سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)
على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشى‏ء من الحطام.. .
بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟
و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...
بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کرده‏ام!
فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...
پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوند جبار آنرا براى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟
و شگفت‏تر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیه‏اى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!
پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمده‏اى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشته‏اى یا دیوانه شده‏اى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمده‏اى) ؟
و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...
بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچه‏اى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پست‏تر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آورده‏اى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفته‏ام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من بمسلمین خیانت کنم!
فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه داده‏اى؟
عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مى‏بریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرض‏کرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید (2) .طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟
عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟
عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟
چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کرده‏ایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.
على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین بفرمانداران شهرستانها نوشته شده است حاوى تمام نکات حقوقى و اخلاقى بوده و حقوقدانان جهان از آنها استفاده‏هاى شایانى برده و در مورد حقیقتخواهى آنحضرت قضاوت نموده‏اند.جرجى زیدان در کتاب معروف خود (تاریخ تمدن اسلام) چنین مینویسد:ما که على بن ابیطالب و معاویة بن ابى سفیان را ندیده‏ایم چگونه میتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم و بمیزان ارزش وجود آنها پى ببریم؟
ما از روى سخنان و نامه‏ها و کلماتى که از على و معاویه مانده است پس از چهارده قرن بخوبى میتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم.معاویه در نامه‏هائى که بعمال و حکام خود نوشته بیشتر هدفش اینست که آنها بر مردم مسلط شوند و زر و سیم بدست آورند سهمى را خود بردارند و بقیه را براى او بفرستند ولى على بن ابیطالب در تمام نامه‏هاى خود بفرمانداران خویش قبل از هر چیز اکیدا سفارش میکند که پرهیزکار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر بمعروف و نهى از منکر کنند و نسبت بزیر دستان رحم و مروت داشته باشند و از وضع فقیران و یتیمان و قرض داران و حاجتمندان غفلت نورزند و بدانند که در هر حال خداوند ناظر اعمال آنان است و پایان این زندگى گذاشتن و گذشتن از این دنیا است (3) .
هیچیک از علماى حقوق روابط افراد و طبقات را با هم و همچنین مناسبات.اجتماع را با حکام دولتى مانند آنحضرت بیان ننموده‏اند،على علیه السلام جز راستى و درستى و حق و عدالت هدفى نداشت و از دسیسه و حیله و نیرنگ بر کنار بود.موقعیکه بخلافت رسید و عمال و حکام عثمان را معزول نمود عده‏اى از یارانش عرض کردند که عزل معاویه در حال حاضر مقرون بصلاح نیست زیرا او مردى فتنه جو است و بآسانى دست از امارت شام بر نمیدارد،على علیه السلام فرمود من براى یکساعت هم نمیتوانم اشخاص فاسد و بیدین را بر جماعت مسلمین حکمروا بینم .
گروهى کوته نظر را عقیده بر اینست که على علیه السلام بسیاست آشنائى نداشت زیرا اگر معاویه را فورا عزل نمیکرد بعدا میتوانست او را معزول کند و یا در شوراى 6 نفرى عمر اگر موقة سخن عبد الرحمن بن عوف را میپذیرفت خلافت بعثمان نمیرسید و اگر عمرو عاص را در جنگ صفین رها نمیساخت بمعاویه غالب میشد و جریان حکمیت پیش نمیآید و و...سخنان و اعتراضات این گروه از مردم در بادى امر صحیح بنظر میرسد ولى باید دانست که على علیه السلام مردم کریم و نجیب و بزرگوار و طرفدار حق و حقیقت بود و او نمى‏توانست معاویه و امثال او را بر مسلمین والى نماید زیرا حکومت او که همان خلافت الهیه بود با حکومت دیگران فرق داشت،حکومت الهیه با توجه بمبانى عالیه اخلاقى و فضائل نفسانى مانند عدل و انصاف و تقوى‏و فضیلت و حکمت و امثال آنها پى ریزى شده و مصالح فردى و اجتماعى مسلمین را در نظر میگیرد و آنچه بر خلاف حق و عدالت است در چنین روشى دیده نمیشود،على علیه السلام مظهر صفات خدا و نماینده او در روى زمین است و اعمالى که انجام میدهد باید منطبق با حقیقت و دستور الهى باشد.
سیاست و دسیسه و گول زدن شیوه اشخاص حیله‏گر و نیرنگ باز و فریبکار است براى على علیه السلام انجام این اعمال شایسته نبود نه اینکه او نمیتوانست مانند دیگران زرنگى بخرج دهد چنانکه خود آنحضرت فرماید:و الله ما معاویة بادهى منى و لکنه یغدر و یفجر.بخدا سوگند معاویه از من زیرکتر و با هوش‏تر نیست و لکن او مکر میکند و مرتکب فجور میگردد.و باز فرمود:لو لا التقى لکنت ادهى العرب.یعنى اگر تقوى نبود (بفرض محال من تقوى نداشتم) از تمام عرب زرنگتر بودم.ولى تجلى حق سراپاى على را فرا گرفته بود او حق میگفت و حق میدید و حق میجست و از حق دفاع میکرد.
درباره عدالت على علیه السلام نوشته‏اند که سوده دختر عماره همدانى پس از شهادت آنحضرت براى شکایت از حاکم معاویه (بسر بن ارطاة) که ظلم و ستم روا میداشت بنزد او رفت و معاویه او را که در جنگ صفین مردم را بطرفدارى على علیه السلام علیه معاویه تحریک میکرد سرزنش نمود و سپس گفت حاجت تو چیست که اینجا آمده‏اى؟
سوده گفت بسر اموال قبیله ما را گرفته و مردان ما را کشته و تو در نزد خداوند نسبت باعمال او مسئول خواهى بود و ما براى حفظ نظم بخاطر تو با او کارى نکردیم اکنون اگر بشکایت ما برسى از تو متشکر میشویم و الا ترا نا سپاسى کنیم معاویه گفت اى سوده مرا تهدید میکنى؟سوده لختى سر بزیر انداخت و آنگاه گفت:
صلى الاله على روح تضمنها
قبر فاصبح فیها العدل مدفونا
یعنى خداوند درود فرستد بر روان آنکه قبرى او را در بر گرفت و عدالت نیز با او در آن قبر مدفون گردید.معاویه گفت مقصودت کیست؟
سوده گفت بخدا سوگند او امیر المؤمنین على علیه السلام است که در زمان‏خلافتش مردى را براى اخذ صدقات بنزد ما فرستاده بود و او بیرون از طریق عدالت رفتار نمود من براى شکایت پیش آنحضرت رفتم وقتى خدمتش رسیدم که آنجناب براى نماز در مصلى ایستاده و میخواست تکبیر بگوید چون مرا دید با کمال شفقت و مهربانى پرسید آیا حاجتى دارى؟من جور و جفاى عامل او را بیان کردم چون سخنان مرا شنید سخت بگریست و رو بآسمان کرد و گفت اى خداوند قاهر و قادر تو میدانى که من این عامل را براى ظلم و ستم به بندگان تو نفرستاده‏ام و فورا پاره پوستى از جیب خود بیرون آورد و ضمن توبیخ آن عامل بوسیله آیات مبارکات قرآن بدو نوشت که بمحض رؤیت این نامه،دیگر در عمل صدقات داخل مشو و هر چه تا حال دریافت کرده‏اى داشته باش تا دیگرى را بفرستم که از تو تحویل گیرد،و آن نامه را بمن داد و در نتیجه دست حاکم ستمگر از تعدى و تجاوز بمال دیگران کوتاه گردید.
معاویه چون این سخن شنید بکاتب خود دستور داد که نامه‏اى به بسر بن ارطاة بنویسد که آنچه از اموال قبیله سوده گرفته است بدانها مسترد نماید (4) .
بارى على علیه السلام در تمام نامه‏هائى که بحکام و فرمانداران خود مینوشت همچنانکه جرجى زیدان نیز تصریح کرده راه حق را نشان میداد و عدل و داد و تقوى و درستى را توصیه میفرمود،اگر دوران حکومت آنحضرت بطول میانجامید و هرج و مرج و جنگهاى داخلى وجود نداشت بلا شک وضع اجتماعى مسلمین طور دیگر میشد و سعادت دین و دنیا نصیب آنان میگشت زیرا روش على علیه السلام در حکومت،مصداق خارجى عدالت بود که از تقوى و حقیقتخواهى او سرچشمه میگرفت و براى روشن شدن مطلب بفرازهائى از عهد نامه آنجناب که بمالک اشتر نخعى والى مصر مرقوم فرموده ذیلا اشاره میشود:اى مالک ترا بکشورى فرستادم که پیش از تو فرمانروایان دادگر و ستمکار در آنجا بوده‏اند و مردم در کارهاى تو بهمانگونه مینگرند که تو در کارهاى حکمرانان قبیل مینگرى و همان سخنان را درباره تو گویند که تو در مورد پیشینیان گوئى و چون بوسیله آنچه خداوند درباره نیکان بر زبان مردم جارى میکند میتوان آنها را شناخت لذا باید بهترین ذخیره‏ها در نزد تو ذخیره عمل نیک باشد. (اى مالک) مهار هوى و هوست را بدست گیر و بنفس خود از آنچه برایت مجاز و حلال نیست بخل ورز که بخل ورزیدن بنفس در مورد آنچه خوشایند و یا نا خوشایند آن باشد عدل و انصاف است،قلبا با مردم مهربان باش و با آنها با دوستى و ملاطفت رفتار کن و مبادا بآنان چون حیوان درنده باشى که خوردن آنها را غنیمت داند زیرا آنان دو گروهند یا برادر دینى تواند و یا (اگر همکیش تو نیستند) مانند تو مخلوق خدا هستند (5) که از آنها لغزشها و خطایائى سر میزند و دانسته و ندانسته مرتکب عصیان و نا فرمانى میشوند بنا بر این آنها را مورد عفو و اغماض خود قرار بده همچنانکه دوست دارى که تو خود از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوى زیرا تو ما فوق و رئیس آنهائى و آنکه ترا بدانها فرمانروا کرده ما فوق تست و خداوند نیز از کسى که ترا والى آنها نموده ما فوق و برتر است و از تو رسیدگى بکارهاى آنها خواسته و آنرا موجب آزمایش تو قرار داده است.
(اى مالک) مبادا خود را در معرض جنگ با خدا قرار دهى زیرا تو نه در برابر خشم و قهر او قدرتى دارى و نه از عفو و رحمتش بى نیاز هستى،و هرگز از عفو و گذشتى که درباره دیگران کرده‏اى پشیمان مباش و بکیفر و عقوبتى هم که دیگران را نموده‏اى شادمان مشو و به تند خوئى و غضبى که از فرو خوردن آن در نفس خود وسعتى یابى شتاب مکن و نباید بگوئى که بمن امارت داده‏اند و من دستور میدهم باید اجراء نمایند زیرا این روش سبب فساد دل و موجب ضعف دین و نزدیکى جستن بحوادث و تغییر نعمت‏ها است.
(اى مالک) زمانیکه این حکومت و فرمانروائى براى تو بزرگى و عجب پدید آورد بعظمت ملک خداوند که بالاتر از تست و بقدرت و توانائى او نسبت بخودت‏بدانچه از نفس خویش بدان توانا نیستى نظر کن و بیندیش که این نگاه کردن و اندیشیدن کبر و سر کشى ترا از تندى باز دارد و آنچه در اثر عجب و کبر از عقل و خردت نا پیدا گشته بسوى تو باز میگردد،و از اینکه خود را با خداوند در بزرگى و عظمت برابر گیرى و یا خویشتن را در جبروت و قدرت همانند او قرار دهى سخت بر حذر باش زیرا خداوند هر گردنکشى را خوار کند و هر متکبرى را پست و کوچک نماید.
(اى مالک) خدا را انصاف ده و درباره مردم نیز از جانب خود و نزدیکانت و هر کسى که از زیر دستانت دوست دارى با انصاف رفتار کن که اگر چنین نکنى ستمکار باشى،و کسى که به بندگان خدا ستم کند خداوند بعوض بندگان با او دشمن میشود و خداوند هم با کسى که مخاصمه و دشمنى کند حجت و برهان او را باطل سازد و آنکس با خدا در حال جنگ است تا موقعیکه دست از ستمکارى بکشد و بتوبه گراید،و هیچ چیز مانند پایدارى بر ستم در تغییر نعمت خدا و زود بغضب آوردن او مؤثر نیست زیرا خداوند دعاى ستمدیدگان را میشنود و در کمین ستمکاران است.
