دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 27
نظریات اخلاقى در آیینه حقوق
چکیده:
در این مقاله، ضمن معرفى اجمالى برخى نظریههاى غالب اخلاقى، انعکاس این نظریهها در مقررات حقوقى بررسى مىشود . اخلاق حق مدار که عمدتا وامدار سیستم اخلاقى کانتى است، به عنوان نظامى اخلاقى، موجه و مبناى استاندارد و هنجارهاى حقوق بشرى است . اخلاق نفع نگار با تمرکز بر مصلحت عمومى، به عنوان ملاک اصلى اخلاقى بودن هنجار، اصولا نمىتواند به عنوان مبناى اخلاقى در زمینه حقوق بشر قرار گیرد . اخلاق فضیلت مدار با وجود کاربرد آن در تربیت فضیلت محورانه افراد، قادر به ارائه نظریه عدالت و در نتیجه، ایجاد سیستمى حقوقى نخواهد بود . از سوى دیگر تاکید بر فضیلتها در باز توزیع امکانات اجتماعى، اعم از ثروت و قدرت و معرفت مىتواند روحیه دورنگى و نفاق را گسترش داده و در عمل مروج رذیلت و نه فضیلتباشد . اخلاق نوع دوستانه علىرغم این واقعیت که در گفتمانى فمنیستى متولد شده است، ضرورتى ندارد در همان حوزه باقى بماند و مىتواند، در نظام حقوقى به عنوان مکملى براى اخلاق حق مدار مطرح باشد . نگارنده در این مقاله به این نتیجه خواهد رسید که نظام حقوقى موجه و در عین حال کارا نمىتواند، تنها بر یک نظریه اخلاقى تکیه زند، بلکه بایستى انعکاسى از تلفیق نظریات اخلاقى مختلف باشد .
مقدمه
رابطه اخلاق و حقوق از جمله مسائل مهم و مطرح در فلسفه حقوق است . در برخى نظامهاى فلسفى این مساله از چنان غنا و گستردگى برخوردار شده که مىتوان گفت، فلسفه حقوق آنها، به رشتهاى که بخش عمدهاى از ادبیات آن، حول این مساله متمرکز بوده، تبدیل شده است . براى مثال، چنانچه راجر شاینر (Roger A.Shiner) به درستى بیان داشته، در فلسفه حقوق تحلیلى مسائل متعدد و گوناگونى به بحث رابطه حقوق و اخلاق مربوطه گشته آن گونه که مقالهاى در این زمینه به سادگى مىتواند به تحقیقى پیرامون فلسفه حقوق بطور عمومى - و نه تنها رابطه اخلاق و حقوق تبدیل گردد . (1)
از همین رو نویسندگانى که درباره رابطه اخلاق و حقوق بحث مىکنند، در همان ابتداى بحث تلاش بر مضیق کردن محدوده تحقیق به جنبهاى خاص از این مساله را دارند .
نگارنده نیز براى گریز از بررسى ابعاد گوناگون رابطه حقوق و اخلاق، به بررسى این پرسش خواهد پرداخت که نظریات گوناگون اخلاقى مطرح، در نظامهاى فلسفى معاصر، چه تاثیر و انعکاسى در جهتگیریهاى حقوقى مىتواند داشته باشد . طبیعى است نمونه هاى حقوقى در حد تبیین موضوع ارائه خواهد شد .
تقسیم بندى کلى نظریات اخلاقى
نظریات اخلاقى از نقطه نظرات گوناگونى قابل تقسیم هستند . در این نوشتار از آن جا که عمده توجه نگارنده، بر تاثیر این نظریات بر جهت گیریهاى حقوقى است، این نظریات را تحت عنوانهاى کلى زیر بررسى مىکنیم .
الف - نظریات اخلاقى عمل مدار
ب - نظریات اخلاقى فضیلت مدار
ج - اخلاق نوع دوستانه
اخلاق نوع دوستانه از جمله رویکردهاى اخلاقى است که نگارنده بطور خاصى به عنوان مکملى بر اخلاق حق مدار آن را بررسى مىکند . طبیعى است که اخلاق نوع دوستانه خود از یک منظر عمل مدار و از منظرى دیگر مىتواند فضیلت محور تلقى شود، اما این نظریه در چارچوب گفتمانى هیچ یک از دو رویکرد مذکور قرار نمىگیرد .
پس از معرفى اجمالى هر کدام از اینها تقسیمات احتمالى هر کدام را بیان نموده و با ذکر نمونهاى، تاثیر هر کدام در جهتگیرى نظام حقوقى بیان خواهد شد . چنانچه خواهیم دید، هیچ کدام از نظریات، به تنهایى نمىتواند هادى و راهنماى کاملى، براى یک نظام حقوقى باشد; از این رو نگارنده، اعمال ترکیبى نظریات گوناگون را پیشنهاد مىدهد .
