سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود پاورپوینت داستان آموزنده درباره ی اهمیت دوستان خوب به دو زبان فارسی و انگلیسی - 15 اسلاید

اختصاصی از سورنا فایل دانلود پاورپوینت داستان آموزنده درباره ی اهمیت دوستان خوب به دو زبان فارسی و انگلیسی - 15 اسلاید دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پاورپوینت داستان آموزنده درباره ی اهمیت دوستان خوب به دو زبان فارسی و انگلیسی - 15 اسلاید


دانلود پاورپوینت داستان آموزنده درباره ی اهمیت دوستان خوب به دو زبان فارسی و انگلیسی - 15 اسلاید

 

 

 

یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش کایل بود و انگار همه‌ی کتابهایش را با خود به خانه می برد.

با خودم گفتم: ”کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما این پسر خیلی بی حالی است!“

من برای آخر هفته ام برنامه‌ ریزی کرده بودم. (مسابقه‌ی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانه‌ی یکی از همکلاسی ها) بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.‌

همینطور که می رفتم،‌ تعدادی از بچه ها رو دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. کتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاکها افتاد.

 

برای دانلود کل پاورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پاورپوینت داستان آموزنده درباره ی اهمیت دوستان خوب به دو زبان فارسی و انگلیسی - 15 اسلاید

شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) 30 ص

اختصاصی از سورنا فایل شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) 30 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

قبل از آنکه مبادرت به شرح داستان ولادت رسول خدا(ص)بنماییم،مناسب است به پاره‏اى از

بشارتهاى انبیا و پیشگوییهاى منجمان و کاهنان و غیر ایشان درباره تولد و ظهور آن

حضرت اشاره شود زیرا در فصلهاى آینده مورد نیاز واقع خواهد شد.

و ما وقتى روى دلیلهاى عقلى و نقلى دانستیم که پیغمبر اسلام خاتم پیغمبران و دین اسلام

کاملترین ادیان الهى استـچنانکه در جاى خود ثابت شده و ما بدان معتقدیمـمى‏دانیم که به طور

قطع در ضمن تعلیمات پیغمبران گذشته سخنانى در مورد آخرین پیامبر بوده است و نوید و

بشارتهایى از آنها درباره ظهور رسول خدا(ص)رسیده است اگر چه شاید بسیارى از آنها به

دست مغرضان و تحریف کنندگان تعلیمات انبیا و کتابهاى آسمانى از بین رفته و یا تحریف

شده باشد.

اما از آنجا که بشارت و نوید معمولا در لفافه و به صورت رمز و اشاره القا مى‏شود،باز هم

سخنان زیادى از پیمبران گذشته در این باره به ما رسیده و از نابودى و تحریف مغرضین

جان سالم به در برده است.

و به گفته یکى از دانشمندان:

«مصلحت خداوندى ایجاب مى‏کرد که این بشارات مانند زیبایى‏هاى طبیعت که محفوظ مى‏ماند

یا مانند صندوقچه جواهر فروشان که به دقت حفظ مى‏شود در لفافه‏اى از اشارات محفوظ

بماند تا مورد استفاده نسلهاى بعد که بیشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گیرد» (1) .

بشارتهاى انبیاى الهى درباره آمدن رسول خدا

از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که مى‏گوید:

«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با

ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داورى نماید و جمیع بى دینان را ملزم سازد و بر همه

کارهاى بى دینى که ایشان کردند و بر تمامى سخنان زشت که گناهکاران بى دین به خلاف او

گفتند...»

که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق مى‏کند که در داستان فتح مکه با او

بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت

عیسى(ع)نوشته شده. (2)

و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:

«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوى آنها و درخشید از کوه پاران و آمد

با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»

که طبق تحقیق جغرافى دانان منظور از«پاران»ـیا فارانـمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگرى را که

فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتى که جهان آن را

نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمى‏بیند و نمى‏شناسد،اما شماآن را مى‏شناسید زیرا که با شما

مى‏ماند و در شما خواهد بودـاینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح

مقدس که او را پدر به اسم من مى‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به

یاد آورد».

که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربى«پریکلیتوس»است به معناى«احمد»است و

مترجمین اناجیل از روى عمد یا اشتباه آن را به«تسلى دهنده»ترجمه کرده‏اند.

و در فصل پانزدهم:26 چنین است:

«لیکن وقتى فارقلیط که من او را از جانب پدر مى‏فرستم و او روح راستى است که از جانب

پدر عمل مى‏کند و نسبت به من گواهى خواهد داد».

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

«و من به شما راست مى‏گویم که رفتن من براى شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد

شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم اکنون بسى چیزها دارم که به شما

بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتى

هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمى‏کند بلکه آنچه مى‏شنود خواهد گفت و از امور

آینده به شما خبر خواهد داد...»

و سخنان دیگرى که از پیغمبران گذشته به ما رسیده و در کتابها ضبط است و چون نقل

تمامى آنها از وضع نگارش تاریخ خارج است از این رو تحقیق بیشتر را در این باره به

عهده خواننده محترم مى‏گذاریم و به همین مقدار در اینجا اکتفا نموده و قسمتهایى از سخنان

دانشمندان و کاهنان و پیشگوییهاى آنان که قبل از تولد رسول خدا(ص)کرده‏اند نقل کرده به

دنبال گفتار قبل خود باز مى‏گردیم.

پیشگویى‏ها و سخنان کاهنان

ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مى‏نویسد (3) :ربیعة بن نصر که یکى ازپادشاهان یمن

بود خواب وحشتناکى دید و براى دانستن تعبیر آن تمامى کاهنان و منجمان را به دربار

خویش احضار کرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد .

آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟

ربیعه در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان

ندارم ولى اگر یکى از شما تعبیر آن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.

یکى از آنها گفت:چنین شخصى را که پادشاه مى‏خواهد فقط دو نفر هستند یکى سطیح و

دیگرى شق که این دو کاهن مى‏توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.

ربیعه به دنبال آن دو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل از شق به دربار ربیعه آمد و

چون پادشاه جریان خواب خود را بدو گفت،سطیح گفت:آرى در خواب گلوله آتشى را دیدى که

از تاریکى بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جاندارى را در کام خود فروبرد !

ربیعه گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟

سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جاندارى که در این سرزمین زندگى مى‏کند که مردم حبشه

به سرزمین شما فرود آیند و آن را بگیرند.

پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من صورت خواهد گرفت یاپس از آن؟

سطیح گفت:نه،پس از سلطنت تو خواهد بود.

ربیعه پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت یا منقطع مى‏شود!

گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع مى‏شود!

پرسید:سلطنت آنها به دست چه کسى از بین مى‏رود؟

گفت:به دست مردى به نام ارم بن ذى یزن که از مملکت عدن بیرون خواهد آمد.

پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذى یزن دوام خواهد یافت؟

گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.

پرسید:به دست چه کسى؟گفت:به دست پیغمبرى پاکیزه که از جانب خدا بدو وحى مى‏شود.

پرسید:آن پیغمبر از چه قبیله‏اى خواهد بود؟

گفت:مردى است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن نضر که پادشاهى این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان او خواهد بود.

ربیعه پرسید:مگر این جهان پایانى دارد؟

گفت:آرى پایان این جهان آن روزى است که اولین و آخرین در آن روز گرد آیند و نیکوکاران به سعادت رسند و بدکاران بدبخت گردند.

ربیعه گفت:آیا آنچه گفتى خواهد شد؟

سطیح پاسخ داد:آرى سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم خواهد شد.

پس از این سخنان شق نیز به دربار ربیعه آمد و او نیز سخنانى نظیر گفتار«سطیح»گفت و

همین جریان موجب شد تا ربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به

شاپورـپادشاه فارسـنامه‏اى نوشت و از وى خواست تا او و فرزندانش را در جاى مناسبى در

سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیره»راـکه در نزدیکى کوفه بودهـبراى

سکونت آنها در نظر گرفت و ایشان را بدانجا منتقل کرد،و نعمان بن منذرـفرمانرواى مشهور

حیرهـاز فرزندان ربیعه بن نصر است .

و نیز داستان دیگرى از تبع نقل مى‏کند و خلاصه‏اش این است که مى‏گوید:تبع پادشاه دیگر

یمن به مردم شهر یثرب خشم کرد و در صدد ویرانى آن شهر و قتل مردم آن برآمد و به همین

منظور لشکرى گران فراهم کرد و به یثرب آمد.


دانلود با لینک مستقیم


شرح داستان ولادت رسول خدا(ص) 30 ص

داستان یوسف و زلیخا

اختصاصی از سورنا فایل داستان یوسف و زلیخا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

داستان یوسف و زلیخا:

داستان یوسف و زلیخا: قرآن داستانهایى را که در آنها رد پایى از مسائل عشقى و جنسى دیده مى شود، در نهایت متانت و در ((هاله اى از تقدس و اشارات لطیف و بدیع )) طرح و بیان مى کند و از میان این داستانها مى توان به داستان عشقى یوسف و زلیخا اشاره کرد که فرازى از داستان یوسف (ع ) را در سوره اى که به همین نام آمده دربر گرفته است ؛ ((داستانى که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیباى هوس آلود با جوانى ماهرو و یکدل سخن مى گوید. گویندگان و نویسندگان هنگامى که با این گونه صحنه ها روبرو مى شوند، یا ناچارند براى ترسیم چهره قهرمانان و صحنه هاى اصلى داستان جلوى زبان و یا قلم را رها نموده و به اصطلاح حق سخن را ادا کنند - گو اینکه هزار گونه تعبیرات تحریک آمیز یا زننده و غیراخلاقى به میان آید - و یا مجبور مى شوند براى حفظ نزاکت و عفت زبان و قلم ، پاره اى از صحنه ها را در پرده اى از ابهام بپیچند و به خوانندگان و شنوندگان به طور سربسته تحویل دهند... ولى قرآن در ترسیم صحنه هاى حساس این داستان به طرز شگفت انگیزى "دقت در بیان " را با "متانت و عفت " به هم آمیخته و بدون اینکه از ذکر وقایع چشم بپوشد و اظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است )). به همین دلیل قرآن در مقدمه داستان آن را زیباترین داستان خوانده و در امتیازبندى داستانها بهترین امتیاز را به این داستان مى دهد و مى فرماید: ((نحن نقص علیک احسن القصص )) (ما بهترین داستان را به زیباترین اسلوب براى تو بازگو مى کنیم ). ((قصه یوسف به آن طریق که قرآن سروده بهترین سراییدن است ، زیرا با اینکه قصه عاشقانه است طورى بیان کرده که ممکن نیست کسى چنین داستانى را عفیف تر و پوشیده تر از آن بسراید)). این فراز از داستان یوسف (ع ) در قرآن را مى آوریم تا بتوانیم نکات زیباى هنرى و ظرافتهاى ادبى و اخلاقى آن را که با بیانى شیوا و تعابیرى زیبا آمده است ، بررسى کنیم و زبان به تحسین اعجاز هنرى آن بگشاییم . قرآن این فراز از داستان را این گونه آغاز مى کند: ((و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه و غلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لایفلح الظالمون .)) و آن زنى که یوسف در خانه وى بود، از او تمناى کامجویى کرد و درها را بست و گفت : بیا. گفت : پناه مى برم به خدا که مربى من است و منزلت مرا نیکو داشته است ، که ستمگران رستگار نمى شوند. از نکته هاى قابل تاءمل در این داستان که نظر اندیشمندان مسلمان و مفسران قرآن را به خود جلب نموده است و به اعجاز هنرى آن پرداخته اند، آیه فوق است . استاد جعفر سبحانى پیرامون هنر قصه گویى در سوره یوسف و اینکه این آیه چگونه با حفظ عفت و عدم پرده درى به یک مساءله جنسى و کامجویى پرداخته است

داستان یوسف و زلیخا از قرآن و تورات و دوگانگی در آن!

سوره دوازدهم(یوسف)که بیش از ده برگ است تنهابه چند آیه آن بسنده میکنم.

"داستان عشقی زلیخای مصری بایوسف یهودی"

الر( این حروف مقطعه رموز الله و رسول است) اینست آیات کتاب الهی که حقایق را آشکارمیسازد(1 )

(پس حکایت رابه امت بگو)هنگامی که برادران یوسف گفتند که ماباآنکه چند برادریم پدرچنان دلبسته یوسف است که اورا تنها بیش ازهمه ما دوست میدارد وضلالت اودرحب یوسف نیک پدیداراست (8) باید یوسف رابکشید یا درد یاری د وراز پدر بیفکنید و روی پدر را یک جهت به طرف خود کنید آنگاه بعد از این عمل (کشتن یادور کردن یوسف توبه کرده)و مردمی صالح ودرستکارشوید(9)

این رای که مطرح شد یکی ازبرادران یوسف (روبیل) مهین برادراو اظهار داشت که اگرناچار سوء قصدی دارید البته باید از کشتن وی صرفنظر کنید ولی اورا برسر راه کاروانان به چاهی درافکنید که کاروانی اورابیابد(وبه دیار دورببرد ) (1.) (بعد ازرای وتصمیم نزد پدر رفته و)گفتندای پدر چرا تو بر یوسف ازما ایمن نیستی(وهمراه ما اورانمیفرستی)درصورتیکه ما برادران همه خیر خواه یوسفیم ( وازما به اوهرگز آزاری نرسیده ) ای پدر فردا اوراباما به صحرا فرست که درچمن ومراتع بگرد یم وبازی کنیم والبته ماازهرخطری نگهبان اوئیم(12)

یعقوب گفت ای فرزندان من ازآن ترسان وپریشان خاطرم که ازاو دربیابان غفلت کنید وطعمه گرگان دربیابان شود (13)بردران گفتند( والله این هرگزنخواهدشد زیرا) اگرباآنکه ماچند مرد نیرومند بهمراه اوئیم بازگرگ قصداوکند پس ما مردم بسیار ضعیف وزیانکاری خواهیم بود(14) بهرحال پدر پس از اصرارآنان یوسف رافرستاد.

همینکه اورا به صحرا برد ند وبر این عزم متفق شدند که یوسف را به چاه درافکنند ما(در آن حال که به قعر چاه افتاد برای آنکه قلبش آرام شود وبه خواب خود و وعده الله مطمئن گردد) به او وحی نمودیم که (غم مخور ودل شاد باش البته تو روزی برادران را بکار بد شان آگاه میسازی که آنها(تورانشناخته)درک(مقام تو) نمیکنند (15

وبرادران شبانه با چشم گریان به نزد پدربازگشتند(16) ...پدرچون آنهارا گریان دید ویوسف را ندید حال پرسید گفتند قصه اینست که ما در صحرابرای مسابقه رفته ویوسف رابر سر متاع خود گذاردیم (چون باز گشتیم) یوسف را گرگ طعمه خود ساخته بود وهرچه ما راست بگوئیم توباز ازما باور نخواهی کرد (17)(وپیراهن یوسف رابرای اظهار کذب خود) آلوده بخون نزد پدرآوردند ویعقوب گفت بلکه این امر زشت قبیح را نفس در نظر شما زیبا جلوه داد(درهر صورت)دراین مصیبت صبرجمیل کنم (واز الله یاری طلبم) که بر رفع این بلیه که شما اظهارمیدارید پس الله است که مرا یاری تواند داد(18)

باری یوسف درچاه بود که کاروانی آنجا رسید وسقای قافله رابرای آب فرستادند دلو راکه از آن چاه درآورد


دانلود با لینک مستقیم


داستان یوسف و زلیخا