(اى مالک) باید که دورترین و دشمن‏ترین زیر دستانت نزد تو آنکسى باشد که بیش از همه در صدد عیبجوئى مردم میباشد زیرا که مردم را عیوب و نقاط ضعفى میباشد که براى پوشانیدن آنها والى و حاکم از دیگران شایسته‏تر است پس مبادا عیوب پنهانى مردم را که از نظر تو پوشیده است جستجو و آشکار سازى چونکه تو فقط عیوبى را که آشکار است باید پاک کنى و خداوند بدانچه از نظر تو پنهان است حکم میکند،بنا بر این تا میتوانى زشتى مردم را بپوشان تا خداوند نیز از تو آنچه را که از عیوب تو دوست دارى از مردم پوشیده باشد بپوشاند.
(اى مالک) گره هر گونه کینه‏اى را که ممکن است مردم از تو در دل داشته باشند با حسن سلوک و رفتار خوش از دل مردم بگشاى و رشته هر نوع انتقام و دشمنى را در باره دیگران از خود قطع کن و خود را از هر چیزى که بنظر تو درست نباشد نادان نشان ده و در گواهى نمودن گفته‏هاى سخن چین عجله مکن زیرا که سخن چین هر چند خود را به نصیحت گویان مانند کند خیانتکار است،و در جلسه مشورت خود شخص بخیل را راه مده که ترا از فضل و بخشش باز گرداند و از فقر و تهیدستى میترساند وهمچنین شخص ترسو را داخل مکن که ترا از انجام کارهاى بزرگ نا توانت سازد و نه حریص و طمعکار را که شدت حرص را توأم با ستمگرى در نظر تو جلوه دهد زیرا که بخل و جبن و حرص غرایز مختلفى هستند که بد گمانى بخداوند آنها را گرد آورد .
(اى مالک) تا میتوانى بپارسایان و راستان بچسب و آنها را وادار کن که در مدح تو مبالغه نکنند و بعلت کار نا صوابى که نکرده‏اى شادمانت نگردانند زیرا اصرار و مبالغه در مدح،انسان را خود بین و خود پسند کرده و کبر و سر کشى پدید آورد.و نباید که نیکو کار و بدکار در نزد تو بیک درجه و پایه باشند زیرا این روش،نیکوکاران را به نیکو کارى دلسرد و بى میل میکند و بدکاران را به بدکارى عادت دهد،و هر یک از آنان را بدانچه براى خود ملزم نموده‏اند الزام کن (نیکوکاران را پاداش بده و بدکاران را بکیفر رسان) و باید اقامه فرائضى که انجام آنها براى خدا است در موقع مخصوصى باشد که بوسیله آن دینت را خالص میگردانى،پس در قسمتى از شب و روز خود تنت را براى عبادت خدا بکار بینداز و بدانچه بوسیله آن بخدا نزدیکى جوئى کاملا وفا کرده و آنرا بدون عیب و نقص انجام ده اگر چه این کار بدن ترا برنج و تعب افکند.
و موقعیکه با مردم بنماز جماعت برخیزى نه مردم را متنفر کن و نه نماز را ضایع گردان (با طول دادن رکوع و سجود و قنوت مردم را خسته مکن و در عین حال از واجبات نماز هم چیزى فرو مگذار تا موجب تباهى آن نشود یعنى فقط باداى واجبات نماز بطرز صحیح بپرداز) زیرا در میان مردم کسانى هستند که علیل و بیمار بوده و یا کارهاى فورى دارند.
(اى مالک) از خود بینى و خود خواهى و از اعتماد بچیزى که ترا بخود پسندى وادارت کند و از اینکه بخواهى دیگران ترا زیاد بستایند سخت بپرهیز زیرا این صفات زشت از مطمئن‏ترین فرصت‏هاى شیطان است که بوسیله آنها هر گونه نیکى نیکو کاران را باطل و تباه سازد،و بپرهیز از اینکه در برابر نیکى و احسانى که بمردم زیر فرمانت نموده‏اى براى آنان منتى نهى و یا کارى را که براى آنها انجام داده‏اى براى افتخار آنرابزرگ شمارى و زیاده از حد جلوه دهى و یا وعده‏اى بآنان دهى و وفا نکنى زیرا که منت نهادن احسان را باطل میکند و کار را بزرگ وانمود کردن نور حق را مى‏برد و خلف وعده در نزد خدا و مردم موجب خشم و دشمنى است چنانکه خداى تعالى فرماید (خداوند سخت دشمن دارد اینکه بگوئید آنچه را که نمیکنید) .
و از تعجیل و شتابزدگى در انجام کارها پیش از رسیدن موقع آنها و یا سخت کوشیدن در هنگام دسترسى بدانها و یا از لجاجت و ستیزگى در کارى که راه صحیح آنرا ندانى و همچنین از سستى بهنگامى که طریق وصول بدان روشن است بپرهیز،پس هر چیزى را بجاى خود بنه و هر کارى را بجاى خویش بگذار.
و بر تو واجب است که آنچه بر پیشینیان گذشته مانند احکامى که بعدل و داد صادر کرده و یا روش نیکى که بکار بسته‏اند و یا حدیثى که از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل نموده و یا امر واجبى که در کتاب خدا بدان اشاره شده و آنها انجام داده‏اند بیاد آرى و آنگاه بدانچه از این امور مشاهده کردى که ما بدان رفتار کردیم تو هم از ما اقتداء کرده و رفتار کنى و در پیروى کردن آنچه در این عهد نامه بتو سفارش کردم کوشش نمائى و من با این پیمان حجت خود را بر تو محکم نمودم تا موقعیکه نفس تو بسوى هوى و هوس بشتابد عذر و بهانه‏اى نداشته باشى (گر چه) بجز خداى تعالى هرگز کسى از بدى نگه نمیدارد و به نیکى توفیق نمیدهد،و آنچه رسول خدا صلى الله علیه و آله در وصایاى خود بمن تأکید فرمود ترغیب و کوشش در نماز و زکوة و مهربانى بر بندگان و زیر دستان بود من نیز عهدنامه خود را که بتو نوشتم با قید سفارش آنحضرت خاتمه میدهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.
بطوریکه ملاحظه میشود تمام دستورات على علیه السلام از تقوى و عدالت و حقیقتخواهى،و عطوفت و مهربانى او نسبت بمردم حکایت میکند و این دستورات تنها براى مالک نبود بلکه براى کلیه حکام خود فرامینى مشابه دستورات گذشته صادر فرموده است
ایمان و عبادت على علیه السلام
لم اعبد ربا لم اره.(على علیه السلام)
حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشى از غیر اوست،بزرگترین فضیلت نفس ستایش مقام الوهیت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرایط خاص خود انجام شود مقام بسیار بزرگ و افتخار آمیزى است چنانکه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بوسیله کلمه عبد تجلیل شده و قبل از عنوان رسالت عبودیت او قید گردیده است:
اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
براى سیر مراتب کمال بهترین وسیله پیشرفت،تهذیب و تزکیه نفس است که راه عملى آن با عبادت حقیقى صورت میگیرد.انجام عبادت تنها براى رفع تکلیف نیست بلکه وسیله نمو عقل،و موجب تعدیل و تنظیم قواى وجودى است که نفس را از آلودگیهاى مادى باز میدارد،بهترین وجه عبادت انجام امرى است که بدون ریا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در این شرایط است که صفت تقوى ظهور میکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نیفتد.
تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانیت و بقاء است و ایمانیکه بزیور تقوى آراسته شود ایمان حقیقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله یقین میرساند.
با توجه بنکات معروضه،على علیه السلام در ایمان و تقوى و زهد و عبادت و یقین منحصر بفرد بود در اینمورد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى کفة و وضع ایمان على فى کفة لرجح ایمان على (1) .
یعنى اگر آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على در کفه دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان على بر آنها فزونى میکند.
على علیه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت میکرد زیرا عبادت او براى رفع تکلیف نبود بلکه او محب حقیقى بود و جز جمال دلرباى حقیقت چیزى در نظرش جلوه‏گر نمیشد.
على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت چنان کوشا بود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى که از تندى على علیه السلام در نزد وى گله میکردند فرمود:على را ملامت نکنید زیرا او شیفته خدا است (2) !
على علیه السلام هنگامیکه مناجات میکرد و مشغول نماز میشد گوشش نمى‏شنید و چشمش نمیدید و زمین و آسمان،دنیا و مافیها از خاطرش فراموش میشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقیقت معطوف میداشت چنانکه مشهور است در یکى از جنگها پیکان تیرى بپایش فرو رفته و بقدرى دردناک بود که نمیتوانستند آنرا بیرون بیاورند وقتیکه بنماز ایستاد بیرون کشیدند و او متوجه نشد!
على علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا میلرزید و لرزش خفیفى وجود مبارکش را فرا میگرفت و چون در محراب عبادت میایستاد رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شریفش جارى میشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش همیشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گوید،
هو البکاء فى المحراب لیلا
هو الضحاک اذا اشتد الضراب
یعنى او در محراب عبادت بشدت گریان و در شدت جنگ خندان بود.ابو درداء که یکى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله است گوید در شب تاریکى‏از نخلستانى عبور میکردم آواز کسى را شنیدم که با خدا مناجات میکرد چون نزدیک شدم دیدم على علیه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى کردم و دیدم که او با خوف و خشیت تمام با آهنگ حزین مناجات میکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گریه مینمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مینمود و آنقدر گریه کرد که بى حس و حرکت افتاد!گفتم شاید خوابش برده است نزدیکش رفتم چون چوب خشگى افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنیا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا علیها السلام رسانیدم فرمود مگر او را چگونه دیدى؟من شرح ما وقع گفتم،فاطمه علیها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است (3) .
على علیه السلام علاوه از نمازهاى واجبى نوافل را نیز انجام میداد و هیچوقت نماز شب آنحضرت ترک نمیشد حتى در موقع جنگ نیز از آن غفلت نمى‏نمود،در لیلة الهریر نزدیکى‏هاى صبح بافق مینگریست ابن عباس پرسید مگر از آنسو نگرانى داراى آیا گروهى از دشمنان در آنجا کمین کرده‏اند؟فرمود نه میخواهم ببینم وقت نماز رسیده است یا نه!
حضرت على بن الحسین علیهما السلام که از کثرت عبادت و سجده‏هاى طولانى بکلمه سجاد و زین العابدین ملقب شده بود در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى فرمود:
و من یقدر على عبادة جدى على بن ابى طالب؟
کیست که بتواند مثل جدم على علیه السلام عبادت کند؟
ابن ابى الحدید بنحو دیگرى این مطلب را بیان کرده و مینویسد بعلى بن الحسین علیهما السلام که در مراسم عبادت بنهایت رسیده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه میزان است؟فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلى الله علیه و آله است (4) .
از ام سعید کنیز آنحضرت پرسیدند که على علیه السلام در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماه‏ها؟
کنیز گفت على علیه السلام هر شب با خداى خود به راز و نیاز مشغول است و براى او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.
وقتى که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مى‏بردند نگاهى بمحل طلیعه فجر افکند و فرمود اى صبح تو شاهد باش که على را فقط اکنون(بحکم اجبار) دراز کشیده مى‏بینى!
ابن ابى الحدید گوید عبادت على علیه السلام بیشتر از عبادت همه کس بود زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمیشد،او عالمى بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجد را بمردم آموخت.
على علیه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاک و توجه تام میایستاد و براز و نیاز مشغول میشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص دیگر نبود زیرا هر کسى بنا بهدف خاصى که دارد خدا را عبادت میکند چنانکه خود آنحضرت فرماید:
ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار (5) .
یعنى گروهى از مردم خدا را از روى میل و رغبت(بامید نعمتهاى بهشت) بندگى کردند پس این نوع عبادت عبادت تاجران است،عده اى هم از ترس(آتش دوزخ) خدا را عبادت کردند این هم عبادت بندگان است و گروهى دیگر خدا را براى سپاسگزارى عبادت کردند و این عبادت آزادگان است .
و خود آنحضرت به پیشگاه خداى تعالى عرض میکند:
الهى ما عبدتک طمعا للجنة و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعبادة.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 28   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام

تحقیق در مورد سیاست از دیدگاه على

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد سیاست از دیدگاه على دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد سیاست از دیدگاه على


تحقیق در مورد سیاست از دیدگاه على

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه31

 

فهرست مطالب

سیاست در عرف استعمار

 

وظایف مقام خلافت

 

حکومت عدل و مساوات

 

تقسیمات کشور

 

امور مالى

 

اداره جهان اسلام سیاست از دیدگاه على (ع) و روش حکومتى آن حضرت

دکتر محمد حسین مشایخ فریدنى‏

امیر المؤمنین علیه السلام در مقام رهبرى سیاسى

روى الدّیلمى عن عمّار و أبى ایّوب عن النّبیّ صلّى اللَّه علیه و آله أنّه قال: «یا عمّار إن رایت علیّا قد سلک وادیا و سلک الناس و ادیا غیره، فاسلک مع على ودع النّاس. إنّه لن یدلّک على ردىّ و لن یخرجک من الهدى» دیلمى از عمار بن یاسر و ابى ایوب انصارى روایت کرده است که رسول خداى صلى اله علیه و آله چنین فرمود: «اى عمار اگر دیدى که على از راهى رفت و همه مردم از راه دیگر تو با على برو و سایر مردم را رها کن. یقین بدان على هرگز ترا به راه هلاکت نمى‏برد و از شاهراه رستگارى خارج نمى‏سازد».

کنز العمال، ج 12، حدیث 1212، چاپ حیدر آباد.

این مقاله شامل مطالب ذیل است: سیاست در عرف استعمار تفرقه و نفاق نخستین جمهورى اسلامى خلیفة اللَّه وظایف مقام خلافت‏حکومت عدل و مساوات روش رهبرى اداره جهان اسلام تقسیمات کشور امور مالى پلیس امور دفترى دستگاه دادگسترى ارتش خطبه‏هاى سیاسى تغییر مرکز خلافت آموزش کارمندان دولت فرمان مالک اشتر اصالت این فرمان ختم مقال

مقدمه

شرح آراء سیاسى و برنامه‏هاى ادارى و روش کشوردارى امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام، هدفها و مقاصد او از قبول زمامدارى و روابط سیاسى و بازرگانى و فرهنگى دولت او با سایر دولتها و ملل عالم و نیز بحث و اظهار نظر در علل عصیان ناکثین و مارقین و قاسطین که منجر به جنگهاى داخلى و مهاجرت امام على (ع) از مدینه به عراق و شهادت وى در کوفه و انتقال قدرت به معاویه... گردید در یک کتاب یا یک مقاله نمى‏گنجد و به قول مولوى:

گر بریزى بحر را در کوزه‏اى

چند گنجد قسمت یک روزه‏اى‏

مع ذلک اشارت بنیاد محترم نهج البلاغه را مغتنم شمرده مقاله حاضر را تقدیم مى‏دارد باین امید که فتح بابى شود و رمز آشنایان کلمات امیر مؤمنان نارسایى سخن این ضعیف را جبران فرمایند و در شرح روش کشوردارى و ویژگیهاى سیاست روحانى آن حضرت که محور تقوى و عدالت در جهان و اساس و محرک تداوم سازندگى و انقلاب در اسلامست کتب و مقالاتى بزبان فارسى مرقوم دارند.

سیاست در عرف استعمار

از قرن پانزدهم میلادى که آسیا و آفریقا میدان تاخت و تاز استعمارگران حادثه‏جوى غربى شد، علاوه بر بدعتها و رسوم نوظهور در شئون مختلف زندگى واژه‏ها و اصطلاحات تازه‏یى نیز در بین مردم این کشورها رواج پیدا کرد که یکى از آنها کلمه «سیاست» است. این کلمه در احادیث و متون قدیم عربى به معنى فرماندهى و اداره و امر و نهى و تربیت به کار مى‏رفت ولى در عصر استعمار و بر اثر رفتار ریاکارانه غربى‏ها با ملل شرق بخصوص عربها و ایرانیها اکنون غالبا در معنى نفاق و دورویى و فریب استعمال مى‏شود.

درست از سال 1498 که دریانورد پرتقالى «واسکودوگاما» دماغه «امیدنیک» را در جنوب آفریقا دور زد و راه دریائى اروپا را به هند کشف کرد و در بندر هوگلى (نزدیک کلکته) فرود آمد پاى استعمار غربى هم به آسیا و آفریقا باز شد.

ابتدا پرتقالیها، اسپانیائیها و هلندیها، سپس انگلیسى‏ها، فرانسوى‏ها، روسها، آلمانى‏ها، ایتالیائیها و بلژیکى‏ها و... و سرانجام امریکائیها با بکار بردن تمام روش‏هاى استعمارى نوین و سرانجام با نیروهاى نظامى به آسیا و آفریقا پا گذاشته و شروع به جذب ثروتهاى طبیعى و معدنى و تأسیس کمپانیهاى یک ملیتى و چند ملیتى و در دست گرفتن بازارهاى محلى و احداث خطوط مخابراتى و استراتژیکى زمینى و دریایى کردند. اما از همه خطرناکتر استعمار فکرى بود. آنها نه تنها دولتمردان و سرداران و زمینداران و رؤساى عشایر و بازرگانان را مرعوب یا مجذوب کرده و دولتهاى شرق را پایگاهى براى سلطه هر چه بیشتر خود در مى‏آوردند بلکه بر مقدسات و فرهنگ اصیل این ملتها نیز هجوم برده و با نیرنگهاى دقیق جوانان را به سوى کشور و ملت خود کشاندند و طبقه تحصیلکرده در مدارس جدید را به فرنگى مآبى سوق دادند تا جائى که این طبقه بر اثر خالى شدن از فرهنگ درونى خود به تحقیر دین و شعائر ملى و اخلاق و فرهنگى کشور خویش برخاسته و رسوم و سنن قدیم را که مانع خود باختگى و خود فراموشى بودند و سد محکمى را در برابر استعمار تشکیل مى‏دادند تخطئه کرده و از اصل و بن بر مى‏انداختند.

برنامه‏هاى استعمار، کهنه و نو، در آسیا و آفریقا، در کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، اگر چه در وسایل و ابزار و مقدمات اختلاف داشتند ولى همه آنها یک‏هدف را دنبال مى‏نمودند: تفرقه و نفاق در بین ملل شرق بخصوص کشورهاى اسلامى و بدنبال آن از بین بردن ریشه‏هاى مذهبى و حاکم کردن فرهنگ غربى و گشودن راه ستم و غارتگرى.

این ماجراى تلخ و این جریان انحرافى از همان سالهاى اول نشر اسلام آغاز شد. به همین جهت مى‏بینیم که امام على (ع) که نمونه عینى یک سیاستمدار بزرگ و درستکار است در خطبه‏ها و نامه‏هاى گرامیشان این جریان را معرّفى و سردمداران آن را با شدیدترین عبارات مورد حمله قرار داده و آنها را منافق و حزب شیطان مى‏خواند، ایشان در خطبه‏اى مى‏فرمایند: اینان هم خود گمراهند و هم دیگران را گمراه میکنند. خود خطا کارند و دیگران را نیز به راه خطا مى‏برند. به رنگهاى مختلف در مى‏آیند و براى فریب شیوه‏هاى بسیار بکار مى‏گیرند. به هر وسیله در پى شما هستند و در هر کمین‏گاه در انتظار شما نشسته‏اند.

دلهایشان بیمار است اما چهره‏هائى شسته و پاکیزه دارند. به آهستگى گام برمى‏دارند اما آرام آرام مثل مرض در تن شما مى‏خزند. وصفشان به دوا و حرفشان به شفا مى‏ماند اما کارشان درد بى‏درمانست. به آسایش دیگران حسد مى‏برند و بند بلا را محکم میکنند و رشته امید را مى‏گسلند. در هر راهى افتاده‏اى و بسوى هر دلى شفیعى و براى هر غصه‏اى اشکى آماده دارند. در میان خود به یکدیگر ثنا و ستایش وام مى‏دهند و انتظار معامله به مثل و پاداش دارند. در سؤال اصرار مى‏ورزند و ملامت کسان را بر سر جمع به رخ ایشان مى‏کشند و در صدور حکم اسراف مى‏ورزند. در برابر هر حقى باطلى و براى هر زنده‏اى کشته‏اى و براى هر درى کلیدى و براى هر شبى چراغى آماده کرده‏اند. نومیدى را به آزمندى پیوند مى‏دهند تا بازارهاى خود را دایر بدارند و کالاهاى پر زرق و برق خود را رواج دهند. باطل را در لباس حق بر زبان مى‏آورند و ناسره را بشکل سره باز مى‏نمایند و راه را آسان مى‏نمایند اما گذرگاههاى تنگ را پر پیچ و خم مى‏سازند. پس ایشان یاران ابلیس و زبانه آتشند. «آنان حزب شیطانند و حزب شیطان بى‏گمان زیانکار خواهند بود»  این بینش زنده حضرت على (ع) است که در آن زمان در مورد سیاستمداران غیر خدایى بیان داشته و اکنون که استعمار با تمام چهره‏هاى نو و پیشرفته علمى به قید آمده، مى‏بینیم بیان حال دولتمردان ظالم ستمگر جهان امروز است.

یک نگاه اجمالى به رهنمودهاى سیاسى ماکیاولى در کتاب «امیر» یا خاطرات تالیران فرانسوى و مترنیخ اطریشى و پالمرستون و گلادستون و کرزن و دیسرائیلى و چرچیل نخست وزیر انگلستان و سایر سردمداران سیاست غرب در قرون‏اخیر روشن مى‏سازد که همه آنها در لزوم فدا کردن وسیله در راه هدف، و عدم اعتقاد به مبدء ثابت، و بى‏اعتنائى به مشروعیت مبادى و مقدمات اهداف سیاسى متفقند، و سیاست آنها چه در رژیم‏هاى سرمایه‏دارى و چه در رژیمهاى سوسیالیستى، مذهبى و غیر مذهبى (سکولاریسم)، هرگز بر اساس معنویت و اخلاق استوار نبوده است و این همان راه بد فرجامى است که در صدر اسلام بدست منافقان و بانیان مسجد ضرار و نویسندگان صحیفه مشؤومه و عمر و عاص‏ها و معاویه‏ها و زیادها... و ناکثین و مارقین و قاسطین اجراء مى‏شد و متأسفانه تاریخ اسلام بجز دوره‏اى کوتاه دستخوش فتنه‏انگیزى این نابکاران بوده و رژیم‏هاى سلطنتى و موروثى و سرمایه‏دارى همه از دستاوردهاى همین شدادتها و انحرافات بوده است.

بعد از حکومت خلفاى راشدین، بر اثر درخواست شدید و هجوم مردم، حضرت على (ع) خلافت و حکومت مسلمانان را بدست گرفت، نهج البلاغه داستان را چنین شرح مى‏دهد: فمارا عبنى إلّا و النّاس کعرف الضّبع إلىّ، یننالون علىّ من کلّ جانب  مردم براى بیعت بسوى من ازدحام کردند و از انبوهى چون یال کفتار بودند.

فاقبلتم الىّ اقبال العود المطافیل على اولادها تقولون: البیعة البیعة  بسوى من روى آوردید مانند ماده شتران کره‏دار که بسوى بچه‏هاى خود شتاب گیرند و همه مى‏گفتند: بیعت. بیعت.

ثمّ تراککتم علىّ تداکّ الابل الهیم على حیاضها یوم وردها، حتّى انقطعت النّعل و سقط الرّدأ.  مانند شتران تشنه که در کنار آبشخورهاى خود روزى که نوبت آب خوردن آنهاست ازدحام مى‏کنند و یکدیگر را تنه مى‏زنند، دور مرا گرفتند و به قدرى فشار آوردید که بند کفش پاره شد و رداء از دوشم بیفتاد.

على (ع)، علاوه بر آنکه طبق نصوص متواتره از سوى پیامبر به جانشینى برگزیده شده بود رأى قاطبه صحابه را نیز همراه داشت علامه فقیه شیخ محمد اقبال لاهورى درین باره گوید: «على (ع) نمونه کامل مقام ولایت و خلیفة اللّهى و جامع دو نیروى علمى و عملى بود و نفس عاقله او بر ملک ظاهر و باطن هر دو پادشاهى مى‏کرد»

به عبارت درست‏تر، امام على (ع) مقام خلافت را به امر خدا و رسول پذیرفت و گر نه شاهباز همتش از آن بلند پروازتر بود که خود را در عرض سایر صحابه قرار دهد یا نعوذ بالله مانند ایشان شرف قربت و قرابت و صحبت با خالق را با شائبه جاه‏طلبى آلوده سازد. در خطبه «شقشقیه» مى‏فرماید: فیا لله و للشورى: منى اعترض الرّیب فىّ مع الاوّل منهم حتّى صرت أقرن الى هذه الضّائر پناه مى‏برم به خدا ازین شورى (که به وصیّت عمر تشکیل شده بود و امام (ع) با طلحه و زبیر و سعد و عبد الرحمن و عثمان در آن شرکت فرمود) چه کس گمان میکرد که من همطراز نخستین ایشان (ابو بکر) باشم که حالا با این گونه اشخاص همردیف شوم

وظایف مقام خلافت

حضرت على علیه السلام در تمامى دوره بیست و پنج ساله زمامدارى خلفاى قبل، با این که یقین داشت از ایشان براى زمامدارى شایسته‏تر است امّا براى پیشرفت اسلام و بهبود وضع مسلمانان از همکارى فکرى و ارائه پیشنهادهاى مفید و مشاوره مضایقه نمى‏فرمود. خلفا مقام سیاسى و روحانى را در خود جمع داشتند و رئیس دولت و کشور و بالاترین مقام نظامى بشمار مى‏آمدند. در دوران سى ساله خلفاى راشدین مقامى بنام وزارت وجود نداشت ولى پیوسته جمعى از مهاجرین و انصار بخصوص جنگجویان بدر و عشره بشره خلیفه را در گرفتن تصمیم‏هاى مهم کمک مى‏کردند و در حقیقت اعضاى شوراى رهبرى حکومت اسلامى بودند. بعض این مشاوران وظائف خاص را به عهده مى‏گرفتند چنانکه على علیه السلام در عهد ابو بکر سرپرستى اسیران جنگى و اداره روابط عمومى و مراسلات را پذیرفته بود و عمر عامل صدقات و اجرائیات بود.

بعض صحابه امور فرماندهى و تجهیز دسته‏هاى ارتش و بعض دیگر سرپرستى غنائم جنگى را به عهده داشتند وعده‏اى هم عامل خراج و قاضى و استاندار و فرماندار... مى‏شدند. مقر خلافت تا وقتى امام علیه السلام به کوفه رفت در مدینه بود و از آن پس مدینه اهمیت سیاسى خود را از دست داد. دفتر کار امیر مؤمنان و محل ملاقات‏ها و مشاورات و رسیدگى به حسابها ابتدا مسجد مدینه و بعد مسجد کوفه بود،در آنجا با مردم نماز مى‏گزارد و بدون هیچ گارد یا پاسدارى در دسترس همه مراجعه کنندگان بود و با این که دو خلیفه قبل از او را کشته بودند و او در یک شهر غریب و بین المللی بسر مى‏برد همیشه تنها حرکت میکرد.

حکومت عدل و مساوات

سیاست اسلامى در عهد خلافت حضرت على (ع) این بود که تعصبات قبیله‏ى و نژادى ذوب شود و بدون توجه به میهن و رنگ و زبان مسلمانان، یک ملت و امت هم کیش و متحد الهدف و هم زبان بوجود آید. (چنانکه با وضع قواعد نحو، زبان عربى را از فساد حفظ فرمود و آنرا براى این که زبان مشترک مسلمانان شود آماده نمود) این وحدت و برابرى حتى غیر مسلمانان را که به قوانین و رژیم حکومت اسلامى گردن نهاده بودند شامل مى‏شد و فى المثل در دادگاه قضاء بین یک مسلمان و یک ذمّى برابرى کامل وجود داشت.

در عهد سه خلیفه پیش به قومیت عربى توجه خاص مبذول مى‏شد و بین عرب و موالى فرق مى‏گذاشتند. مثلا عمر توصیه میکرد عربها در بلاد مفتوحه خصوصیّات نژادى خود را حفظ کنند و با غیر عرب نیامیزند. وى دستور داد در شبه جزیره عربستان غیر از عربهاى مسلمان کسى باقى نماند تا افکار تازه در بین عربها پیدا نشود، به خواندن و نوشتن و کسب علم (حتى علوم اسلامى) و حفظ و جمع حدیث و تفسیر قرآن مایل نبود و براى حفظ وحدت و اصالت قومیت عرب حتى نمى‏خواست دامنه فتوحات گسترده شود. به موجب روایات اهل سنت، عمر در تقسیم عطاء بین مجاهدین بدر با سایر مجاهدین فرق مى‏گذاشت و سهم قرشى را بیش از غیر قرشى مى‏داد. همچنین مسلمانان عرب را بر مسلمان غیر عرب در غنیمت برتر مى‏شمرد، و بدینطریق اساس آریستوکراسى عربى را على رغم زهد و تقواى شخصى بنیان نهاد. حتى او اجازه نمى‏داد عامه مردم با زنان قریش و غیر عربها با عربها ازدواج کنند. حتى به روایت ابن قتیبه در عیون الأخبار اگر یک عرب به پول محتاج بود و همسایه نبطى (قومى از عرب ساکن شام) داشت مى‏توانست او را به غلامى بفروشد .

نمونه دیگر از احیاى آریستوکراسى جاهلى در عهد عمر روایت ذیل است: «عباده بن الصامت صحابى در بیت المقدس یک مرد نبطى را آن چنان زد که‏از پاى در آمد. عمر آن وقت در بیت المقدس بود. خواست او را قصاص کند. عباده گفت: آیا تو برادر خود را در قصاص یک نبطى مى‏کشى. خلیفه وقتى این سخن را شنید از کشتن عباده صرفنظر کرد .

در عهد عثمان نیز احیاى روح اریستو کراسى ادامه داشت. بخصوص مروان بن حکم مشاور او و معاویة بن ابى سفیان استاندار شام در تقویت عنصر عربى (خاصه اموى) و متمرکز نمودن ثروت و قدرت در بین رجال بنى امیه و تصاحب اراضى مزروعى و دادن تیول به اعوان و اتباع خویش و تضعیف فکر مساوات اسلامى، و قلع و قمع آن دسته از صحابه که روش فئودالیزم و کنز سرمایه را مخالف اسلام مى‏دانستند... از هیچ اقدامى فروگذار نکردند.

ولى امیر المؤمنین على بن ابى طالب (ع) پیشواى آن دسته از صحابه بود که رعایت حال طبقه نادار و کارگر و کشاورز را وظیفه اول خلیفه مسلمانان مى‏دانستند. پیوسته مانند نادارترین افراد غذا مى‏خورد و لباس مى‏پوشید. بهاى پیراهنش هنگام خلافت از سه درهم نمى‏گذشت. جمع اموال او بعد از مرگ هفتصد درهم بود (روایت احمد بن حنبل) در تمام ایام خلافت فرقى بین ضعیف و قوى و عربى و عجمى و ذمى و مسلمان در برابر شرع و قانون قائل نمى‏شد. ماموران دولت در درجه اول موظف به برقرارى عدل و رفع تبعیض و سلطه زورمندان بودند. از غنائم جنگى و درآمدهاى گوناگون هرگز چیزى در بیت المال جمع نمى‏شد و در هر استان و شهرستان فورا به مصارف معینه مى‏رسید.

کنز العمال این روایت را از احمد بن حنبل و حافظ ابو نعیم آورده است: انّ علیّا کان یکنس بیت المال ثمّ یصلّى فیه رجأ ان یشهد له یوم القیامة انه لم یحبس فیه المال عن المسلمین  على علیه السلام را رسم چنین بود که خود زمین بیت المال را جارو میکرد و سپس در آن نماز مى‏گزارد. باشد که روز رستاخیز گواهى دهد که ذره‏اى از اموال مسلمانان را در آن محبوس نداشته است.

همه مردان سالم بدون رعایت شرط سنى در عهد خلفا سرباز اسلام بودند و از غنائم جنگى سهم مى‏بردند. بعدها معاش جنگاوران بصورت حقوق ثابت در آمد.

همه افراد ملت به نسبت خدمتى که انجام مى‏دادند و بقدر کفاف حقوق مى‏گرفتند (حتى اهل ذمه) خلیفه هم بقدر احتیاج از بیت المال عطا مى‏گرفت و هیچ امتیازى‏ازین بابت بر سایر مسلمانان نداشت و براى مقام خود هیچ اضافه و مزیتى دریافت نمى‏کرد.

اراضى مفتوح العنوة به دولت اسلامى تعلق داشت و تقسیم نمى‏گشت، فقط در عهد عثمان عاملان او چون مروان و معاویه در آنها دست درازى و تصرفات ناروا کردند و آنها را بعضى فروخته و بعضى را به تیول واگذار نمودند. وقتى حضرت على (ع) به خلافت پرداخت عاملان خطاکار عثمان را عزل کرد و عوائد و حقوقهاى گزاف غیر مستحقان را قطع نمود که موجب طغیان طلحه و زبیر و مروان و معاویه... گردید. بعضى به او توصیه کردند براى استحکام پایه‏هاى قدرت خود کمى با آنها سازش کارى کند ولى او روى احکام و فرائض و حقوق مردم اهل سازش نبود.

مداینى روایت کرده است که: جمعى از اصحاب نزد امام علیه السّلام رفتند و گفتند: اى امیر المؤمنین در تقسیم اموال اشراف عرب را بر دیگران برترى ده و قریش را از موالى و عجم سهم بیشترى عطا فرما و کسانى را که از مخالفت و فرار ایشان بیم دارى استمالت کن-  این سخن را از آن گفتند که معاویه در تقسیم اموال این ملاحظات را بکار مى‏بست-  اما در جواب آنان فرمود: آیا بمن پیشنهاد مى‏کنید پیروزى را در بهاى ظلم و بى‏عدالتى بدست آورم نه بخدا تا آفتاب مى‏تابد و تا ستاره مى‏درخشد چنین نخواهم کرد. و اللَّه اگر این اموال متعلق به شخص من و ملک من بود به تساوى قسمت مى‏کردم. چه رسد به این که مال مردمست.

و در روایت دیگر چنین آمده است: به یک زن عرب و یک زن ذمیّه به تساوى عطا داد. زن عرب گفت: اى امیر المؤمنین من از عربم، فرمود: ازین مال همه یکسان بهره مى‏برند. من بنى اسماعیل را بر بنى اسحاق برترى نمى‏دهم.  بهترین نمونه مساوات عدل و امانت امام علیه السّلام، رفتاریست که با برادر نابینا و عیالمند خویش، که از او هم بزرگتر بود کرده است: و اللَّه لقد رأیت عقیلا و قد املق حتّى استماحنی من برّکم صاعا و رأیت صبیانه شعث الشّعور غبر الالوان من فقرهم. کأنّما سوّدت وجوههم بالعظلم. و عاودنى مؤکّدا و کرّر علىّ القول مردّدا. فأصغیت الیه سمعى فظنّ انّى أبیعه دینی و اتّبع قیاده مفارقا طریقتی فاحمیت له حدیدة ثمّ ادنیتها من جسمه لیعتبر بها. فضجّ ذی دنف من ألمها و کاد ان یحترق من میسمها. فقلت له: تکلتک التّواکل یاعقیل أتئنّ من حدیدة احماها انسانها للعبه و تجرّنی الى نار سجرها جبّارها لغضبه اتئنّ من الاذى و لا أئنّ من لظى  به خدا سوگند عقیل را دیدم به اندازه‏اى بى‏چیز شده بود که نزد من آمد و از این گندم شما یک پیمانه تقاضا نمود. دیدم که موى کودکان او ژولیده و چرکین و رنگشان از زور فقر خاک آلود شده است. گویى چهره آنها را با نیل سیاه کرده بودند. او چند بار این تقاضا را با اصرار و تاکید مکرر نمود و من گوش مى‏دادم. او گمان برد که دینم را به او مى‏فروشم و از راه خود جدا شده هر جا مرا بکشد به دنبال او مى‏روم. پس آهنى را براى او داغ کردم و به بدنش نزدیک نمودم تا عبرت گیرد. عقیل چون کسى که دچار بیمارى ناگهانى شده باشد از درد فریاد برآورد. نزدیک بود تنش از آن آهن داغ بسوزد. پس باو گفتم: مادران فرزند مرده بر تو بگریند آیا از آهنى که انسانى براى بازى خود داغ کرده چنین مى‏نالى اما مى‏خواهى مرا بسوى آتشى بکشى که خداى آن را از خشم خویش برافروخته است آیا تو ازین رنج مى‏نالى و من از جهنم ننالم در جنگهاى جمل و صفین و نهروان هرگز پیشدستى در حمله نکرد و به لشکریان خود مى‏فرمود: لا تقاتلوهم حتّى یبدؤکم  تا آنها ابتدا به جنگ نکرده‏اند با ایشان نجنگید.

و به فرزندش امام حسن (ع) سفارش مى‏نمود که: لا تدعونّ الى مبارزة فان دعیت الیها فأجب. فانّ الدّاعی الیها باغ و الباغی مصروع.  هرگز به جنگ دعوت مکن زیرا جنگ طلب ستمکار است و هر ستمکارى به زمین خواهد خورد.

هدف آن حضرت از قول زمامدارى و شرکت در جنگها فقط خدمت به خلق و رفع ظلم و احیاى معالم اسلام بود و مى‏فرمود: اللّهمّ انّک تعلم انّه لم یکن الّذی کان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شی‏ء من فضول الحطام و لکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک  خدایا تو مى‏دانى که اگر خلافت را پذیرفتم نخواستم در قدرت بر کسى پیشى گیرم یا از اموال دنیا چیزى براى خود بیندوزم. این خدمت را بدان امید پذیرفتم تا معالم دین ترا بازسازى کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند واحکام و حدود ترا که تعطیل کرده بودند دوباره بر پاى دارم.

روش رهبرى

حضرت على (ع) بعد از قبول زمامدارى در خطبه‏اى با کمال صراحت فرمود: و اعلموا انّى ان اجبتکم رکبت بکم ما أعلم، و لم اصغ الى قول القائل و عتب العاتب و ان ترکتمونی فانا کأحدکم و لعلّی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیّتموه امرکم. و انا لکم وزیرا خیر لکم منّی أمیرا.  بدانید که اگر دعوت شما را براى قبول خلافت اجابت کنم بر شما به مقتضاى علم خود حکومت خواهم کرد و به سخن هیچ گوینده و گله هیچ گله گزارى اعتناء نخواهم نمود.

اما اگر مرا رها کنید مانند یکى از شما خواهم بود و شاید براى کسى که او را برمیگزینید از دیگران مطیع‏تر و شنواتر باشم. اگر بگذارید (مثل گذشته) براى شما وزیر و مشاور باشم از آن بهتر است که امیر باشم.

پیوسته در اداى وظایف الهى و اجراى احکام و اوامر رسول اللَّه و اداره کشور و فرماندهى ارتش با قدرت عمل میکرد تا آنجا که او را به خشونت منسوب مى‏داشتند.

رسول اللَّه نیز او را «أخیشن فى اللَّه» یعنى «کمى خشن در اجراى احکام خدا» خوانده بود. احمد بن حنبل و حاکم نیشابورى و ضیاء مقدسى و نیز حافظ ابو نعیم اصفهانى از ابو سعید خدرى روایت کرده‏اند که پیغمبر فرمود: ایّها النّاس لا تشکو علیّا فو اللَّه انّه لأخیشن فی ذات اللَّه عزّ و جلّ و فی سبیل اللَّه-  او: لأخیشن فی دین اللَّه.  اى مردم از على شکایت نداشته باشید. قسم بخدا که او در اجراى امر خداى عز و جل و در راه او و دین او از بقیه سختگیرتر است.

معذلک شخصا از متواضع‏ترین و خوش مشرب‏ترین افراد بود تا آنجا که این خنده‏رویى و بى‏تکلفى و طنز گویى را بر او خرده مى‏گرفتند. عمر مى‏گفت در على (ع) «دعابة» یعنى خاصیّت مزاح و طنز است و عمر و عاص او را «تلعابه» مى‏گفت یعنى جدى نیست و مزاح بسیار میکند. بى‏تکلّفى او تا آنجا بود که شخصا در بازارها و بین مردم مى‏گشت و با طبقات مردم سخن مى‏گفت و همه حق داشتند مستقیما با او تمام بگیرند و یادآورى‏هاى لازم را (امر به معروف و نهى از منکر یا نصیحت) حتى با بدوى‏ترین روش و سخت‏ترین کلمات با او در میان گذارند، این که سردارى با آن همه شجاعت و زمامدارى با آن همه گرفتارى زاهدى چنان وارسته باشد و رفتارش با افرادخلق تا آن اندازه صمیمى و پیوسته باشد معجزه‏ایست که جز در حضرت على (ع) در هیچ زمامدار دیگرى دیده نشده است.

اداره جهان اسلام

با این که جنگهاى داخلى که از سودجوئى و جاه‏طلبى بعض صحابه و بازگشت فئودالیزم و آریستوکراسى در عهد خلفا و کینه‏هاى کهن و رقابتهاى خانوادگى و قبیله‏اى و مبارزات طبقاتى بین رجال درجه اول اسلام و عامه مردم سرچشمه مى‏گرفت، تقریبا تمام دوران خلافت على را به خود مشغول مى‏داشت معذلک در همان فرصت‏هاى کوتاه نظمى چنان استوار به سازمانهاى ادارى و مالى و ارتشى و قضائى جهان اسلام داده شد که حتى رژیم‏هاى غیر روحانى ششصد ساله اموى و عباسى هم نتوانست قالبهاى آن را بشکند و از آن زمان تا کنون هر مسلمان انقلابى به دنبال آن رفته و ذرّه‏اى از روح سازندگى و جان بخشى آن کاسته نشده است.

تقسیمات کشور

بعد از فتح مکه و استقرار قدرت اسلام در جزیرة العرب، از طرف پیامبر اکرم (ص) حکمرانانى به عنوان «امیر» به شهرهاى عربستان فرستاده شد. بعد که در عهد خلفا دامنه فتوحات در آسیا و آفریقا وسعت یافت تقسیمات ادارى که تابع وضع جغرافیائى و سوابق ادارى محل بود در متصرفات امپراطوریهاى ایران و روم بعمل آمد و اداره بلاد مفتوحه به عهده والیانى از صحابه رسول اللَّه و سرداران و فاتحان سپرده شد و براى هر یک از آنها نایبى جهت جمع زکاة و صدقات و حفظ نظم در شهرستان تعیین گردید.

استانداریهاى مهمّ عبارت بود از: اهواز و بحرین-  طبرستان-  خراسان-  سجستان مکران-  آذربایجان-  کوفه و بصره-  دمشق و حمص و فلسطین-  مصر علیا-  مصر خاصماوراى صحراى لیبى-  عربستان نیز به پنج استان تقسیم شده بود که مکه و مدینه از آن جمله بودند.

هر امیرى به تناسب وسعت استان، نوابى به شهرستانهاى خود مى‏فرستاد، امراء و نواب آنها علاوه بر وظائف سیاسى و ادارى، امام جمعه و جماعت نیز بودند و گاه غیر از جمعه‏ها و عیدین در مواقع فوق العاده مردم را به مسجد دعوت کرده براى ایشان ایراد خطبه مى‏کردند و طى آن اوامر رسمى را ابلاغ یا مردم را به جهاد دعوت مى‏نمودند.

قدرت کلام و فصاحت و بلاغت در خطبه‏ها از شرایط توفیق هر امیر بود. وظائف امرا در

قرآن و سنت رسول معلوم بود و گاهگاه از سوى خلیفه هم دستورهائى دریافت مى‏نمودند-  دفتر و بایگانى وجود نداشت و تعیین مبدء تاریخ و تاریخ زدن روى بعض نامه‏ها و.. از زمان عمر مرسوم گردید. همچنین عمر براى اولین بار براى فلسطین و قنسرین و حمص قاضى تعیین کرد و او را به سمت امامت جمعه و جماعت انتصاب نمود.

امور مالى

در عهد عمر که فتوحات اسلام توسعه یافت و غنائم جنگى و جزیه و خراج رو به افزایش نهاد ضرورت تاسیس دیوان خراج براى ایجاد نظم در دخل و خرج و رسیدگى به حسابها بشدّت احساس شد. بیت المال در مدینه و سایر بلاد اسلام تاسیس شد. هزینه‏هاى ادارى و نظامى هر استان از در آمد همان استان پرداخت مى‏شد. اگر براى جنگ هزینه‏هاى فوق العاده‏اى پیش مى‏آمد که از بنیه مالیه محل بیشتر بود از بیت المال مرکزى پرداخت مى‏گشت.

در عهد عمر اراضى قابل کشت مصر و شام و عراق و جنوب ایران را زمین پیمانى و مساحتى کردند و مساحت هر مزرعه و نوع خاک و نوع محصول و وضع آبیارى هر زمین را معلوم و به تناسب این اطلاعات خراج هر مزرعه را مشخص نمودند. در حوزه دجله و فرات شبکه آب رسانى بر اساس تاسیسات عهد ساسانى ادامه یافت، مالیاتها تقریبا بر اساس عصر ساسانى و بیزانس جمع آورى مى‏گشت منتهى از مالیات غلات کاسته مى‏شد. تجارت را تشویق مى‏کردند و براى تسهیل تجارت دریائى بین مصر و عربستان کانال قدیمى بین نیل و دریاى سرخ توسعه داده شد و محصولات مصر با کشتى مستقیما به بندر ینبع (نزدیک مدینه) حمل مى‏گشت و موجب تخفیف در بهاى خواربار و غلات مى‏شد.

در عهد خلفا در آمد دولت اسلام از چهار راه عمده ذیل تامین مى‏شد: خمس غنائم جنگى که مخصوصا در عهد عمر و عثمان یعنى در عصر فتوحات بسیار بود.

زکات و صدقات طبق موازین شرعى.

جزیه (معرّب کلمه گزیت فارسى) مالیاتى که از ذمّیان گرفته مى‏شد.

خراج (معرّب کلمه فارسى خراگ) که از اراضى مزروعى گرفته مى‏شد.

جزیه و خراج که دولتهاى ساسانى و بیزانس نیز از اتباع خود مى‏گرفتند براى اهالى ایران و عراق و شام و مصر شناخته شده بود لیکن خمس و زکات و صدقات بکلى تازگى داشت. اهل ذمه جزیه را با تشریفات حقارت آمیزى مى‏پرداختند و بعضى شهرها گاهى به دلائلى از پاره‏اى مالیاتها معاف مى‏شدند.  مندرجات نهج البلاغه صراحت دارد که در عصر خلفاى پیشین (بخصوص عثمان) بى‏نظمى‏ها و خاصه خرجى‏ها و تصرفات نابجا در اموال و اراضى عمومى زیاد بوده است. از این رو امام على علیه السلام از روز اول زمامدارى به جبران و ترمیم خرابى‏هاى گذشته پرداخت، در استرداد اموال بیت المال و عزل و تبدیل کارگزاران نادرست اقدام فورى نمود-  گر چه به یورش و عصیان منتهى گشت-  در کار انتخاب ماموران و اصلاح جمع و خرج اموال و تقسیم غنائم نهایت مراقبت را بعمل آورد و در کار مأموران جمع‏آورى خراج بازرسى دقیق مى‏فرمود. از اقدامات مهم و بى‏سابقه آن حضرت در این زمینه آموزشهاى فنى و رفتارى به تحصیلداران و کارگزاران بود. در این زمینه ده‏ها دستور فردى و بخشنامه‏اى در نهج البلاغه آمده است. از آن جمله تعلیماتى است که ضمن فرمانى به شرح ذیل براى مالک اشتر نخعى نامزد استاندارى مصر نوشته است: در کارگزاران خود بنگر و آنانرا بعد از دقّت و آزمایش به خدمت منصوب دار. کسى را به دلخواه خود و بدون مشورت به شغلى مگمار زیرا خودرأیى و کوتاه نظرى در این باره همه گونه ستم و خیانت را در خود جمع دارد. در میان خانواده‏هاى درستکار و پیشقدم در اسلام جستجو کن و افراد با حیا و آزموده و لایق را پیدا کن.

زیرا اخلاق این گونه اشخاص از دیگران کریمتر و دامانشان پاکیزه‏تر است و طمع کمتر دارند و نظرشان در باره پایان کارها بهتر و عمیق‏تر است.

وقتى چنین مامورینى را پیدا کردى باید که حقوق و مواجب کافى بایشان بدهى زیرا وقتى حقوق کافى داشتند خاطر آسوده میشوند، نیرو مى‏یابند تا خویشتن را اصلاح کنند و از دستبرد زدن به اموالى که در اختیارشان قرار مى‏گیرد بى‏نیاز مى‏گردند و اگر در امر تو مخالفت یا در امانت تو خیانت ورزند حجت را بر ایشان تمام کرده‏اى.

پس کار ماموران را زیر نظر داشته باش و ماموران مخفى که راستگو و وفادار باشند بر ایشان بگمار زیرا مراقبت محرمانه وادارشان میکند با رعیّت به امانت و مهربانى رفتار کنند پیوسته مواظب دستیاران خود باش تا اگر یکى از آنان خیانتى کرد و گزارشهاى‏ماموران مخفى علیه او نزد تو جمع آمد بدان شاهدان اکتفا کنى و او را به سزاى کار زشتش برسانى و خوار و بى‏مقدارش گردانى و داغ خیانت بر پیشانى او زنى و قلّاده ننگ و تهمت بر گردنش آویزى.

در کار خراج و خراج‏گزاران توجه مخصوص مبذول دار، زیرا اگر امر اخراج و خراج گزار سر و سامان و نظم داشته باشد همه در آسایش و راحت زندگى میکنند چون زندگى همه مردم به خراج و خراج‏گزاران بستگى دارد.

و باید که براى آبادانى زمین بیش از گرفتن خراج اهتمام ورزى زیرا مالیات جز با عمران و آبادانى اراضى بدست نمى‏آید. هر کس بدون توجه به عمران خراج بستاند کشور را ویران و خلق خداى را هلاک کرده و خود او جز مدتى کوتاه بر سر کار نمى‏ماند، اگر کشاورزان از سنگینى خراج یا آفات آسمانى یا قطع آب رودخانه‏ها و انهار و قنوات یا خشک سالى یا بایر شدن یا باتلاقى شدن زمین بر اثر غرق نزد تو شکایت آورند شایسته است بارشان را سبک و کارشان را اصلاح کنى.

مبادا این تخفیف و سبک ساختن بار آلام مردم بر تو سنگینى کند. این کمکها آنان را دلگرم مى‏سازد تا بیش از بیش در آبادانى کشور و آراستن ولایت تو کوشش کنند بعلاوه بر اثر عدل و دادى که به خرد و بزرگ ایشان روا داشته‏اى به تو و حکومت تو خوشبین و ثناخوان میشوند و بر قوت و توانائیشان مى‏افزاید و موجب مى‏شود که براى خود تکیه‏گاهى استوار بنا کنى و از آن پس چه بسا کارهاى دشوار که اگر حل و رفع آنها را به عهده ایشان واگذارى با طی

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد سیاست از دیدگاه على

تحقیق در مورد زندگینامه شهید محمد على رجایى

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد زندگینامه شهید محمد على رجایى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگینامه شهید محمد على رجایى


تحقیق در مورد زندگینامه شهید محمد على رجایى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:10

فهرست:

زندگینامه شهید محمد على رجایى

محمد علی رجایی (۱۳۱۲ خ / ۱۹۳۳ م در قزوین - ۸ شهریور ۱۳۶۰ / ۳۰ اوت ۱۹۸۱ م) سیاست‌مدار ایرانی بود.

او از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱ در دولت بنی صدر، نخست وزیر ایران بود و پس از برکناری بنی‌صدر برای مدت کوتاهی دومین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران بود. او در دوره‌ای از ۱۱ مارس ۱۹۸۱ تا ۱۵ آگوست ۱۹۸۱ ضمن نخست وزیری، وزارت امور خارجه را نیز به عهده داشت. او از طرفداران و مجریان انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌های ایران بود.

رجایی در ۳۰ آگوست ۱۹۸۱ بعد از این‌که رسما کم‌تر از یک ماه رئیس جمهور بود به همراه محمدجواد باهنر و چندی از سایر مقامات جمهوری اسلامی، توسط سازمان مجاهدین خلق ایران(منافقین)در یک بمب گذاری به قتل رسید. پس از او آیت‌الله خامنه‌ای به ریاست جمهوری برگزیده شد.

] زندگی

محمد علی رجایی در ۱۳۱۲ خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. پدر او عبدالصمد نام داشت و چهار سال پس از تولدش در ۱۹۳۷ درگذشت. محمدعلی از این به بعد با مادر و برادرش زندگی می‌کرد.

او تحصیلات ابتدایی را در قزوین تمام کرد و در ۱۳ سالگی به تهران رفت و از روی فقر به کار در جنوب شهر مشغول شد. در ۱۷ سالگی به آموزشگاه گروهبانی نیروی هوایی رفت و در حین تحصیل با احزاب و گروه‌های سیاسی مخالف شاه (همچون فداییان اسلام) آشنا شد و در جلسات آیت الله طالقانی شرکت می‌کرد. او در این دوران از طرفداران طالقانی بود و در ضمن حضور در ارتش مخفیانه با فداییان اسلام هم فعالیت می‌کرد.

رجایی پس از ماجراهایی از ارتش بیرون آمد و یک سال در شهرستان بیجار به معلمی پرداخت و سپس برای ادامه تحصیل به دانشسرای عالی رفت و با انجمن‌های اسلامی دانشجویان هم همکاری داشت. در ۱۹۵۹ پس از اتمام تحصیل به قزوین بازگشت و در جریان فعالیت‌های سیاسی و پخش اعلامیه دستگیر شد و ۵۰ روز را در زندان گرفت. پس از آزادی با هئیت موئتلفه و کسانی چون باهنر همکاری می‌کرد. مجدداً در ۱۹۷۴ توسط رژیم شاه دستگیر شد و چهار سال را در زندان گذراند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگینامه شهید محمد على رجایى

مقاله احادیث نبوى در باره على علیه السلام

اختصاصی از سورنا فایل مقاله احادیث نبوى در باره على علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله احادیث نبوى در باره على علیه السلام


مقاله احادیث نبوى در باره على علیه السلام

انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى.

کفایة الطالب ص 205 (حدیث نبوى)

همچنانکه در فصل گذشته آیاتى که در باره ولایت و برترى على علیه السلام نازل شده از کتب عامه استخراج و ثبت گردید در این فصل نیز اغلب باحادیث نبوى از کتب معتبره اهل سنت اشاره میگردد تا هر گونه راه عذر و بهانه‏اى براى آنان مسدود باشد.

1ـحدیث غدیر:علماء و مفسرین از عامه و خاصه نوشته‏اند که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله موقع مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده و پس از ایراد خطبه بمردم فرمود آیا من نسبت بشما اولى بتصرف نیستم؟عرض کردند چرا فرمود من کنت مولاه فهذا على مولاه .یعنى هر کس که من مولا و صاحب اختیار او هستم این على مولاى او خواهد بود و بدین ترتیب او را بولایت و پیشوائى مردم منصوب گردانید (1) .

2ـحدیث منزلت:احمد بن حنبل و شیخ سلیمان بلخى و ابن صباغ مالکى و دیگران نوشته‏اند که پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود:انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (2) .

یعنى تو از من بمنزله هارونى از موسى جز اینکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود،بحرانى در کتاب غایة المرام یکصد حدیث از عامه و هفتاد حدیث از خاصه دراینمورد نقل کرده است (3) .

 

 

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 21صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید


دانلود با لینک مستقیم


مقاله احادیث نبوى در باره على علیه السلام

مقاله اقدامات معاویه جهت مقابله با حضرت على

اختصاصی از سورنا فایل مقاله اقدامات معاویه جهت مقابله با حضرت على دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله اقدامات معاویه جهت مقابله با حضرت على


مقاله اقدامات معاویه جهت مقابله با حضرت على

نامه معاویه به عمرو عاص

براى جلب همکارى عمرو عاص , گرگ باران دیدهء میدان سیاست , معاویه نامه اى به عمرو عاص , که در آن زمان به عنوان عنصرى نامطلوب و مطرود در فلسطین زندگى مى کرد, به شرح زیر نگاشت :
ماجراى على و طلحه و زبیر به تو رسیده است . مروان بن حکم با گروهى از مردم بصره به شام آمده اند و جریر بن عبدالله به نمایندگى از جانب على براى اخذ بیعت وارد شام شده است . من از هر نوع تصمیم خوددارى کرده ام تا نظر تو را دریابم . هر چه زودتر خود را برسان تا در این موضوع به تبادل نظر بپردازیم .(1)
چون نامه به دست عمرو رسید, مضمون آن را با دو فرزند خود عبدالله و محمد در میان نهاد و از آنها نظر خواست .فرزند نخست که در تاریخ تا حدودى به پاکى معروف است (والله اعلم ) چنین گفت : روزى که رسول خدا و دو خلیفهء بعد از او درگذشتند همگى از تو راضى بودند و روزى که عثمان کشته شد تو در مدینه نبودى . اکنون چه بهتر که در خانهء خود بنشینى و براى کسب منافعى اندک حاشیه نشینى معاویه را ترک کنى . زیر تو هرگز به خلافت نخواهى رسید ونزدیک است که آفتاب عمرت غروب کند و در پایان زندگى بدبخت شوى .
ولى فرزند دوم او, بر خلاف نظر فرزند نخست , او را به همکارى با معاویه دعوت کرد و گفت : تو یکى از بزرگان قریش هستى و اگر در این امور خاموش بنشینى در انظار کوچک مى شوى . حق با مردم شام است . آنها را کمک کن و خون عثمان را بطلب , که در آن صورت بنى امیه بر این کار قیام مى کنند.
عمروعاص که فردى هوشیار بود رو به عبدالله کرد و گفت : نظر تو به نفع دین من است , در حالى که نظر محمد نفع دنیاى من را در بر دارد. در این موضوع باید مطالعه کنم . آن گاه اشعارى سرود و نظر هر دو فرزند خود را در آن منعکس کرد و پس از آن از فرزند کوچکتر خود به نام وردان نظر خواست . او گفت : مى خواهى از آنچه که در دل دارى خبر دهم ؟عمرو گفت : بگو آنچه مى دانى . او گفت : دنیا و آخرت بر قلب تو هجوم آورده اند. پیروى از على مایهء سعادت در آخرت است و هر چند در پیروى از او دنیا نیست , ولى زندگى اخروى جبران کنندهء ناکامیهاى دنیا ست ; در حالى که همراهى با معاویه دنیا را دارد ولى فاقد آخرت است و زندگى دنیوى جبران کنندهء سعادت اخروى نیست . تو اکنون میان این دو قرار دارى و نمى دانى کدام را برگزینى . عمرو گفت : درست گفتى ; حال نظر تو چیست ؟ وى گفت : در خانهء خود بنشین ,اگر دین پیروز شد تو در پوشش آن زندگى مى کنى و اگر اهل دنیا پیروز شدند, آنان از تو بى نیاز نیستند. عمرو گفت : آیا اکنون در خانه بنشینم در حالى که حرکت من به سوى معاویه به گوش عرب رسیده است ؟(2)
او به سائقهء درونى یک فرد دنیا پرست بود, لذا جانب معاویه را گرفت , ولى گفتار فرزند کوچک خود را در قالب اشعارى ظریفى چنین سرود:
اما على فدین لیس یشرکه دنیا و ذال له دنیا و سلطان
فاخترت من طمعى دنیا على بصرو ما معى بالذى اختار برهان (3)
پیروى از على همراه با دین است و دنیا با آن نیست , در صورتى که پیروى از معاویه واجد دنیا و قدرت است .
از روى آرزو و طمعى که در قدرت دارم با کمال بصیرت دنیا را پذیرفتم , ولى این گزینش عذر و حجتى ندارم .
آن گاه روانهء شام شد و با دوست دیرینهء خود به بحث و گفتگو پرداخت و نقشه هایى براى براندازى امام على (ع ) طرح کرد که بعداً بیان خواهد شد .

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 54صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید


دانلود با لینک مستقیم


مقاله اقدامات معاویه جهت مقابله با حضرت على