سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله مولوی

اختصاصی از سورنا فایل دانلودمقاله مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
مولد مولانا شهر بلخ است و ولادتش در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری اتفاق افتاده و علت شهرت او به رومی و مولاناءروم همان طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست بوده لیکن خود وی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشته و از یاد آنان فارغ نبوده است.
نسبتش بگفته ی بعضی از جانب پدر به ابوبکر صدیق می پیوندد و اینکه مولانا در حق فرزند معنوی خود حسام الدین چلپی گوید:(صدیق ابن الصدیق رضی الله عنه وعنهم الارموی الاصل المنتسب الی الشیخ المکرم بما قال امسیت کرد یا و اصبحت عربیا ) دلیل این عقیده توان گرفت چه مسلم است که صدیق در اصطلاح اهل اسلام لقب ابوبکر است و ذیل آن بصراحت می رساند که نسبت حسام الدین با بو بکر با لاصاله نیست بلکه از جهت انحلال وجود اوست در شخصیت و وجود مولوی که مربی و مرشد او وزاده ی ابوبکر صدیق است و صرف نظر از این معنی هیچ فائده بر ذکر انتساب اصلی حسام الدین به ارومیه و نسبت او از طریق انحلال و قلب عنصر بشیخ مکرم یعنی ابوبکر مترتب نمی گردد.
نام مولانا بنا به قول اغلب تذکره نویسان محمد ولقب او را جلال الدین است وتمامی مورخان او را بدین نام ولقب نام برده اند . احمد افلاکی از بها ولد نقل می کند که ( خداوندگار من از نسل بزرگ است ) و اطلاق خداوندگار با عقیده ی الوهیت بشر که این دسته از صوفیه معتقد ند و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت بمریدان خود در اعتقاد همه ی صوفیان تناسب تمام دارد از همین نظر است وبهمین مناسبت بعضی اقطاب بآخر و اول اسم خود لفظ شاه اضافه کرده اند .
لقب مولوی نیز که از دیر زمان میان صوفیه و دیگران بدین استاد حقیقت بین اختصاص دارد در زمان خود وی و حتی تا قرن نهم نیز شهرت نداشته و ممکن است این لقب از روی عنوان دیگر یعنی مولا روم گرفته شده باشد.
در منشا قرن ششم القاب را بمناسبت ذکر جناب و امثال آن پیش از آنها با یا نسبت استعمال کرده اند مثل جناب اوحدی . فاضلی . اجلی . ومیتوان گفت که اطلاق مولوی هم از این قبیل بوده و بتدریج بدین صورت یعنی با حذف موصوف به مولاناء روم اختصاص یافته باشد و موید این احتمال آنست که در نفحات الانس این لقب بدین صورت (خدمت مولوی ) بکرات در طی ترجمه ی حال او بکار رفته است نه در اینجا و نه در کتب ومنابع قدیمی مانند گزیده و مناقب العارفین کلمه ی مولوی نیامده است .
شهرت مولوی (بمولاناءروم ) مسلم است و بصراحت از گفته ی حمد الله مستوفی و قول اغلب تذکره نویسان مستفاد می گردد و در مناقب العارفین هر کجا لفظ مولانا ذکر می شود مراد همان جلال الدین محمد است.
احمد افلاکی در عنوان او لفظ (سر الله الاعظم ) آورده ولی در ضمن کتاب بهیچوجه بدین نام اشاره نکرده و در ضمن کتب دیگر هم دیده نشده است .
بشنو این نی چون حکایت می کند
مولانا و جهان ما
١۷ دسامبر (٢٦ آذرماه) برای تمام جهان روز بزرگی است، این روز، روز وصال مولانا با مرگ در سال ١٢۷٣میلادی است.
روز جهانی "مولوی" بزرگداشت سٿر ?بزرگترین صوٿی ایرانی قرن سیزدهم میلادی از دیار ما است.
چرا صدای مولوی پس از ۷٠٠ سال همچنان در گوش جهانیان پیچیده است؟
مولانا می گوید: «من نه مسیحی و نه یهودی ام، نه هندو، نه بودایی و نه ذن. من از شرق یا غرب نیامده ام، من به معشوقم تعلق دارم.»
تیمی ام ز ترکستان، نیمی ام ز ٿرغانه
نیمی ام ز آب و گل، نیمی ام ز جان و دل "مولوی" بیش از هر شاعر دیگری ، "نادیده ها" را دیده و به توصیٿ غیر قابل وصٿ ها پرداخته است. او عرش را در هر چیزی جست و جو کرده است؛ در آواز، در سماع، در طبیعت و در دوستی و خدا برای او در حکم "معشوق" بوده است.
به همین دلیل است که در بیست سال گذشته، ترجمه های انگلیسی آثار مولوی در ٿروش، آثار شکسپیر را پشت سر گذاشته است.
***
مجله "تایمز" در شماره سی و یک دسامبر چهار سال پیش"مولانا" را
صوٿی قرن" نامیده است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   7 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله مولوی

دانلودمقاله زندگی نامه مولوی

اختصاصی از سورنا فایل دانلودمقاله زندگی نامه مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 


اسم ، القاب و نسب مولانا
حضرت خداوندگار مولانا جلال الدین، عارف شوریده و سوخته جان قرن هفتم بنا به روایات مشهور در ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق مطابق سی ام سپتامبر 1207 م. در شهر بلخ به دنیا آمد. اما در « فیه ما فیه » مولانا واقعه ای را از مشهورات و خاطرات خود روایت می کند که مربوط به سالهای مذکور و محاصره و فتح سمرقند و بخارا به دست خوارزمشاه است و در این سال مولانا باید در سنینی باشد که بتواند خاطراتش را ضبط کند، بدین ترتیب تولد او باید چند سال قبل از 604 ه. باشد.
بنا به قول تذکره نویسان ( تذکره دولتشاه، نفخات الانس جامی، تذکره هفت اقلیم و آتشکده در ذکر رجال بلخ، مجالس المؤمنین، روضات الجنات، تذکره ریاض العارفین و… ) نام او محمد و لقبش جلال الدین است، همه مورخان نیز او را به این نام ولقب نامیده اند.
پدرش سلطان العلما- خطیب بزرگ بلخ و واعظ و مدرس پر آوازه از روی محبت و تکریم او را «خداوندگار» می خواند.
یوسف بن احمد مولوی، مؤلف « المنهج القوی لطلاب المثنوی» ( تألیف 1222-1230 م.و چاپ 1289 م. در شش مجلد در مصر) که مثنوی را به زبان عربی ترجمه کرده و بسیاری از حقایق تصرف را در ذیل ابیات مربوطه در مثنوی آورده است؛ از او با عنوان «مولاناخداوندگار»
یاد می کند. احمد افلاکی از قول بهاء ولد (پدر مولانا) نقل می کند که « خداوندگار من از نسل بزرگ است». طبق اعتقاد دسته ای از صوفیه، اطلاق لفظ « خداوندگار» با عقیده الوهیت بشر و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود تناسب تام دارد. از همین رو پس از دوران مغول برخی از اقطاب به ابتدا یا انتهای اسم خود، لفظ شاه افزودند مانند « شاه نعمت الله»، « شاه داعی»یا « نور علی شاه» و « کوثر علی شاه».
بعد از قرن هفتم کلمه « شاه » جانشین کلمه « شیخ » گردید که در عهدهای نخستین رایج بود و ظاهراً اولین بار لفظ « شاه » در مورد سر سلسله درویشان « نعمت اللهیه» یعنی « شاه نعمت الله ولی» بکار رفته است.
از القاب دیگر مولوی، « مولانای بزرگ» است و اصولاً هر کجا لفظ « مولانا» ذکر می شود منظور همان « جلال الدین محمد » است.
درباره نسبت مولانا دو روایت مطرح است: در رساله « تحقیق در زندگانی مولانا جلال الدین» بهاء ولد ( پدر مولانا ) را از جانب مادر، منتسب به خانواده خوارزمشاه دانسته اند، لیکن این نسبت با مأخذ تاریخی مطابقت نمی کند. در دومین روایت، محمد بهاءالدین ولد را از اولاد ابوبکر ( خلیفه اول) ذکر کرده اند؛ افلاکی در شجره نامه ای می نویسد: محمد بهاء الدین ولد- حسین خطیبی- احمد خطیبی- محمد مودود- مسیب-متأخر-حماد-عبدالرحمن-ابوبکر.
همچنین: محمد بهاء الدین ولد-حسین خطیبی-محمد شیخ علی-عطاء بلخی-نصرالله-ابوبکر.
شیخ محی الدین عبد القادر نیز در شجره نامه ای در « جواهرالمضیئه» آورده است: محمد(سلطان العلماء بهاء ولد)- محمد-احمد-قاسم-مسیب-عبدالله-عبدالرحمن-ابوبکر.
در بررسی شجره نامه های مذکور، حداقل خلائی صدوچهل و هفت ساله بین ابوبکر متوفی به سال 13 ه.ق و بهاءالدین متوفی در سال 628 ه. وجود دارد.افزون براین سلطان ولد ( فرزند مولانا ) در « ابتدا نامه » لقب بهاء الدین ولد را چنین می نگارد:
« لقبش بد بهاء الدین
عاشقانش گذشته از عدو حد
مثل او کس نبود در فتوی
از فرشته گذشته در تقوی» « ابتدا نامه، ص 187 »

 

در « معارف» سلطان العلما و آثار مولانا و نوشته های دیگر به سلطان ولد نیز ، به چنین ادعایی برنمی خوریم. همچنین در وقف نامه عربی مثنوی که پنج سال پس از وفات مولانا به خط یکی از پیروان سلطان ولد به نام محمد بن عبدالله قونیوی از نسخه ای که در حضور سلطان ولد و حسام الدین چلبی برای مولانا قرائت شده و اصلاحاتی در آن به عمل آمده ، استنساخ شده است، درباره نسبت مولانا تنها به این عبارات التفات شده است:« الشیخ بن الشیخ الحقیقی و الامام بن الامام الحنفی الربانی… جلال المله و الحق والدین محمد بن محمد الحسین البلخی رضی الله عنه و عن اسلافه… ».
احتمالاً سلطان العلما با یکی از نبیر گان ابوبکر سرخسی ازدواج کرده و از آنجا که دختر شمس الائمه ابوبکر سرخسی از علمای حنفی را ، مادر مادرش دانسته اند، تشابه نام جد مادری وی و نام شمس الائمه ابوبکر محمد با نام ابوبکر نخستین خلیفه راشدین باعث شایع شدن این روایت شده است. از اینرو قول کسانی که سلطان العلما را از خلفای نجم الدین کبری – مقتول در فتنه مغول به سال 618 ه. می دانند به حقیقت نزدیکتر است.
خاندان مولانا
پدر مولانا جلال الدین محمد ، محمد بن حسین بن احمد خطیبی مشهور به « سلطان العلماء بهاء الدین ولد » در سال 546 ه.ق به دنیا آمد. وی از فضلای دوران و علامه زمان بود و رضی الدین شیرازی از بزرگان فقه و یکی از علمای برجسته قرن ششم که علاوه بر مراتب علم و دانش، دارای ذوقی سرشار و طبعی لطیف مخصوصاً در سرودن قصیده و قطعه بود، از شاگردان او بود.
بهاء الدین ولد علاوه بر مقام شامخی که در تصوف داشت در علوم دیگر نیز صاحب رأی و نظر بود و فتاوای خود را بانام سلطان العلما امضا می کرد. این لقب را او به استناد رویایی ، از نبی اکرم (ص) دریافت کرده بود. سلطان ولد در این باره در « ابتدا نامه» آورده است :
« خوانده سلطان عالمان او را
مصطفی قطب انبیای خدا
مفتیان بزرگ اندر خواب
دیده یک خیمه کشیده طناب
مصطفی اندرون خیمه به ناز
زده تکیه به صد هزار اغراز
ناگهانی بهاء الدین ولد
از در خیمه اندرون آمد
مصطفی چون که دید جست از جا
پیش رفت و گرفت دستش را
برد پهلوی خویش بنشاندش
زان ملاقات گشت بی حد خوش
گفت از آن پس به مفتیان این را
که از امروز این شد دین را
جمله سلطان عالمان گویید
در رکابش به جان و دل پویید
بامدادان به اتفاق همه
از سر صدق بی نفاق همه
بر درش آمدند تا گویند
سر آن خواب از او جویند
پیش از آنکه کنند عرض او گفت
خوابشان را و سر نکرد نهفت
دادشان از مقام و حال نشان
همه را کرد او تمام بیان»
نقل است که :« بهاء ولد از اکابر صوفیان بود و خویش را به امر بمعروف و نهی از منکر ، معروف ساخته عده بسیاری را با خود همراه کرده بود و پیوسته مجلس می گفت و هیچ مجلس نشدی که از سوختگان جانبازیها نشدی و جنازه بیرون نیامدی او همیشه نفی حکما و فلاسفه و غیره کردی و به متابعت صاحب شریعت و دین احمدی ترغیب دادی و خواص و عوام به او اقبال داشتند و اهل بلخ او را عظیم معتقد بودند».
سلطان العلما در « معارف» می نویسد: « از رفتار محمد –علیه الصلوه و السلام- بهتر رفتاری ندیده ام و از او درست تر راهی نیافتم. روزی که تو نبودی، حواس هم نبود ، نجوم هم نبود، فلسفه و حکمت نیز وجود نداشت».
در رساله « سپهسالار » می خوانیم: « محمد بهاء الدین در محروسه بلخ متمکن و از اقصای خراسان فتاوی مشکل به حضرت او آوردندی و او را از بیت المال مرسومی معین بود، که به امر شریعت معیشت از آنجا فرمودی و هرگز از وقف چیزی تصرف نکردی و در لباس وزی دانشمندان بودی . هر روز اول صبح تا بین الصلاتین خلایق را درس فرمودی و حقایق گفتی.
روز دوشنبه و جمعه عامه خلایق را موعظه فرمودی».
او به عنوان فقیه و مدرس به امر تدریس و فتوی اشتغال داشت و پارسایی و زهد، او را از آلایش به جاه طلبی های عوامانه باز می داشت. اما به عنوان واعظ و خطیب ، بنا به رسم معمول وعاظ عصر ، درشهرهای خراسان و ماوراء النهر و ترکستان در سیاحت بود. در هر دیار در مدت اقامت ، در مساجد به وعظ می پرداخت و در مدارس تدریس می کرد.او به خانقاههای صوفیه نیز تردد می نمود و صوفیان اکثر این نواحی ، به رغم امیران و قاضیان و فقیهان ، نسبت به او تعظیم و تکریم فراوان ابراز می داشتند و او را به چشم یک شیخ یا یک مرشد واقعی می نگریستند. سید برهان الدین محقق ترمذی – یکی از شاگردانش – او را از تمام اولیا و مشایخ برتر می شمرد.
سلطان العلما در نهی از منکر ، گاهی چنان صلابتی نشان می داد که علمای ولایات و حتی حکام و پادشاهان را از خود می رنجاند. در « معارف» می نویسد :« فخر الدین رازی و خوارزمشاه را و چندین مبتدع دیگر بودند ، گفتم : شما صد هزار دلهای با راحت را و شکوفه ها و دولتها را رها کرده اید و در این دو سه تاریکی گریخته اید و چندین معجزات و براهین را مانده اید و به نزد دو سه خیال رفته اید. این چندین روشنایی آن مدد نکرد که این دو سه تاریکی عالم را بر شما تاریکی دارد و این غلبه از بهر آنست که نفس غالب است و شما را بیکار می دارد و سعی می کند به بدی» .
سرانجام به علت مبتدع و بدعت گرا خواندن خوارزمشاه و انتقاد شدید از فخر الدین رازی ( از بزرگان حکما و متکلمان) که استاد خوارزمشاه و سرآمد و امام حکمای آن عهد بود، مجبور به مهاجرت از بلخ شد . سلطان ولد مهاجرت جد بزرگوار خویش را به این ترتیب به نظم کشیده است:
« چونکه از بلخیان بهاء ولد
گشت دلخسته آن شه سرمد
ناگهش از خدا رسید خطاب
کای یگانه شهنشه اقطاب
چون ترا این گروه آزردند
دل پاک ترا زجا بردند
به در آ از میان این اعدا
تا فرستیمشان عذاب و بلا
چونکه از حق چنین خطاب شنید
رشته خشم را دراز تنید
کرد از بلخ عزم سوی حجاز
زانکه شد کارگر در او آن راز
بود در رفتن و رسید خبر
که از آن راز شد پدید اثر
بلخ را بستند و به زاری زار
کشت از آن قوم بی حد و بسیار…
آمد از کعبه در ولایت روم
تا شوند اهل روم از او محروم
از همه ملک روم قونیه را
برگزید و مقیم شد آنجا »
مطابق نقل تذکره دولتشاه ، پس از هجرت بهاء ولد از بلخ ، شیخ فرید الدین عطار در نیشابور به دیدن مولانا بهاء الدین آمد و کتاب اسرار نامه را به جلال الدین هدیه کرد. مولانا از این کتاب بهره ها برد و برخی از حکایات آنرا نیز در مثنوی بیان نمود.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  42  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه مولوی

مقاله زندگینامه مولوی

اختصاصی از سورنا فایل مقاله زندگینامه مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله زندگینامه مولوی


مقاله زندگینامه مولوی

جلال الدین محمد بن بهاء الدین محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی معروف به مولوی یا ملای روم ، که نسبت وی به ابوبکر صدیق خلیفه و پدرش از سوی مادر، دخترزاده سلطان علاء‌الدین محمد خوارزمشاه می باشد. حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی خداوندگار، رومی و ملای روم، در ششم ربیع الاول سال 604 هـ. ق در بلخ، در یکی شهرهای افغانستان، پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش بهاء الدین ولد (543-628 ه.ق) ملقب به سلطان العلماء ، یکی از بزرگان صوفیه و اعاظم عرفا بود که افلاکی خرقه او را به احمد غزالی نسبت می‌دهد و پدر مولانا مردی به حال و با ذوق کمال بوده است. کتاب مدّونی از مجالس و مواعظ او به نام «معارف بها ولد» به جا مانده که از نظر زیبایی و لطافت بیان، یکی از بهترین کتب نثر در زمینه عرفان به حساب می‌رود. این کتاب، مبانی خمیر مایه‌های فکری مولانا را تشکیل می داده است. بطوریکه در مناقب العارفین از قول همسر مولانا نقل شده است : «در خانه ی ما چراغ پایه‌یی بود که به طول قد آدمی ساخته بودند، همانا که حضرت مولانا از اول شب تا طلوع فجر، بر سر پای ایستاده، معارف حضرت بهاء ولد را مطالعه می کرد.

شیخ بهاء الدین ولد مانند دیگر عارفان، منافشات کلامی و فلسفی را اسباب وصول به حقایق نمی‌دانست و معتقد بود که برای حصول معرفت و کشف حقیقت، باید به مسلک طریقت پیوست.

سلطان العلماء در سال 617 هـ.ق با اعضای خانواده و جمعی از دوستان و مریدان خود بلخ را به مقصد زیارت بیت الله الحرام ترک نمودند بهاء الدین و همراهان پس از زیارت خانه خدا، به دیار روم رسیدند و مورد استقبال قرار گرفتند.

چندی نگذشت که سلطان العلماء به تدریس و ارشاد مستعدان و طالبان پرداخت و همگان از سخنان گهربار و تاب دار او بهره کافی و وافی را بردند. سرانجام آن ستاره آسمان در سال 628‌هـ.ق در قونیه در‌گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. بعدا مولانا به جای او نشست و زمام تربیت و هدایت مریدان را به عهده گرفت.

همه کــردند رو به فرزنــدش            کـــه تویـــی در جمــال مــاننــدش

شاه مازین پس، تو خواهی بود            از تو خواهیم جمله مایه و سود (ولد نامه)

مولانا در این زمان جوان 25 ساله ای بود که در همه علوم و معارف متداول آن زمان از علوم و فنون عقلی و نقلی، سرمایه کافی را اندوخته بود. همچنان در فقاهت و اجتهاد دست بالا و توانائی داشت.

مولانا در آستانه چهل سالگی بود که در حوالی سال 642 هـ.ق ، حادثه شگرفی رخ داد و بنیاد هستی مولانا را به کلی زیر و رو کرد.

ایام به آرامی می گذشت، قونیه در آرامش و سکوت کامل بود، مولانا بر مسند تعلیم و ارشاد و قوم مغول در تاراج.

ناگاه ترکی لاابالی و بی پروا او شهر آشوب از راه می رسد و دل و جان مولانا را یکسره به یغما می برد.

شمس پیوسته در سیر و سفر بود و خضروار گمشدگان بیابان و تشنگان لب دریا را هدایت می کرد و به سرعت ناپدید می شد. از این لحاظ به «شیخ پران» و «شمس پرنده» لقب یافته بود.

شمس در مقالات خود آورده است که : او را با عوام الناس کاری نبوده و مستقیما به راهنمایی پیران کامل می پرداخته و آنهارا به کمال می رسانده است.»

و خلاصه، این زاهد بزرگوار و سجاده نشین با وقار که یک دانشمند عالیقدر و خطیب مشهور و واعظ معروف بود، پس از ملاقات با شمس، بدل به یک ترانه گوی و میگسار گردید و سر به کوی و برزن گذاشت.

زاهد بود ، ترانه گویم کـردی            سر حلقه بزم و باده جویم کردی

سـجاده نشین با وفاری بودم              بــازیچه کودکان کویم کــردی

باری، مولانا که بعد از غیبت کبرای شمس حقیقت شمس را در وجود خود یافت و با جان او پیوست، دیوان خود او را به نام او سرود ، از این سبب است که گاه غزلیات خود را در مقطع بنام او به پایان برده و فی الواقع سر دلبران را در حدیث دیگران گفته است.

عشق و عرفان در مکتب مولانا

هرچند این چشمه جوشان و نهر خروشان در قونیه جوشید، اما سفره آبهای زلال آسمانی اش در خاک این مرز و بوم خاصه خراسان و بلخ بود. رگ رگ این آب شیرین یا به قول خویش «سلسبیل بهشتی»، همچنان در خلایق جاری شد و تا نفخ صور، شاب شور و شوق را در کام جان و روان مشتاقان خواهد ریخت.

نفحه ای که از سیبستان جان مولانا برخاست قرنهاست رایحه میوه های کمال و معرفت را در مشام بی زکام خوشحال دمساز و مشتاقان در سوز و گداز، جاری می سازد و جان آویخته در تن را به سوی بالا، بالها می گشاید.

مثنوی که مولوی، «معراج جان» و «نردبان آسمان» و صیقل ارواحش خوانده بود و دیگران آن را «تالی کتب آسمانی، و قرآن زبان پهلوی، و عصاره معارف بشری» و بیان «للایات البینات و تبیان للسنن النبویات» دانسته اند همچنان از نور ماه برگذشته است و بی هراس و اعنا به بانگ سگان و زوزه ددان، ظلال ظلام را دریده و شبروان را به سوی چشمه مشرق اشراق و معنویت رهنمون ساخته است.

قرنهاست آفتاب جسمانت مولانا، ترک این گلشن کرده است و چهره در نقاب خاک کشیده تا تحت الارض را روش کند. اما افتاب معرفتی را که او بر افروخته و از مثنوی و دیگر آثار معنوی خویش برتافته، بدون کسوف و احتراق، مشرق جان و عقل طالبان عاشق را حیات بی‌بها بخشیده است.

گروهی نیز به جست و جوی افکار و مطالب و خواسته های خویش در مثنوی پرداختند و از ظن و وهم و پندار خود با او یار شدند لذا محرم تمام اسرار او نشدند. قلسفی، که بحثهای عمیق حکمی و فلسفی را در آن یافته بود. با فلسفه بافی و توجیه استدلال ستیزی مولانا، آن را کتابی کم نظیر در حکمت و فلسفه خواند. مفسران قرآن صد ها و بل هزاران تفسیر آیه را در او به تماشا نشستند و بیان و تفسیر قرآنش گفتند، اهل کلام نیز گوهرهای کلانی در آن فراچنگ آورند و سراینده اش را گاه «اشعری» خواندند و گاه کوشیدندن آن را «ماتریدی» معرفی کنند. راویان و محدثان به جمع آوری احادیث و روایاتش پرداختند و واعظان، پند و اخلاق و وعظ او را در دیگ حافظه و ادراک خویش ریختند تا بدان نصایح بر سر محراب و منبر جلوه گری کنند و داروی تلخ نصیحت را در کپسول شعر مولانا به خورد مخاطبان دهند. پاره ای از ادبا نیز، علی رغم اعتراف به اسرار و افکار بلند مثنوی ن را نظمی سست و خالی از هنرهای شاعرانه و آرایه های پر زرق و برق ادبی اش دانستند.

گاه قافیه اش را معیوب گفتند و گاه لغتش را غریب و نامأنوس، و در پوست حرف و گفت و صوت او فرو ماندند:

پــوست چه بود گفته های رنگ رنگ             چـــون زره بر آب کـــش نبود درنگ

این سخن چون پوست و معنی مغز دان          این سخن چون نقش و معنی همچو جان

اما طایفه محققان و اهل بصیرت که قدم در مسیر طریقت داشتند و در دل بذر معرفت می‌کاشتند چشم دون خویش را بستند و دیده درون خویش را گشودند. غبار انکار از آینه افکار خود زدودند تا گوی معانی را در این میدان بیان ربودندن گوش جانشان باز شد و تباز راز و نغمه های روح نواز مولانا:

راز جز با رازدان انبار نیست                راز اندر گوش منکر راز نیست

آنچه را دیگران ندیده بودند و یا به تفرقه مشاهده کرده بودند همه را در دکان وحدت مثنوی جمع دیدند و از تماشای جز او، دل بریدندن.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 35صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید .


دانلود با لینک مستقیم


مقاله زندگینامه مولوی

تحقیق در مورد قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی


تحقیق در مورد قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه16

 

ه پردازی درمثنوی مولوی

ورت زیبای ظاهرهیچ نیست

ای   برادر  سیرت زیبا   بیار

 مثنوی ، شاهکار عرفانی قرن هفتم واز ستونهای چهارگانه ادب فارسی ، ازمعدود آثار یست که درعین دیرینگی ، ازبسیاری جوانب همچنان تازگی وطراوت خود را حفظ نموده است . زبان راوی ، سادگی وبی پیرایگی لفظی ، معنی ژرف وسهل وممتنع ، بکارگیری قصه وثمیل وبه تبع آن ، جهان شمول بودن این شاهکار جاوید ادب پارسی بدان تازگی بخشیده است که آنرا از بسیاری جوانب از جمله درساختار داستانی قابل بررسی ساخته است .

دراین مقاله بانگاهی کلی به داستانهای مثنوی ، به بیان نوع ادبی قصه ها ، ذکر برخی ویژگیهای ساختاری وبالاخره بررسی اهم عناصرداستانی درآنها خواهیم پرداخت .

1-موضوع قصه های مثنوی:

داستانها ازدیدگاه محتوا ، موضوع وروح حاکم برآنها ، انواع گوناگونی می یابند که از آن جمله است ؛ داستانهای واقعی ، داستانهای تمثیلی ، داستانهای رمزی ، داستانهای طنزآمیز ، داستانهای وهمی جادویی، داستانهای رئالیسم جادویی ، داستانهای حادثه پردازانه ، داستانهای عاشقانه ، داستانهای عارفانه ، داستانهای سیاسی اجتماعی ،  داستانهای اساطیری ، داستانهای حماسی ، داستانهای عامیانه ، داستانهای

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی

زندگی نامه مولوی

اختصاصی از سورنا فایل زندگی نامه مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

زندگی نامه مولوی


زندگی نامه مولوی

این فایل pdfحاوی زندگی نامه مولانامیباشددر این متن همه ی احوالات زندگی وی از جمله تولد وزادگاهش,خانواده واصالت مولانا ,جوانی مولوی,اخلاق وافکار ودر آخررحلت این شاعر پرآوازه توضیح داده شده است.


دانلود با لینک مستقیم


زندگی نامه مولوی