نظریات اخلاقى عمل مدار 2
در این رویکرد پرسش و عنایت اصلى اخلاق، بر درستى و نادرستى عمل خواهد بود . پرسش اصلى این است که انجام چه کارى، درست (Right) و چه عملى نادرست و غلط (Wrong) است . به دیگر سخن پرسش اصلى این است «من چه باید انجام دهم» ؟ نظریات اخلاقى عمل مدار در پى یافتن پاسخ این پرسش هستند که عمل اخلاقى چیست؟ و چه باید انجام دهیم . آنچه در این نظریات عمده مىشود عمل است و البته تعریف و توجیه فلسفى عمل اخلاقى .
ذکر این نکته ضرورى است که مراد نگارنده از عمل گرایى بطور خاص نظریاتى هستند که بر عمل اخلاقى در برابر صفتحسنه اخلاقى متمرکز هستند . از این رو حتى سود انگاران قاعده محور نیز از این نقطه نظر به عنوان نظریهاى عمل مدار طبقه بندى خواهد شد . مثال کانتبه عنوان یکى از بزرگترین فیلسوفان اخلاقى که در سنت عمل مدار تلاش وافرى در تعریف و توجیه عقلانى عمل اخلاقى داشته، و در نهایتبا طرح مساله پیروى از آموزههاى آمره اخلاقى که در فرایند تعقل به دست آمدهاند، باید و نبایدهاى اخلاقى خود را بیان مىدارد . تست و آزمون «قانون فراگیر و جهان شمول» که ریشه در عقلانیت عملى انسان دارد، دستاورد ماندگار نظریه اخلاقى کانت است . (2)
تفسیرها و قرائتهاى گوناگونى از کانت ارائه شده که یکى از مهمترین و پرنفوذترین آنها قرائتحق مدار (of Rights Ethics) که ما در مباحث آینده به آن خواهیم پرداخت .
نظریات اخلاقى نتیجه گرا (Concequentialism) نیز گونهاى دیگر از نظریات اخلاقى عمل مدار است . نتیجه گرایان گر چه، در عمل مدارى مشترک با نظریات کانتى هستند، ولى در حقیقت رقیبان جدى و مطرح نظریات کانتى هستند . نظریات اخلاقى نفع انگار (Utilitarianism) مهمترین مثال و مورد شاخص نظریات اخلاقى نتیجه گرا هستند . (3)
نتیجه گرایان و بالطبع نفع انگاران نیز در پى ترسیم و تبیین و توجیه عمل اخلاقى هستند . انجام چه کارى درست و چه کارى نادرست است . چه کارى را باید انجام داد و از انجام چه کارى باید اجتناب کرد . جرمى بنتام و جان استوارت میل از نفع انگاران معروف فلسفه حقوق هستند که تلاش براى ارائه ملاکهاى معین، در تعریف عمل اخلاقى دارند . بنتام گرچه مبدع اصلى و بنیادین نفع مدارى در اخلاق نبوده، اما بى تردید اول کسى است که فلسفه جامع و فراگیرى که پیامدهاى نظریه اخلاقى نفع مدار در نظامهاى حقوقى را نشان مىدهد، تبیین و ترسیم کرده است . (4)
نظریه اخلاقى حق مدار در آیینه حقوق (5)
واژه حق که براى سالهاى متمادى در ادبیات فلسفى به معناى درست، در برابر خطا (Right# Wrong) بکار گرفته مىشود، پس از عصر روشنگرى بتدریج در معناى دیگر که جمع آن حقوق (حقها) بود، مورد استفاده قرار گرفت . حق به معناى درستبا فعل ربطى (beto) مورد استفاده قرار مىگیرد و حال آن که، حق به این معنا، با فعل داشتن (tohave) بکار مىرود . پس باید توجه داشت، وقتى از اخلاق حق مدار سخن مىگوییم، از حقى که متعلق داشتن است، بحث مىکنیم و نه از حقى که در ترکیب وصفى بودن، بکار برده مىشود .
نظام اخلاقى حق مدار، خود شاخهاى از رویکرد گستردهتر عمل مدار است . (6)
چنانکه دیدیم نظریههاى اخلاقى عمل مدار، حول این محور متمرکز هستند، که چه عملى اخلاقى است و چه عملى غیر اخلاقى و عنایت اصلى آن بر عمل است . نظریه اخلاقى حق مدار حول این محور دور مىزند که افراد انسانى (و البته در برخى نظریات جوامع انسانى، حیوانات نیز ممکن است صاحب حق تلقى شوند) اخلاقا داراى چه حقوق و تکالیفى هستند .
و حق حقوقى (Legal Right) از مباحث مطرح در این نظریه اخلاقى است . حق اخلاقى، بر مبناى استدلال عقلانى اخلاقى تعیین و ترسیم مىشود . فرد به دلیل انسان بودن، اخلاقا داراى حقوق و وظایفى است . این حقهاى اخلاقى، باید در نظام حقوقى منعکس و به حقهاى حقوقى تبدیل شود . اما انعکاس آن در نظام حقوقى، مسالهاى جداگانه است که ممکن است، به دلایل خاص اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و . . . چنین نشود . پس داشتن حق اخلاقى توجیه (Justification) خاص خود را دارد، و تبدیل آن به حق حقوقى، فرایند خاص حقوقى کردن یک پدیده را دارد .
تحلیل مفهوم حق (C Onceptual Analysis) مطلب دیگرى است که در قلمرو بحثهاى هنجارى حق، بحث و بررسى مىشود . در این زمینه مشهورترین نقطه آغاز در ادبیات موجود، در حال حاضر تحلیل هوفیلد (Hofild) است . (7)
تحلیل مفهوم حق و تفکیک قلمروهاى مختلف آن از بسیارى سوء تفاهمات جلوگیرى کرده و به فهم بهتر نزاعهاى احتمالى و کاربردهاى حق در گزارههاى مختلف اخلاقى و حقوقى کمک شایانى کرد .
نظریه اخلاقى حق مدار که عمدتا وامدار اخلاق کانتى است، 3 تاثیرات شگرفى، چه در حوزه اندیشه سیاسى و چه در قلمرو نظامهاى حقوقى داشته است . نظامهاى دمکراتیک و مردمسالار بر مبناى نظام اخلاقى حق مدار توجیه خاص خود را مىیابند . پاسخگویى حکومت در برابر شهروندان (Accontability) را مىتوان تحت تاثیر چنین نظام اخلاقى، بخوبى توجیه کرد . اما دست آورد این نظام اخلاقى را عمدتا باید در عرصه حقوق عموما و حقوق بشر خصوصا دانست . حقوق بشر مدرن را مىتوان ترجمان نظام اخلاقى حق مدار دانست . گر چه، حقوق بشر معاصر، هم در نظریه حقوق طبیعى (Natural Law Theory) ریشه دارد و هم در نظریه اخلاق کانتى ولى باید توجه داشت که نظریه حقوق طبیعى آن گونه که در حقوق بشر منعکس شده است، خود نیز به گونهاى اخلاق حق مدار را توصیه مىکند .
تفاوت نظریه حقوق طبیعى و حق مدارهاى کانتى در پیامد این نظریات در قلمرو حقوق بشر نیست، بلکه در نحوه استدلال براى این حقوق است . در حالى که نظریه حقوق طبیعى بر مبناى حق فطرى افراد که ناشى از طبیعت آنها و یا طبیعت جوامع انسانى و یا قوانین متغیر طبیعى است . (9)
و تلاش بر توصیه حقوق بشر، نظریههاى کانتى حق مدارانه بر مبناى اصل غایتبودن انسان که نتیجه اخلاقى آن منع استفاده ابزارى از انسان مبناى نظرى حقوق بشر مدرن قرار مىگیرد .
اگر طرفداران حقوق طبیعى با مشکل منطقى گذار از است (is) به باید (oughtto) هستند، کانتىها با چنین مشکلى نیز روبرو نیستند . بعلاوه نظریههاى سنتى حقوق طبیعى از ارائه لیست قابل دفاعى از حقوق طبیعى ناتوان بودهاند . البته این بدان معنا نیست که این نظریهها هیچ لیست قابل توجهى ارائه نکردهاند . سخن در این است که این نظریهها تا آنجا که به قلمرو حقوق طبیعى مربوط مىشود، لیست جامع و مانعى نتوانستهاند ارائه کنند . با این وجود، نمىتوان از تلاش وافر جان فینیز (John Finnis) از احیاگران معاصر حقوق طبیعى غافل بود . فینیز با ارائه لیست ارزشهاى هفتگانه پایه (Basicgoods) 4 و به مبارزه طلبیدن دیگران براى تکمیل لیست و یا فرو کاستن یکى از ارزشها به دیگرى تلاش کرد تا حداقل از ابهام ادعاهاى نظریههاى حقوق طبیعى بکاهد و به صورت مشخص در نهایتبتواند حقوق طبیعى را در چارچوب مشخصترى ارائه دهد .
همچنان که نمىتوان از تلاش فینیز براى احیاى نظریههاى حقوق طبیعى، در جهان معاصر به سادگى گذشت (البته این بدان معنى نیست که تلاش اندیشمندانى چون لان فولر lonfuller را نادیده بگیریم (11)
11) تلاش کانتىهاى جدید همچون جان رولز (John Rawls) (12) و پیرو صدیق او رونالد دورکین (Ronald Dworkin) را باید با تامل بررسى کرد .
جان رولز با ارائه یک نظریه آزادى مدارانه قرارداد محور (libertariancontactarianand) قرائتى جدید و حق مدارانه از اخلاق کانتى ارائه داد که تاثیر شگرفى بر دیدگاههاى سیاسى و در عین حال جهتگیرى نظام حقوقى ایفا کرد .
رولز را به حق مىتوان به عنوان کسى که ادبیات خاموش و خفته فلسفه هنجارى تحلیلى (Analytic Normativephilosophy) را روح و جان تازهاى در نیمه دوم قرن بیستم بخشید بحساب آورد . دو اصل بنیادین نظریه عدالت رولز که به اعتقاد او، مردم در وراى پرده غفلت (veilofignorance) در یک قرارداد فرضى ( بر آن توافق دارند، یعنى (13) حداکثر آزادى برابر براى همه شهروندان و توزیع و باز توزیع امکانات اعم از ثروت، قدرت و معرفتبه نفع ضعیفترینهاى جامعه، تبیینى محتوایى از نظریه عدالت او ارائه داده است . نظریه عدالت رولز که یکى از شفافترین نظریههاى حق مدارانه کانتى است، نظام حقوقى را مىتواند، به سمت گونهاى نظام سوسیال - لیبرال هدایت کند . نظامى که از یک سو در حوزه آزادیهاى عمومى لیبرالیستى و در توزیع امکانات سوسیالتى است .
دورکین نیز همانند رولز، در پى ترسیم نظریه عدالتى اساسا حق مدار است; اما نقطه محورى در اندیشه دورکین حق مدارانه بودن تحلیلهاى اوست . از دید دورکین تضمین حقوق افراد نقطه محورى عدالت و تضمین عادلانه بودن و در نتیجه اخلاقى بودن سیستم است . به دیگر سخن تضمین حقوق بنیادین بشر، شرط اصلى تحقق عدالت در جامعه است . آموزه اصلى در اندیشه او این است که تمام افراد جامعه از حقوق بنیادین برابر برخوردارند . تا زمانى که نظام حقوقى در پى تحقق این آموزه اخلاقى است، جهتگیرى آن جهتگیرى عادلانه است . در اندیشه اخلاقى دورکین، حقها به عنوان برگ برنده (Rightsastrumps) ایفاى نقش مىکنند و در ارزیابیهاى اخلاقى حرف آخر را مىزنند .
در بیان اجمالى نظریات اخلاقى حق مدار، سخن را با این نتیجه به پایان مىبریم که تاثیر این رویکرد اخلاقى بر نظامهاى حقوقى، محوریتحقوق بنیادین بشر، در جهت گیریهاى حقوقى است . بنابراین تمام شعبههاى حقوق اعم از حقوق مدنى، جزا، بین الملل، ادارى و اساسى و . . . همه باید به سمت تضمین و حمایت از حقوق بنیادین بشر، جهتگیرى نمایند . هدف و غایت نظام حقوقى باید تحقق عدالتباشد . عدالت در رویکرد اخلاقى حق مدار در نهایت، در تضمین حقوق بنیادین بشر، محقق مىشود . اسناد حقوق بشرى، مقررات حقوقى، آراء قضایى همه و همه در واقع متاثر از حقهاى اخلاقى انسان خواهد بود .
نظریه اخلاقى نفع انگار در آیینه حقوق
نظریه اخلاقى نفع انگار (14) با نام فیلسوفانى چون بنتام (Jeremy Bentham) میل (John Stuart Mill) گره خورده است . از دیدگاه بنتام (15) مهمترین مساله انسانى عبارت از تجربه شادکامى و لذت (Pleasure and Happiness) و درد و رنج (pain) است . بنتام از فلسفه اخلاقیى دفاع کرد که بر مبناى آن ارزیابى درستى و نادرستى هر عمل و یا قانونى، نفع و فایده ( utility) آن است . براى مثال، در نظام حقوقى، ملاک ارزیابى، موجه بودن میزان نفعى است که یک قانون و یا یک ترتیب حقوقى به دنبال دارد; بدین معنا که تا چه اندازه آن قانون و یا ترتیب، شادکامى و لذت را در جامعه انسانى افزایش مىدهد .
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید