سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود فایل پاورپوینت حضرت یعقوب پیامبر خدا .

اختصاصی از سورنا فایل دانلود فایل پاورپوینت حضرت یعقوب پیامبر خدا . دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود فایل پاورپوینت حضرت یعقوب پیامبر خدا .


دانلود فایل پاورپوینت حضرت یعقوب پیامبر خدا .

پاورپوینت حضرت یعقوب پیامبر خدا

فرمت فایل: پاورپوینت

تعداد اسلاید: 3

 

 

 

 

به نام خداوند مهربان
یعقوب پیامبر خدا، در کنعان زندگی می‏کرد. یعقوب دوازده پسر داشت، که کوچک‏ترین آنها یوسف و بنیامین بودند. این دو برادر از زن دوم یعقوب به اسم راحیل بودند که همسری مهربان و فداکار بود. وقتی راحیل دومین فرزندش را  به دنیا آورد، از دنیا رفت. این اتّفاق برای یعقوب خیلی دردناک بود. یوسف و بنیامین هم از مرگ مادرشان خیلی رنج می‏بردند و غصّه

 می‏خوردند. برای همین یعقوب به آن ها بیشتر از قبل

توجّه و محبّت می‏کرد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود فایل پاورپوینت حضرت یعقوب پیامبر خدا .

ولادت حضرت مهدی

اختصاصی از سورنا فایل ولادت حضرت مهدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

ولادت باسعادت حضرت ولی عصر (ع)

و سرگذشت مادر بزرگوارش

کلینی، در کتاب «کافی» روایت نموده که: ولادت باسعادت وجود امام زمان (ع) در سال 255 هجری روی داده است.

شیخ صدوق، در «کمال الدین» نقل کرده که چون مادر امام عصر (ع) حامله گشت، حضرت امام حسن عسکری (ع) به وی فرمود: پسری می آوری که نامش محمد و پس از من، جانشین من خواهد بود.

و صدوق در کمال الدین از استادش ابن ولید قمی و او از محمدبن عطار از حسین بن رزق الله از موسی بن محمدبن القاسم بن حمزه بن الامام موسی بن جعفر (ع) و او از حکیمه خاتون دختر امام محمدتقی (ع) روایت نموده که گفت: امام حسن عسکری (ع) مرا خواست و فرمود: عمه! امشب نیمه شعبان است. نزد ما افطار کن که خداوند در این شب فرخنده کسی بوجود می آورد که حجت او در روی زمین می باشد. عرض کردم: مادر این نوزاد مبارک کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت گردم! اثری از حاملگی در نرجس خاتون نیست. فرمود: همین است که می گویم. سپس به خانه حضرت درآمدم و سلام کرده نشستم.

نرجس خاتون آمد کفش از پای من در آورد و گفت: ای بانوی من شب بخیر! گفتم: بانوی من و خاندان ما توئی! گفت: نه! من کجا و این مقام بزرگ؟ گفتم: دختر جان! امشب خداوند پسری به تو موهبت می کند که سرور دو جهان خواهد بود. چون این سخن شنید با کمال حجب و حیا نشست.

سپس نماز شام را گذاردم و افطار کردم و خوابیدم سحرگاه برای اداء نماز شب برخاستم. بعد از نماز دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل او خبری نیست. قبل از تعقیب نماز دوباره خوابیدم و بعد از لحظه ای با اضطراب بیدار شدم، دیدم نرجس خوابیده است. در آن حال دربارة وعده امام تردید می کردم، که ناگهان حضرت از جایی که تشریف داشتند با صدای بلند مرا صدا زده فرمودند: عمه! تعجب مکن که وقت نزدیک است!

چون صدای امام را شنیدم شروع به خواندن سوره «الم سجده» و «یس» نمودم. در این وقت نرجس با حال مضطرب از خواب برخواست. من به وی نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم و پرسیدم: آیا احساس چیزی می کنی؟ گفت: آری، گفتم: ناراحت مباش و دل قوی بدار، این همان مژده است که به تو دادم سپس هر دو به خواب رفتیم.

