشته از این، اشتباهات و لغزشهاى فراوان آنان پیش از فرمانروایى، بر همه روشن بود. با این وضع چگونه مى‏توانستند حکومتى را پى‏ریزى کنند که باید پایه آن را علم و دانش و تقوى و پرهیزکارى و کمالات روحى و معنوى و مصونیت الهى تشکیل دهد؟
عامل دوم:
جمود فکرى و کج اندیشى در فهم معارف کتاب و سنت

 

اگر گرایشهاى حزبى و تعصبهاى قبیله‏اى، نخستین عامل پیدایش مذاهب و فرق بود، جمود فکرى و کج اندیشى در فهم حقایق دینى، عامل دومى براى پیدایش طوائفى مانند «خوارج» و «مرجئه» و... به شمار مى‏رود. در واقع قسمت مهمى از مذاهب، زاییده جمود و کج فکرى، و تنگ نظرى سران آن‏ها است تا آنجا که در تقدیس ظواهر «کتاب خدا» و «سنت» پیامبر، آن قدر از خود جمود و خشکى نشان داده‏اند که عقل و خرد و داورى فطرت و وجدان را، فداى ظاهر ابتدائى آیه و روایت ساخته، و در نتیجه مذاهبى را پى‏ریزى کرده‏اند.

 

شکى نیست که کتاب خدا و گفتار پیامبر گرامى، بر همه مسلمانان، حجت است و بر همه لازم است که از آن پیروى کنند و هرگز روا نیست کسى در برابر حکم خدا و دستور پیامبر، اظهار نظر کند، یا ـ نعوذ بالله ـ با آن‏ها مخالفت بورزد. ولى در بهره‏گیرى از قرآن باید دقت بیشترى کرد و معانى تصورى را، از مقاصد تصدیقى و ظهور نا پایدار را از ظهور پایدار، جدا ساخت. زیرا قرآن کلام فصیح و بلیغ است و چنین سخنى از انواع مجاز و استعاره و تشبیه و کنایه مالامال مى‏باشد، جمود بر ظواهر تصورى، جز پایین آوردن مقام بلند قرآن، و به ابتذال کشیدن معانى عالى آن، نتیجه دیگرى ندارد.

 

طوائفى در اسلام به نام «مجسمه» و «مشبهه» و «خارجى» و «مرجئى» پدید آمدند، و همه این گروهها کتاب و سنت را مدرک اندیشه‏هاى خود شمرده و بر آن تکیه جسته‏اند و مخالفان خود را به مخالفت با کتاب و سخنان پیامبر متهم کرده‏اند. دو گروه نخست به آیات و روایاتى استناد جسته‏اند که در آن‏ها الفاظ «ید» ، «عین» و «وجه» وارد شده، و در مقام تفسیر، به ظاهر ابتدائى و به تعبیر دیگر «تصورى» ، اکتفا نموده‏اند و از ظاهر استمرارى و تصدیقى آن، کاملا غفلت نموده و به سادگى از کنار آن گذشته‏اند.

 

از باب نمونه به تفسیر این آیه از جانب اهل حدیث توجه بفرمایید:

 

قرآن در مقام انتقاد از اندیشه یهود که خدا را به بخل و عجز متهم کرده‏اند، مى‏فرماید :

 

(بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء) (سوره مائده / 64) .

 

«بلکه هر دو دست او باز است، هر گونه بخواهد انفاق مى‏نماید» .

 

سطحى نگرها، فورا براى خدا دو دست ثابت کرده‏اند که با آن انفاق مى‏کند. خیلى اگر بخواهند، اظهار قداست کنند، بسان «اشعرى» مى‏گویند: «خدا دو دست دارد، ولى کیفیت آن براى ما روشن نیست» (1) .

 

این بهره‏گیرى از قرآن مانند بهره گیرى کودکانه کودکى است که از سخن مادرش، بهانه بادام گرفت.

 

مسلمانان پس از درگذشت پیامبر، گرفتار گروهى شدند که در لباس تقید به دین و التزام به ظواهر، چنین افکارى را وارد حوزه اسلام کردند، و هر نوع تعقل و جهش فکرى را کفر و زندقه خواندند.

 

گذشته از سطحى نگرى بر آیات معارف، ساده لوحانى بودند که گرفتار هر ناقل حدیثى را پذیرفتند، هر چند در گذشته «حبر» یهودیان (1) و «راهب» مسیحیان (2) به شمار مى‏رفت.

 

جمود فکرى و تمسک به ظواهر «تصورى» و گزینش معانى مفردات آیه و روایت، آفتى بود که دامن گیر جهان اسلام گردید، و به جاى اینکه معانى مفردات و ظاهر تصورى را فداى مفاد جملى آیه و ظهور تصدیقى آن سازند، بر خلاف آن رفتار کردند. بخواست خداوند، در فصل نقل عقائد اهل حدیث که نخستین فرقه اسلامى به شمار مى‏روند، به تشریح این مطلب خواهیم پرداخت.

 

خوارج و مرجئه هر دو از این نقطه منشعب مى‏شوند. زیرا پیدایش این دو گروه، جز انحراف فکرى و کج اندیشى در معارف کتاب و سنت علت دیگرى نداشته است.

 

در اینجا نخست به فلسفه پیدایش گروه خوارج، و سپس به بیان علت پیدایش مرجئه مى‏پردازیم .

 

عثمان بن عفان، پس از درگذشت عمر، زمام امور را به تصویب شورائى که خلیفه پیشین، اعضاء آن را تعیین کرده بود به دست گرفت. وى استانداران و فرمانداران را از اعضاء بیت اموى که خود نیز شاخه‏اى از آن بود، برگزید. بد رفتارى آنان با امت اسلامى از یک طرف، و اعتراض و انتقاد یاران پیامبر و دیگر شخصیتهاى اسلامى، از طرف دیگر، و سماجت و مقاومت خلیفه، بر روش خود، از ناحیه سوم، سرانجام به قتل او منجر گردید. سپس با اکثریت قریب به اتفاق مسلمین، امام على ـ علیه السلام ـ براى سرپرستى مسلمین بر گزیده شد.

 

تقوى و پارسایى امام و اصرار انقلابیون که امام را روى کار آورده بودند، به وى اجازه نداد که عمال خلیفه پیشین را بر جاى خود باقى بگذارد. حتى بیم آن مى‏رفت که در صورت ابقاء، همان گروهى که بر خلیفه سوم شوریدند، و مقدمات قتل او را فراهم کردند، بر امام نیز بشورند.

 

امام، چه از نظر کسب رضاى خدا و احیاء سنت پیامبر، و پیروى از مقتضاى تقوا و پارسایى، و چه از نظر حفظ افکار عمومى که خواهان ایجاد دگرگونى در نظام بودند، ناچار بود که به شخصیتهائى مانند «زبیر بن عوام» ، «طلحة بن عبید الله» که آن روز ثروت عظیم و سرسام آورى را به هم زده بودند، مقام و مسؤولیتى ندهد و یا امثال معاویه را که بسان قیصر در قصور رؤیایى شام حکومت مى‏کردند از کار بر کنار کند، در غیر این صورت نه تنها تحت فشار وجدان خود قرار مى‏گرفت، بلکه با مخالفت انقلابیون عراق و مصر که خلیفه سوم را از عرش قدرت به زمین کشیدند، روبرو مى‏شد.

 

نتیجه پیروى از چنین روش، این شد که طلحه و زبیر با پول سرشار امویها، جنگ جمل را به راه انداختند، و جان خود را در راه دنیا طلبى و مقام خواهى (استاندارى بصره و کوفه)، از دست دادند. در این شرایط معاویه، از امام خواست که استاندارى شام را به او واگذار کند، چنین درخواستى، با توجه به اصولى که امام بر آن ایمان داشت و شرایطى که بر او حکومت مى‏کرد، مورد موافقت قرار نگرفت او براى ابقاء خود پرچم مخالفت برافراشت و یاغى گرى را آغاز کرد. امام پس از اتمام حجت، با سپاهى گران به سوى شام حرکت کرد تا با قدرت نظامى، ریشه مخالفت را براندازد سرانجام، سپاه امام با لشگر معاویه (که با خدعه و حیله او را متهم به قتل عثمان کرده و خود را «ولى دم» معرفى کرده بود)، در سرزمین صفین روبرو شد، پس از نبرد سنگینى که ماه‏ها به طول انجامید شکست دشمن قطعى گردید؛ حاکم شام پس از مشورت با پیر سیاست (عمرو عاص)، دستور داد که «قاریان» شام، قرآن‏ها را بر سر نیزه کنند، و خواستار حکومت قرآن میان دو گروه شوند؛ چنین حیله عوام فریبانه، طوفانى از اختلاف در میان سپاه امام ـ علیه السلام ـ برانگیخت. مقدس نماها نبرد با گروه مسلح به قرآن، و داعیان به حکومت کتاب خدا را تحریم کردند و خواستار توقف نبرد و بازگشت به حکومت قرآن شدند، در حالى که امام و یاران عاقل و خردمند و دور نگر او، این کردار را فریبى بیش ندانستند و بر ادامه نبرد اصرار ورزیدند، سرانجام فریب خوردگان سپاه امام، بر افکار عمومى ارتش غلبه کرده و صلح موقت را بر امام تحمیل کردند. قرار شد، طرفین به جایگاه اصلى خود بازگردند، و نمایندگانى از دو گروه به عنوان «حکم» در نقطه‏اى بى‏طرف، اختلاف را بر کتاب خدا و سنت پیامبر، عرضه بدارند و نتیجه را اعلام کنند، که بر هر دو گروه لازم است از آن پیروى کنند. در این زمینه قراردادى میان امام و معاویه تنظیم گردید و شخصیتهایى از هر دو طرف آن را امضاء کردند. هنوز مرکب قرارداد خشک نشده بود که گروهى از مصران بر ترک نبرد و ارجاع اختلاف به دو حکم، از نظر خود بازگشتند و آن را مخالف اصل «لا حکم الا لله» (1) پنداشتند و خواستار نقض عهد و پیمان شدند. ولى محال بود که امام ـ علیه السلام ـ تحت فشار آنان قرار گیرد، و دست به پیمان شکنى بزند. از این جهت، این گروه، پس از بازگشت امام به کوفه، وارد مرکز خلافت اسلامى نشدند و براى خود در منطقه‏اى بنام «حرورا» پایگاهى برگزیده و ایذاء و آزار امام و یاران او و سردادن شعار بر ضد او را آغاز کردند و به کشتن افراد معصوم و بى‏گناه، به جرم علاقه به حضرت پرداختند. امام پس از بردبارى‏هاى زیاد، نصیحت‏هاى فراوان و ارسال پیام‏هاى متعدد، حجت را بر آنان تمام کرد. وقتى احساس کرد که آنان بر باطل خویش سماجت دارند، ناچار شد، دست به قبضه شمشیر ببرد و با قدرت، ریشه فساد را برکند، از این روى در منطقه‏اى (اطراف کوفه) به نام نهروان، درگیرى سختى میان سربازان امام و یاغى‏گران رخ داد؛ امام در آن شرایط، قبل از آغاز نبرد، مخالفان را چنین مورد خطاب قرار داد و گفت: «فانا نذیر لکم...» .

 

«من شما را بیم مى‏دهم از اینکه در کنار این نهر و در این سرزمین گود و پست کشته شوید؛ در حالى که نزد پروردگار خود دلیلى بر مخالفت با من نداشته باشید. دنیا شما را در گمراهى پرتاب کرده و تقدیر (که نتیجه شوم تدبیر شما است) شما را براى مرگ آماده ساخته است، من شما را از این حکمیت نهى کردم ولى با سر سختى مخالفت نمودید و فرمان مرا پشت سر انداختید، تا به دلخواه شما تن دادم، اى گروه کم عقل، و اى کم فکرها، من کار خلافى انجام نداده‏ام و نمى‏خواستم به شما زیانى برسانم» (1) .

 

تنها مستمسک آنان، این بود که مى‏گفتند، تو چرا بر خلاف تصریح قرآن که مى‏فرماید: (لا حکم الا لله)، به «حکمیت» دو انسانى مانند عمرو عاص و ابو موساى اشعرى، تن دادى.

 

جمود و کم فکرى آنان به حدى بود که نمى‏توانستند، این حقیقت را درک کنند که:

 

اولا، امام پس از اصرار آنان تن به «حکمیت قرآن» داد و در متن صلح نامه نوشته شد که هر دو نفر به کتاب خدا و سنت پیامبر مراجعه و بر طبق آن حکم کنند. ناگفته پیداست، کتاب خدا صامت و ساکت است، انسان عالمى باید آن را به سخن گفتن وادارد، و نتیجه را اعلام کند. پس تن به چنین حکمیتى عقلا و شرعا ممنوع نیست.

 

ثانیا، اگر پذیرش حکمیت افراد به هنگام بروز نزاع در میان یک اجتماع بزرگ مخالف قرآن است، چرا قرآن به هنگام بروز اختلاف در یک اجتماع کوچک مثل خانواده، دستور مى‏دهد که دو حکم یکى از جانب خانواده مرد، دیگرى از جانب خانواده زن، برگزیده شوند و در این میان داورى کنند:

 

(و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما) (سوره نساء / 35) .

 

«اگر از اختلاف میان آن دو بیم داشتید، داورى از جانب مرد، و داور دیگرى از طرف زن اعزام کنید، اگر خواهان اصلاح باشند، خدا آنان را به برقرارى صلح موفق مى‏فرماید» .

 

چنین برداشتى از آیه (ان الحکم الا لله) که هیچ کس نباید در موارد اختلاف، رجوع به «حکمیت» کند؛ جز به هم ریختن نظام زندگى و نفى حکومت اثر دیگرى ندارد و براى هر انسانى، اعم از پاک و ناپاک، نتیجه دیگرى ندارد، و منشأ آن، کوردلى، و کم فکرى است. بهترین معرف آنان همان سخن امام است که فرمود: «اخفاء الهام و سفهاء الاحلام» .

 

مخالفت این گروه با امام مانند مخالفت دیگران با آن حضرت نبود، بلکه میان این دو مخالفت تفاوت بارزى وجود داشت، آنان جاهل و نادان بودند، نه معاند و دشمن حقیقت. درست نقطه مقابل شامیان و معاویه خواهان، که با آگاهى کامل، با حقیقت مبارزه مى‏کردند. از این جهت، امام درباره خوارج دستور مى‏دهد که پس از وى با آنان مدارا شود:

 

«لا تقتلوا الخوارج بعدى فلیس من طلب الحق فأخطأ کمن طلب الباطل فاصاب» .

 

«پس از من، خوارج را نکشید، زیرا کسى که خواهان حق باشد، آنگاه خطا رود، بسان کسى نیست که از لحظه نخست، خواهان باطل باشد، و به آن برسد» .

 

ما به خواست خدا، در بخش عقاید خوارج، به تحلیل مفاد آیه، خواهیم پرداخت. و تاریخ زندگى خوارج را اجمالا خواهیم نگاشت.
فرقه مرجئه

 

گروه مرجئه، پس از خوارج در جامعه اسلامى پدید آمد. واژه «مرجئه» از «ارجاء» به معنى تاخیر گرفته شده است. آنان چون مشاهده کردند که مردم درباره عثمان و على بحث و گفتگوى زیادى مى‏کنند و گروهى به تنزیه هر دو پرداخته و گروهى تحت تأثیر تبلیغات خوارج قرار گرفته هر دو را تفسیق و تکفیر مى‏کردند، بر آن شدند که در مورد على ـ علیه السلام ـ و عثمان داورى نکنند، زیرا قدرت داورى نداشتند. بنابراین، تمجید شیخین (ابوبکر و عمر) را پیش گرفتند و قضاوت در مورد على ـ علیه السلام ـ و عثمان را به تاخیر انداختند.

 

تا مدتى محور گفتار مرجئه، این دو مطلب بود؛ ولى چیزى نگذشت که مساله عثمان و على به دست فراموشى سپرده شد و روى مناسبت خاصى، مساله مرتکب گناه کبیره مطرح گردید، و این مساله پس از مساله قدم و یا حدوث قرآن، بحث انگیزترین مساله در میان مسلمین به شمار رفت و آنان را به گروه‏هاى مختلف، تقسیم کرد. برخى مرتکب گناه کبیره را مؤمن و برخى، مانند خوارج، آنان را کافر شمردند و گروه سومى، مانند معتزله، به حد وسط میان مؤمن و کافر اندیشیدند. تفصیل دلایل هر یک از این اندیشه‏ها در جاى خود خواهد آمد.

 

در چنین شرایطى، عقیده مرجئه به شکل دیگرى تکامل یافت. آنان اصرار ورزیدند که اساس نجات، همان ایمان قلبى و شهادت لفظى است و عمل به وظایف، ارتباطى به ایمان انسان ندارد. و از این روى که ایمان را مقدم داشتند و عمل را به تأخیر افکندند، «مرجئه» نامیده شدند .

 

این گروه، در بى ارزش جلوه دادن عمل، به اندازه‏اى بیش رفتند که، گفتند ایمان یک انسان گنهکار، با ایمان فرشتگان و پیامبران، برابرى مى‏کند. پى آمد این پندار بى‏اساس، زنده شدن میل به گناه در دل افراد، بویژه جوانان بود. اینان، به اصطلاح طرفدار «صلح کلى» شدند و مى‏گفتند، قلب باید پاک باشد، عمل چندان مهم نیست و مغفرت حق در انتظار همه عاصیان و گنه کاران است.

 

این نحو برداشت از ایمان، چیزى جز کج فهمى، و سطحى نگرى، نیست. چگونه مى‏توان همه ارزشها را از آن ایمان قلبى و شهادت لفظى دانست؟ و عمل را که میوه ایمان است، کم ارزش خواند .

 

چنین تفسیرى از ایمان، جز ایجاد جرأت در بدکاران و احیاء روح عصیان در تبه کاران، خصوصا مستکبران و طاغوتیان ندارد، و گرنه همه جباران جهان، و زورمندان و قلدران، تحت پوشش مغفرت حق قرار مى‏گیرند، آنگاه که در دل معرفت و بر زبان شهادت داشته باشند.
عامل سوم:
جلوگیرى از تدوین احادیث پیامبر (ص)

 

اگر گرایش‏هاى قومى و تعصبات خشک قبیله‏گرایى، و یا جمود ذهن و اعوجاج اندیشه، دو عامل مؤثر براى پیدایش مذاهب و اختلاف بودند، تأثیر عامل سومى به نام «منع تدوین حدیث نبوى» و جلوگیرى از مذاکره و نشر آن نیز، در شکستن وحدت کلمه و ایجاد تشتت در اصول و فروع کمتر از آن دو، نبود. در سایه این ممنوعیت که تا عهد خلیفه اموى، عمر بن عبد العزیز (10199)، به صورت جدى تعقیب مى‏شد و تا عصر خلافت منصور عباسى (139 ـ 158)، به صورت کم رنگ باقى ماند، اخبار و روایات صحیح رسول گرامى از اذهان و اندیشه‏ها محو گردید و دومین حجت پس از قرآن مجید، دستخوش نسیان و فراموشى شد.

 

اى کاش اثر منفى جلوگیرى از تدوین احادیث پیامبر، منحصر به همین بود، ولى از آنجا که این نوع باز دارى، در آن زمان رنگ تقدس به خود گرفته بود، پى آمد بدترى به دنبال داشت، و آن اینکه پس از شکستن منع قانونى و دعوت به تدوین حدیث از جانب خلفا، ناگهان موجى از احادیث، اقطار اسلامى را فرا گرفت و تعداد و آمار احادیث، آنچنان بالا رفت که هرگز عقل و خرد، باور نمى‏کند که فردى مانند پیامبر، هر چه هم سخنران و سخنگو باشد، با آن همه مشاغل و گرفتارى‏ها، بتواند در مدت ده سال (1) ، این همه سخن بگوید.

 

حدیث نبوى، در قرن دوم و سوم، چهره خود را به صورت مخروطى شکل، نشان داد، که راس مخروط در عصر پیامبر، و قاعده آن در اعصار بعدى، قرار داشت، هر چه به عصر پیامبر که منبع حدیث است، باز گردیم تعداد احادیث را کمتر، و هر چه از عصر او دورتر شویم، شماره آنرا رو به افزایش مى‏بینیم، تا آنجا که احمد بن حنبل (242 ه ـ )، تنها متجاوز از هفت صد هزار حدیث صحیح (1) را شمارش کرده است؛ خدا مى‏داند که تعداد مجموع احادیث منسوب به آن حضرت اعم از «حسن» ، «موثق» و «ضعیف» ، در چه پایه مى‏باشد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 

داغى بازار جعل حدیث، معلول فقدان جوامع حدیثى است که شایسته بود به دست تواناى صحابه پیامبر که از زبان او شنیده بودند، تالیف گردد و به عنوان سند رسمى در میان مسلمانان باقى بماند. ولى وقتى یک گفتگوى زبانى به مدت یک قرن و نیم، نوشته نشود، و ترک نگارش حدیث رنگ تقدس به خود بگیرد و تدوین آن موجب اتهام به باز دارى مردم از قرآن و تفسیر شود، طبعا نوشتن احادیث، بهتر از این نخواهد بود.

 

اگر احمد بن حنبل، به دیده خوش بینى به احادیث موجود در عصر خود مى‏نگرد و تعداد صحیح را متجاوز از هفت صد هزار، مى‏اندیشد، محدث معاصر او، بخارى، احادیث صحیح خود را که تعداد آن از چهار هزار تجاوز نمى‏کند، از شش صد هزار حدیث بر مى‏گزیند، یعنى از هر صد و پنجاه حدیث، فقط یک حدیث، نزد او صحیح بوده و آن را در صحیح خود آورده است. (3)

 

ببین تفاوت ره از کجا است تا به کجا.

 

ابو داوود، صحیح خود را از میان پانصد هزار حدیث، برگزید و فقط چهار هزار و هشت صد حدیث را صحیح دانست و صحیح خود را بر آن اساس تنظیم کرد.

 

حتى احادیثى را که بخارى و ابو داوود، صحیح انگاشته‏اند، بعدها مورد نقادى قرار گرفت و بسیارى از آن‏ها مشکوک و یا مردود تلقى شد. کافى است، بدانیم احادیث مربوط به تجسیم و تشبیه، و جبر و رؤیت خدا با دیدگان مادى در روز رستاخیز، در همین صحیح بخارى و امثال آن گرد آمده است.

 

قسمت اعظم این پى آمد (جعل حدیث)، معلول باز دارى صحابه از تدوین حدیث پیامبر، و منع از مذاکره و آموزش آنست. در این جا براى روشن شدن بحث، ناچاریم پیرامون موضوعات زیر، به صورت فشرده سخن گوییم:

 

1 ـ عظمت و ارزش سخنان پیامبر (ص) .

 

2 ـ از چه زمانى و به وسیله چه اشخاصى کتابت حدیث ممنوع گردید؟

 

3 ـ هدف از این منع چه بود و عللى که براى آن تراشیده شده است چیست؟

 

4 ـ اسامى حدیث پردازان و تعداد احادیث ساخته شده.

 

5 ـ تأثیر احادیث موضوعه، در فرقه گرایى.
الف ـ ارزیابى احادیث پیامبر (ص)

 

در عظمت سخنان پیامبر، همین قدر کافى است که قرآن مجید آن را بیان‏گر مجمل قرآن، و مقید و مخصص مطلقات و عمومات آن مى‏داند، آنجا که مى‏فرماید: (و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون) (سوره نحل / 44)

 

«قرآن را براى تو فرو فرستادیم تا آنچه را که براى مردم نازل شده است، بیان کنى و شاید آنان بیندیشند» . در این آیه به جاى کلمه «تقرء» ، واژه «تبین» به کار رفته تا روشن شود که مبهمات قرآن باید به وسیله پیامبر بیان گردد.

 

در آیه دیگر، سخنان او را پیرامون دین، مربوط به خود او ندانسته است. چنانکه مى‏فرماید : (و النجم اذا هوى ما ضل صاحبکم و ما غوى و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى) (سوره نجم / 1 ـ 4) .

 

«سوگند به ستاره، آنگاه که افتاد، یار شما گمراه نشد، و بى راهه نرفت، از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید، بلکه وحى است که بر او فرو فرستاده مى‏شود» .

 

جمله (ما ینطق عن الهوى)، در ارزش بخشى بر سخنان او کافى است، خواه «ضمیر» ، در جمله (ان هو)، به قرآن باز گردد، یا به اعم از قرآن و گفتار او، در هر حال، سخنان او، سرچشمه هوى و هوس ندارد، و چنین گفتارى، دور از خطا و لغزش خواهد بود.

 

هرگاه پیامبران در دعوت خود، دچار اشتباه و لغزش و یا ـ نعوذ بالله ـ آلوده به خلاف و گزاف شوند، به خاطر زوال اعتماد، هدف از بعثت که گرایش و هدایت مردم است، از میان مى‏رود.

 

از این جهت، متکلمان اسلامى بر عصمت پیامبران، اتفاق نظر دارند و همگى مى‏گویند که پیامبران، در رابطه با بیان اصول و احکام دین، مصون از گناه و خطا مى‏باشند.

 

به دلیل ارزشمند بودن سخنان او است که پیوسته حاملان احادیث ستوده شده و پیامبر درباره آنان مى‏گوید:

 

«نضر الله امرء سمع مقالتى فوعاه، و حفظها و بلغها» (1) .

 

«خدا چهره آن کس را زیبا سازد که سخن مرا بشنود، آن را بفهمد، حفظ کند و به دیگران برساند» .
ارزش کتابت و ضبط از دیدگاه قرآن

 

قرآن مجید، با اصرار کم نظیرى دستور مى‏دهد که مشخصات دیون، وسیله نویسنده عادلى نوشته شود، و از نوشتن ریز و درشت خسته نشوند: (یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل و لا یأب کاتب ان یکتب کما علمه الله فلیکتب و لیملل الذى علیه الحق... و لا تسأموا ان تکتبوه صغیرا او کبیرا الى اجله) (سوره بقره / 282) .

 

«اى افراد با ایمان، هر گاه به یکدیگر وامى به مدت معینى دادید، بنویسید، و حتما کاتب عادلى میان شما، آن را بنویسد، و نویسنده از نوشتن ابا نورزد، آنچنان که خدا تعلیم کرده است. و آن کس که بدهکار است، املاء کند، هرگز از نوشتن وام کوچک و بزرگ به مدت مشخص، خسته نشوید» .

 

جایى که نوشتن درهم و دینار، تا این حد از اهمیت برخوردار باشد و این همه تاکید درباره آن به عمل آید، آیا سخنان پیامبر گرامى، ـ نعوذ بالله ـ به اندازه درهم و دینار ارزش ندارد. شگفتا، کسانى که پس از درگذشت پیامبر، از تدوین احادیث رسالت جلوگیرى کردند، براى گفتار پیامبر ارزشى به مقدار یک کالا قائل نبودند!

 

شکى نیست که علم و دانش، فرار و گریزپا است و کتابت و تحریر، مایه ثبات و بقاء آنست . از زمان دیرینه گفته‏اند: «العلم صید و الکتابة قید، قیدوه بالکتابة» . اسلامى که به دانش، آن همه اهمیت داده است، چطور مى‏تواند تالى تلو قرآن را نادیده بگیرد و از تدوین آن بلکه از مذاکره و آموزش آن جلوگیرى کند.

 

رسول گرامى، اسناد فراوانى براى سران قبائل نوشته است که صورت بخش اعظم آن‏ها، در کتابهاى تاریخ و حدیث و سیره محفوظ است. اگر تدوین و کتابت حدیث ممنوع بود، چرا در حال حیات خود، دست به نوشتن این آثار زد و وسیله بقاء آثار خود را فراهم آورد. (1)
احادیثى از پیامبر در ضبط حدیث

 

محدثانى مانند بخارى، ترمذى، ابو داوود، احمد و دارمى، احادیثى از پیامبر گرامى نقل کرده‏اند که همگى حاکى از اجازه وى به ظبط احادیث است و ما بخشى از این احادیث را در کتاب «بحوث فى الملل و النحل» از مدارک یاد شده نقل کرده‏ایم، و خطیب بغدادى، همه را در کتاب «تقیید العلم» آورده است.

 

نقل همه آن‏ها در اینجا مایه گستردگى سخن مى‏باشد، ما فقط به نقل آنچه بخارى که اصح صحاح به شمار مى‏رود، در این مورد آورده است، اکتفاء مى‏ورزیم:

 

1 ـ ابو هریره مى‏گوید: در سالى که پیامبر اسلام، مکه را فتح کرد، قبیله خزاعه، به عنوان انتقام، مردى از بنى لیث را کشتند، خبر به پیامبر رسید، بر مرکب خود سوار شد و خطبه‏اى ایراد فرمود (خطبه را یادآور مى‏شود)، آنگاه مى‏افزاید: مردى از اهل یمن حضور رسول خدا رسید و گفت اى پیامبر خدا، این خطبه را براى من بنویس. پیامبر دستور داد که براى او بنویسند. (2)

 

2 ـ ابو هریره مى‏گوید: هیچ کس از یاران خدا، بیش از من از پیامبر نقل حدیث نمى‏کند، جز عبد الله بن عمر. زیرا او حدیث را مى‏نوشت و من نمى‏نوشتم. (1)

 

3 ـ ابن عباس مى‏گوید: وقتى بیمارى پیامبر شدت یافت، فرمود: «کاغذى بیاورید تا چیزى بنویسم که پس از من گمراه نشوید» . عمر گفت: بیمارى بر او غلبه کرده، کتاب خدا نزد ما است، براى ما کافى است. حاضران در مجلس، در آوردن و نیاوردن کاغذ، اختلاف نظر پیدا کردند؛ وقتى پیامبر، اختلاف آنان را مشاهده کرد، فرمود: «برخیزید بروید، نزد من نزاع نکنید» . ابن عباس مى‏گفت: مصیبت بزرگ روزى بود که میان پیامبر و نگارش نامه، ممانعت کردند (2) .

 <

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله علل پیدایش مذاهب در اسلام