سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد هنر چیست

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد هنر چیست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد هنر چیست


تحقیق در مورد هنر چیست

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:63

فهرست مطالب

 ندارد

چیست هنر؟[1]

(هنر چیست؟)[2]

در سال 1997 نیویورک تایمز[3] نظرسنجی‌ای را با موضوع طبیعت هنر منتشر کرد که از مجموع مصاحبات انجام شده با هفده متخصص سرشناس گردآوری شده بود: [این متخصصان عبارتند بودن از:] مورخان هنر، متصدیان موزه، منتقدان، یک فیلسوف، هنرمندان، یک خبرنگار، و یک عضو کنگره آمریکا در ارتباط با [سازمان] موقوفات ملی برای هنرها.[4] از آن‌ها پرسش‌هایی به عمل آمد که عنوان موضوعی بحث ما را نیز شامل می‌شود: چیست هنر؟ ممکن است انتظار داشته باشید که تعاریف قاعده‌مند و دقیقی از این گروه برآمده باشد، و لیکن نظرات در سطحی غیر صریح تا شکاکانه ابراز شدند. اکثر ایشان بر این عقیده بودند که امروزه بسیار دشوار است که بگوییم چه چیزی هنر است [چیست هنر]، تا حدی به این دلیل که خارج کردن هر آنچه هنر نیست از حوزة هنرها، کم و بیش غیر ممکن است. ویلیام روبین[5]، رئیس اسبق بخش نقاشی و مجسمة موزة هنر مدرن اظهار کرد: «هیچ تعریف واحدی از هنر وجود ندارد که به نحو کلی[6] قابل مدافعه باشد.»؛ فیلیپ دی مونتبلو[7]، رئیس موزة متروپولیتن[8]، نیز بر همین عقیده بود: «امروزه در مورد هیچ چیزی موافقت عمومی وجود ندارد.»؛ «حتی مفهوم معیارها نیز پرسش برانگیز هستند.» توماس مک اویلی[9]، مورخ هنری، قدری بی‌باک‌تر بود: «اگر چیزی، هنر نامیده شود یا در یک مجلة هنری راجع به آن مطالبی نوشته شود، در نمایشگاهی به نمایش درآید یا توسط یک مجموعه دار خصوصی خریداری شود، پس آن چیز هنر است.» و لیکن هنرمندی به نام باربارا کروگر[10] حتی در مورد این اظهاریة فراگیر نیز نظری شکاکانه داشت، او بیان کرد: «من با مقولات [طبقه‌بندی‌های منطقی] مشکل دارم»، «فقط می‌دانم که این ایده که یک چیز به دلیل حضورش در گالری فوراً هنر است، در حالی که چیزی که جای دیگری است هنر نیست، ایده‌ای احمقانه و تنگ نظرانه است. به تعاریف تنگ‌نظرانه علاقه‌ای ندارم.»

نظریه پردازان و دست اندرکاران [در رشته‌های هنری] هرگز در مورد روش پاسخ گویی به پرسش‌های مبسوط و ارزشی توافق کاملی نداشتند، لذا انتظار وجود مقدار مشخصی از عدم توافق‌ها می‌رود. تعریف هنر همواره امر دشواری بوده است، از آنجا که صور، انواع، دوره‌ها، سبک‌ها، نیات و مقاصد بسیاری وجود دارند که در ساخت و پذیرش آن به هم می‌آمیزند. با اینحال، درنگ و زحمت ناشی از این پرسش برای بسیاری از متخصصان، که به نظر می‌آمد بیشتر از دیگران در وضعیتی باشند که نظر قطعی خود را در مورد این مسأله صادر کنند، خبر از بحران نظری مهمی می‌دهد. برای افراد بسیاری، هر نوع تعریفی کلاً نوعی بدفهمی به شمار می‌رفت. رابرت رزنبلوم[11]، مورخ هنری و متصدی [موزةا] گوگنهایم[12]، بیان کرد: «اکنون ایدة تعریف کردن هنر چنان بعید است که فکر نکنم کسی جرأت انجام آن را داشته باشد.»، «اگر ظرف پیشاب[13] دوشان[14] هنر است، پس هر چیزی هنر است.»

چرا این متخصصان از قبول بنیاد مستحکم‌تری برای طبیعت هنر سر باز زدند؟ چه افکاری در ذهن داشتند که ایشان را از ارائة یک تعریف [مشخص] منصرف می‌گرد یا به ارائة یک قاعده آشکارا بی‌معنی [پوچ] وا می‌داشت: آیا هر چیزی که «هنر» نامیده شود، هنر است؟ برای فهم احتیاطی که ایشان به کار بردند بگذارید به بررسی چند نمونة هنری که مفاهیم سنتی هنر را به چالش کشیدند بپردازیم. این موارد هم هنر فمینیستی و هم دلایل اصرار مداوم فیلسوفان ـ علی‌رغم وجود اختلافات ـ برای تدوین یک تعریف [مشخص‌ از هنر] را به ما معرفی خواهند کرد.

با ذکر مثالی که در انتهای فصل گذشته مطرح شد، آغاز می‌کنم. در سال 1987، هنرمند کانادایی چکوسلواکی الاصل، یانا استرباک، اثری به نام

[15]Vanitas: Flesh Dress for an Albino Anorectic، را به نمایش درآورد. لباسی که از به هم دوخته شدن شصت پاوند[16] استیک راستة خام روی یک مانکن با ژست نشسته درست شده بود. در طی جریان نمایش، گوشت به آرامی سیاه و فاسد می‌شد. در عین حال که هنرهای دیگری که از واسطه‌های ارتودوکسی‌تر استفاده می‌کنند نیز زوال و فنا را باز می‌نمایانند، [ولی] این اثر به معنای تحت اللفظی کلمه جلوی چشمان بیننده می‌گندد [ضایع می‌شود]. آثار استراباک، علی‌رغم ظاهر ناراحت کننده‌شان، به هیچ وجه پریشان کننده‌تر از آثاری که مخاطبان امروزه با آن مواجهند، نبودند. آثار بد نام‌تری، از جمله آثار متهورانة تعدادی از دیگر فمینیست‌ها آن‌ها وجود دارد که از میان مشوش کننده‌ترین آن‌ها می‌توان به اثری از کارولی شنیمان[17] که در دهة هفتاد [9-1970] به نمایش و ثبت درآمد، به نام طومار داخلی[18] اشاره کرد. حین این اجرا شنیمان پوشش خود را برچید و برهنه در مقابل حضار ایستاد؛ او بدن خویش را با گل و لای آغشته کرد، در حالی که از روی متنی می‌خواند. و سپس به آرامی یک حلقة نوار دراز کاغذی را از شرمگاه خود بیرون کشید، در حالی که با صدای بلند پیام نوشته شده بر آن را می‌خواند. [2]

این دو اثر ـ که بعداً به ‌آن‌ها باز خواهیم گشت ـ مدخل فهرست فمینیستی هنر محسوب می‌شوند، و بعضی از هنرمندان فمینیست پرسش از شرایط طبقه‌بندی‌ها و ارزیابی‌های هنری و به چالش کشیدن آن معیارها در آثار خویش را در دستور کار خود قرار دادند (و این تنها یکی از برنامه‌ها بود) بدین وسیله در مقابل آرمان‌های جنسیتی شایع در سنن هنری، مقاومت کردند. ولیکن نمایش آثاری که سنت، مقوله‌بندی، و ذوق را به چالش می‌کشند به هیچ وجه امر تازه‌ای نیست. شاید بیشترین بحث در مورد این موضوع در سال 1917، حین مباحثه در مورد تعریف هنر، درگرفت، زمانی که مارسل دوشان یک ظرف پیشاب را که فواره[19] نام نهاده بود وارد نمایش آرموری نیویورک[20] کرد. با اینکه هیأت داوران اثر وی را مردود اعلام کردند، [ولی] این اثر اکنون به عنوان شمایلی از یک اتفاق مهم در هنر قرن بیستم قلمداد می‌شود. ولی چرا؟ از نظر کسی که با دنیای هنری قرن گذشته آشنایی کافی ندارد، آثاری از این قبیل به احتمال زیاد موجب برانگیخته شدن بهت و حیرت، سردرگمی، رنجش، یا ناراحتی می‌شوند. این آثار نه تنها [از مقولة] هنر دشوار  به نظر نمی‌آیند، بلکه اصلاً هنر محسوب نمی‌شوند. [3]

چه چیزی باعث می‌شود که گوشت گاو بتواند به عنوان یک واسطة هنری مطرح شود، چه چیزی لباس گوشتی را تبدیل به یک اثر هنری می‌کند؟ چه چیزی باعث می‌شود که نمایش شنیمان به عنوان یک نمایش هنری مطرح باشد تا به عنوان یک عریان گرایی[21] معمولی؟ چه چیزی یکی از لوازم دستشویی را که برای مقاصد کاملاً سودمند گرایانه درست شده است، تبدیل به یک اثر هنری می‌کند؟ همانطور که رزنبلوم اشاره کرد، «اگر ظرف پیشاب دوشان هنر است، پس هر چیزی هنر است.» ولی چه دلیلی دارد که این حکم را قبول کنیم؟ با اینکه این پرسش ها در بدو امر با غضب و خام دستی مطرح شدند، ولیکن پرسش‌های بسیار خوبی هستند. منتقدان، نظریه پردازان هنر، و فیلسوفان سالها درگیر این پرسش‌ها بودند، ولی درگیری ایشان همواره قریم اطمینان و موفقیت نبود. این شکل از هنر بود که پرسش تعریفی، چیست هنر؟، را به مرکز بحث زیبایی شناسانه بازگرداند. هنر فمینیستی، با واژگونی تعمدی حقیقتاً تمام ارزش‌های زیبا شناسانه‌ای که در فصول گذشته ملاحظه کردیم، جنبش‌های مختلف مبهوت، متحیر و خشمگین کننده در حیطة عالم هنر را به هم پیوند زد ـ و گاهی موجب شد ـ و مفهوم هنر را در بطن خویش به چالش کشید. نقش فمینیسم در این چالش‌ها به روشنی نشانگر این واقعیت است وضعیت تاریخی زنان هنرمند، که در فصول 1 و 3 بررسی کردیم، به شدت دگرگون شده است. آمار خالص زنانی که امروزه در هنرها سهمی دارند، در اکثر صور هنری، تا حد قابل توجهی بیشتر از گذشته است. این امر صرفاً نتیجة کاهش تبعیض آشکار جنسی نیست، بلکه همچنین نتیجة ستیز و کوشش قابل توجهی از طرف عملگریان فمینیست می‌باشد. زنان صرفاً با افول تعصبات مدید به عالم هنر سرازیر نشدند؛ [بلکه] ایشان برای گشودن راه خویش دست به مبارزه زدند. گروه خرابکار هنرمندان موسوم به دختران پارتیزان[22]، که در نیویورک مستقر بودند، سال‌ها وقت صرف توبیخ، عاجز و برآشفته کردن تشکیلات هنری به دلیل عدم وجود آثار زنان هنرمند در گالری‌های و موزه‌ها کردند. [4] هنرمندان فمینیست در ایالات متحدة آمریکا و بریتانیا شق دیگری از نمایش‌ها و اعتراضات را به تشکیلات هنری اضافه کردند، این امور به اندازة کافی جلب توجه کردند تا توانستند پایگاهی در میادین رسمی هنر به دست آوردند. [5]

نیروی جنبش زنان در دهة هفتاد [9-1970]، که خود در فضای مغشوش عملگرایی سیاسی در ایالات متحده و اروپا رخ داده بود، توجه عموم را به مقدار مساوی به وضعیت اجتماعی زنان حین اتفاقات هنری و سیاسی، جلب کرد. [6]

نفوذ جنبش‌های فمینیستی نه ‌تنها منجر به افزایش شمار هنرمندان مؤنث شد، بلکه همچنین تعداد زیادی از هنرمندانی (هم‌زنان و هم مردان) را که از هنر برای تجسس و کاوش در خود [مفهوم] جنسیت استفاده می‌کردند، نیز تحت تأثیر خود قرار داد. امروزه پیش نمایی از دیگر جنبه‌های هویت، از جمله نژاد، قومیت، و هویت جنسی، به مقدار مساوی توسط هنرمندان ارائه شده است. هنر وسیله‌ای است برای برداشتن حجاب از جنبه‌های مختلف موقعیت‌های اجتماعی که درست به اندازة ایده‌های مربوط به تأنیث و تذکیر [زن بودن و مرد بودن] در تاریخ فرهنگی، پوشیده و تحریف، شده باقی مانده بودند. موسیقی ـ ادبیات، تأتر، رقص ـ جملگی باعث تمایز هنرجویان و هنرمندانی شدند که [مسألة] نژاد، معاندت جنسی، وضع مهاجران و جماعت یهودیان پراکنده، جور و ستم اجتماعی، هویت‌های [مختلف] فرهنگی، و تجربیات فراجنسی را بیان کرده و مورد کنکاش قرار دادند.

این هنرمندان گاهی برای رساندن صدای خود به گوش دیگران، مبدع صور جدید هنری، همچون هنر نمایش[23] بوده‌اند. آن‌ها گاهی هنجارهای سنتی زیبایی شناسانه را به مبارزه می‌طلبیدند، همانطور که فیلسوف و هنرمندی به نام آدریان پایپر[24] چنین کرد، او در آثار [نمایشی] خود که مسائل مربوط به نژاد و جنسیت در آن‌ها مورد کنکاش قرار می‌گرفت، تعهداً از لذاتی که به وسیلة [اتخاذ] فاصلة زیبایی شناسانه حاصل می‌شوند، ممانعت به عمل می‌آورد. [7]

علاوه بر اعمال نفوذ هنرمندانی که دارای بینش‌های پیچیدة سیاسی و نظری بودند، تغییرات دیگری نیز مفاهیم موجود در مورد هنرها را در مقایسه با طریقی که این مفاهیم از قرن هجدهم تا اوایل قرن بیستم توسعه یافته بودند، تحت تأثیر قرار دادند. تمایز بین هنر و صنعت[25] که نقش برجسته‌ای در ظهور ایدة هنر زیبا ایفا کرد، اکنون غالباً نقض می‌شود. همانطور که به زودی با جزئیات بیشتر خواهیم دید، تعدادی از هنرمندان از مواد صنعتی مثل پارچه و فیبر در آثار هنری خود استفاده کردند. فی الواقع، امروزه می‌توان گاه و بیگاه اشیاء مصنوع سنتی همچون لحاف‌ها را یافت که بر دیوار گالری‌های آویخته شده‌اند. (در عین حالی که شناخت یک فهرست مبسوط از فعالیت‌های هنری تحسین برانگیز است، ترفیع صناعات سنتی موهبتی درهم و برهم به شمار می‌آید. بخشی از استعداد هنری نهفته در لحاف‌ها به روش دوخته شدنشان بر می‌گردد، و از آنجا که این لحاف‌ها دارای شأن هنری رفیعی هستند، مانع از این می شوند که بیننده به اندازة کافی بدانها نزدیک شود تا بتواند دوخت‌های ظریف روی آن‌ها را ببیند؛ و البته کسی حق دست زدن به آ‌ن‌ها را هم ندارد.)

علاوه بر این، سدهای [موانع] موجود بین هنر زیبا و سرگرمی، بین فرهنگ «والا» و «مردمی»، به اندازة گذشته مستحکم نیستند. [8] امروزه موسیقی جاز، بلوز، و راک تقریباً به اندازه موسیقی هنری، توجهات نظری (و همچنین قسمت اعظیمی از بازار) را به خود جلب کرده‌اند. [9] هنرهای روایتی به هیچ وجه محدود به ادبیات یا تأتر نشده‌اند بلکه شامل رسانه‌های مردمی و پر منفعتی همچون سینما، تلویزیون، و ویدئو هم می‌شوند. هنرهایی وجود دارند که به کلی مبنی بر تکنولوژی هستند، هنرهایی از این قسم در زمان تصحیح مفهوم هنر زیبا در دسترس نبودند: از همة این هنرها جالب توجه‌تر، عکاسی (که در ابتدا برای اینکه به عنوان یک شکل هنری شناخته شود با مقاومت دیگران مواجه شد)، فیلم، و هنرهای دیجیتال [کامپیوتری] می‌باشند. سازندگان، مجریان، و مخاطبان این انواع [هنری] قانوناً همان ارزش‌های زیبایی شناسانة مسلط در زمان پیشرفت مفهوم هنر زیبا در تاریخ مدرن را تقبل نمی‌کردند. چنین عزیمتی از سنتهای هنری پیشین در همة صور هنری قابل توجه است، هر چند نظریة فلسفی احتمالاً بیشتر تحت تأثیر انقلاباتی بوده است که در حوزة هنرهای تصویری روی داده‌اند، انقلاباتی که طی آن‌ها شاهد تغییراتی اساسی بوده‌ایم که موجب به پرسش کشیده شدن خود مفهوم هنر شده‌اند.

این امر هر گز به معنای اعلام مرگ سنت پیشین نیست. همانطور که خواهیم دید، این سنت پیشین هنوز هم بر صحنة هنر قدرت قابل توجهی اعمال می‌کند. با این وجود، مقولات مختلف در حوزة هنرها همواره دچار نوعی سستی بوده‌اند، این عدم قطعیت تا حد قابل توجهی باعث کاهش اطمینان قبلی نظریه پردازان نسبت به توانشان برای مشخص کردن کیفیات اصلی هنر شده است. این فقدان اطمینان و تأثیراتی که بر فلسفة هنر دارد، یکی از موضوعات این فصل است.

لازم است که اثر شدید هنر فمینیستی، اتصال آن به دیگر جنبش‌های هنری شمایل شکنانه[26] و متمایز بودن آن را در ارتباط با مباحث مطرح شده در مورد هنر که به فلسفه، نقد و خود هنر نیز سرایت کرده‌اند، ملاحظه کنیم. این بحث می‌تواند در مسیرهای متفاوتی ادامه پیدا کند. از آنجا که فمینیسم پیش از همه یک موضع سیاسی است، بسیاری از نظریه پردازان از رهیافت‌های مارکسیستی یا ایده‌های مکتب فرانکفورت در مورد نظریه‌های نقادانه برای تحلیل اثر فرهنگ در جامعة معاصر استفاده کرده‌اند. [10] آثار پر نفوذ مورخ هنری انگلیسی، گریزلدا پولاک[27]، را می‌توان یک نمونه از این قسم به شمار آورد. پولاک در اثر خود به نام «طراحی مبنی بر نظریة فرهنگی مارکسیستی»[28]، الگوهای مختلف محروم سازی را که باعث پاک شدن زنان از تاریخ هنر شده‌اند، تحلیل می‌کند و به نقد معیارهای تعیین کنندة قوانین کلی «هنر کبیر»[29] می‌پردازد. [11]

آثار فیلسوفان و نظریه پردازان این جنبش‌ها، چشم ‌اندازهای پرمایه‌ای از فرهنگ قرن بیستم ارائه می‌دهند، فرهنگی که توسط دو جنگ جهانی صدمة بسیار دیده است؛ این چشم اندازها در آشکار شدن پیام سیاسی پوشیده در پس سنت‌های والای هنر و در ارائة نقدهای مختلف از هنجارهای فرهنگی، مفید بوده‌اند. فمینیست‌ها، نظریه‌های اروپایی روانکاوانه و ساختار شکنانه را حین تحقیق در مورد خود ساختار جنسیت، مستقیماً مورد استفاده قرار دادند. راجع به رهیافت‌های اخیر [نظریه‌های ساختار شکنانه] در فصل آتی بحث خواهیم کرد. هر چند، در اینجا لازم است که هنر فمینیستی را در ارتباط با سنت به شدت تحلیلی انگلیسی ـ آمریکایی مورد بررسی قرار دهم، سنتی که مفهوم هنر را به نحوی که غیر مستقیم روشن کنندة استراتژی‌های فمینیستی در عالم هنر است، مورد تحلیل قرار می‌دهد. بگذارید تا به عنوان مقدمة این بحث، مروری داشته باشیم بر بعضی از پیش زمینه‌های کوشش برای تعریف هنر و توضیح مرزهای مفهومی هنرها.


تعاریف و  زمینه‌هایشان

از همان زمانی که هنر وجود داشته، مفاهیم هنری نیز وجود داشته‌اند. لحاظ کردن هنر به عنوان نوعی میمسیس یا تقلید، قرن‌ها بود که فرضیه ای حاکم [مسلط] به شمار می‌رفت، و تا حدی هر چه این بازنمایی واقع گرایانه‌تر بود، هنرمند هم هنرمند بهتری بود. (در فصل 1 دیدیم که چگونه مورخ رومی، پلینی، هنر واقع‌گرایانه را مورد تحسین مخصوصی قرار می‌دهد.) مفهوم تقلیدی[30] هنر، که به راحتی فهیمده می‌شد، از روزگار باستان تا اوایل دورة مدرن در اروپا حکمفرما بود. [12] اگر این مباحث قدیمی‌تر مربوط به هنر را «تئوری‌های تقلیدی»[31] بنامیم، یک حکم پس‌نگرانه [معطوف بماسبق] صادر کرده‌ایم، هر چند، فرض اکثر نویسندگان بر این بوده که طبیعت شعر، یا نقاشی یا مجسمه‌سازی [در اصل] تقلیدی[32] است. بحث آن‌ها بر سر این بود که [اصولاً] تقلید کردن[33] به چه معناست، چه نوع ارتباطاتی بین موضوع و اثر هنری وجود دارد و هنرمندان چه روش‌هایی برای بازنمایی موضوعات مختلف در اختیار دارند. آن‌ها روی ‌هم رفته پرسش از چیستی هنر[34] را به شکلی که ما در این تحقیق مطرح کردیم، طرح نکردند. کوشش برای تدوین تعریفی واقعی از هنر، یک طرح [پروژة] مدرن است. انجام این طرح از  دو راه میسر است: اولین مسیر از لحاظ ترتیب زمانی، پروژة توضیح [روشن کردن] مرزهای هنر زیبا به قصد جدا کردن هنر از صنعت [Craft] یا سرگرمی بود. تا بدین جا حین بحث از نظریة هنر در قرون هجدهم و نوزدهم، شاهد تلاش‌هایی در این مسیر بوده‌ایم. اخیراً، انگیزة تعریف کردن بر آمده از نیازی است برای بیان علت [پیدایش] اشیایی که در حوزة سنت هنر ـ زیبا خلق شده‌اند، [یعنی] آثاری که به نظر می‌آید تعمداً هنجارها و محدوده‌های این سنت دیرین را نقض می‌کنند، از جمله نمونه‌هایی از هنر فمینیستی مثل آثار استرباک و شنیمان.

ظهور یک سنت مربوط به هنر ـ زیبا مستلزم بازنگری در مقاصد نقاشی، مجسمه‌سازی، شعر، موسیقی و علی هذه، و دسته‌بندی این انواع مختلف تحت جنس واحد «هنر» بود. با پیشرفت اندیشة هنر ـ زیبا، ارزش زیبایی شناسانة آثار هنری غالباً از لحاظ تعریفی، موقعیتی مرکزی پیدا کرد. نظریه‌های هنری بیش از حد زیاد هستند که بتوان همة آن‌ها را در این جا مورد مطالعه قرار داد، ولیکن بگذارید تا به طور خلاصه، دو جنبش اساسی در علم زیبایی شناسی مدرن را که شامل تعاریف مختلف از هنر نیز می‌شوند، مورد ملاحظه قرار دهیم: نظریة فرانمایی[35] و فرمالیسم، که هر کدام به طرق متفاوتی برای مفاهیم جنسیتی مربوط به هنر، هنرمند، و ارزش زیبایی شناسانه اهمیت دارند. این دو نظریه همچنین نقاط عزیمتی هستند از فرضیة قدیمی‌تر که هنر را امری ضرورتاً تقلیدی[36]  معرفی می‌کرد.

نظریة فرانمایی را در بحث قبلی‌ که راجع به خلاقیت و نبوغ هنری،  داشتیم، معرفی کردیم. چنین رهیافتی به سوی هنر در دورة رمانتیک پدیدار شد و تا قرن بیستم دوام پیدا کرد، در اکثر نسخه‌های این نظریه، اهمیت خاصی برای خلاقیت هنری که هنر را به وجود می‌آورد، در نظر گرفته شده است. [13] نظریه‌های فرانمایی براین باورند که یک اثر [هنری] به شدت فرانمودی، دارای قدرت و ارزش‌ جاویدان است و بیننده، خواننده یا شنونده را از بصیرت[37] یا ایده یا شهودی[38] بی‌نظیر بهره‌مند می‌کند. استعمال مفهوم فرانمایی بدین شکل، جدایی بین هنر زیبای مربوط به فرهنگ والا و سرگرمی‌های مردمی و صنایع سودمند را افزایش داد. اکثر نظریه‌های فرانمایی، علی‌رغم تفاوت‌های بسیاری که با یکدیگر دارند، به طبیعت آن نوع محصولاتی توجه دارند که در مقولة آثار هنری و در حوزة سنت هنر ـ زیبا قرار می‌گیرند. بیشتر آن‌ها، نظریه‌های کلی در مورد تعریف مشخصات همة آثار هنری، از جمله موسیقی یا شعر، نقاشی یا معماری هستند، همان طور که سوزان لانگر[39] در تعریفی که [از هنر] ارائه می‌دهد، می‌گوید: «هنر، خلق صُوُری [فرم‌هایی] است که نمادی از احساسات بشری هستند.» [14] فرمالیسم، یک عزیمت بزرگ دیگر از این ایده‌ است که جوهر هنر را تقلید [میمسیس] معرفی کند. است. مرکزیت فرم ـــ ساختار، ترکیب و قس علیهذا ـــ از اوایل قرن هجدهم یکی از جنبه‌های مهم علم زیبایی شناسی بوده و نقش عظیمی در پیشرفت خود مفهوم زیبایی شناسی بازی می‌کنند. ولیکن «فرم» تا قبل از ظهور هنر مدرن، هستة یک فلسفة هنر واقعی را تشکیل نداده بود. [15]

بنابر انتظامات گوناگون، هنرمندان موسوم به «مدرنیست»، به شدت با سنت‌های مربوط به تقلید هنری مخالفت کردند، بدین طریق که تعمداً از تکنیک‌های مأنوس بازنمایانه[40] دست کشیدند، فیگور و فضا را در نقاشی تحریف کردند [از شکل طبیعی درآوردند]، ترتیب زمانی روایی را در ادبیات و هارمونی[41] و تونالیته[42] را در موسیقی کنار گذاشتند. تأکید بر فرم زیبایی شناسانه به جای توجه به معنای محتوای نمایش داده شده، وسیله‌ای برای برانگیخته شدن این نوآوری‌های سبک وارانه[43] فراهم کرد.

می‌توانیم برای جنبش، فرمالیستی دو سویه قائل شویم: [یکی] تعریف نظری هنر برحسب فرم آن، [دیگری] یک رشتة قدرتمند از نقد که آثار هنری، مخصوصاً موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی، رقص و معماری را با استفاده از اصطلاحات فرمالیستی ارزیابی می‌کند. تعریف فرمالیسیتی از هنر عمر نسبتاً کوتاهی داشت. فیلسوفان معمولاً منتقد هنری انگلیسی به نام کلایو بل[44] را به عنوان فرمالیست جوهری [اصلی] می‌شناسند، به این دلیل که نظریة هنر او به شدت افراطی و واضح بود. بل مدعی بود که جوهر هنر باید «فرم معنادار»[45] باشد، منظور وی از فرم معنادار، نظمی ترکیبی بود که احساس زیبایی شناسانه را بر می‌انگیزاند. [16] بل نظریة خود را به عنوان یک توصیف کلی از تمام هنرهای تصویری به پیش برد، گرچه دستور کار ثانوی مهم [وی]، دفاع از نقاشی پسا ـ امپرسیونیستی[46] بود. آثار نقاشانی همچون پیکاسو[47] و سزان[48] که در آن‌ها پرسپکیتو متلاشی، فضا مسطح و فیگورها تحریف می‌شدند [از شکل طبیعی در می‌آمدند]، بسیاری از مردم را در اوایل قرن بیستم گیج کردند، چرا که چنین نقاشی‌هایی، اشیاء را چنان که واقعاً به نظر می‌آیند، نمایش نمی‌دادند. بل ارزش‌های تقلیدی و نمایش واقع گرایانه را به نحو سوزنده‌ای مردود اعلام کرد و بدین ترتیب، تنها بر این اساس که داشتن فرم معنادار، یک شی‌ء را شایستة عنوان هنر می‌کند، به دفاع از تمام هنرها برخاست. نظریة او در وهله نخست یک نظریة مربوط به نقاشی است، گرچه او پذیرفت که موسیقی هم شاید بتواند به طریقی مشابه متکی بر فرم باشد. (مسیر [رسیدن] به این ایده از قبل به خوبی هموار شده بود؛ یک نظریه پرداز متعلق به نسل قبلی به نام ادوارد هانسلیک[49]، به نحو مؤثری در دفاع از ارزش‌های فرمالیستی در موسیقی، مباحثی مطرح کرده بود.) [17]

ضمناً، گرچه فرمالیسم یک نظریة دقیقاً زیبایی شناسانه است، ولی علاقه‌ای به طرد صنعت [Craft] و جدا کردن آن از هنر زیبا ندارد. بل صریحاً در مثال‌هایی که از فرم معنادار می‌زند، صنعت را نیز وارد می‌کند. هر چند، شیء صناعی صرفاً به خاطر فرمی که دارد ارزیابی می‌شود: شکل، توازن و هماهنگی‌ای که دارد و موارد دیگری از این قسم؛  اگر قرار است که [شی‌ای] به عنوان هنر ملاحظه شود، ارزش کاربردی آن به کلی نادیده انگاشته می‌شود. لذا به یک معنا، ایدة صنعت کنار گذاشته شده است، از آنجا که تنها فرم مصنوعات زیبا است که می‌تواند آن‌ها را به هنر تبدیل کند.

رهیافت فرمالیستی به سوی تعریف هنر، رابطة تنگاتنگی با نقد فرمالیستی هنر دارد، نقدی که بیشتر از بقیه [نقدها] به ارزیابی کیفیات ترکیبی در تشخیص آثار هنری می‌پردازد. (چنین توجهی به فرم، مسیر آگاهی و پرداختن به اشیاء خلق شده توسط فرهنگ‌های دیگر، مشخصاً [فرهنگ] آفریقا [یی] را هموار کرد؛ علاقه به صورتک‌های [ماسک‌های] آفریقایی، به عنوان نمونه در برخی از نقاشی‌های پیکاسو و مودیگلیانی[50] مشهود است.) فرمالیست‌ها کیفیات زیبایی شناسانه را در میان خصوصیات ذاتی[51] آثار هنری جا دادند و آنچه را که به مسائل فراتر از خود اثر مربوط می‌شد، همچون معنای بازنمایانه [نمایشی] یا اهمیت اجتماعی [اثر] را به عنوان خصوصیات نامربوط عارضی[52] مردود اعلام کردند. [18] این [کار] بخشی از برنامة دفاع از نوآوری‌های ضد ـ تقلیدی[53] مدرنیسم بود؛ ولی در عین حال مناسبت هنر به عنوان تفسیری از زندگی، اجتماع یا عالم را نیز به مقدار زیادی کاهش داد. بنابراین هر چیزی شبیه به یک پیام سیاسی یا مذهبی که به وسیلة هنر بیان شده باشد، صرف نظر از اهمیتی که از لحاظ سیاسی یا مذهبی دارد، چیزی به اهمیت هنری اثر اضافه نخواهد کرد. لذا توجه به سیاست‌های جنسی مربوط به بازنمایی توسط رهیافت‌های فرمالیستی فرو نشانده شدند، این امر دلیل مردود شناخته شدن این سیاست‌ها از جانب بسیاری از منتقدان فمینیست است.

مفاهیم فرمالیستی و فرانمودی [اکسپرسیونیستی] مربوط به هنر، هر دو به بررسی [چگونگی] خلق محصولی می‌پردازند که دارای ارزش زیبایی شناسانة بالایی باشد، چه آن ارزش برحسب زیبایی فرم، چه برحسب بینش فرانمودی[54] توصیف شود.

«فرانمایی» و «فرم معنادار» هر دو عزت [افتخار] را به آثار هنری و سازندگانشان تفویض می‌کنند. تعاریف مبتنی بر این رهیافت‌ها، تلاش‌های محسوب می‌شوند جهت مشخص کردن خصوصیات هنر اصیل از امور احتمالاً مشابه دیگری مانند سرگرمی‌ها که فاقد برخی از خصوصیات تعریفی مناسب هستند، خصوصیاتی که در عین حال کمال هنری را نیز از امور متوسط الحال تفکیک می‌کنند.

تلاش فلسفی جهت تدوین تعریفی از هنر یعنی تصریح شرایط لازم و کافی، مثلاً این شرط که همه و تنها اشیایی که دارای این شرایط باشند، مستحق عنوان هنر هستند، غالباً در مرکز نظریة زیبایی شناسانة سنت تحلیلی بوده است. هر چند، این نوع تلاش‌ها در اواسط قرن بیستم دچار وقفه‌های گوناگونی شدند. برخی از نظریه پردازان، متأثر از ایده‌های ویتگنشتاین[55] در باب اهمیت بیشتر محتوا و کاربرد در درک مفاهیم در مقابل تدوین تعاریف، در واقع چنین استدلال کردند که هنر نه پذیرای یک تعریف مشخص [محض] است و نه [اصلاً] به چنین تعریفی نیاز دارد. بعضی ادعا کرده‌اند که هنر را در مواجهه با آن می‌شناسیم و نه با به کار بستن نظریه یا مجموعه‌ای از ملاک های متمایز کنندة هنر از غیر هنر. آنچه اهمیت دارد این است که ما قادریم از این واژه [هنر] استفاده کنیم و اینکه می‌توانیم در مورد هنر به نحو منسجمی صحبت کنیم، رفتار مناسب در ارتباط با هنر مقیاسی است از درک ما [از هنر]. علاوه بر این، اشیاء هنری بیش از حد متنوع هستند که بتوان در مورد آن‌ها یک مجموعة معنادار از شرایط لازم و کافی را پذیرفت، یکی دیگر از دلایل اشتباه و بیهوده بودن جستجو برای یک تعریف [از هنر] از منظر این مسیر فکری نیز همین است. [19] با این وجود، اطمینانی که از درک عملی «خود» از هنر داریم، توسط برخی از انواع هنری دچار موانعی شده است. خرسندی و رضایتی که صراحتاً در این فرض وجود دارد که ما نیازی به تدوین مفهومی از هنر نداریم زیرا حین مواجهه با هنر، آن را می‌شناسیم، نسبت به مسائل بغرنجی که امروزه از طرف عالم هنر به مقدار فراوان ارائه می‌شوند، واکنش نابسنده‌ای به نظر می‌آید.


هنر و ضد ـ هنر[56]

اموری که سنت‌ها، روش ها و سبک‌های هنری را به چالش کشیدند، بخشی از تاریخ هنر هستند؛ در حقیقت می‌توان گفت که هنر اصلاً به دلیل این چالش‌ها است که تاریخی دارد. و لیکن برخی از چالش‌ها چنان ریشه‌ای [شدید و افراطی] هستند که ظاهراً نه تنها سنت‌های سبک وارانه بلکه کل ایدة خود هنر را نیز از زیر خراب می‌کنند. یکی از اولین و مهم‌ترین این جنبش‌ها موسوم به «دادا»[57] بود. [20] جنبش دادائیستی در طی جنگ جهانی اول، در سوئیس و در میان گروهی از هنرمندان تبعیدی آغاز شد که مخالف جنگ و منتقد فشارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی‌ای بودند که اروپا را وارد نبردی بی‌رحمانه کرده بود. نمایش‌ها و نمایشگاه‌های تعمداً بیدادگرانة ایشان تا حدودی به قصد سرزنش تشکیلات و سازمان‌های کارخانه داری دورة جنگ طراحی شده بودند، گرچه آشکارترین اهداف آن‌ها همانا حمله به ارزش‌های فرهنگ والا [فرهنگ مربوط به طبقة بالای اجتماعی] بود. افرادی که خود را دادئیست می‌دانستند (خاستگاه عنوان دادا نامعلوم است؛ برخی ادعا کرده‌اند که این عنوان از «دادا دا» بر آمده است: اصوات بی‌معنایی که یک طفل از خود خارج می‌کند) به طور کلی نسبت به جامعة شایسته [جامعة خود] بی‌میل بودند و ارز‌ش‌های اجتماعی و زیبایی شناسانه را از هر طرف به چالش می‌کشیدند. از همه مهمتر اینکه آن‌ها به هیچ وجه نمایشگاه‌ها و نمایش‌های خود را لزوماً [از مقولة] هنر نمی‌پنداشتند. شاید بتوان با استفاده از اصطلاح «ضد ـ هنر» به نحو واضح‌تری این افراد را توصیف کرد، چرا که آثار ایشان هنجارهای مأنوس زیبایی شناسانه و هنری را به شدت مورد حمله قرار دادند.

واژگون سازی دادائیستی ارزش‌های سنتی هنر را می‌توان در نمایش دوشان از آنچه او «پیش ساخته‌ها»[58]  می‌نامد، مشاهده کرد. دوشان اشیاء مصنوع[59] را انتخاب و نام‌گذاری می‌کرد، سپس به عنوان «هنر» به نمایش در می‌آورد. برخی از این عناوین من عندی [دلبخواه] بودند، مانند[60] In Advance of the Broken Arm؛ عنوانی که او به یک پارو داده بود. ظرف پیشاب با عنوان فواره، رسواترین قطعه [اثر] وی، از یک فروشگاه لوازم لوله‌کشی خانگی ابتیاع شده بود. نام تولید کننده، ر. مات[61]، به نحو شلخته‌ای به عنوان امضای هنرمند روی پایة ظرف پیشاب نگاشته شده بود (دوشان در بدو امر نقش خود را گمنام باقی نگاه داشت). این قطعه به یکی از مهم‌ترین ارجاعات حین بحث از تاریخ هنر قرن بیستم تبدیل شده است، نه تنها علی رغم بلکه به دلیل این واقعیت که این قطعه توقعات سنتی را مورد استهزا قرار می‌دهد، مثلاً توقعاتی از قبیل اینکه هنر باید بیان تخیل اصیل هنرمند و یکتا باشد، باید بینشی ژرف را ابراز کند و دارای فرمی زیبا و ارزش زیبایی شناسانه باشد. فواره  قطعه‌ای بیدادگر به شمار می‌رفت؛ این قطعه به عنوان بخشی از برنامة هنری جهت آشنا کردن مردم با زیبایی‌های وسایل چینی لوله‌کشی ساخت کارخانه‌‌ها، به نمایش گذاشته نشده بود. مورخان هنر و هنرمندان به نحو طعنه آمیزی بار دیگر به دادا مراجعه کرده و آن را به عنوان یک اتفاق مهم در تاریخ هنر اعلام کردند. این پیامد را به سختی می‌توان بخشی از نیت اصلی دانست. سالها بعد، دوشان هنوز در حال اعتراض کردن بود؛ او بدین شکل شکایت خود را ابراز کرد: «من یک ظرف شاش را به طرفشان پرت کردم»، «اکنون آنها می‌آیند و آنرا بخاطر زیبایی‌اش تحسین میکنند.» [21]

ممکن است فکر کنید که شی‌ای که به عنوان ضد ـ هنر ساخته می‌شود به سادگی دیگر اصلاً هنر نیست. و لیکن نیات فردی توسط قدرت تاریخ مغلوب می‌شوند، نمایش و اشیاء کثیری وجود دارند که در اصل به قصد به چالش کشیدن، توهین، مسخره کردن و آزردن تشکیلات هنری ساخته شدند، در حالی که به تدریج درون تاریخچة هنر و نقد جای گرفتند و در نتیجه در مفهوم هنر نیز محلی بدانها اختصاص داده شد. بعلاوه، این جنبش‌ها زمینة مهمی را برای فهم هنر فمینیستی فراهم می‌کنند، چرا که بسیاری از فمینیست‌ها در برنامه ضد ـ هنری مشارکت دارند تا جایی که عناصر فعالیت فرهنگی‌ای را که نیاز به انتقاد یا مردود سازی دارد بر می‌شناسند. در خلاصه‌ای مجمل نوشتة پگی فلان[62] می‌خوانیم:

هنر فمینیستی، که در دهه‌های شصت و هفتاد [1979-1960] ظهور کرد، خود توسط جنبش‌های هنری که به طور همزمان رخ دادند و نیز توسط مباحث مطروحه در مورد آن، شکل گرفته بود. در همان حال که هنر مردمی و [هنر] مفهومی[63]، حداقل گرایی[64]، [هنر] وقایع [رویدادها][65]، هنر مربوط به بدن[66]، هنر مربوط به محیط[67]، عکاسی، سینمای تجربی[68] و هنر عمومی[69]، همگی برای جلب توجه به رقابت می‌پرداختند، هنر فمینیستی می‌رفت تا بعنوان یک فعالیت زیبایی شناسانه معین شناخته شود، شناختی که ریشه در بیداری سیاسی داشت. [22]

تدوین تعریفی برای هنر که شامل دادا یا وارثان آن همچون مفهوم گرایی[70] و هنراجرایی[71] باشد، به هیچ وجه کار آسانی نیست.

تعریفی [از هنر] که به عنوان «نظریة نهادی»[72] شناخته می‌شود، تنها برای نظم دادن به این نابسامانی مفهومی توسعه یافت.


نظریة نهادی

نظریة نهادی بیشترین پیوستگی را با فیلسوف آمریکای به نام جورج دیکی[73] دارد، او کسی بود که به قصد همساز کردن انواع اشیاء مختلف همچون فواره که ظاهراً ناقض هنجارهای سنتی بودند، به تدبیر تعریف خود از هنر پرداخت. او چنین استدلال می‌کند که اشیاء مختلف برحسب روابطی که با مجموعة پیچیده‌ای از نهادها و دست اندرکاران دارند، تبدیل به هنر می‌شوند. قاعدة اول او بسیار ساده بود:

یک اثر هنری از لحاظ طبقه‌بندی (1) یک محصول مصنوع است (2) مجموعه‌ای از جنبه‌های مختلف چیزی است که توسط فرد یا افرادی که طرفداران یک نهاد اجتماعی مشخص (عالم هنری) هستند، مورد قدردانی واقع می‌شود. [23]

دیکی در واکنش به منتقدان و برای توضیح بیشتر منظور خود، تعاریف پنجگانة ترکیب دهندة قاعدة خویش را در مورد مفهوم هنر در حوزة یک عالم هنری ارائه داد: (1) «هنرمند کسی است که برای ساخت یک اثر هنری از [قوة] فهم خود استفاده می‌کند.» (2) «اثر هنری یک نوع محصول مصنوع است که به قصد نمایش برای افراد یک عالم هنری[74] خلق می‌شود.» (3) «[این] افراد[75] مجموعه‌ای‌ از انسان‌ها هستند که اعضای این مجموعه تا حدی برای فهم شیء‌ای که برای آن‌ها نمایش داده می‌شود، آمادگی دارند.» (4) «عالم هنری مجموع تمام نظام‌های عالم هنری است» (یعنی، اشکال هنری‌ای همچون نقاشی، مجسمه‌سازی، نمایش، موسیقی، رمان نویسی و علی هذه). و (5) «نظام عالم هنری، چارچوبی است برای نمایش یک اثر هنری توسط هنرمند برای افراد یک عالم هنری.» [24]

مواد پنجگانة این قاعده در کنار یکدیگر معین می‌کنند که چه چیزی باعث می‌شود که یک شیء یا رویداد تبدیل به یک اثر هنری شود، این را می‌توان یک تفسیر فلسفی دانست از نوع همان رهیافتی که مک اویلی در مجلة نیویورک تایمز بیان کرد: «اگر چیزی هنر نامیده شود یا در یک مجلة هنری راجع به آن مطالبی نوشته شود، در نمایشگاهی به نمایش درآید یا توسط یک مجموعه‌دار خصوصی خریداری شود، پس آن چیز هنر است.»

مفاد ترکیب دهندة نظریة نهادی برخی از مشکلاتی را که کهنه کاران به آثاری همچون آثار دوشان، شینمان و استرباک نسبت می‌دهند به وسیلة مثال‌های مختلف روشن می‌کند. در تمام ادوار تاریخی، شخص برای فهم هنر به آشنایی با یک سنت نیاز داشت. هر چند در دورة معاصر، انتظارات مخصوصی از مخاطبان می‌رود، چرا که این دوره جنبش‌های ضد ـ سنتی کثیری را در بردارد که فهمشان در وهلة نخست امر بسیار دشواری است. در واقع برخی از  نظریه پردازان چنین استدلال کرده‌اند که از اواسط قرن بیستم، نقش منتقد هنری کارشناس به عنوان واسطة میان هنرمند و مردم[76] تبدیل به یک امر ضروری شده است. [25] اگر شخصی چه به عنوان هنرمند یا چه به عنوان عضو ماهری از جامعة هنری، از قبل با عالم هنری معاصر آشنا نباشد، احتمالاً خود را از ورود به محاورات [هنری] محروم احساس خواهد کرد.

چنین رهیافتی به سوی هنر مستلزم توجه به قدرت انواع مختلف نهادها ـ صوری و غیر صوری[77]ـ برای حذف یا جذب اشیاء مختلف به عنوان هنر و سازندگان آن‌ها به عنوان هنرمند است. این قدرت عالم هنری بود که دادا را با جیغ و کتک به درون مرزهای خود کشید و همین اقتدار نهادهای صوری همچون موزه‌ها و گالری‌ها است که مورد اعتراض دختران پارتیزان قرار دارد.  در فصل اول اشاره کردیم که چگونه مفاهیم پیشین در مورد هنرمند، خلاقیت و ماهیت محصولات هنری به طور نظامند باعث حذف زنان و آثار ایشان [از حوزة هنر] می‌شدند. گرچه می‌توان از نظریة نهادی به دلیل تأیید نسبتاً غیر نقادانة اقتدار نهادهای دایر در عالم هنر خرده گرفت، [ولی] این نظریه به طور آشکار دارای خصلت محروم کننده نیست ـ تا حدی به این دلیل که این نظریه دارای موارد اندکی است که مبتنی بر ارزش فرضی هنر باشند. این امری تعمدی است؛ دیکی عزم خود را بیشتر برای ارائه یک نظریة «طبقه‌بندی»[78] جزم کرد تا برای یک نظریة «سنجشی»[79]. آنچه علاقة او را جلب می‌کند، آن چیزی نیست که یک اثر را از لحاظ زیبایی شناسی ارزشمند می‌کند بلکه آن چیزی است که آن [اثر] را اصلاً شایسته عنوان «هنر» می‌کند. [26]

این تعریف به ما می‌گوید که تحت چه شرایطی یک شیء تبدیل به هنر می‌شود ولی به ما نمی‌گوید که چه چیزی شیء را به هنر خوب تبدیل می‌کند. لذا این نظریه به ما نمی‌گوید که چرا باید به آن توجه کنیم.

هنر به عنوان یک آینه: آرتور دانتو[80]

آرتور دانتو، فیلسوف و منتقد هنری، از جمله افرادی بود که در سال 1997 توسط نیویورک تایمز مورد مصاحبه قرار گرفت. در عین حالی که دانتو با این نظر که پرسش از تعریف مخصوصاً در این دوره، امر دشواری می‌باشد، موافق است ولی عقیده ندارد که این دشواری نظریه پردازان را از ادامة تلاشهایشان منصرف کرده باشد. برعکس، دقیقاً از آنجا که اشیاء بسیاری در حوزة هنر وجود دارند که تفکیک سنتی ما از اشیاء به دو مقولة هنر و غیر ـ هنر را مغشوش می‌کنند، پس فشار بیشتری جهت امر مهم [ارائة یک] تعریف [واحد از هنر] وجود دارد نسبت به زمانی که فکر می‌کردیم هنگام مواجهه با هنر آن را خواهیم شناخت.

زمانی قادر بودیم که یک شیء را از اشیاء دیگر از لحاظ مفهومی بازشناسیم، مثلاً گل‌های لاله یا زرافه‌ها را به روشی واحد از یکدیگر و از دیگر اشیاء جدا می‌کردیم. ولی با توجه به طریقة تحول اشیاء، هنر می‌تواند شبیه به هر چیزی باشد، لذا فقط با نگاه کردن به یک شیء نمی‌توان تشخیص داد که آیا آن شیء، هنر است یا خیر. ملاکی همچون چشمان تیزبین منتقد دیگر به کار نمی‌آید.

امروزه هنر ارتباط اندکی با واکنش‌های زیبایی شناسانه دارد؛ بلکه بیشتر با واکنش‌های خردمندانه مرتبط است. [برای فهم هنر] باید که فرضیه‌ای طرح کنیم: آیا فکر می‌کنم که این شیء یک اثر هنری است؟ سپس پرسش‌های مشخصی وارد عمل می‌شوند ـ این شیء راجع به چیست، چه معنایی دارد، چرا ساخته شده، چه زمانی ساخته شده و در کدام مباحث اجتماعی و هنری سهیم است؟ اگر پاسخ‌های خوبی برای این پرسش‌ها پیدا کردید، [پس] آن شیء هنر است.[27]

طبق ملاحظات دانتو، ظهور آثار هنری ضد ـ سنتی از دادا گرفته تا هن

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد هنر چیست

مقاله ای در مورد فرهنگ چیست

اختصاصی از سورنا فایل مقاله ای در مورد فرهنگ چیست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله ای در مورد فرهنگ چیست


مقاله ای در مورد فرهنگ چیست

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:11

فهرست:

فرهنگ چیست ؟

انواع فرهنگ

فرهنگ مادی

فرهنگ الهی

برخی از ارزشهای دینی در فرهنگ اسلامی

خود باختگی فرهنگی

نگاهی از بام تیره و هوس آلود سده بیست به روزگاران گذشته ،جهان را پهنه دگرگونیهای بیشمار نشان می دهد . دگرگونیهایی که گاه نابودی و نامرادی ، و زمانی امید و کامروایی به ارمغان آورده اند ،و پرونده زندگی انسان را از لحظه های زشت و زیبا آکنده اند . بررسی مجموعه فراز و نشیبهای تاریخ ،بشر را بدین حقیقت رهنمون می کند که : پدیده های خوب و بد جوامع انسانی چیزی جز بازتاب روشن فرهنگها نیست به عبارت دیگر فرهنگ ، خاستگاه همه پیشرفتها ،نوآوریها و منشأ همه عقب ماندگی به شمار می آید .

فرهنگ

هر چه وسیع و جامع بودن مفهوم فرهنگ ،شناخت و شناساندن همه جانبه آن را دشوار ساخته است اما از دیرباز هر یک از اندیشمندان ،به فراخور آگاهیهای خویش ، در این حقیقت نگریسته و تعاریفی از آن را ارائه داده اند . اما مع الوصف هر یک از این تعاریف پیرایه هایی از کاستی را نیز به همراه داشته و به تنهایی نمی تواند تعریف کاملی از فرهنگ به شمار آید .

به عنوان مثال ( تایلر ) – دانشور آمریکایی – می گوید :

(( در روزگار ما این کلمه ( فرهنگ ) بر همه ابزارهایی که در اختیار ماست دلالت دارد . و همچنین بر همه رسمها و باورها ،دانشها ،هنرها ، نهادها ،و سازمانها ی جامعه . انسان از گذرگاه فرهنگ جامعه خود و به برکت آن ،موجود اجتماعی می شود . و با مردم پیرامون خود از صدها جهت ، همرنگی و همنوایی می یابد ، و از مردم جوامع دیگر متمایز می شود . ))

(( نیم کوف )) جامعه شناس برجسته غرب در این باره می نویسد :

(( فرهنگ عصاره زندگی اجتماعی است . و در تمام افکار ،امیال ،الفاظ و تکاپوهای ما منعکس می شود و حتی در اطوار و حرکات خفیف چهره ما راه دارد .))

بر این اساس ،(( فرهنگ مجموعه پیچیده أی است – متضمن معلومات ،معتقدات ،هنرها ،اخلاق قوانین ،آداب و رسوم و تمامی تمابلات ،قابلیتها و عادات مکتسبه – که آدمی در حالت عضویت در یک جامعه حاصل می نماید . ))

 

در یک نگاه کلی می توان همه فرهنگهای موجود را به دو مادی و الهی تقسیم کرد و مورد بازنگری قرار داد :

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله ای در مورد فرهنگ چیست

دانلود مقاله جنگ نرم چیست ؟

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله جنگ نرم چیست ؟ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

جنگ نرم چیست ؟

 


چکیده :
هدف این مقاله از یک سو واکاوی چگونگی تأثیر رسانه بر افکار عمومی و از سوی دیگر چگونگی بهره‌گیری کشورها از این تأثیر در اعمال قدرت با مفهوم اقناعی آن برای رسیدن به اهداف خود در چارچوب جنگ نرم است. محتوای برنامه‌های رسانه‌ها با مضامین گوناگون برخاسته از فرهنگ کشور به مثابه قدرت نرم آن می‌تواند با بهره‌گیری از ابزارهای رسانه‌ای در مفهوم جنگ نرم، افکار عمومی کشور آماج را شکل‌دهی و هدایت کند. جنگ نرم از آن جهت به افکار عمومی مرتبط می‌شود که با ابزارها و فناوری‌های جدید در تصویرسازی موجه از امر ناموجه، همچنین کسب اعتبار در افکار عمومی بین‌المللی تأثیرگذار است. شرایط جدید جهانی موجب شده تا کشورها در رقابتی درگیر شوند که لازمه آن نه تنها داشتن قدرت نرم و نمادهایی از قدرت سخت است، بلکه داشتن مشروعیت در میان افکار عمومی جهانی و ترغیب دیگران برای هدف مورد نظر خود نیز اهمیت یافته است.
واژگان کلیدی: رسانه، افکار عمومی، قدرت نرم، جنگ نرم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


مقدمه
جنگ نرم مقابله و تلاشی است از طرف نیروهای شیطان و استبداد برای به نابودی و مذلت کشاندن و برگرداندن مسلمانان از راه نجات، چنان که شیطان وعده ی آن را داده است.
این مقابله عموماً در عرصه‌های گوناگون فرهنگی اجتماعی سیاسی اتفاق می افتد و ابزار کاربردی آن ناتوی فرهنگی است که در قالب ابزارهای دیپلماسی عمومی و روانی و رسانه‌ای عمل می کند. هدف آن تضعیف ثبات و امنیت اجتماعی، فرهنگی بوده و دوره آن بلند مدت است؛ از این‌رو می‌توان تهدید یا براندازی نرم را تلاش دشمن جهت تسلط کامل در ابعاد گوناگون بر یک جامعه دانست که این تسلط با زدودن الگوهای رفتاری و هنجارهای ارزشی جامعه مورد تهاجم و جایگزینی الگوها و ارزشهای جامعه مهاجم محقق می‌گردد. در این نوع تهدید و جنگ، کشور مهاجم بدون خونریزی و با طی کردن پروسه زمانی آرام و بدون نیاز به نیروهای نظامی بلکه با استفاده از استحاله فکری و فرهنگی یک جامعه، سلطه همه جانبه خود را بر آن جامعه تحمیل کرده و با روش نرم افزاری حساب شده آنان را مطیع خود می گرداند، در یک کلام می‌توان جنگ نرم را اینگونه تعریف نمود: اجرای برنامه ای حساب شده، مسالمت آمیز و دراز مدت برای نفوذ در ارکان سیاسی/اجتماعی یک نظام به منظور تغییر سیستم سیاسی یک کشور با ایجاد تغییر و تحول اساسی در باورهای اساسی و اصلی آن ها به نفع خود. امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یک جنگ عظیمى مواجه است . در این جنگ نرم، جوانان دانشجو ، افسران جوان این جبه اند . بنابر این بیشتر سرمایه گذاری دشمنان برای انحراف ذهن جوانان و تلقین باور های غلط در وجود آنهاست . نمونه ای از این باور های غلط را ذکر می کنیم :
1 - آزادی های شما توسط دین اسلام گرفته شده است
2 - وضعیت اقتصادی و جایگاه سیاسی کشور متزلزل است
3 - کشور در ناامنی به سر می برد
4 - فرهنگ ایرانی بخاطر دین عقب مانده است
5 - مد ، لباس و مدل های موی غربی را امتحان کنید
6 - حکومت بی کفایت است و توانایی اداره ی کشور را ندارد
7 - اروپایی ها و غربی ها از ما بهتر می فهمند ، از فرهنگ و آداب آنها پیروی کنید
8 - تا کی باید در مقابل آمریکا ایستاد؟ تسلیم شویم تا خوشبخت شویم ( استقلال زیر سایه ی آمریکا)
- بازی های جدید را امتحان کنید ( سبب ایجاد حس خشونت،تحریک غریزه ی جنسی ، دوری از اسلام ، و... که به طور غیر مستقیم بر ضمیر ناخودآگاه فرد اثر می گذارد )10
- سبک جدید موسیقی ها را گوش دهید و آرامش پیدا کنید ( در صورتی که برای روح انسان گوش دادن به این نوع موسیقی ها خطرناک است)
ابزار و اهداف جنگ نرم
با توجه به تعریفی که از جنگ نرم صورت پذیرفت می توان ابزارهای این جنگ را بسیار ساده و کم هزینه دانست که این سادگی در عین حال بسیار پیچیده و کاربردی تر از جنگ سخت است چرا که نیاز به لشگرکشی و مقاومت های فیزیکی ندارد، بلکه با تصرف فکر، اندیشه و اراده یک جامعه و نفوذ آرام در لایه های فکری آن جامعه صورت می‌پذیرد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی: «جنگ نرم یعنی جنگ بوسیله ابزارهای فرهنگی به وسیله نفوذ به وسیله دروغ به وسیله شایع پراکنی با ابزارهای پیشرفته ای که امروز وجود دارد ابزارهای ارتباطی که ۱۰ سال قبل و ۱۵ سال قبل و ۳۰ سال قبل نبود امروز گشترش پیدا کرده جنگ نرم یعنی ایجاد تردید در دل‌ها و ذهن‌های مردم»ابزارهای گوناگونی جهت اجرای این تهدید وجود دارد که شامل: ابزارهای تبلیغات، رسانه، احزاب، شبهه پراکنی، تریبون های آزاد، جوسازی روانی، شایعه سازی و…. از جمله این ابزار است و هدف فتح سنگرهای فکری و عقیدتی یک جامعه است: «در جنگ نظامی دشمن به سراغ سنگرهای مرزی ما می‌آید مراکز مرزی ما را سعی می‌کند منهدم کند تا بتواند در مرز نفوذ کند در جنگ روانی و آنچه که امروز به آن جنگ نرم گفته می‌شود دشمن به سراغ سنگرهای معنوی می‌آید که آنها را منهدم کند« . در جنگ نظامی دشمن مشخص است و ما دشمن را می بینیم و ازآن نفرت داریم ، سعی می کنیم آن را از بین ببریم چون آن را مانع تجلی اهداف خود می دانیم و دوست نداریم کسی به ما زور گویی بگوید و بخواهد فرهنگ و دینمان را از ما بگیرد ولی در جنگ نرم ، دشمن مشخص نیست چون آنها خود را دوست ما و خواهان پیشرفت ما نشان می دهند در صورتی که هدفشان همان دوری از دین و فرهنگ ایرانی و رواج فرهنگ ضد اسلامی غربی است ولی ما که آن ها را دوست می بینیم سعی می کنیم به آرمان های آنان عمل کنیم و دین فرهنگ مان را فراموش کنیم .
آن ها همان ممانعت در تشکیل اهدافمان را ایجاد و فرهنگ و دینمان را از ما می گیرند . در صورتی که در جنگ نظامی ما در مقابل این دشمنی می ایستیم ولی در جنگ نرم چون دشمن و سلاح های او را نمی بینیم و نمی شناسیم نه تنها در مقابل او نمی ایستیم بلکه بی آن که بدانیم با آن همکاری می کنیم . در این جا در می یابیم جنگ نرم به مراتب خطرناک تر و دامنه ی تاثیر گذاری آن به مراتب بیشتر از جنگ سخت (نظامی ) است . کمترین ضرر را به خودشان و بیشترین ضرر را به ما می رسانند .
آنان در جنگ نظامی حریف وحدت و ایمان ما نشدند ولی حالا در جنگ نرم سعی دارند وحدت را از بین ببرند ، مشکلات را بزرگ جلوه دهند و قوانین اسلامی را مانع رشد کشور نشان دهند . آنان نمی توانستند از خارج به ما نفوذ کنند ولی با برنامه ریزی بسیار دقیق سعی دارند مردم را به جان هم بیندازند و از درون کشور را ویران کنند . رسانه ها بیش ترین تاثیر گذاری را در این تخریب ذهنی و انحراف فکری دارند . رسانه ها ، موسیقی های مبتذل ، فیلم ها و بازی های رایانه ای به طوری که اصلا به نظر نمی آید روی ضمیرناخودآگاه فرد تاثیر می گذارند و فرد بدون آن که احساس کند نتایج این تاثیر گذاری برنامه ریزی شده را بروز می دهد ، از دین دوری می کند ، منکر ولایت فقیه می شود ، خود را در وحدت کشور سهیم نمی داند و کاملا نامحسوس سبب ایجاد باور های غلط ، شایعه پراکنی و ابلاغ دروغ رسانه ها می شود . مردم دیگر هم تاثیر می گیرند و این چرخه ادامه می یابد و باور غلط در میان مردم و توسط خود مردم شکل می گیرد که عواقب جبران ناپذیری دارد . مثلا شایعه ی حمله ی نظامی ، ضایع شدن مقامات سیاسی در جوامع بین المللی ، بی احترامی و بی اعتنایی دیگر کشور ها نسبت به ما ، ضعف قدرت نظامی ، نبود استقلال و وابستگی به دیگر کشور ها ، این که کمر ایران در برابر فشار های غرب خم شده است ، دولت نمی تواند کشور را اداره کند ، جوانان آزادی ندارند ، روحانیت مانع رشد اجتماعی می شود ، فلان کس فامیل فلان مقام سیاسی است ،پیشرفت های ایران خیلی کار مهمی نیست ، در این جا آزادی کامل و خوشبختی به معنای واقعی است و هزاران هزار دروغ و شایعه ی دیگر که همگی بی اساس است و توسط خود مردم در حال رواج است .
اگر این دشمنی ها و کار شکنی ها توسط کارشناسان و متخصصان به مردم نشان داده شود و ذهن مردم از این فتنه انگیزی ها روشن گردد ، دیگر جامعه در برابر این نوع از حمله ی روانی دشمن به خوبی واکسینه می شود .
بسیاری از جوانان ما هستند که با فکر روشن به این وقایع نگاه می کنند و دشمنی های آنان را می بینند و با شرکت در کار های فرهنگی و مذهبی مثل شرکت در نماز جمعه ، عضویت در بسیج ، تشکیل کلاس های عقیدتی ، ایجاد پایگاه های فرهنگی و ... از ولایت پشتیبانی می کنند و دست به دست هم می دهند و منتظر ظهور آقا امام زمان که کلید حل این مشکلات است ، می باشند .
انواع جنگ
در یک تقسیم کلی که با توجه به ابزار های به کار رفته و هدف اصلی انجام می شود می توان جنگ ها را به سه نوع سخت ، نیمه سخت و نرم تقسیم کرد .
منظور از جنگ سخت ، جنگ نظامی و فیزیکی میان سربازان و نظامیان مهاجم و جبهه ی مقابل است .
هدف اصلی در جنگ نیمه سخت، تغییر حاکمان و مسئولان کشور است . در این نوع از جنگ که معمولا برای سرنگون کردن و تسخیر یک حکومت است ، سپاه دشمن علناً وارد جنگ نمی شود بلکه سعی می کند مهره های خود را توسط کودتای نظامی به قدرت برساند .
در جنگ های نرم لااقل در مراحل اولیه جنگ هیچ منازعه ی فیزیکی و سختی صورت نمی گیرد.جنگ نرم از سنخ جنگ فرهنگی است . ابزار و ادوات آن از نوع ابزارهای فرهنگی،فکری،اندیشه ای و منشی اند و نه ابزارها و وسایل نظامی. دشمنان درجنگ نرم به دنبال تسخیر باورها و ارزش های یک ملت اند . تصرف قلب و مغز ها ، هدف اصلی جنگ نرم است و وقتی به این هدف نائل شوند در حقیقت جبهه ی مقابل را به جبهه ی خودی تبدیل کرده اند و در چنین صورتی اصولاً نیازی به تسخیر نظامی کشور و یا دخالت رسمی و مستقیم در تغییر نظام حاکم برآن نیست . بلکه این اهداف را خود آن ملت که همگی یا بخش عمده ای از آن ها در اثر جنگ نرم به جبهه ی دشمن پیوسته اند تامین می کنند . احیاناً اگر نیازی به جنگ سخت باشد با کمترین مقاومت با کشور هدف روبروخواهند شد و با هزینه ای بسیار اندک به هدف اصلی خود خواهند رسید .
در جنگ نرم با استفاده از اقدامات روانی،رسانه ای،تبلیغاتی،اجتماعی و فرهنگی سعی می شود جامعه یا کشور هدف از بعد اندیشه ای و اعتقادی تسلیم مهجمان شود . به تعبیر دیگر در جنگ نرم دشمن سعی می کند با برنامه ریزی کامل و دقیق و با استفاده از همه ی ابزار های ممکن بر باورها ، احساسات و رفتار های جامعه ی هدف ، تاثیر بگذارد .
در جنگ نرم مهاجمان سعی می کنند از طریق استحاله فکری و فرهنگی ، مردمان جامعه ی هدف را ناخودآگاه به نیروی خودی تبدیل نمایند . هدف جنگ نرم این است که باور ها و ارزش های جامعه ی هدف را به گونه ای جهت دهند که همچون مهاجمان بیندیشیند . یهنی هر آنچه را آنان خوب می دانند خوب بدانند و هر آنچه را زشت معرفی می کنند زشت ببینند .
در قدرت سخت یا جنگ سخت مبنای کار اجبار است . اما در قدرت نرم یا جنگ نرم مبنای فعالیت اقناع است .
اهمیت جنگ نرم
شدید تر و بزرگ تر دانستن فتنه از قتل در آیات 191 و 217 سوره ی بقره ، حاکی از خطرناک تر بودن تهاجم فرهنگی و جنگ نرم نسبت به جنگ های سخت می باشد . فتنه از شگرد ها و لوازم جنگ نرم است . چون در فتنه باور ها و ارزش های مردم مورد هجوم قرار می گیرد و با ترفند های مختلف آن باورها تضعیف و تحقیر می شوند .
جنگ ها ی سخت و نیمه سخت کارایی چندانی ندارند چون تاثیر گذاری آنها کوتاه مدت و لغزنده می باشد و هزینه های فراوانی برای مهاجم در بر دارد . برای همین استعمار گران به این نتیجه رسیده اند که باید سیایت استعماری خودرا تغییر دهند . راه تثبیت سیطره بر یک کشور جنگ نرم است ، زیرا :
1) گستره ی تاثیر گذاری جنگ نرم غیرقابل مقایسه با جنگ های سخت و نیمه سخت است .
2) چون هدف نهایی جنگ سخت تصرف زمین و منطقه ی جغرافیایی است ، با مقاومت شدید مردم روبرو می شود و دوام چندانی ندارد . در حالی که جنگ نرم به دلیل مخفیانه و نامرئی بودن تحت مقاومت چندانی قرار نمی گیرد و در نتیجه تاثیر گذاری آن بسیار با دوام تر است .
3)در جنگ سخت تلفات مهاجمان سنگین است. اما جنگ نرم خیلی سریع تر و آسان تر و بدون تلفات خودی صورت می گیرد در صورتی که تلفات جبهه ی روبرو از نظر روانی بسیار زیاد است .
4) افرادی که در جنگ سخت کشته خواهند شد افرادی قهرمان و مقدس شناخته می شوند ولی در جنگ نرم چنین نیست .
5) چون قالب حکومت بر پایه ی فرهنگ و اعتقادات مردم است اگر باور ها و ارزش ها دستخوش تغییر شوند ساختار های سیاسی هم خود به خود سست خواهند شد .
6) جنگ نرم تدریجی و پنهانی است و تشخیص آن نیاز به بصیرت و روشن بینی دارد ولی جنگ سخت آشکار و مشخص است .

 

تأثیر رسانه‌ها بر افکار عمومی
در عصری که واقعیت قابلیت ساخته شدن دارد، رسانه‌ها نیز نقش جدی بر عهده دارند. رسانه‌ها امروزه شکل‌دهنده و حیات‌دهنده به واقعیت هستند. در این فضای جدید، کارکردهای رسانه‌ای درک ما از فضا و زمان را بازسازی نموده‌اند و به این دلیل است که نمی‌توان آن را از افکار عمومی جدا کرد. از این رو هدف قرارگرفتن افکار عمومی، توسط رسانه‌ها در چارچوب جنگ نرم می‌تواند در مؤلفه‌های فرهنگی، تمدنی و سیاسی هر جامعه‌ای اختلال به وجود آورد. برای مقابله با این مهندسی هویتی توسط رسانه‌های قدرتمند باید ابتدا به شناختی واقعی از فضای رسانه‌ای شدۀ اطراف خود دست یافت. هدف این مقاله واکاوی چگونگی تأثیر رسانه بر افکار عمومی برای اعمال قدرت به مفهم اقناعی آن است.
واکاوی این سه مفهوم در این مقاله در چارچوب چهار بخش مطرح شده است در بخش نخست به بررسی مفهوم رسانه و ماهیت آن پرداخته شده است. بخش دوم به بررسی ماهیت و مفهوم افکار عمومی با نگاه به اندیشمندان این حوزه معطوف است. در بخش سوم به چگونگی تأثیر این گلادیاتور عصر مدرن یعنی رسانه در شکل‌دهی به افکار عمومی پرداخته شده، و سرانجام در قسمت نهایی آسیب‌شناسی جمهوری اسلامی ایران در این بُعد مطالعه شده است. البته تلاش شده در بخش نهایی راهکارهایی برای مقابله با جنگ نرم عرضه شود.
رسانه
رسانه‌ها به دلیل اینکه تار و پود نمادین زندگی ما هستند، همچون تجارب واقعی که بر رؤیاهای ما تأثیر دارند، بر آگاهی و رفتار ما تأثیر می‌گذارند. از نیمه دوم قرن بیستم به همان نسبت که جوامع پیچیده‌تر می‌شدند ارتباطات و رسانه‌ها جنبه تشکیلاتی و چندمایه به خود گرفتند. رسانه‌ها نقش اساسی در حیات اجتماعی و فرهنگ یک جامعه ایفا می‌کنند، زیرا عموم مردم بیشترین سهم از آگاهی و اطلاعات خود را از رسانه‌ها می‌گیرند. رسانه‌های ارتباط جمعی نیز جزء رکن چهارم دمکراسی‌اند و سلاحی بسیار نیرومند در خدمت حکومت‌ها و شهروندان برای بیان عقاید، افکار و خواسته‌هایشان به شمار می‌روند. رسانه‌ها در فرهنگ جامعه نقش غالب را بازی می‌کنند و این بازی را نه تنها با بازتاب دادن فرهنگ بلکه با شرکت در فرهنگ‌سازی نیز به اجرا می‌گذارند. در واقع می‌توان گفتمان رسانه‌ها را مجموعه تفسیرهایی قلمداد کرد که به موضوعی معنا می‌بخشد(لازار، 1380).
در عصری که واقعیت قابلیت ساخته شدن و وانمودن دارد نقش رسانه‌ها بسیار مهم به نظر می‌رسد. وانموده ساختن واقعیت به این معناست که رسانه‌ها می‌توانند خالق جهانی باشند که در آن مرز واقعیت با غیر واقعیت، حقیقت با غیر حقیقت مخدوش شده، "درست"ها "نادرست" جلوه داده می‌شوند و بالعکس. به عبارتی وانمودن واقعیت یعنی امر واقعی محو شده و علل عینی وجود ندارد و جهانی به وجود آمده که اطلاعات در آن هر چه بیشتر و معنی در آن هر چه کمتر است(تاجیک، 1387). یعنی رسانه در این عصر از استعدادی افزون‌تر برای ایفای نقش تعیین‌کننده در فرهنگ و کردارهای فرهنگی و اجتماعی و واژگون جلوه دادن واقعیت برخوردار است(تاجیک، 1388). رسانه‌های کشورهای برتر دنیا از قابلیت و اعتباری افزون‌تر در حیات دادن به کیفیت تصورات در صحنه جهانی برخوردارند. تمامی آنها ارزش‌های خاصی را مشروع جلوه می‌دهند و رفتارهایی که در تعارض با آن ارزش‌ها باشد به تمسخر می‌گیرند. رسانه‌ها امروز شکل‌دهنده و حیات‌دهنده به واقعیت هستند. رسانه‌ها هستند که تصویر مطلوب از نامطلوب را تمییز می‌دهند(دهشیار، 1389)، گاهی تصویری دلخراش مانند پاکسازی قومی در چچن را به بهانۀ غیرلیبرال بودن مردم آن توجیه می‌کنند و گاهی محاکمه قضایی و قانونی فردی را عملی غیراخلاقی و غیرانسانی جلوه می‌دهند. گسترش، مشروع جلوه دادن و مطلوب جلوه دادن امری نامطلوب به وسیله رسانه‌های قدرتمند با هدف بهره‌گیری حداکثری از افکار عمومی در کشورهای سرمایه‌داری جهت‌دهی می‌شود.
کشورهای سرمایه‌داری از رسانه‌ها به شیوه‌ای نهادینه و تأثیرگذار برای برآورد نیازهای نظام سرمایه‌داری همچون تبلیغ جامعه مصرفی و ارزش‌های لیبرال‌دمکراسی بهره می‌برند و در این راه با پر رنگ کردن ارزش‌های غربی در پی یکسان‌سازی فرهنگی و هویتی برآمده‌اند(قزلسفلی، 1388، ص335). واقعیت آن است که رسانه‌ها خود در جعل هویت مدرن یا آنچه به زبان سیاسی‌تر "هویت" گفته می‌شود نقش‌آفرینی کرده‌اند. رسانه‌ها می‌توانند با بهره جستن از نمادها و کلمات، به پدیده‌ها و حوادث و رفتارها و کردارها، محتوا و معنای خاص خود را اعطا کرده و از رهگذر انتقال این معنی و محتوا بر خود مصرف‌کننده تأثیری ژرف گذارند و او را از یک بحران فرهنگی، هویتی و ارزشی برهانند یا گرفتار کنند. رسانه‌ها می‌توانند به افکار عمومی شکل‌دهنده و احساس عمومی را به غلیان و جوشان و هیجان آورند. در این فضای جدید کارکردهای رسانه‌ای، درک ما از معنا و زمان را بازسازی نموده‌اند. واقعیت دیگر نه در نتیجه تماس ما با جهان خارج، بلکه چیزی است که صفحه تلویزیون به ما عرضه می‌کند و در اینجا تلویزیون نماد کلی رسانه است. بنابراین نقش رسانه‌ها عبارت است از به وجود آوردن دنیایی از وانمودها که از فردگرایی انتقادی مصون هستند و بازنماییِ تزاید اطلاعات‌اند به شیوه‌ای که مخاطبان از امکان پاسخ‌گویی محروم شوند(تاجیک، 1388).
به‌گونه‌ای شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که در فضای رسانه‌ای با آن حجم از عبارات اطلاعاتی که غرض‌ورزانه گاه قابل هدایت است جنگ بر سر ایده‌هاست. در این فضا به عنوان یک رسانه ارتباطی فراگیر جدید با جای دادن طیف گسترده‌ای از بازیگران و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی در فضای مجازی و سایبرنتیکی از یک‌سو ابزاری برای تبلیغ و اشاعه نمادهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و باورها و ایدئولوژی کنش‌گران اجتماعی گوناگون بوده است و از سوی دیگر منبع آگاهی سیاسی- اجتماعی در جهان می‌شود(سردارنیا، 1387).
رسانه‌ها با تغییر بینش‌ها و نقش‌ها، زیرساخت‌ها و شالوده‌های فرهنگی، معرفتی و هویتی جوامع را لرزان و متلاشی می‌سازند، آنها همچنین می‌توانند از رهگذر تولید و بازتولید انبوهی از ایستارها و هنجارها و ارزش‌های کاذب و تزریق آنها به آحاد جامعه، انسان‌های آن جامعه را در معرض نوعی گم‌گشتگی و سرگشتگی هویتی و گفتمانی قرار ‌دهند(تاجیک، 1388). رسانه‌های گروهی ابتدا تصوری از جهان را برای ما شکل می‌دهند و سپس به ما می‌گویند که درباره این تصور چگونه فکر کنیم. طبق نظر "پورتو" رسانه با فراهم آوردن چارچوب‌های مفهومی برای تفسیر و پردازش اطلاعات در خصوص مسائل مدنی، موضوعات سیاسی و امور عمومی، جامعه را جهت داده و به شکل‌گیری مفاهیم و رفتارهای خاص کمک می‌کند. رسانه‌ها می‌توانند با بهره گرفتن از متخصصین مرتبط با موضوعات مورد نظر و بهره‌گیری از فضای علمی مناسب، اعتماد مخاطب خود را در خصوص صحت و درستی مطلب انتقال داده شده جلب کنند(مختاری، 1388، ص72). رسانه‌ها قادرند موجودیت انسان و چارچوب هویتی آن را به مخاطره بیاندازند. آنها عصر ما را تبدیل به عصر گسست‌ها از چارچوب‌های هویتی کرده‌اند و در پی کدر و ناخالص کردن آن بر آمده‌اند. آنها مرزهای هویتی را لرزان و بی‌ثبات کرده‌اند.
افکار عمومی
افکار عمومی از آن دست مفاهیم در علوم اجتماعی است که تعریفی محدود و مشخص و پذیرفته‌شده‌ ندارد. گاهی فرآیندی است اجتماعی که در زبان شکل می‌گیرد و گاهی افکار توده‌ها خوانده می‌شود. تاریخ بحث در مورد افکار عمومی بسیار قدیمی است. اگر چه در قرن 18 پدید آمد اما کسانی ظهور و ریشه آن را خیلی پیش‌تر می‌دانند (لازار، 1380). نیومن معتقد است روسو اولین کسی بود که مفهوم افکار عمومی را در 1744 به کار برد اما منشاء سایر جنبه‌های کلیدی مفهوم‌بندی معاصر از افکار عمومی را می‌توان بعدها در نوشته‌های مربوط به "دمکراسی نمایندگی"، همانگونه که "مادیسون" اظهار می‌دارد به‌ویژه در نوشته‌های "بنتام"(1838) و "میل"(1824) از نظریه‌پردازان مکتب "سوداگری" یافت. در آثار این دو اندیشمند افکار عمومی به بهترین شکل تحت عنوان متراکم ساختن علایق افراد جامعه تعریف شده است(پرایس، 1382). لازار معتقد است افکار عمومی به عنوان نیروی سیاسی در 1787 از آثار "مرسیه" سرچشمه گرفت. پیدایش افکار عمومی آگاه به عنوان نیروی سیاسی با طبقه متوسط، یعنی بورژوازی و نیز ایجاد نهادهای دمکراتیک، رشد سوادآموزی و سرانجام پیدایش رسانه‌های ارتباط همگانی، رابطه‌ای تنگاتنگ داشت(لازار، 1380). "آلفرد لووی" افکار عمومی را اینگونه تعریف می‌کند افکار عمومی ضمیر باطنی یک ملت است. افکار عمومی این قدرت گمنام، اغلب یک نیروی سیاسی است. نیرویی است که در هیچ قانون اساسی پیش‌بینی نشده است(غفوری، کمالی، 1389، ص174). زمانی قهوه‌خانه‌های عصر روشنگری به پدیداری ایده اساسی افکار عمومی منجر شد اما در عصر حاضر فضای رسانه‌ای و مجازی یکی از تأثیرگذارترین حوزه در شکل‌دهی به افکار عمومی است. در اوایل قرن بیستم به بیان "بینگلی" علایق به سوی موضوع عملکرد و قدرت افکار عمومی در جامعه و وسایلی معطوف شد که با آن می‌توان افکار عمومی را اصلاح و کنترل کرد و افکار عمومی را به سوی تبلیغات سیاسی، رفتار سیاسی و تحقیقات وسایل ارتباط جمعی سوق داد(پرایس، 1382). افکار عمومی از افکار رایج متمایز است چرا که افکار رایج عبارت از شیوه قضاوت یا نگرشی به نسبت گسترده اما بدون پویایی و با حالتی خنثی‌ است، اما افکار عمومی تشکیل‌دهنده نیروی جمعی است که قادر به اعمال فشارست(غفوری، کمالی، 1389). امروزه افکار عمومی یکی از ارکان مهم در تصمیم‌گیری کشورها در حوزه‌های گوناگون به شمار می‌رود، بنابراین کشورها نمی‌توانند مانند گذشته تنها بر تبادلات بین دولتی خود در چارچوب دیپلماسی سنتی تکیه کنند. "والتر لیپمن" در کتاب تأثیرگذارش تحت عنوان "افکار عمومی" بر این نکته اصرار دارد که افکار عمومی در یک ارتباط دوجانبه بین آگاهی‌های پیشین و محیط شکل می‌گیرد و به‌گونه‌ای برساخته می‌شود و صرفاً ناشی از امور واقعی نیست. این تفکر تا حدودی نزدیک به مکتب سازه‌انگاری در حوزه روابط بین‌الملل است که هویت را برساختۀ محیط اجتماعی انسان می‌داند در سطحی از آن و تأثیرگذار در جهت‌گیری منافع آن کشور در نظام بین‌الملل. افکار عمومی یکی از مکانیسم‌هایی است که به خبرنگاران و دیگر کارگزاران فرهنگی امکان می‌دهد معناهایی را بیابند و آنها را به‌گونه‌ای پردازش کنند که صورت گفتمان عمومی به خود بگیرد. دست آورد مکتب "شیکاگو" در مورد ساختاربندی افکار عمومی قابل توجه بوده است. آنها از ابتدای قرن بیستم به تغییراتی بزرگ که به دلیل پیدایش رسانه‌های جدید ارتباطی در شرایط زندگی و تغییرات شگرف در شکل‌دهی به افکار عمومی به وجود آمده بود توجه داشتند(لیپمن، 1998). پس می‌توان در یک جمع‌بندی کلی این طور بیان کرد که افکار عمومی شامل نگرش‌ها، ارزش‌ها و باورهای عموم مردم است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر روند تصمیم‌گیری‌های سیاسی داخلی و خارجی یک کشور تأثیر می‌گذارد.
رسانه‌ها، افکار عمومی و جنگ نرم
رسانه را نمی‌توان از افکار عمومی جدا کرد. رسانه‌ها هستند که هویت‌سازی می‌کنند و در حمایت از ایجاد خودهای جدید تلاش می‌کنند. رسانه‌ها با جهت‌دهی به افکار عمومی منجر به رهاییِ فرهنگی و تغییرات شگرف در هنجارها و سنت‌ها می‌شوند و هنجارها و سنت‌های جامعه را برای مخاطب زیر سؤال می‌برند. زیر سؤال بردن هویت شخصی تا هویت اجتماعی و دینی می‌تواند کارکرد رسانه باشد. در زمانه ما تولید، بازتولید و مصرف روایت‌های گوناگون از هویت توسط رسانه به معنی عام آن صورت می‌گیرد خواه انیمیشنی باشد که در آن ارزش‌های خاصی را در ذهن کودکان تثبیت می‌کند و خواه فیلم و مستندی باشد که دیگر اقشار جامعه می‌بینند و ارتباط برقرار می‌کنند. رسانه در به فعلیت رساندن هویت‌های فردی و اجتماعی نقشی بزرگ ایفا می‌کند و به نوعی هدایت‌گر افکار عمومی است. توانایی ایفا کردن این نقش تا حدودی مربوط به ظهور انقلاب اطلاعات در عرصه رایانه‌ها، ارتباطات و نرم‌افزارهاست که موجب کاهش چشمگیر هزینه پردازش و انتقال اطلاعات شده است. امروز دیگر مرزها فرو ریخته است و دیگر مهم نیست که چه کسی توانایی انتقال اطلاعات را دارد، امروزه این مهم است که چه کسی توانایی جلب توجه دیگران به اطلاعاتی را دارد که خودش منتقل می‌کند، زیرا جلب توجه دیگران شرط لازمِ به‌کارگیری اطلاعات به عنوان یک منبع سیاسی است(نای و کئین، 1389).
به قول مک لوهان اهمیت پیام نه در محتوای آن بلکه در شیوه تبلیغ و ترویج آن جست‌و جو می‌شود. از این رو رسانه‌ها ما را در جهانی قرار داده‌اند که اطلاعات در آن هر چه بیشتر و معنا در آن هر چه کمتر شده است و پیام‌ها خود در چارچوبی از شبهه واقعیت‌هایی که هر یک دیگری را تکثیر و گزارش می‌کنند و سرانجام یک صورت خیالی و انگاره‌ای را شکل می‌دهند عرضه می‌شوند(تاجیک، 1388).
تمام رسانه‌های ارتباط جمعی، مظهر ارتقای فناوری و به همین معنا آگاهی سیاسی و اجتماعی انسانند و در عین حال و از دیدگاه انتقادی رسانه‌ها ابزاری بس نیرومندند که می‌توان از آنان در راه خیر و شر تأثیری شگرف دید. همانگونه که چاکوتین می‌گوید با رسانه‌ها می‌توان توده‌های وسیع انسانی را شرطی ساخت، عاداتی تازه در آنان پدید آورد و در هر جهت که تمایل باشد هدایت نمود(قزلسفلی، 1388).
در اینجا لازم است کمی این دو بعدی بودن یعنی سود و زیان این تحول بررسی شود. نقطه قوت رسانه به عنوان یک ابزار تحریک‌کننده، می‌تواند در پر کردن شکاف‌های قومی- زبانی در کشوری که از این تنوع برخوردار است باشد. یعنی با برنامه‌ریزی در جهت برنامه‌های مشخص، از حساسیت‌های ناشی از احساس به حاشیه رفتن و هویت جداگانه‌طلبی جلوگیری کند ولی از سویی نیز می‌تواند این شکاف از طریق رسانه‌های دیگری مورد هدف قرار گیرد و تحرکاتی را از این ناحیه در جامعه به وجود آورد. رسانه‌ها می‌توانند مخاطب را از گزند بحران هویتی، فرهنگی، معرفتی، ارزشی و سیاسی اجتماعی برهانند یا او را در معرض چنین بحرانی قرار دهند(تاجیک، 1387). پس ما با شمشیری دو لبه روبه رو هستیم که باید در جهت امنیت آن گام برداریم. از سویی رسانه‌ها می‌توانند در معرفی مؤلفه‌های فرهنگی، گردشگری و تمدنی به زبان‌های گوناگون برای آشناسازی مخاطبان غیربومی مؤثر باشند و از سویی دیگر داشتن رسانه‌هایی با قدرت زبانی و بهره‌گیری از متخصصین این حوزه می‌تواند به مدیریت افکار عمومی یاری برساند. همان‌طور که تشکیل اجتماعات ملی و احساسِ مدرن در چارچوب تعلق به یک ملت، رابطه‌ای مستقیم و آشکار با رشد و توسعه رسانه داشته است ولی از بین بردن و ضایع کردن آن نیز می‌تواند در همان چارچوب صورت گیرد. در این مقام تمرکز روی ابعاد منفی رسانه و آسیب‌شناسی این ابزار جادویی است. امروز رسانه‌ها این امکان را به وجود آورده‌اند تا با مخاطبان در هر گوشه جهان ارتباط برقرار کنند و بر این اساس رسانه‌ها در جذب مخاطب از روش‌ها و سازوکارهای پیچیده استفاده می‌کنند.
بحثی که در اینجا قابلیت طرح آن به صورت کوتاه لازم دیده می‌شود بحث جنگ نرم و رابطه آن با رسانه است. سیاست جنگ نرم به دست آوردن باورها و اعتقادات ملت‌ها و به حاشیه کشاندن فرهنگ دینی- ملی جوامع است ولی هدف از حمله نظامی و جنگ تصرف سرزمینی و کسب منابع است. جنگ نرم در فرهنگ سیاسی به معنی فروپاشی از درون و در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانه‌ای است که جامعه را نشانه می‌گیرد و با هدف گرفتن فکر و تسخیر افکار عمومی، در پی سست کردن حلقه‌های فکری و فرهنگی جوامع است. رسانه در بحث جنگ نرم نیز شمشیری دو لبه است که هم می‌تواند هدف گیرد هم می‌تواند مقابله کند. در اینجا باز توجه به نوع تبلیغ و شیوه آن است و استفاده از متخصصین در این جنگ برای استفاده از رسانه است. اگر براساس مصادیق و ابزارها بخواهیم به تعریف جنگ نرم بپردازیم، جنگ نرم را بر حسب عملیات روانی، جنگ رسانه‌ای، جنگ فرهنگی، جنگ ایدئولوژیک، جنگ اطلاعات و جنگ سرد تعریف می‌کنند و برخی دیگر جنگ نرم را به‌کارگیری قدرت نرم برای شکل‌دهی به ارجحیت‌ها، انتظارات و خواسته‌های افراد و ملت‌ها تعریف می‌کنند.گروه دیگر هرگونه اقدام غیرخشونت‌آمیز را در جهت تغییر ارزش‌ها، باورها و الگوهای رفتاری افراد و ملت‌ها، جنگ نرم می‌نامند(دهقانی، 1390).
امروز این بُعد تلطیف یافته و نرم قدرت، تعیین‌کننده است. شناخت این پدیده، مشخص می‌کند که راهبرد خود را چگونه تدوین کنیم. باید اهمیت رسانه را درک کنیم. بهترین راه مقابله با جنگ نرم، ایجاد قدرت نرم در رسانه‌ها و بهترین وضع قدرت نرم وحدت در انتقال است(هاشمی، 1390). قدرت نرم و اطلاعات آزاد و رایگان اگر به حد کافی قانع‌کننده باشد می‌تواند برداشت‌های موجود از منافع و دشمنی را تغییر دهد و بنابراین نحوه استفاده از قدرت سخت و اطلاعات راهبردی را دگرگون سازد(کئن و نای، 1389). اهمیت درک رسانه از آن رو مهم است که نمی‌توان این واقعیت را از اساس نادیده گرفت که در شرایط حاصل از عدم تعین‌های پسامد رنیته، هم نقش و ساختار رسانه‌ها دچار دگرگونی شده و هم مبانی امروزین مرتبط با هویت و ناسیونالیسم دچار تغییر شده است. رسانه‌ در کنار شکل‌دهی به هویت، باعث تضادهایی از جمله چندگانگی فرهنگی و هویتی پیشین شده، و دنیای ما را بیش از پیش آشفته کرده است(قزلسفلی، 1388).
قدرت نرم توانایی به دست آوردن نتایج مطلوب خودمان است به دلیل آنکه دیگران هم خواسته ما را دارند. این قدرت، توانایی به دست آوردن نتایج مطلوب از طریق جلب نظر دیگران و نه مجبور ساختن آنهاست. این نوع قدرت با متقاعد ساختن دیگران به پیروی یا واداشتن‌شان به قبول هنجارها و نهادهایی که رفتار مطلوب را به وجود می‌آورند عمل می‌کند. قدرت نرم می‌تواند بر جذابیت اندیشه‌ها یا فرهنگ فرد یا توانایی تعیین دستور کار از طریق معیارها و نهادهایی مبتنی باشد که به توجیحات دیگران شکل می‌بخشند. یعنی قبولاندن ارزش‌ها و قدرت خود به طور مشروع به دیگران(کتین و نای، ص349).
رسانه قوی امکان بهره‌برداری را به عنوان یکی از عوامل و وزنه‌های سنگین بازیگری در روابط بین‌الملل به کشورهایی که این فناوری را در اختیار دارند، می‌دهد. از این‌روست که امروزه اهمیت دیپلماسی رسانه‌ای مطرح می‌شود. بهره‌گیری از رسانه کارآمد در بحث قدرت نرم و دیپلماسی رسانه‌ای بسیار با اهمیت است، رسانه‌ها با قدرت نفوذ فوق‌العاده خود در جوامع گوناگون قادرند تصویری مثبت یا منفی از یک کشور در جهان خلق کنند. این کارآمدی باید با ارتقای مدیریت شبکه‌های تلویزیونی، رادیویی و سایت‌های اینترنتی همراه باشد. یک اصل مهم در استفاده از رسانه‌های قوی این است که باید اول به شناختی صحیح از مخاطبان و نظام و وضعیت موجود رسید و سپس دست به اقدام برای تدوین برنامه‌های ویژه این گروه‌ها زد. امپریالیسم خبری در دنیای امروز با اتکا به قدرت فناوری به شکل نظام‌مند در ایجاد بحران، جهت‌دهی افکار عمومی جهان و شکل‌گیری عقاید و گرایش‌ها و رفتارهای مد نظر خود تلاش می‌کند(تاجیک، 1388). این رسانه‌ها ذهنیت شهروندان هر جامعه‌ای را به جایی سوق می‌دهند که یا خطری بر سر راه منافع آنان نداشته باشد یا در امر تسهیل‌سازی آن مفید واقع شود.
جمهوری اسلامی ایران، جنگ نرم و نقش رسانه
انقلاب اسلامی ایران شکلی جدید از معادله قدرت در سیاست بین‌الملل ایجاد کرد که براساس شاخص‌ها و نشانه‌های ایدئولوژیکی و ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران سازماندهی شد(پوستین چی، 1389، ص7). برای ایران اسلامی که برخاسته از انقلابی متمایز از خواسته‌های ابرقدرت‌های شرق و غرب بود نشانه‌های مختلفی از امنیت ملی پدید آمد که نیازمند گفتمانی امنیت‌ساز برای این تهدیدات احساس می‌شود.انقلابی که با نماد و شعار ضدامپریالیستیِ نه شرقی و نه غربی باعث تحریک قدرت‌های بزرگ و با شعارهای ضدسلطنتی باعث هراس حکومت‌های کشورهای پیرامون در خلیج فارس شد و به همین دلیل مقابله این قدرت‌ها را از ابتدا شاهد بوده است(غرایاق زندی، 1388).
اصول‌گرایی اسلامی و نقش آن در رخداد انقلاب اسلامی ایران خواسته یا ناخواسته جایگزینی برای خطر کمونیسم در دوران جنگ سرد شده است و این جایگزینی به وسیله تلاش امریکا برای دشمن‌تراشی به جای کمونیسم و بهره‌برداری از القای تهدید ایران نسبت به جامعه بین‌الملل و رژیم‌های عربی منطقه خاورمیانه در راه سوق دادن آنها به طرف صلح با رژیم صهیونیستی و دادن خوراک به افکار عمومی امریکا برای توجیه هزینه‌های حضور خود در مناطق جهان به وسیله رسانه‌های غول‌آسای صهیونیستی امکان‌پذیر است(متفکر، 1386). براین اساس، یکی از نظریه‌پردازان امریکایی به نام "پالمر" ضمن رد حمله نظامی به ایران به دلیل توانمندی بالا، تنها راه حل را استفاده از سه دکترین مهار، نبرد رسانه‌ای و ساماندهی و پشتیبانی از نافرمانی مدنی عنوان می‌کند(خاشعی، 1390). در همین زمینه "ریچارد ان. هاس" رئیس شورای روابط خارجی امریکا و مدیر هیئت سیاست‌گذاری وزارت خارجه کتابی با عنوان "فرصت امریکا برای تغییر مسیر تاریخ" منتشر کرده و در آن به صراحت از اتخاذ نوعی دیپلماسی رسانه‌ای برای اعمال تغییرات لازم در ساختار دولت‌های غیر همسو با منافع ملی این کشور دفاع کرده است(علی‌زاده، 1390).
همان‌طور که از این اظهارنظرها برداشت می‌شود می‌توان به این نتیجه رسید که امروزه رسانه نقش اصلی را در برنامه‌ریزی‌های کلان قدرت‌های بزرگ برای دستیابی به اهدافشان ایفا می‌کند. زیرا دشمن به وسیله آن در دو بُعد داخلی و خارجی سعی در خدشه‌دار کردن هویت جمعی و بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران دارد. اگر واقع‌بینانه به موضوع نگاه کنیم متوجه می‌شویم حوزه‌ای که دشمنان جمهوری اسلامی ایران بر روی آن متمرکز شده‌اند در بُعد داخلی حوزه‌ای است که قابلیت آسیب‌پذیری را داراست. آنان با شناخت دقیق از نقاط حساس و امنیتی و همچنین مخاطبان خود برنامه‌هایی را تدوین می‌کنند که به نظر می‌رسد از یک سو وجود تعدد قومیت را در کشورمان هدف گرفته‌اند و از سویی دیگر نسل سوم انقلاب اسلامی و بعد از آن را هدف قرار داده‌اند. این مسئله از آن رو که در جامعه مشهود است قابل طرح و گفت‌وگو است، زیرا شکاف موجود بین نسل‌های اول و دوم با نسل‌های بعدی در سطح اجتماعی خودمان نیز به وضوح قابل مشاهده است؛ در چارچوب جنگ نرم آنها با ابزار قرار دادن رسانه به عنوان یکی از ناملموس‌ترین و شایع‌ترین ابزارها و با منبعی به نام قدرت نرم در این عرصه علاوه بر حمله به هویت و اعتقادات فرهنگی جوامع به القاء برنامه‌ها و ارزش‌های مورد نظر خود مانند تبلیغ سبک زندگی امریکایی می‌پردازند. در واقع فناوری‌های به کار گرفته شده در چارچوب پیشبرد اهداف فکری و فرهنگی آنها به تولید و توجیه باورها، ارزش‌ها و الگوهای رفتاری می‌پردازند(ماه‌پیشانیان، 1390).
برنامه‌هایی با ایجاد دغدغه در انتخاب سبک زندگی و جایگزین‌سازی هویت‌های گوناگون و لحظه‌ای، تبلیغ شیوه‌ها و سبک‌های زندگی که هویت شخصی ندارد و تنها جذابیتش در متفاوت بودن است. تفاوت با هویت اصیل و جامعه خود، و همین عادت شیوه‌های زندگی مجموعه‌ای از عادات و سوگیری‌های فرهنگی و اجتماعی را به طور فزاینده شکل می‌دهند که رهاشدگی فرهنگی از آثار آن خواهد بود. خروج از فرهنگ‌پذیری و هویت پیشین خود باعث طرد فرهنگ پیشین می‌شود. طرد فرهنگ و هویت پیشین و چالش‌هایی را که این امر برای نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود می‌آورد عبارتند از فاصله‌گیری از طبیعت فرهنگی و دینی، نگاه انتقادی به فضای فرهنگی و دینی جامعه، ارجحیت دادن به ارزش‌ها و هنجارهای کاذب فرهنگی نظیر مد، اختلالات فرهنگی، ژست بی‌دینی گرفتن و طرد فرهنگ پیشینیان تمایل به نظام سیاسی، تمایل به دینداری و کم رنگ کردن بعد احکام دینی (تاجیک، 1386).
اما در بعد بین‌المللی و منطقه‌ای، آنان با پروژه ایران هراسی در منطقه برنامه‌های خود را از طریق رسانه‌های پر مخاطب مانند شبکه‌های "الجزیره و العربیه" دنبال می‌کنند. شبکه‌های دیگری نیز مانند "بی. بی. سیِ عربی" تا حدودی نیز در اجرای این پروژه موفق بوده‌اند و توانسته‌اند با قرار دادن کشورهای منطقه از جمله عربستان با ادعای رهبری جهان عرب در مقابل ما هم به فروش سلاح‌های سنگین و زیادی نائل شوند هم سیاست‌های متخاصم‌جویانه‌ای را در این منطقه تبلیغ و ترویج کنند. البته جمهوری اسلامی ایران نیز شش روزنامه به زبان‌های انگلیسی و عربی به منظور انعکاس اخبار و آشنایی شهروندان دیگر کشورها یا افراد مقیم در ایران در جهت سیاست‌های داخلی و بین‌المللی انتشار می‌دهد. همچنین جمهوری اسلامی ایران در بُعد برون‌مرزی دارای پنج شبکه جهانی است که عبارتند از: جام جم 1،2،3، العالم، الکوثر و سحر و پرس. تی. وی که هم‌میهنان، مسلمانان و مخاطبان خارج از کشور را پوشش می‌دهد و حتی العالم به صورت 24 ساعته در حال پخش برنامه به زبان عربی است. البته پخش برنامه‌های این شبکه‌ها در برخی کشورها مانند عربستان متوقف شد‌(هرسیج و تویسرکانی، 1388) که دلیل آن را می‌توان در تعارض ایدئولوژیک بین این دو کشور به عنوان مدعیان رهبری منطقه دانست.
اگر با آگاهی به عوامل گردانندگان رسانه‌های بزرگ دنیا نگاه کنیم بدون تأثیر گرفتن از تئوری توطئه متوجه می‌شویم که بیشتر رسانه‌های دنیا که در امریکا قرار دارند و به پشتوانه این کشور ایجاد می‌شود، مالکیتی یهودی دارد. مالکیت رسانه‌ها در دست کسانی قرار گرفته است که با بهره‌گیری از فناوری‌های جدید در پی دگرگون کردن فضاهای موجود به نفع سیاست‌های نامشروع بین‌المللی خود در چارچوب دیپلماتیک قرار دارد یا اینکه تلاش می‌کنند انسان‌ها و ملت‌ها آنگونه زندگی کنند که اعمال‌کنندگان آن سیاست‌ها می‌خواهند. در جنگ نرم با بهره‌گیری از رسانه به عنوان ابزار به اشکال و صورتبندی‌های قدرت و ایدئولوژی از طریق اسطوره‌سازی به‌گونه‌ای پرداخته می‌شود که صادق و حقیقی جلوه کند(ماه‌پیشانیان، 1390). این به معنی آن است که رسانه‌ها به طور روز افزونی در حال ایفا کردن نقشی بین‌المللی هستند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 13   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله جنگ نرم چیست ؟

تحقیق سنگ نوری چیست

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق سنگ نوری چیست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق سنگ نوری چیست


تحقیق سنگ نوری چیست

 

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)

تعداد صفحات:53

فهرست مطالب:

1-    پیش گفتار
2-    مقدمه
3-    تعریف سنگ نوردی
چگونه می توان این کار یاد گرفت
اهمیت پژوهش
هدف پژوهش
تعاریف
1-    هماهنگی
2-    پایه و اساس هماهنگی
3-    دایره حرکت
فاکتور های موثر بر هماهنگی
1-    هماهنگی و روحیه
2-    هماهنگی و خستگی
تکنیک
1-    فنون دست
2-    فنون پا
3-    حرکت بدنی
4-    موقعیت بدن و جهت فشار بر گیره
5-    کشش بدن
تمرینات تکنیکی(تئوری)
1-    یادگیری انگارم ها
2-    تازه نفسی
3-    استوار سازی
4-    خستگی
5-    ترکیب مرحله اول و دوم
6-    جنبه های مختلف تمرینات تکنیکی
تاریخچه سنگ نوردی
یافته های سنگ نوردی در ایران
یافته های سنگ نوردی در جهان
ضرورت مطالعه و پژوهش
1-    روحیه و تمرینات
2-    هیجان
3-    حالات آمادگی برای بازده بالا
4-    هیجان و اعمال خودکار
5-    هیجان و اعمال حرکتی
نتیجه گیری ضرورت و مطالعه پژوهش
1-    روحیه و تمرین
2-    هیجان
3-    حالت آمادگی برای بازده بالا
4-    هیجان و روحیه
5-    هیجان و اعمال خودکار
6-    هیجان و اعمال حرکتینتیجه گیری ضرورت و مطالعه پژوهش
ابزار سنجش یا فاکتورهایی که به درجه هیجان موثرند
1- فیلتر ادراک
2- هدایت بر رفتار
3- ادراک و روحیه
نتیجه گیری و خلاصه پژوهش
محدودیتهایی که فرد باید برای خود در این ورزش در نظر بگیرد
1-    محدود کردن انتظارات
2-    محدود کردن خود نگری
پیشنهادهایی برای رشد در این ورزش
1-    انگیزه
2-    موفقیت(افکار مثبت) یا شکست (افکار منفی)
3-    تمرین
فهرست منابع و مآخذ

 

 

سنگ نوری چیست؟
تقریبا همه در مورد این که سنگ نوری چیست، توافق دارند. دست کم همه توافق دارند، کسی که به سنگ نوردی مشغول است به چه چیزی مشغول است و چه کار می کند. کمی بیشتر که دقت کنیم، می بینیم که مرز بین صعود کردن و سنگ نوردی، آن قدرها هم مشخص و متمایز نیست. در بیشتر جاها مسئله اصلی شیب جایی است که شخص بر روی آن قرار گرفته است. برای این که کاملا مشخص باشد چه شکل از راه رفتن یا صعود از طریق سنگ نوردی مورد نظر در یک بحث یا مقاله می باشد، باشگاه سییرا در آمریکا، تعاریفی از حرکت بر روی سطح افقی و عمودی، همراه با دسته بندی آنها در شش گروه به شرح زیر نموده است:
1-    حرکت و راه رفتن بر روی سطح صاف؛
2-    حرکت و راه رفتن بر روی سطح شیب دار؛
3-    سنگ نوردی بر روی سطحی شیب دار که انسان جهت حفظ تعادل، مجبور به استفاده کردن از دستهایش است؛
4-    سنگ نوردی سبک که در بعضی از جاها ممکن است از طناب استفاده شود؛
5-    سنگ نوردی آزاد سخت که همراه با استفاده از طناب و حمایتهای میانی است؛
6-    سنگ نوردی مصنوعی؛

در اینجا اصطلاحات جدیدی مثل« سنگ نوردی آزاد» و«سنگ نوردی مصنوعی» به میان می آیند.
سنگ نوردی آزاد به شیوه ای گفته می شود که در آن، از دست ها و پاها بر روی سنگ ها استفاده می شود. تغییر مکان و استراحت بر روی سنگها فقط با استفاده از گیره های طبیعی و سطوح ناهموار یا درزها و شکافها روی صخره و سنگ انجام می شود. استفاده از طناب یا وسایل مصنوعی کار گذاشته شده، فقط به منظور جلوگیری از سقوط شخص سنگ نورد انجام می شود و در غیر این صورت، شخص هیچ گاه به آنها آویزان نمی شود.
سنگ نوردی مصنوعی، روشی است که در طی آن، شخص به طناب و ابزار حمایت میانی وارد می کند. در این حالت هیچ فرقی نمی کند که سنگ نورد به طناب آویزان شده باشد تا استراحت کند یا این که شخص با استفاده از اسلینگ و متصل کردن خود از طریق آن به طناب، قصد تغییر مکان و صعود داشته باشد.
چرا مردم سنگ نوردی می کنند؟
همه بچه ها علاقه مفرطی به بالا رفتن از اشیا دارند. برای آنها فرقی نما کند که روی درخت صعود کنند یا از سنگ ها و مبل ها بالا روند. اکثر آنها زمانی که بزرگتر شدند، دست از دعا کردن می کشند. سنگ نوردی و کار فنی در حقیقت تاییدی بر نظریه چارلز داروین « بنیان گذار نظریه تکامل» در مورد« مهر پاک نشدنی از اصلیت و مبدا انسان است». بچه ها از سنگ های کوچک بالا می روند، جایی که اگر سقوط کنند دست و پای آنها زخمی یا شکسته خواهد شد. وقتی که سنگهای بزرگتر به میان می آیند، نیروی حفظ خود از خطر، ما را از صعود کردن آنها باز می دارد. در اینجا باید با استفاده از طناب و وسایل فنی، جریان کار را طوری ترتیب بدهیم که یک سقوط اثرات اسف بار کمتری در پی داشته باشد.
شخصی سنگ نوردی را چنین تعریف کرده است:« سخت ترین شیوه و راهی که انسان را به هیچ جا نمی برد و در آخر هم باید از ان راه پایین بیاید!» سوال اینجاست که در این صورت پس چرا انسان سنگ نوردی می کند؟ متاسفانه نمی شود یک جواب ساده و یک جانبه به این سوال داد، چرا که هر کس دلایل شخصی و خاص خود را برای سنگ نوردی دارد، اما انسان می تواند همان جوابی را بدهد که یک سنگ نورد روزی داد:« اگر شخصی به هر دلیلی سوال کرد که چرا انسان سنگ نوردی می کند، مطمئن باشید که او جواب این سوال را هم نخواهد فهمید».
قبلا تلاش می شد که سنگ نوردی را در سوئد در دو گروه تقسیم بندی کنند: سنگ نوردی تفریحی و سنگ نوردی قدرتی. منظور از این تقسیم بندی این بود که عده ای، سنگ نوردی را صرفا برای تفریح و لذت انجام می دهند و عده ای دیگر جهت بالا بردن قدرت بدنی خود و نمایش آن برای تحت تاثیر قرار دادن خود و دیگران: کاملا مشخص است که این تقسیم بندی کاملا اشتباه است، چون هر شکل از سنگ نوردی، نوعی از نمایش و به کارگیری قدرت بدنی است و من هیچ سنگ نوردی را نمی شناسم که فکر نکند که این ورزشی جالب و تفریح خوبی است.
متاسفانه بعضی مواقع با سنگ نوردانی مواجه می شویم که در ابتدا جهت تفریح به این ورزش می پردازند، ولی پس از چند عمل برجسته که انجام می دهند و از طرف دیگران تشویق می شوند، جهت کسب شهرت و اعتبار برای خود، سعی در پایین آوردن و کم جلوه دادن توانایی دیگران منی کنند. نیروی محرکه اصلی برای همه سنگ نوردی ها، ماجراجویی و ایجاد هیجان می باشد. تسلط بر مشکلاتی که انسان تصور نمی کنند از عهده آنها بتوانند بر بیاید، قهرمان و پیروز شدن بر خود، کنترل و تسلط در حل مسایل بغرنج و پیچیده که انسان کم و بیش در جریان عمل با آنها مواجه می شود. تمام اینها لحظاتی خوشایند و دلپذیر را نصیب ما می کنند که آنها را در سنگ نوردی و کار فنی می یابیم.
سنگ نوردی به نظر ورزشی خطرناک می آید. اما از آنجایی که خطر های این ورزش بر ما معلوم و آشکار هستند، می توانیم از بسیاری از آنها اجتناب کنیم. وظیفه اصلی این پروژه نشان دادن راههایی است که به وسیله آنها بتوانیم جلوی خطرهای سنگ نوردی را از پیش بگیریم. به ندرت پیش می آید که موفق به جلوگیری از همه خطرهای آن بشویم، اما با افزایش تجربه، شما یاد می گیرید، چه خطراتی وجود خارجی دارند و برنامه خود را طوری تنظیم کنید که از خطراتی که قدرت مقابله با آن را ندارید، اجتناب کنید.

چگونه می توان سنگ نوردی را یاد گرفت؟
برای این که سنگ نورد بشویم، احتیاجی نیست که دارای بدنی کاملا عضلانی با ماهیچه های قوی و قدرت حفظ تعادل روی طناب ((مثل بند بازها)) باشیم. البته دارا بودن این شرایط کار را آسان می کنند، اما مهمترین چیز مورد احتیاج علاقه و میل قوی و واقعی به این ورزش است. میل واقعی به این ورزش امر مهمی است.
تنها روس و راه برای ان که یک سنگ نورد خوب شویم، این است که کار کنیم. هر چه بیشتر و بیشتر. از طریق باشگاه ها و تشکل های سنگ نوردی، می توان ارتباط بیشتری با دیگر افراد سنگ نورد برقرار کرد و هیچ مسئله ای نیست که از طریق تماس با این افراد، تقاضای شرکت در برنامه های آنها را کرد. سعی کنید خجالت را کنار بگذارید و هیچ وقت منتظر این نباشید که کسی پیش شما بیاید و پیشنهاد شرکت در برنامه ای را به شما بدهد.
با تمرینات سفت و سخت، کم کم تجارب زیادی را به دست خواهید آورد و دارای قدرت تشخیص و توانایی صعود و کار فنی با درجه اطمینان بالا در مناطق ناشناس خواهید شد. اما یادتان باشد که هدف نباید همیشه صعود در نقاط دشوار باشد. هدف ما باید کنترل کردن باشد. در هر حالتی باید کنترل بر روی خود داشته باشیم و از قدرت بدنی خود راضی باشیم.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق سنگ نوری چیست

دانلود مقاله وبلاگ چیست ؟

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله وبلاگ چیست ؟ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 اینترنت امکانات و ابزارهای متعددی را به منظور ارائه خدمات وسرویس ها در اختیار علاقه مندان قرار می دهد . یکی از ویژگی های بسیار جذاب اینترنت ارائه سرویس ها و خدماتی است که شما را قادر می سازد با مخاطبان خود ارتباطی پویا و متقابل برقرار نموده و از نقطه نظرات آنان در رابطه با یک مطلب ، آگاه شوید .
در این راستا هر یک از کاربران می توانند دانش و تجارب خود را در اختیار دیگران قرار داده و خود نیز به عنوان عضوی از یک جامعه شبکه ای مطرح گردند ( اشتراک دانش ) . فرض کنید ابزاری ارزان قیمت برای انتشار مطلب در اختیار هر نویسنده و یا صاحب قلمی باشد که بتواند با استفاده از آن عقاید، اخبار ، دیدگاهها و نقطه نظرات خود را در رابطه با موضوعات مورد علاقه ، بدون محدودیت های مرسوم بیان نماید.آیا شما علاقه مند به استفاده از چنین ابزاری می باشید ؟ آیا تمایل به داشتن یک روزنامه شخصی دارید که در آن بتوانید مطالب خود را در ارتباط با موضوعات مورد علاقه ، بیان نمائید؟ بشریت درطی چند سال گذشته قدم در دنیای جدیدی گذاشته است که بدون شک یکی از مهمترین دستاوردهای آن تحول و دگرگونی اساسی در ارتباط با نحوه نشر اطلاعات است. وبلاگ ( Weblog ) و یا بلاگ ( Blog ) نمونه ای در این زمنیه بوده که با توجه به ماهیت اینترنت ، ویژگی دو طرفه بودن وب و تنوع خواسته استفاده کنندگان، در کانون توجه علاقه مندان قرار گرفته و ما امروزه شاهد رشد و گسترش چشمگیر آن می باشیم . واژه " بلاگ " ، از جمله واژه های جدیدی است که قدم در عرصه ادبیات جهانی اینترنت گذاشته است .در این مقاله قصد داریم به بررسی این پدیده جدید! اینترنت پرداخته و با ابعاد متفاوت آن بیشتر آشنا شویم .
تاریخچه وبلاگ و وبلاگ نویسی
برخی بر این عقیده هستند که اولین وبلاگ توسط " تیم . برنرزلی " ( مخترع وب ) ایجاد که در آن وی به سایت های جدیدی که در آن زمان ایجاد و بر روی اینترنت فعال می شدند ، اشاره می نمود ( http://info.cern.ch ) . دومین وبلاگ توسط "Marc Andreessen" درNCSA ایجاد که وی نیز در آن عملیاتی مشابه وبلاگ "برنرزلی " را انجام می داد( تا اواسط ۱۹۹۶ ) .در فاصله بین سال های ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۷ که از آن به عنوان " انفجار وب " ، نام برده می شود ، چندین وبلاگ جدید دیگر نیز ایجاد گردید . از وبلاگ های اولیه می توان به وبلاگ متعلق به Dave Winer ( اخبار مربوط Scripting ) ، وبلاگ Barger و Cameron Barrett ، اشاره نمود . محتویات وبلاگ های اولیه اغلب شامل مجموعه ای از لینک ها و توضیحاتی بود که متناسب با علاقه نویسنده ، ایجاد می گردید. در ادامه وبلاگ نویسان ، علاقه مند به ایجاد وبلاگ هائی شدند که در آن مطالبی را درج می نمودند که خود تمایل به خواندن آن را در آینده داشتند ( نظیر دفترچه خاطرات شخصی ) . بدین ترتیب ، وبلاگ ها دارای شخصیتی خاص برای خود شدند که این شخصیت را مستقیما" از مولف خود به ارث می بردند . ( شما با مطالعه دفترچه خاطرات شخصی هر فرد می توانید با ابعاد متفاوت شخصیتی وی نیز تا اندازه ای که امکان دارد ، آشنا شوید ) .گسترش و عمومی شدن وبلاگ ها : اکثر وبلاگ های اولیه توسط طراحان وب و نرم افزار و به عنوان یک فعالیت جانبی که در منزل دنبال می نمودند ، ایجاد و محتوی و ماهیت اطلاعاتی آنان در رابطه با توانمندی و پتانسیل های فن آوری هائی بود که در آن زمان یکی پس از دیگری مطرح می شدند . تعداد وبلاگ ها در ابتدا بسیار اندک و محدود بود تا این که در سال ۱۹۹۹ با راه اندازی چندین سرویس رایگان و یا ارزان قیمت دررابطه با وبلاگ و وبلاگ نویسی ، تعداد آنان رو به افزایش نهاد . سرویس هائی نظیر : Pitas, Livejournal ، Blogger و EditThisPage.com ، نمونه هائی در این زمینه می باشند . استفاده از سرویس های فوق،مستلزم دانش فنی بالائی نبود و علاقه مندان به ایجاد وبلاگ می توانستند به سرعت اقدام به ایجاد وبلاگ مورد نظر خود نمایند . ( رشد چشمگیر وبلاگ و وبلاگ نویسی ) .تا اواسط سال ۲۰۰۰ ، بیش از یکهزار وبلاگ ایجاد و این رقم تا اواسط سال ۲۰۰۲ به بیش از نیم میلیون رسید. بر اساس آمار موجود، تعداد وبلاگ های ایجا د شده توسط سیستم های وبلاگ نویسی به بیش از چندصدهزار رسیده و هر چهل ثانیه یک وبلاگ جدید ، ایجاد می گردد ( بیش از شصت هزار وبلاگ در هر ماه . منبع ) .یکی از مهمترین تحولات مهم در ارتباط با وبلاگ ها ، تبدیل آن به یک رسانه محاوره ای بود. تعداد زیادی از مولفین و نویسندگان وبلاگ ها از وبلاگ خود برای بحث در ارتباط با موضوعات مورد علاقه و یا موضوعات گفته شده توسط سایر نویسندگان در وبلاگ های دیگر استفاده و با بکارگیری لینک های متعدد،امکان دنبال نمودن مباحث مورد نظر را در اختیار خوانند گان قرار می دهند. بدین ترتیت ، خوانند گان علاقه مند ، می توانستند در مباحثه مورد نظر شرکت و علاوه بر آگاهی از سایر دیدگاههای موجود ، نقطه نظرات خود را بیان و یا شخصا" اقدام به ایجاد وبلاگ و دنبال نمودن مباحث مورد نظر در وبلاگ خود نمایند . از لحاظ ظاهری ، شاید وضعیت فوق را بتوان مشابه ارتباطات "چندین نفربا چندین نفر" در نظر گرفت که تاکنون به اشکال متفاوتی نظیر newsgroups ( گروه های خبری ) و یا mailing lists ( لیست های نامه ) ، پیاده سازی شده است . در این رابطه یک تفاوت اساسی وجود دارد : با توجه به اینکه نطرات ارائه شده بر روی فصای متعلق به مولف وبلاگ ارسال می گردد ، پاسخ به سایر افراد ضروری نبوده و آنان پاسخ خود را با مراجعه به وبلاگ ، مشاهده خواهند کرد. یکی دیگر از تحولاتی که همزمان با رشد و گسترش وبلاگ ها محقق گردید ، مطالعه وبلاگ ها توسط سایر وبلاگ نویسان بود که باعث ایجاد پدیده ای با نام blogrolling ، گردید . ( بخشی از یک وبلاگ که لیست سایت هائی را که مولف وبلاگ - بلاگر - ، آنان را بطور منظم و همیشه مطالعه و اصطلاحا" به آنان سر می زند را مشخص می نماید. این بخش معمولا" در بخش سمت راست و یا چپ صفحه بلاگر ویا در یک صفحه مجزاء قرار می گیرد ) . یکی از خصایص جالب این لینک ها ، ایجاد یک جامعه ارتباطی ( شبکه ای ) بین وبلاگ نویسان می باشد . وضعیت اخیر وبلاگ و وبلاگ نویسی : وبلاگ و وبلاگ نویسی همچنان روند توسعه و گسترش خود را ادامه داده و هر روز بر تعداد وبلاگ نویسان افزوده می گردد .جامعه وبلاگ نویسان را اقشار متفاوت جامعه تشکیل می دهند .( پیاده کنندگان نرم افزار ، طراحان وب ، متخصصین و کارشناسان فن آوری های اطلاعات و ارتباطات ، معماران اطلاعاتی ، روزنامه نگاران ، وکلاء ، متخصصین آموزشی ، مشاوران و محققین فن آوری اطلاعات ، سیاستمداران و ... ) . با توجه به جایگاه بسیار مهم وبلاگ نویسی برای روزنامه نگاران ، دانشگاه MIT در پائیز سال ۲۰۰۲ ، اقدام به ارائه یک واحد خاص برای دانشجویان نموده است .
وبلاگ چیست ؟
وبلاگ ، یک صفحه وب ( مشابه یک روزنامه شخصی ) و با قابلیت دستیابی عموم کاربران به آن است . وبلاگ ها ، بر اساس یک نظم خاص بهنگام و محتوی بلاگ نشاندهنده شخصیت مولف و یا مولفان آن می باشد . اولویت استقرار و یا نشر مطلب بر اساس یک ساختار زمانی شکل می گیرد. در این حالت خوانندگان بلاگ ها همواره در ابتدا جدیدترین مطلب و یا مطالب منتشر شده را مشاهده و در صورت تمایل آن را مطالعه می نمایند .اکثر وبلاگ ها دارای یک خط فکری خاص بوده و به نوعی آن را دنبال می نمایند . مثلا" در صورتی که یک بلاگر علاقه مند به فن آوری باشد ، با جمع آوری مطلب از منابع متفاوتی نظیر : نمایشگاه ها ، سمینارها و یا سایت های دیگر ، آنان را با فرمت مورد نظر در بلاگ خود ثبت و در اختیار مخاطبان خود قرار دهد . درصورتی که یک بلاگر علاقه مند به یک بیماری خاص بوده و مسائل علمی آن را به نوعی دنبال می نماید ، می تواند مقالات و موضوعات جدید منتشر شده در رابطه با بیماری مورد نظر را بر روی بلاگ خود منتشر نماید . در صورتی که یک بلاگر , علاقه مند به مسائل اقتصادی می باشد ، می تواند با جستجو و یافتن مقالات جدید در رابطه با اقتصاد، آنان را بر روی بلاگ خود منتشر نماید . برخی از وبلاگ نویسان از بلاگ خود به منزله یک آلبوم عکس و یا بریده روزنامه ها ( شکل خاصی از یک حافظه online ) استفاده می نمایند. زمانی که بلاگر یک لینک مناسب را در این خصوص پیدا نماید و یا اطلاعاتی خاصی را که قصد دارد آنان را بخاطر بسپارد ، آنان را بر روی بلاگ خود قرار می دهد .بلاگ یک محیط الکترونیکی قابل جستجو را فراهم که علاقه مندان می توانند با استفاده از یک مرورگر وب و در هر نقطه ای از جهان به محتویات آنان دستیابی داشته باشند.
یکی از ویژگی هائی که در تمامی بلاگ ها به نوعی رعایت می شود ، ماهیت انتشار و استقرار اطلاعات بر روی بلاگ بر اساس یک نظم زمانی خاص است ( تقویم اطلاعاتی ) . وبلاگ مشابه یک مجله و یا روزنامه online می باشد که مولف آن می تواند در ارتباط با موضوعات متفاوت در زمان دلخواه ، در آن اطلاعاتی را درج و منتشر نماید. تعداد زیادی از بلاگ ها دارای مجموعه ای جالب و ارزشمند از لینک ها به سایر بلاگ ها ویا سایت هائی می باشند که مولف بلاگ آنان را مثبت و مفید ارزیابی می نماید.
برخی از ویژگی های وبلاگ ها عبارتند از :
سبک و شیوه بلاگ ها عموما" شخصی ، غیررسمی و یا خودمانی است . با استفاده از ابزارهای رایگان موجود بر روی وب می توان به سادگی اقدام به ایجاد و نشر اطلاعات بر روی وبلاگ ، نمود.
وبلاگ ها از لحاظ کیفیت ، محتوی و اهداف دارای گونه های متعددی بوده و هر یک می توانند مخاطبان خاص خود را دارا باشند ( نظیر تیراژ روزنامه ) . وبلاگ ها در اواسط دهه ۹۰ مطرح و به سرعت و همزمان با ارائه ابزارهای ساده نشر و ایجاد وبلاگ ،نظیر Blogger.com رشد و مورد استقبال قرار گرفتند. در این راستا وبلاگ ها ی متعددی ، ایجاد گردیده است (از بلاگ هائی که شامل دفترچه خاطرات online بوده که منعکس کننده فعالیت ها و تجارب روزانه نویسنده بوده تا بلاگ هائی خصوصی و یا کوچک که صرفا" شامل توضیحاتی اندک و لینک به سایر موضوعات است ) .اکثر وبلاگ ها مبتنی بر متن می باشند .در این رابطه وبلاگ هائی نیز وجود دارد که علاوه بر استفاده متن از سایر اقلام اطلاعاتی نظیر صوت ، تصاویر و کلیپ های ویدئوئی نیز استفاده می نمایند( بلاگ تصویری ( Photoblog ) ، بلاگ ویدئوئی ( Videoblogs ) ، بلاگ های صوتی ( Audioblog ) ) . هر موجودیت در یک وبلاگ بنوعی به سایر اطلاعات ، اشاره می نماید. مولفین وبلاگ ها به سایر وبلاگ ها لینک و بگونه ای آنان را بر اساس موضوعات متفاوتی تقسیم بندی نموده تا امکان استفاده مناسب و سریع از سایر وبلاگ ها باتوجه به موضوعات مربوطه در اختیار کاربران قرار گیرد. خوانندگان یک وبلاگ می توانند از هر نقطه ای در وبلاگ که تمایل دارند ، مطالعه خود را شروع نمایند :در ابتدا مطالب و نوشته های جدید منتشر شده بر روی بلاگ را مشاهده نمایند و یا با استفاده از امکان جستجو و یا لینک به سایر بلاگ ها ، اطلاعات قدیمی منتشر شده را مطالعه نمایند . در زمان مطالعه یک بلاگ ، خوانندگان می تواند آن را با اولویت های متفاوتی مطالعه نمایند : زمانی ( مطالعه بر اساس زمان و تاریخ انتشار مطلب ) ، موضوعی و یا جستجو بر اساس کلید واژه های خاصی . وبلاگ ها ، اغلب شامل یک Blogroll بوده که شامل لیستی از لینک ها به سایر وبلاگ هائی است که مولف وبلاگ آنان را پیشنهاد ، می نماید . تعداد زیادی از وبلاگ ها این امکان را برای خوانندگان خود فراهم می نمایند که نقطه نظرات خود را در رابطه با موضوع منتشر شده بر روی سایت اعلام نمایند . یکی از نکات جالب در رابطه با بلاگ ها ، سادگی آنان می باشد . وب سایت ها معمولا" دارای یک صفحه اصلی به همراه مجموعه ای از لینک ها به سایر صفحات برای مشاهده اطلاعات تکمیلی ،می باشند. سایت Srco به این سبک ایجاد شده است و ده ها صفحه اطلاعاتی تحت یک صفحه اصلی سازماندهی ، می شوند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله وبلاگ چیست ؟