اندکی بعد برخاستم دیدم بچه متولد شده و روی زمین با اعضاء هفتگانه خدا را سجده می کند. آن ماه پاره را در آغوش گرفتم. دیدم بعکس نوزادان دیگر، از آلایش ولادت پاک و پاکیزه است!

این هنگام امام حسن عسکری (ع) صدا زد: عمه جان! فرزندم را نزد من بیاور. چون او را نزد پدر بزرگوارش بردم، امام دست زیر رانها و پشت بچه گرفت و پاهای او را به سینه مبارک چسبانید و زبان در دهانش گردانید و دست بر چشم وگوش و بندهای او کشید و فرمود: فرزندم! با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت:

‹‹ اشهد ان لااله الاالله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً رسول الله ››

آنگاه بر امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین علیهم السلام درود فرستاد و چون به نام پدرش رسید. دیدگان گشود و سلام کرد. امام فرمود: عمه جان! او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من برگردان. چون او را نزد مادرش بردم سلام کرد، مادر نیز جواب سلامش را داد. سپس او را پیش امام حسن عسکری (ع) برگردانیدم.

حضرت فرمود: عمه! روز هفتم ولادتش نیز بچه را نزد من بیاور. صبح روز نیمة شعبان که به خدمت امام رسیدم سلام کردم، روپوش از روی او برداشتم ولی بچه را ندیدم عرض کردم: فدایت گردم بچه چه شد؟ فرمود: عمه جان! او را به کسی سپردم که مادر موسی فرزند خود را به او سپرد!

چون روز هفتم به حضور امام شرفیاب شدم فرمود: عمه فرزندم را بیاور. او را در قنداقه پیچیده نزد حضرت بردم. امام مانند بار اول فرزند دلبندش را نوازش فرمود و زبان مبارک آنچنان در دهان او مینهاد که گوئی شیر و عسل به او می خوراند. سپس فرمود: ای فرزند با من سخن بگو! گفت: ‹‹ اشهد ان لااله الاالله ››

آنگاه بر پیغمبر خاتم (ع) و امیرالمؤمنین (ع) و یک یک ائمه تا پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس این آیة شریفه را تلاوت نمود:

‹‹ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ماکانوا یحذرون ››

‹‹ اراده کرده ایم که منت بنهیم بر آنان که در زمین زبون گشتند و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم و آنها را در زمین جای دهیم و به فرعون و هامان و لشکریان آنان نشان دهیم آنچه را که آنها از آن می ترسیدند. ››

صفحه 82 تایپ نشده است

غیبـت :

پس از هجوم ,ذموران خلافت عباسی، به خانة امام حسن عسکری (ع) و جستجوی فرزند و جانشین آن امام، روشن گشت که خطری که جان امام آینده را تهدید می کند، خطری بس سهمگین است. این هجوم و پیگیری، در پیدا کردن مهدی، ایجاب می کرد تا برای نگهداری جان باقیماندة سلسلة امامت، و سلالة نبوت، و مصلح بزرگ بشریت، اقدامی بس جدی به عمل آید. در امر غیبت امام دوازدهم، و علل آن، مسائل بسیاری وجود دارد. یکی از علتهای ظاهری و ملموس آن، همین چگونگی و پیشامد بود، که از سوی دشمنان پدیدار گشت، و باعث امر عظیم «غیبت» شد. در احوالی که یاد شد، ضمن مقازناتی، زمینة ناپدیدی امام از نظرها فراهم آمد. و دوازدهمین هادی، به فرمان الاهی، و به قدرت و حکمت خدایی، از نظرها پنهان گردید.

غیبت صغری :

غایب شدن امام دوازدهم از نظرها، به دو مرحله تقسیم گشت: مرحلة کوتاه مدت (غیبت صغری)، و مرحلة درازمدت (غیبت کبری). غیبت اول، از دو جهت محدود بود: از جهت زمانی و از جهت شعاعی.

از نظر زمانی، بیش از 70 سال به طول نینجامید، و از این رو «غیبت صغری» نامیده گشت.

از نظر شعاعی نیز، این غیبت، غیبتی همه جانبه نبود، و شعاع و دامنة آن محدود بود. یعنی در طول مدت 70 سالة این غیبت، اگرچه امام از نظرها پنهان بود، لیکن این غیبت و پنهانی، نسبت به همه کس نبود، بلکه کسانی بودند که به صورتی با امام در تماس بودند. و اینان نایبان خاص امام بودند، کارهای مردم را می گذرانیدند، نامه ها و سؤالات مردم را به نزد امام می بردند ـ یا می فرستادند ـ و پاسخ امام را به مردم می رساندند. و گاهی گروهی از مردم، به وسیلة آن نایبان خاص ـ که ذکرشان می آید ـ به دیدار امام دوازدهم بار می یافتند. این بود که در این مدت، امام هم غایب بود و هم غایب نبود.

غیب کبری :

پس از گذشتن دورة غیبت صغری، غیبت کبری و درازمدت آغاز گردید. و این غیبت است که تاکنون ادامه یافته است.


دانلود با لینک مستقیم


ولادت حضرت مهدی

قصه سلیمان

اختصاصی از سورنا فایل قصه سلیمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

قصهٔ‌ حضرت سلیمان (ع)

حضرت سلیمان (ع) از بلقیس خواستگارى کرد و بلقیس گفت: اگر مى‌خواهى من با تو ازدواج کنم باید تمام پرندگان، بالاى سرم سایه بیندازند. او نیز پذیرفت. زیرا تمام چرنده‌ها و پرنده‌ها زیر فرمان او بودند. بلقیس گفت: صیغه عقد جارى نمى‌شود تا اینکه همه حاضر شوند. حضرت سلیمان دستور مى‌دهد که همه حضور یابند. همه پرندگان حاضر مى‌شوند. الّا پرنده‌اى به‌نام شوبى (خفاش) که حاضر نشد بیاید. به او گفتند، چرا نمى‌آئی؟ او گفت، من احترام حضرت سلیمان (ع) را دارم ولى براى چه بیایم اما چون بلقیس ایراد گرفته است من نمى‌آیم. من از زنان وفائى ندیده‌ام به همین علت نمى‌آیم. به او گفتند: چگونه این حرف را مى‌زنی؟ گفت: پس قصه مرا گوش کنید که در مورد بى‌وفائى زنان است. فرستاده سلیمان که هدهد بود گفت: من هم قصه‌اى از وفادارى زنان خواهم گفت تا ببینم قصه کدام یک بهتر است اگر داستان من خوب بود بیا و به حضور سلیمان برو.

شوبى (خفاش) قصه‌اش را این‌طور شروع کرد که در زمان‌هاى گذشته یک دخترعمو و پسرعمو با هم زندگى مى‌کردند و هیچ مشکلى نداشتند و با هم شرط کرده بودند که هر کس زودتر بمیرد دیگرى ازدواج نکند. هر دو قبول کردند. بعد از مدتى مرد مى‌میرد و زن از شدت ناراحتى هر شب بالاى قبر شوهرش مى‌رود و گریه مى‌کند و فانوس کوچکى نیز همراه با خود برمى‌دارد و هر شب این کار را انجام مى‌دهد. از قضا دزدى از زندان فرار مى‌کند. نگهبانانى که او را دنبال مى‌کنند به قبرستان مى‌رسند. مى‌بینند وسط قبرها نورى است. جلوتر که مى‌روند مى‌بینند زنى است که بالاى قبر نشسته گریه مى‌کند و فانوسى در کنار اوست. از او مى‌پرسند، چرا گریه مى‌کنی؟ و زن قصه را براى آنها مى‌گوید که شوهرم فوت کرده و پسرعمویم بوده است و من آنقدر گریه مى‌کنم تا من نیز بمیرم. مرد به او گفت: این حرف‌ها چیست خودت اگر مرده بودى شوهرت بعد از چهلم مى‌رفت و زن مى‌گرفت. اگر من دنبال دزد نبودم خودم به خواستگارى تو مى‌آمدم. برو به خانه‌ات.

این کارها چیست که تو مى‌کنی؟ زن به او گفت: مى‌دانى چه کار بکنیم؟ بهتر است مرده شوهرم را از قبر درآوریم و اینجا بگذاریم تا هم فکر کنند دزدى که فرار کرده این مرد است که حال مرده است. مرد نیز قبول کرد و مرده را از خاک بیرون آوردند. وقتى مرده را از خاک درآوردند نگهبان گفت: ولى آنها باور نمى‌کنند، چون سر دزد تراشیده بود زن گفت: اینکه کارى ندارد و تمام موهاى شوهرش را کند، نگهبان گفت: بر پشت دزد علامت داغ بود. آن را چه کار کنیم؟ زن گفت: ناراحت نشو با آتش فانوس پشت او را داغ مى‌کنیم. به هر حال مرده را برداشتند و به داروغه دادند و گفتند: این دزدى است که فرار کرده است. زن نیز چند روز بعد به نزد آن نگهبان رفت و گفت: الوعده وفا. تو قول داده بودى که با من ازدواج کنى نگهبان گفت: این مرد پسرعموى تو بود به او رحم نکردى و به‌خاطر وعده ازدواجى که من به تو داده بودم آن بلا را سرش آوردی. حال من که با تو غریبه هستم با تو ازدواج کنم؟ زن دید علاوه بر اینکه او سر قول نایستاده است بلکه معلوم نیست چه بلائى بر سر جنازه شوهرش آمده است.

هدهد گفت: تو درباره بى‌وفائى زنان داستانى گفتى و من هم برایت داستانى از وفادارى زنان مى‌گویم و شروع به تعریف کردن قصه‌اش کرد به این شرح:

در زمان‌هاى قدیم جوانى زندگى مى‌کرد که بسیار متدین بود و هر چه خانواده‌اش اصرار کردند که چرا زن نمى‌گیری؟ مى‌گفت: من زنى مى‌خواهم که داراى اخلاق و رفتار خوب باشد. اخلاقش با من بسازد و با دین و ایمان باشد. من چنین دخترى را مى‌خواهم. خانواده‌اش نیز آنقدر گشتند تا دخترى را که مناسب پسرشان بود پیدا کردند و او را به عقد پسر درآوردند. مدتى گذشت. روزى دختر به پسر گفت: تو کار و بارى نداری؟ مرد جواب داد: کارم تجارت است و مال مى‌فروشم ولى از وقتى عروسى کرده‌ام دلم نمى‌آید تو را تنها بگذارم زیرا دلم براى تو تنگ مى‌شود. زن جواب داد: این کارى ندارد. برو نقاشى بیاور تا عکس مرا بکشد و بعد عکس را نزد خود نگه‌دار هر وقت دلت براى من تنگ شد به عکس من نگاه کن تا دلتنگى‌ات رفع شود. جوان گفت: خوب فکرى کردی. روزى نقاشى را آورد و عکس زنش را براى او کشید. جوان نیز عکس را با خود برداشت و رفت. تا از دروازه شهر بیرون رفت سواران پادشاه به او رسیدند و از او نام و مقدار بارهاى او را سؤال کردند. به او گفتند: بارهایت را در کاروانسرا بگذار و شب به خانه پادشاه برو. او نیز قبول کرد و شب به خانه پادشاه رفت و شام را خورد و به او گفتند: چه بازى و شیرین‌کارى مى‌توانى بکنی؟ گفت: شما انجام بدهید. من هیچ نوع بازى بلد نیستم. آنها گفتند: ما گربه‌اى داریم که او را مى‌آوریم و گربه روى دو پا مى‌ایستد و به روى دست‌هایش دو عدد شمع مى‌گذارد و تا صبح همین‌طور مى‌ماند، حتى اگر شمع‌ها آب شود او حرکت نمى‌کند. جوان قبول نکرد و گفت: چنین چیزى ممکن نیست. آنها گفتند: حالا گربه را مى‌آوریم تا باور کنی، ولى شرطى دارد. اگر ما توانستیم این کار را انجام بدهیم تمام مال و دارائى تو را مى‌بریم و خودت را به زندان مى‌اندازیم ولى اگر تو بردى سه برابر اموالت را به تو مى‌دهیم. جوان شرط را پذیرفت و کاغذ را امضاء کردند.

در این وقت گربه را صدا کردند و دو شمع روى دو دست گربه گذاشتند و گربه تا صبح تکان نخورد و به همین خاطر جوان شرط را باخت و تمام مال و دارائى او را گرفتند و خودش را به زندان انداختند. اتفاقاً در میان وسایل او عکس زن را دیدند و به او گفتند: کیست؟ جوان گفت: این زن من است. به او گفتند: این زن حق پادشاه است. تو باید با دستخط خود براى زنت بنویسى که من مغازه‌اى باز کرده‌ام و او را به نزد خود بخوانی. جوان قبول نکرد. آنها نیز آنقدر او را شکنجه نمودند که مجبور شد نامه را بنویسد. او نیز با خود گفت اگر زنم زرنگ باشد فکرى به حال خود خواهد نمود. خلاصه نامه را نوشت که خودت همراه با فرستاده نامه بیا. فرستاده نامه به خانه آن مرد رفت و در خانه را زد و نامه را به زن داد و گفت: این نامه‌اى از شوهر توست و خانه و دکان خریده است ولى چون وقت نداشت که خودش بیاید مرا فرستاده است که شما را ببرم. زن با خود فکر کرد چنین چیزى ممکن نیست. چطور او در عرض دو سه روز توانست مغازه و خانه بخرد؟ حتماً کاسه‌اى زیر نیم‌کاسه است. زن حلیه‌اى به‌کار برد و دریچه‌اى زیر زمین وسط حیاط بود. زن قالى را روى آن پهن کرد و به مرد گفت: شما اینجا بنشین تا برایت چاى بیاورم و استراحت کنى تا من آماده شوم.

مرد تا روى قالى نشست با سر به داخل زیرزمین سقوط کرد. زن بالاى دریچه آمد و به او گفت: اگر به من بگوئى قضیه از چه قرار است تو را از اینجا درمى‌آورم وگرنه آنقدر در اینجا مى‌مانى تا از گرسنگى بمیری. مرد نیز حقیقت را براى او گفت که چگونه پادشاه شوهرش را گول زده است و حالا مى‌خواهد زنش را از دست او بیرون بکشد و حالا نیز شوهرش در زندان است. زن رفت و در گوشه‌اى از خانه سوراخى دید که چند موش در آنجا بودند. هشت موش را داخل صندوق گذاشت و شروع کرد به غذاهاى خوب به آنها دادن و آنها را چنان دست‌آموز کرده بود که تا اشاره مى‌کرد آنها داخل صندوق مى‌رفتند. زن بعد به بازار رفت و دو اسب خرید و لباس مردانه پوشید و مقدارى بار روى اسب گذاشت تا به شهرى رسید که آنجا شوهرش را گرفته بودند و رسید به همان اطرافیان پادشاه. آنها به او گفتند: بارهایت را در کاروانسرا بگذار و به مهمانى پادشاه بیا. بعد از خوردن شام پرسیدند در شب‌نشینى چه بازى انجام مى‌دهید؟ گفت: شما چه بازى‌‌هائى دارید؟ آنها گفتند: ما گربه‌اى داریم که روى دو پا مى‌ایستد و روى دست‌هاى خود شمع نگه مى‌دارد که روى دو پا مى‌ایستد و روى دست‌هاى خود شمع نگه مى‌دارد و تا صبح حرکت نمى‌کند. او گفت: چنین چیزى غیرممکن است. آنها نیز گربه را آوردند تا باور کند. آنها به او گفتند: اگر ما بردیم تمام مال و دارائى تو را


دانلود با لینک مستقیم


قصه سلیمان

تحقیق در مورد عدالت از دیدگاه حضرت علی

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد عدالت از دیدگاه حضرت علی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

بسمه تعالی

دیدگاه امام علی(ع)درباره عدالت در حکومت اسلامی

دکتر محمد مولایی1

چکیده

موضوع عدل و عدالت یکی از مباحث مهم دین مقدس اسلام است و مهمترین منبع آن قرآن، سنت است. در میان فرقه های مختلف اسلامی شیعیان عدل (الهی) و امامت را جزء اصول دین خود می دانند. مظهر عدل و عدالتخواهی علی (ع) اولین امام آنها می باشد. امام علی (ع) عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی بلکه یک ناموس الهی می داند. نهج البلاغه اثر جاویدان امام علی (ع) است که در آن عدالت اجتماعی به صورت یک فلسفه و یا نظریه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است.

در این تحقیق دیدگاه امام علی(ع) درباره معنی و مفهوم عدل و عدالت،مزایای آن و راهکارهای رسیدن به عدالت اقتصادی در یک حکومت اسلامی مورد مطالعه قرار می گیرد.شکی نیست که یکی از مظاهر توسعه یافتگی برخوداری عامه مردم از رفاه نسبی اقتصادی می باشد و تحقق چنین امری از دیدگاه اسلام در احقاق حقوق مشروع هر فرد در جامعه توسط حاکمان عادل، متقی و ساده زیست میسر می باشد و این همان اصولی است که امام علی(ع) بدان توجه و تاکید داشته است.

واژگان کلیدی:امام علی(ع)-عدالت-عدالت اقتصادی-حکومت اسلامی

1-مقدمه

عدالت در لغت به معنای برابر سازی و توازن است و در مفهوم اجتماعی، هرگاه حق هر صاحب حقی به او داده شود می گویند عدالت رعایت شده است.بنابراین عدالت اقتصادی-که یکی از مظاهر عدالت اجتماعی است- به معنای رعایت استحقاق ها و دادن حقوق اقتصادی افراد است.

تعریف مذکور از عدالت اقتصادی ما را به این نکته رهنمون می سازد که برابری در حقوق و امکانات و بر قراری تعادل در جامعه ،همیشه همراه با عدالت نیست و هر گونه برابری و تعادل بدون رعایت حقوق صاحبان حق، نوعی بی عدالتی به حساب می آید.بنابراین عدالت اقتصادی چیزی غیر از تعادل اقتصادی است و دلیل ناکام ماندن بسیاری از تئوری های اقتصادی در جهت تامین عدالت اقتصادی،برابر دانستن مفهوم عدالت و تعادل بوده است،در صورتی که بسیاری از تعادل های اقتصادی موجب بروز شکاف طبقاتی و محروم شدن عده ای از حقوق خودشان گردیده است.برای نمونه تاکید اقتصاددانان بر تعادل عرضه و تقاضا و مکانیزم بازار را می توان مطرح کرد: اگر دخالت دولت و حامیان اجرای عدالت نباشد مکانیزم های موجود، تعادل در عرضه و تقاضا رابوجود می آورند،ولی این تعادل به بهای خارج شدن عرضه کنندگانی است که یارای رقابت با غول های اقتصادی را ندارند یا موجب خارج ساختن نیازمندانی است که از صف متقاضیان به دلیل فقر و محرومیت بازمانده اند و این امر باعث عمیق تر شدن شکاف طبقاتی و خدشه دار شدن ریشه های عدالت در جامعه می گردد.

مکتب اسلام با الهام از آیات قرآنی و روایات پیشوایان دینی که بر اقامه عدل و قسط در جامعه انسانی تاکید دارند،به عدالت اقتصادی به عنوان یکی از اصول اقتصاد اسلامی می نگرد و از آن جا که هدف از بعثت انبیا تحقق عدالت اجتماعی است، بر عدالت خواهی در همه ابعاد اجتماعی،سیاسی،فرهنگی و اقتصادی پافشاری می نماید.به عنوان مثال قرآن کریم فلسفه تشکیل حکومت ها و بعثت انبیا را اقامه قسط و عدل و حل اختلافات گوناگون بین مردم دانسته است(سوره بقره آیه 113و حدید،آیه 25).

سایر مکاتب اقتصادی نیز هدف حقوقی جامعه را تامین مصالح اجتماعی دانسته اند،با این تفاوت که مکتب اسلام علاوه بر تکاپو و تلاش برای تامین مصالح اجتاعی،هدف نهایی جامعه را تکامل معنوی انسان ها و تقرب به در گاه الهی می داند،در صورتی که مکاتب غیر الهی به دلیل اعتقاد نداشتن به جهان آخرت و اکتفا به برنامه ریزی برای زندگی کوتاه دنیوی، نامین مصالح اجتماعی را هدف نهایی می دانند.از این جا می توان به رابطه تنگاتنگ حقوق و اخلاق در مکتب اسلام پی برد،زیرا نظام حقوقی اسلام زیر مجموعه نظام اخلاقی است و رعایت کامل احکام و قواعد حقوقی در صورتی که با نیت خالص و به قصد نیل به کمال و سعادت یعنی تقرب به خدا انجام پذیرد، نوعی اطاعت از تکالیف اخلاقی محسوب می گردد.این رابطه موجب معیار قرار گرفتن عدالت و جلوگیری از هر گونه ظلم و اجحاف در فقه اسلامی شده است و همه احکام و قواعد فقهی با توجه به این اصل تنظیم گردیده اند،قواعدی چون لا ضرر یا احکام مالکیت عوامل تولید و توزیع و...همه بر محور عدالت و رعایت اسنحقاق ها می باشند.

امام علی(ع)یک شخصیت ولایی بود که در حدود 4 سال و 9 ماه در یکی از پهناورترین ممالک جهان حکومت کرد.وی نظرات مختلفی در زمینه مسائل دینی،اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی دارد که به عنوان یک حجت برای رفتار مسلمانان و پیروان آن حضرت تلقی می گردد.مهمترین کتاب و سند معتبر از اندیشه های امام علی(ع) نهج البلاغه است که شامل خطبه ها،نامه ها و سخنان قصار آن حضرت می باشد که در سال 400 هجری توسط شریف رضی گردآوری شده است.در این مقاله دیدگاه های امام علی(ع) درباره معنی و مفهوم عدالت ، عدالت اقتصادی و راهکار های نائل شدن به آن در یک حکومت اسلامی مورد مطالعه قرار می گیرد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد عدالت از دیدگاه حضرت علی

تحقیق در مورد خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامن

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه‌ای « دام ظله»

« یک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،»

امام خمینى « قدس سره»

● ازمیلاد تا مدرسه

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌ای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه‌ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.» امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.» رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.

● در حوزه علمیه

ایشان پس از آشنایی با جامع‌المقدمات و صرف و نحو در دبیرستان وارد حوزه علمیه شدند و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواندند. درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند». ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواندند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کردند. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواندند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواندند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساندند. پدرشان مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشتند. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

● در حوزه علمیه نجف اشرف

آیت الله خامنه‌ای که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.

● در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه‌ای از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه‌ای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه‌ای بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

● مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه‌ای به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه‌ای آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

● همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1338 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن روز به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

● دوّمین بازداشت

در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه‌ای با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

● سوّمین و چهارمین بازداشت

کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

● پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد: «از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

● بازداشت ششم

در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه‌ای در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن(ع)» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل می‌شد و هزاران نف ر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه‌ای در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

● در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه‌ای را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامن