سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد فضیلت آراستگی

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد فضیلت آراستگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

فضیلت آراستگی

1. اسلام بر پاکیزگی و آراستگی تاکید می کند . 2. آراستگی هنگام عبادت و آراستگی در خانه نیز مورد تاکید اسلام است . 3. میان آراستگی ظاهر و آراستگی باطن ارتباط وجود دارد . 4. عفاف یک حالت روحی و فضیلت اخلاقی است . 5. زن کانون عفاف خانواده و توجه به عفاف برای او ارزشمند تر است . 6. عزت در مقابل حقارت و ذلت قرار دارد . 7. نیاز به مقبولیت با آراستگی ارتباط دارد . 8. انسان صاحب عزت نمی کوشد که با ایجاد تغییرات ظاهری ، توجه دیگران را به خود جلب کند .  

1. رسول خدا ( ص) می فرماید : خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد . 2. از نظر امام صادق (ع) دو رکعت نماز که با بوی خوش گزارده شود از هفتاد رکعت نماز بدون بوی خوش بهتر است . 3. آراستگی اختصاص به زمان حضور در اجتماعات و معاشرت ها ندارد . بلکه این توصیه برای حضور در خانواده ، و از آن مهم تر ، برای وقت عبادت است . استفاده از عطر ، شانه زدن موها ، پوشیدن لباس روشن و کاملا تمیز و پاک بودن بدن ، از توصیه های مهم آنان هنگام عبادت است . با توجه به تکرار دائمی نماز در شبانه روز ، این آراستگی و پاکی در طول روز حفظ می شود و زندگی را پاک و با صفا می کند . 4. بیشترین توصیه به آراستگی برای وقت عبادت است . 5. توصیه های پیشوایان دین برای آراستگی هنگام عبادت : - استفاده از عطر – شانه زدن موها – پوشیدن لباس کاملا تمیز و روشن – پاک بودن بدن 6. ظاهر هرکس تجلی درون اوست و اندیشه ها ، اخلاق و روحیات ، اعمال و ظواهر را می سازند و شکل می دهند . از سوی دیگر ، رفتارهای ظاهری نیز به تدریج بر باطن انسان تاثیر می گذارد و روحیه ی فرد را تغییر می دهد . شما می توانید نمونه های فراوانی بیابید که چگونه برخی اعمال ، سبب تغییر اخلاق و حتی طرز تفکر افراد شده است . 7. عفاف یک حالت روحی و فضیلت اخلاقی است که سبب می شود انسان اندام ظاهری خود را وسیله ی خودنمایی و جلب توجه دیگران قرار ندهد و دگیران نتوانند از او هیچ گونه سوء استفاده ای کنند 8. انسان عفیف حیا دارد که دیگران به جهت بدنش به او توجه کنند و به تحسین و تمجید وی بپردازند . او در وجود خود ارزش های والاتری می یابد که می تواند تحسین و احترام دیگران را برانگیزد . 9. انسان عفیف ، آراسته است اما آراستگی او به گونه ای است که جسم او وسیله ی جلب توجه دیگران قرار نمی گیرد . او خود را بزرگ تر از آن می یباد که دیگران او را به عنوان یک ابزار نگاه کنند . به همان اندازه که رشته های عفاف در روح انسان ضعیف می شود ، نوع آراستگی به خصوص آراستگی در پوشش تغییر می کند و پوشش جنبه ی خودنمایی پیدا می کند . اما هر اندازه که این رشته مستحکم شود ، پوشش و آراستگی ظاهری جلوه گاه زیبایی های روح و شخصیت متعالی انسان می گردد . 10. همان طور که اگر کسی به کمال علم زیبنده شد ، نباید علمش را ابزار دست قدرتمندان ستم پیشه کند ، موهبت زیبایی نیز نباید در خدمت هوسرانان قرار گیرد و همان گونه که اگر انسان از علم خود به درستی استفاده نکند ، به جای رستگاری ، شقاوت نصیبش می شود ، عرضه ی نابجای زیبایی ها ، به جای گرمی بخشیدن به کانون خانواده ، « عفت » و « حیا » را از بین می برد و این دو گوهر مقدس را از او می گیرد و خانواده را نیز نابود می کند . 11. وقتی می گویند کسی دارای « عزت نفس» است ، بدان معناست که وی عظمت و صلابتی در خود احساس می کند که موجب می شود حقارت و پستی را نپذیرد و تن به شکست و زبونی ندهد . بزرگ ترین شکست نیز شکست روحی و معنوی است . چه بسا انسان هایی در جنگ ظاهری شکست بخورند و کشته شوند اما روح بلندشان پیروز و عزیز باقی بماند . به همین جهت است که انسان عزتمند ، عفیف هم هست ؛ یعنی ، عزتمندی او نمی گذارد به گونه ای خودنمایی کند که سرانجام آن تحقیر در جامعه باشد یا وسیله ی جلب توجه نگاه های آلوده قرار گیرد .  

- یکی از برنامه های ارزشمند زندگی انسان حضور عزتمند ، عفیف و آراسته در اجتماع است . - اسلام تاکید فراوانی بر چنین حضوری دارد چون این آراستگی و زیبایی ظاهر و باطن است . - توصیه ی پیشوایان به آراستگی شامل حضور در اجتماعات و معاشرت ها ، هنگام حضور در خانواده و از همه مهم تر هنگام عبادت است . - باید میان ظاهر و باطن در آراستگی تناسب وجود داشته باشد . - بین آراستگی ظاهری و عفاف و عزتمندی تناسب وجود دارد . - آراستگی با نیاز به مقبولیت رابطه دارد . - میان آراستگی ظاهر و آراستگی باطن ارتباط وجود دارد . - عفاف با نوع آراستگی مرتبط است . - عزت با نوع آراستگی ارتباط دارد - عفاف یکی از عوامل مهم حفظ بنیان خانواده است . - نیاز به مقبولیت نزد دیگران از نیازهای فطری انسانی است و باید الگوهایی مثبت و مناسب برای رفع این نیاز وجود داشته باشد .  

چه تفاوتی میان آراستگی و خودنمایی است ؟

انسان عفیف آراسته است ، به گونه ای که جسم او وسیله ی جلب توجه دیگران قرار نمی گیرد اما هر قدر رشته های عفاف در روح انسان ضعیف شود نوع آراستگی به خصوص آراستگی در پوشش تغییر می کند و جنبه ی خودنمایی پیدا می کند . اما یکی از مهم ترین تفاوت ها کوچکی نفس در خودنمایی و سلامت نفس در آراستگی است .  

چگونه با خودنمایی عزت نفس آدمی لکه دار می شود ؟

عزت نفس در مقابل حقارت و ذلت قرار می گیرد ، خودنمایی باعث حقارت و ذلت است که به تحقیر فرد در جامعه منجر می شود چون وسیله ی جلب توجه نگاه های آلوده قرار می گیرد


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فضیلت آراستگی

تحقیق در مورد فضیلت های اخلاقی

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق در مورد فضیلت های اخلاقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:فضیلت های ا خلاقی

تهیه کنننده :سحر مختاری

رشته :تجربی

دبیرستان دخترانه شایستگان

زمستان87

فضیلت؛ اساس آموزه های اخلاقی

 

1) سخن گفتن از اخلاق اسلامی کار آسانی نیست. این امر هم بدین دلیل است که چندین معنا از اخلاق در گفتمان فکری فلسفی مطرح است و هم هنگامی که از اخلاق سخن می گوییم، باید مشخص نماییم که چه معنا و منظوری از آن مورد نظر ما قرار دارد. معمولاً چندین معنا از اخلاق به ذهن متبادر می شود. گاهی از اخلاق هنجارهای اخلاقی در جامعه مدنظر است و گاهی معرفتی که این هنجارها را مشخص می کنند و گاهی هم مبانی فلسفی علم اخلاق مورد توجه است. بنابراین، حداقل سه معنا از اخلاق قابل تصور است. زمانی هم که از اسلام سخن به میان می آید، گاهی مبانی و مبادی ای مدنظرمان است که در قرآن مجید موجودند. گاهی رفتار و سنت حضرت پیامبر اکرم(ص) مورد توجه است و در برخی مواقع هم اعمال مسلمانان در طول تاریخ توجه ما را به خود جذب می نماید. به همین دلیل، مفهوم اخلاق اسلامی، وجوه و شقوق مختلفی را در بر می گیرد. گاهی منظور از اخلاق اسلامی مجموعه هنجارهایی است که قرآن ترویج می کند یا رسول اکرم(ص) بر آنها توجه ویژه ای داشته اند. گاهی هم به ارزشها و هنجارهایی توجه داریم که در طول تاریخ مسلمانان، در جوامع مختلف مورد توجه بوده اند. در این میان، مسلمانان در طول تاریخ، نظامهای معرفتی و علمی - اخلاقی متفاوتی به وجود آورده اند که گاهی، هنگام سخن گفتن از اخلاق، این معنا مورد توجه قرار می گیرد. 2) علت بعثت پیامبر اکرم(ص) آن بود که ایشان مکارم اخلاقی را در جامعه ترویج کنند. بی تردید اسلام بیش و پیش از هر چیز، مروج گونه خاصی از اخلاقیات بود که تأکید بسیاری بر عقلانیت، انسان دوستی، شفقت، احترام به دیگران و محبت داشت. در این راستا، اسلام هم مانند مسیحیت و یهودیت بر نقش توحید برای احیای ارزشهای اخلاقی اصیل تأکید و توجهی ویژه مبذول می دارد. در این میان، مفهومی که می تواند همه ارزشهای اخلاقی اسلام را مشخص کند، مفهوم «تقوا»ست. این مفهوم نه تنها به شناخت و آگاهی توجه دارد، بلکه برای عمل در کنار شناخت و فهم اهمیت قایل می شود. به تعبیردیگر، انسان متقی نزد قرآن کسی است که شناخت صحیح از جهان، انسان و محیطی که در آن زیست می کند دارد و بدین شناخت نیز عمل می کند. در این بستر، معیار نزدیکی به خدا زن و مرد بودن و یا سفید بودن یا سیاه بودن، هیچ کدام مؤثر نیست. کسی به خدا نزدیکتر است که متقی تر باشد. به همین دلیل، در اسلام هنگامی که از علم سخن به میان می آید، منظور علمی است که انسان ساز باشد و خشیت را هم در دل عالم به وجود آورد. 3) بیشتر متخصصان اخلاق اسلامی تصریح کرده اند، نقطه تمایز اخلاق اسلام از اخلاق ادیان دیگر آن است که اسلام بر اخلاق اجتماعی بسیار تکیه و توجه دارد. اسلام تنها دینی در تاریخ بشر است که پیامبر آن نه تنها رهبر معنوی و دینی بوده، بلکه رهبر سیاسی هم بوده است. به همین دلیل، در اسلام علاوه بر اینکه با حجم زیادی از احکام روبرو هستیم که در آنها تکامل فردی مورد توجه قرار گرفته اند، احکام و توصیه های زیادی هم هستند که به روابط اجتماعی، شیوه های کم رنگ کردن فقر و مکانیسمهای رشد عدالت اجتماعی پرداخته اند. با وجود این نمی توان این نکته را هم نادیده گرفت که رشد چشمگیر اسلام در مناطق مختلف جهان، از چین و آسیای جنوب شرقی گرفته تا جنوب اروپا، باعث شد که ارزشها و هنجارهای اسلامی رنگ و بوی مؤلفه های فرهنگی و محلی هم به خود بگیرند. به همین دلیل، برخی از هنجارهای اخلاقی که در ایران نضج گرفتند، با این هنجارها در کشورهای عربی یا در شرق دور متفاوت هستند. دلیل آن هم چیزی جز این نیست که هرچند بنیاد این فرهنگها، تعالیم انسان ساز اسلامی است، ولی سرانجام مؤلفه های فرهنگی هم اثر و انگ خود را بر این ارزشها می گذارند. 4) رشد اسلام انقلابی نسبت به فرهنگ جاهلی بسیار چشمگیر بود. در عرصه اخلاقی هم اسلام را می توان یک انقلاب منحصر به فرد دانست که بسیاری از نابهنجاریهای اخلاقی و رذیلتها را کم رنگ کرد. اما بزرگترین انقلابهای بشری هم بهترین اثری که می توانند داشته باشند، اثرات اصلاحی است. فرهنگ و تمدن چنان نیست که بتوان یک شبه آن را تغییر داد. هر فرهنگی تنها به صورت تدریجی قابلیت تغییر را در خود می بیند. تمدن اسلامی هم بهترین کاری که توانست انجام دهد این بود که بسیاری از رذیلتهای آشکار فرهنگ جاهلی را کم رنگ کرد. زمانی زیاد لازم بود که بشر بتواند بر همه این موانع و رذیلتها غلبه کند. نکته جالب این که پس از 1400 سال از ظهور اسلام و تأثیر چشمگیری که فرهنگها و تمدنها از فرهنگ اسلامی و ارزشهای آن گرفته اند، هنوز بشر نتوانسته همه رذیلتها را از بین ببرد. به بسیاری از آموزه های اسلام در باب ارزشهای اخلاقی باید از این دید نگریست. اسلام در سرزمینی رشد کرد که بدترین نوع رفتار نسبت به زنان و کودکان ترویج می شد و کاری که رسول اکرم(ص) انجام داد، این بود که جلو این حرکتهای افراطی بایستد. اما نابودی کامل این جهالتها در یک زمان کوتاه بیست و سه ساله ممکن نبود. بنابراین، بسیاری از آموزه های دیگر اسلامی که ریشه های اخلاقی داشتند، با توجه به این نکته قابل توجه است 5) با رشد اسلام، دو گروه مهم در عرصه تفکر جهان اسلام رشد کردند که این دو گروه «اشعریه» و «اعتزالیه» نام داشتند. مسأله و محل نزاع این دو گروه به بحث «نسبت عقل و وحی» بر می گشت. می توان گفت، مهمترین بحث پس از آشنایی مسلمانان با حکمت یونانیان این بود که به نوعی میان آموزه های اسلامی و حکمت یونان پیوند ایجاد کنند و این پیوند در عرصه مباحث اخلاقی هم خود را نشان می دهد. معتزله معتقد بودند خدا عادل است، اما عدل فراتر از فعل خدا و با عقل قابل تشخیص است. به نظر معتزله، ما برای عدالت فراتر از فعل خدا دارای معیار و ملاک هستیم. از سوی دیگر، در انسان قدرت انتخاب وجود دارد و متناسب با این قدرت، کسی که کار نیکی انجام دهد پاداش و کسی که بدی کند، جزا می بیند. بدین ترتیب، آنها مخالف این ایده بودند که اعمال انسان از قبل تعین یافته است. این در حالی بود که اشعریان مخالف اعتزالیه بودند و تأکید داشتند که حسن و قبح جدا از فعل خدا معنا ندارد و هرچه را که خدا کند، همان خوبی است. بنابراین، انسان مجالی برای گزینش و انتخاب ندارد و خدا متناسب با عنایت خود به بندگان پاداش یا عذاب می دهد. به نظر این افراد، قدرت انتخاب انسان هم ناشی از عنایتی است که خداوند به او روا داشته و مستقل از آن قابل تعریف نیست. اشعریان بر نص صریح قرآن توجه ویژه ای داشتند و تأکید می کردند که این نص را بدون چون و چرا باید پذیرفت. به طور مثال، شافعی علیه این دیدگاه معتزله که با عقل نظری می توان به ایمان رسید، به مبارزه بر می خیزد و تأکید بسیاری بر عمل روا می دارد. به نظر وی، همه امر و نهی های مورد نیاز بشر در قرآن آمده است و نیازی به مرجعی دیگر جز عقل برای فهم مبانی اعتقادی و ارزشی نیست. با این حال، باید گفت در جدال میان اشعریان و اعتزالیان، پیروزی با اشعریان بود و عده ای از متفکران بر این باورند که اگر علم و فلسفه اخلاق در جهان اسلام قدرت رشد و نضج گرفتن را نداشته، ناشی از دیدگاههای عقل ستیزانه اشعریان بوده است. مشخص است که جدال اعتزالیه و اشعریه در باب ارزشهای اخلاقی، جدالی کلامی است و بخصوص در مقاطعی از تاریخ تمدن اسلامی با حوزه سیاست و قدرت هم ارتباطی تنگاتنگ داشته است. 6) برای بدست آوردن تصویری درست از اخلاق اسلامی لازم است اخلاق فیلسوفان اسلامی را مورد توجه قرار دهیم. فیلسوفان اسلامی، از فارابی و ابن سینا گرفته تا خواجه نصیر و ابن رشد، تقریباً همه به موضوع مهم اخلاق پرداخته اند. در بسیاری از آثار این افراد با مفهومی به نام «ادب» روبرو می شویم که این مفهوم به معنایی که ما از اخلاق در ذهن داریم، بسیار نزدیک است. در این میان، اگر مسأله اعتزالیه و اشاعره چگونه نسبت دادن عمل انسان به خدا و خودش است، فیلسوفان اسلامی با دو رویکرد متفاوت روبرو هستند. آنها از یک سو با آموزه های غنی و ژرف اسلامی روبروهستند و از آن بابت که مسلمانند، بدان اعتقاد وافر دارند. از سویی دیگر، آنها با حکمت یونانیان آشنا شده اند و جنبه های معرفتی، حکمی و اخلاق این سنت هم مورد توجه شان قرار دارد. به نظر عده ای از متفکران، فهم اخلاق فیلسوفان اسلامی بسیار مهم است، زیرا طرح آنها در جمع سنت اسلامی و یونانی به بهترین وجه در این اخلاق خود را نشان می دهد. فارابی از هماهنگی میان آرمانهای دینی و اهداف سیاست سخن می گوید. به نظر وی، منبع اصلی فضایل و اعمال در دین است. او مبنای دین را با مبنای شهر مقایسه می کند. شهروندان باید دارای ویژگیهایی باشند که آنها را قادر کند شهروندان خوبی باشند. به همین ترتیب، شارع هم باید


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فضیلت های اخلاقی

مقاله فضیلت نماز

اختصاصی از سورنا فایل مقاله فضیلت نماز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 3

 

فضیلت نماز

یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و کنترل غرایز سرکش و جلوگیری از روح طغیان است. «نمازگزار» همواره به یاد خدا می‏باشد، خدایی که از تمام کارهای کوچک و بزرگ ما آگاه است، خدایی که از آنچه در زوایای روان ما وجود دارد و یا از اندیشه ما می‏گذارد، مطلع و باخبر است و کمترین اثر یاد خدا این است که به خودکامگی انسان و هوسهای وی اعتدال می‏بخشد، چنان که غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و کیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و کم فروغی آن می‏شود.

انسان غافل از خدا در عاقبت اعمال و کردار خود نمی‏اندیشد و برای ارضای تمایلات و غرایز سرکش خود حد و مرزی را نمی‏شناسد و این نماز است که او را در شبانه روز پنج بار به یاد خدا می‏اندازد و تیرگی غفلت را از روح و روانش پاک می‏سازد.

به راستی، انسان که پایه حکومت غرایز در کانون وجود او مستحکم است، بهترین راه برای کنترل غرایز و خواستهای مرزنشناس او همان یاد خدا، یاد کیفرهای خطاکاران و حسابهای دقیق و اشتباه‏ناپذیر آن می‏باشد. از این نظر قرآن یکی از اسرار نماز را یاد خدا معرفی می‏کند: «اقم الصلوة لذکری؛ نماز را برای یاد من بپادار!» (1)

نمازگزار ناچار است که برای صحت و قبولی نماز خود از بسیاری از گناهان اجتناب ورزد؛ مثلا، یکی از شرایط نماز مشروع بودن و مباح بودن تمام وسایلی است که درآن به کار می‏رود، مانند آب وضو و غسل، جامه‏ای که با آن نماز می‏گزارد و مکان نمازگزار، این موضوع سبب می‏شود که گرد حرام نرود و در کار و کسب خود از هر نوع حرام اجتناب نماید؛ زیرا بسیار مشکل است که یک فرد تنها در امور مربوط به نماز به حلال بودن آنها مقید شود و در موارد دیگر بی پروا باشد.

گویا آیه زیر به همین نکته اشاره می‏کند و می‏فرماید: «ان الصلوة تنهی عن الفحشأ و المنکر؛ که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز می‏دارد.» (2)

بالاخص اگر نمازگزار متوجه باشد که شرط قبولی نماز در پیشگاه خداوند این است که نمازگزار زکات و حقوق مستمندان را بپردازد؛ غیبت نکند؛ از تکبر و حسد بپرهیزد؛ از مشروبات الکلی اجتناب نماید و با حضور قلب و توجه و نیت پاک به درگاه خدا رو آورد و به این ترتیب نمازگزار حقیقی ناگزیر است تمام این امور را رعایت کند. روی همین جهات، پیامبر گرامی ما(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‏فرماید: نماز چون نهر آب صافی است که انسان خود را در آن شست و شو دهد، هرگز بدن او آلوده و کثیف نمی‏شود. همچنین کسی که در شبانه روز پنج مرتبه نماز بخواندو قلب خود را در این چشمه صاف معنوی شست و شو دهد، هرگز آلودگی گناه بر دل و جان او نمی‏نشیند.

آثار فردی و تربیتی نماز به آنچه که گفته شد منحصر نیست؛ ولی این نمونه می‏تواند نشانه کوچکی از اسرار بزرگ این عبادت بزرگ اسلامی باشد.

از آنجا که نمازگزار در برخی از مواقع همه بدن را باید به عنوان «غسل» بشوید و معمولا در شبانه روز چند بار وضو بگیرد و پیش از غسل و وضو تمام بدن خود را از هر نوع کثافت و آلودگی پاک سازد؛ ناچار یک فرد تمیز و نظیف خواهد بود. از این نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت که یک امر حیاتی است کمک می‏کند.

نمازهای اسلامی هر کدام برای خود وقت مخصوص و معینی دارد و فرد نمازگزار باید نمازهای خود را در آن اوقات بخواند، لذا این عبادت اسلامی به انضباط و وقت‏شناسی کمک مؤثری می‏کند.

بالاخص که نمازگزار باید برای ادای فریضه صبح پیش از طلوع آفتاب از خواب برخیزد، طبعا یک چنین فردی گذشته از این که از هوای پاک و نسیم صبحگاهان استفاده می‏نماید، به موقع فعالیتهای مثبت زندگی را آغاز می‏کند.

به درستی که صاحبان خرد متذکر می شوند – کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان نمی شکنند – و کسانی که آنچه را خدا به پیوند آن امر کرده اطاعت می کنند و از خدا می ترسند و به سختی هنگام حساب می اندیشند و کسانی که در طلب رضای خدا راه صبر پیش می گیرند

نماز و نیایش بواسطه آزاد سازی آندروفینها موجب کاهش فشار روانی و استرس می شود .به تجربه ثابت شده است که تلاوت قرآن ،خواندن پروردگار به اسم اعظم واسماء حسنی و تکرار تسبیحات که همگی ذکر خداوند است آرامش بخش و برطرف کننده مشکلات روانی و روحی بوده است و اتفاقا متون دینی ماهم آنها را برای تسریع در رفع مشکلات توصیه کرده اند .سه تن از روانشناسان به نامهای "کتوین "،"براون" و "مارگارید"بیماران قلبی را که در بخش قلب یک بیمارستان بستری بودند و قار بود روز بعد یا در روزهای آینده جراحی قلبی شوند مورد مطالعه قار دادندو متوجه شدند بیماران نیایشگر و مرتبط با خدا استرس کمتری نسبت به بیماران دیگر دارند . از این روی دعا و نیایش را به عنوان یک مکانیزم دفاعی پذیرفتند


دانلود با لینک مستقیم


مقاله فضیلت نماز

تحقیق و بررسی در مورد جایگاه فضیلت عدالت در نظام آکوئیناس

اختصاصی از سورنا فایل تحقیق و بررسی در مورد جایگاه فضیلت عدالت در نظام آکوئیناس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

جایگاه فضیلت عدالت در نظام آکوئیناس

 

 

 

 

 

تاریخ دریافت: 3/8/80                                       تاریخ تأیید:22/1/81

مرضیه صادقى(1)

چکیده:

مقاله حاضر در صدد تبیین دیدگاه توماس آکوئیناس در باب عدالت به عنوان یک فضیلت مى‏باشد. در این مقاله پس از بیان تعریف فضیلت و تعیین مهم‏ترین فضیلت اخلاقى، به بررسى نظرات توماس در باب عدالت توزیعى، حق و بى عدالتى پرداخته شده است.

واژگان کلیدى: عدالت، فضیلت، فضیلت اخلاقى، حق، عدالت توزیعى، احسان

جایگاه ویژه عدالت در نظام آکوئیناس کجاست؟ جایگاه واقعى بحث عدالت در سخنان آکوئیناس، پیرامون فضائل نیست، بلکه در نظریه متافیزیکى اوست، زیرا دقیقا همانطور که یک فضیلت طبیعى، داراى ساحتى الزاما الهیاتى است، در عدالت نیز چنین ساحتى وجود دارد. عدالت در کاربرد اصلیش، یکى از نامهایى است که براى خداوند بکار برده مى‏شود.

بطور کلى از نظر توماس، فضیلت به جهت نسبتى که با مبدأ متعال دارد، برخوردار از مجد و شرف مى‏باشد؛ بنابراین، نفس شخص نیکوکار بدان سبب جمیل و شریف است که صاحب فضیلت است، اما خود فضیلت بدان سبب شرف دارد که راهنماى آدمى به سوى خداست. پس فضیلت بر خلاف آنچه یونانیان مى‏پنداشتند، خیر اقصى و شرط کافى اخلاق که خود آن، به هیچ شرط دیگرى مشروط نباشد، نیست.

توماس ابتدا به تعریف فضیلت مى‏پردازد و از آن تعبیر به عادت و یا ملکه مى‏کند و مى‏گوید: به عادات خوب، فضیلت گفته مى‏شود، که در این تعریف، عادت جنس آن و خوب بودن فصل و نقطه تفارق مى‏باشد. بنابراین فضیلت یک عادت خوب نفس است که از طریق آن ما بطور صحیح و شایسته زندگى مى‏کنیم و همچنین به واسطه آن، از هیچ کس کار بد صادر نمى‏شود، بلکه شخص همواره کار نیک انجام مى‏دهد.

در این تعریف قید اول و دوم براى احتراز از امورى ذکر شده است. بدین ترتیب از آن جایى که بعضى عادات عملى از جمله عادات نادرست، اشاره به شر و بدى دارند و بعضى عادات گاهى به امور نیک و گاهى به امور شر اشاره دارند، مانند فکر و عقیده که ممکن است ما را به سوى امر صحیح یا ناصحیح سوق دهد، براى تمایز فضائل از آن عاداتى که همواره اشاره به شر و بدى دارند، قید اول را و براى تمایز فضائل از آن عاداتى که گاهى به خیر و گاهى به شر اشاره دارند، قید دوم را بیان کرد. (Summa Theologica. P. 39.)

در تعریف دیگرى از فضیلت مى‏گوید: فضیلت آن است که شخصى را که صاحب آن مى‏شود و با توجه به کارى که از چنین شخصى برمى‏آید، نیکو نماید؛ از این طریق که او را قابل آن سازد تا بر حسب طبیعت، یعنى به اقتضاى عقل خود رفتار کند. پس فعلى را از لحاظ اخلاقى نیک مى‏داند یا مقرون به فضیلت مى‏داند که با طبیعت کسى که مجرى این فعل باشد، مطابقت جوید. در مقابل، مى‏توان گفت رذیلت، فقدان کمالى است که طبیعت شخص فاعل، اقتضاى آن را دارد، یعنى مخالف فضیلت است.

اما توماس در شرح بر این متن ارسطو که مى‏گوید: فضیلت، ملکه‏اى است، یعنى حالت اکتسابى پایدارى است که چون کسى آن را بدست آورد مى‏تواند در مطابقت با طبیعت خود رفتار کند، مى‏گوید: مقصود از طبیعت، چیزى است که هر موجودى را در مقر نوع خویش برقرار مى‏دارد.

بنابراین مقصود صورت نوعیه مى‏باشد؛ اما از آن جایى که صورت نوعیه انسان، همان نفس ناطقه او مى‏باشد، بنابراین آنچه صورت انسانیت، به طبیعت ما مى‏بخشد، نطق یا عقل است. پس اگر در تعریف فضیلت اخلاقى گفته شود: آن فعلى است که با طبیعت ما مطابقت دارد، این سخن بدین معنا خواهد بود که چنین فعلى مطابق عقل است و بر عکس، رذیلت فعل یا ملکه‏اى است که غیر معقول باشد.

بنابراین، مقصود ارسطو از فضائل، ملکاتى است که براى عمل کردن، بر طبق دستورات عقل صائب ضرورى باشند و از طرفى دیگر به نظر ارسطو عمل به فضائل، براى نیل به زندگى سعادتمندانه نیز لازم مى‏باشد.

و اما آنچه درباره تعریف فضیلت مى‏توان گفت، این است که در این باره دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. در یونان، فضیلت را ویژگى و ملکه‏اى مى‏دانستند که به نحو معقول و بطور ثابت در انسان پدید مى‏آید. همچنین از بررسى تعاریف بدست مى‏آید که در آنها به جنبه‏هاى مختلف اشاره شده است. چنانکه در برخى تعاریف به ملکه شدن و حالت ثابت داشتن فضیلت اشاره شده، در برخى خصایص مثل عادت، مهارت و استعداد ذاتى بودن فضیلت، مهم خوانده شده و در بعضى به بعد ملکات عقلانى بودن فضائل اشاره شده و در برخى نیز، نتیجه آن مورد توجه واقع شده، از این رو گفته‏اند که تنها ویژگیى، فضیلت است که به خیر و سعادت خاص منجر شود. اما واقعیت مطلب این است که نمى‏توان حدود مفهومى فضیلت را کاملاً تعیین کرد؛ زیرا دامنه‏اى گسترده دارد و هر شخصى به گوشه‏اى از آن اشاره کرده است. اما توماس نیز، در ضمن این دو تعریفى که از فضیلت به عمل آورده، در واقع مى‏خواسته در هر یک، به جنبه‏اى از آن جهات مختلف اشاره کند، چنانکه در تعریف اول به خصیصه عادت اشاره دارد و از نظر وى فضیلت یک عادت خیر و خوب است؛ چرا که شخص با شناخت اهداف، فعالیتهایش را به سوى آنها سوق مى‏دهد و در واقع عادات، خاستگاه افعالى هستند که در جهت این اهداف انجام مى‏گیرند، بطورى که این عادات هنگامى که گرایش و تمایل به سوى اهداف حقیقى انسان ایجاد کنند، در این صورت خیر هستند و از این رو فضیلت نامیده مى‏شوند. توماس در تعریف دوم، به بعد ملکات عقلانى بودن فضائل اشاره کرده کرده، مانند ارسطو که فضیلت را ملکه‏اى مى‏داند که براى عمل کردن بر طبق دستورات عقل لازم است. (Great book. - p.378) در عین حال که وى در تعریفش به این مطلب نیز اشاره دارد که اعمال برخاسته از فضیلت اخلاقى، محتاج فضیلت حکم عقلانى بوده و از این رو عقل عملى فضیلتى خواهد بود که فضایل عقلانى، اخلاقى را با هم متحد مى‏کند.

نکته قابل توجه این است که ما در آراء متألهین قرون وسطى به تعاریفى بر مى‏خوریم مانند تعریف آگوستین مثلاً که در آنها صحت اراده انسان بر مقیاس مطابقت آن با اراده الهى سنجیده مى‏شود؛ چنانکه گفته مى‏شود، معصیت آن است که برخلاف قانون ازلى سخن بگوییم، اما توماس خاطر نشان مى‏کند که همین که به یاد آوریم که عقل، صنع خداست کافى است؛ زیرا برخلاف دستور عقل رفتن، دستور خدا را به یک سو نهادن است. پس اگر کسى برخلاف احکامى که عقل به وى ابلاغ مى‏کند، رفتار کند به منزله این است که از ممّر طبیعت، به نزاع با خالق طبیعت روى آورده است. بنابراین در تعریف فضیلت، باید گفت، فضیلت، ملکه عقلى است که ما را قابل وصول به سعادت مى‏سازد، همانطورى که رذیلت، ملکه خلاف عقل است که ما را محکوم به حرمان از سعادت مى‏کند.

توماس در پاسخ به این پرسش که آیا یک فضیلت مى‏تواند مهمتر یا کم اهمیت‏تر از فضیلت دیگر باشد مى‏گوید که چنین چیزى ممکن است زیرا یک علت، همیشه برتر از معلول خود مى‏باشد و در میان معلولها، آنهایى که به علت نزدیک‏تر باشند، عالى‏ترند. پس، از آن جایى که علت و سرچشمه خیر انسانى، عقل است، دور اندیشى که عقل را کامل مى‏کند، به لحاظ خیریت بر سایر فضائل اخلاقى که قوه شهوانى را کامل مى‏کنند، تقدم و برترى دارد از آن حیث که نشانه عقل است و در میان این فضائل یکى بهتر از دیگرى است بر این اساس که به عقل، نزدیک‏تر است. اما این که عدالت نیز بر سایر فضائل اخلاقى برترى دارد به این دلیل است که فضیلتى که مطلقا بزرگتر و مهمتر است، فضیلتى است که خیر عقلى بیشترى دارد و چون عدالت چنین است، پس عالى‏تر از همه فضائل مى‏باشد.(Summa Theological. P. 75.)

سخن توماس در این جا مجمل است و جهت خیر عقلى عدالت مشخص نشده است اما از فحواى کلام وى بدست مى‏آید که چون مجراى عدالت در رابطه با چیزى است که مفهوم حق و شایستگى را در بردارد و یا به بیانى عدالت، فضیلتى است که موجب اعمال حق و وظیفه‏اى مى‏شود، بدین لحاظ مى‏توان آن را بر بقیه برترى داد. البته در ارتباط با این که عدالت مهمترین فضیلت اخلاقى است، اتفاق نظر وجود ندارد. بعضى معتقدند که بخشیدن حق خود (سخاوت)، بهتر از دادن حق دیگران (عدالت) است. بنابراین سخاوت بهتر از عدالت خواهد بود. البته به نظر مى‏رسد که این سخن قابل خدشه باشد، چرا که عمل سخاوت، نیازمند است که مبتنى بر عدالت باشد، زیرا انسان، سخاوتمند نیست، مگر این که مال خودش را ببخشد. از این رو سخاوت از عدالت، جدا نیست زیرا بین آنچه مال من است و آنچه مال من نیست تمیز ایجاد مى‏کند. در حالى که عدالت مى‏تواند بدون سخاوت باشد، پس عدالت، مهمتر از سخاوت است، زیرا از آن کلى‏تر است و بنیان آن محسوب مى‏شود، در حالى که سخاوت به عنوان زینت و ضمیمه عدالت مى‏باشد.

آکوئیناس سپس انتقادهاى ارسطو از نظریه مثل افلاطون به عنوان نظریه مربوط به کلیات را مى‏پذیرد. از آن جا که افلاطون معتقد بود که معیار عدالت به واسطه یک صورت آرمانى عدالت به ذهن آورده مى‏شود که ذهن انسان در درون خود، آن را ادراک مى‏کند، آکوئیناس مى‏گوید، افلاطون در این پنداشت که عدالت نام یک صورت (Form) است که مستقلاً و به نحو خودکفا وجود دارد، دچار اشتباه بود. اما وى در این اندیشه که عدالت نامى است، براى آرخه (Arche) که همه دیگر صفات عدالت باید به آن بازگردد محق بود.

اما آکوئیناس بحث خود از محتواى عدالت انسانى را با توضیح ارتباط آن با حق و قانون آغاز مى‏کند. حق آن چیزى است که بر اساس قانون طبیعى(2) مدیون دیگران مى‏شویم. مقصود از قانون طبیعت آن است که خیر و صلاحى را مقرر مى‏دارد که تمایلات طبیعى و کلى ایجاب مى‏کند. قانونى که در اصول، بین تمام موجودات برخوردار از عقل، مشترک است.

اما حق «Ius» در قانون رومى، واژه‏اى است که به هنجارهایى اطلاق مى‏شود که ارتباط هر شخص را با دیگران مشخص مى‏کند و عدالت نیز نامى است براى فضیلت زندگى کردن با این هنجارها.

بنابراین یک خواست ثابت و همیشگى در انسان است. براى این که آنچه که خود براى خویش مى‏خواهد، براى دیگران نیز انجام دهد و هم معیار حقى است که هر یک از ما را ملزم مى‏کند. هر انسانى مدیون انسانهاى دیگر است و در میان همه فضائل، عدالت فضیلتى است که به نحو خاصى به ارتباطات با دیگران تعلق دارد. (Whose justice, P. 198)

آکوئیناس همچنین معتقد است که الزامات عدالت توزیعى زمانى محقق مى‏شوند، که هر کس به سهم خود برسد، یعنى هر کس بر حسب منزلت مقام و کارکرد خود به سهم و حق خود برسد؛ اما عدالت در باب مجازاتها (عدالت کیفرى یا اصلاحى)(3) زمانى محقق مى‏شود که در حد امکان خسارات وارده به خاطر خطا و اشتباه جبران شود و خساراتى که به خاطر کارهاى خطا پرداخت مى‏شود متناسب با جرم باشد، البته خود عدالت ایجاب مى‏کند که هیچ جرمى، هیچ قتلى و هیچ تجاوزى علیه دیگران انجام نگیرد. به گفته وى، محکومیت سرقت، مشروعیت دارایى شخصى را پیش فرض دارد؛ لکن آکوئیناس از سنت آباء کلیسا، دیدگاه مربوط به محدودیت حق دارایى را به ارث برده است. وى همچنین مالکیت را مقید به ضرورتهاى نیاز انسانى مى‏داند و بنابراین مى‏گوید: اگر کسى براى خود یا براى دیگرانى که مسؤولیت آنها را به عهده دارد، احساس نیاز شدید کند. این شخص ممکن است با یک مالى به مثابه بخشى از دارایى عمومى همه انسانها رفتار کند که در غیر این حالت، مال شخص دیگرى بوده، تا بدینوسیله خود یا دیگران را که مسؤولیت آنها به عهده اوست، از فشار نجات دهد. البته این مسأله به شرطى صورت مى‏گیرد که آنانى که بدین ترتیب دارایى خصوصى را تبدیل به دارایى عمومى کنند هیچ منبع دیگرى نداشته باشند.

آکوئیناس سپس عدالت قانون واقعى (مثبت) را در نظر مى‏آورد و مى‏گوید اجراى عدالت، احترام به داورى و قضاوت را ایجاب مى‏کند، هیچ تبعیض ناروایى، هیچ اتهام بى پایه‏اى توسط هیچ کس، در این محکمه اعمال نمى‏شود، هیچ وکیلى آگاهانه از یک دلیل ناعادلانه دفاع نمى‏کند.

آکوئیناس بر این عقیده بود که قوانین ناعادلانه، نه تنها مستلزم اطاعت نمى‏باشند (اگر موجب مخالفت با خیر الهى باشند، باید، از آنها سرپیچى کرد، در حالى که اگر آن قوانین، فقط امور مهم غیر ضرورى باشند لازم نیست که اطاعت شوند) بلکه معتقد بود که (به تبع آگوستین) قوانین ناعادلانه، توان قانون بودن را ندارند و اصلاً شایستگى عنوان قانون را ندارند. از آنجا که رژیمهاى ناعادلانه، خصوصیت استبدادى و ظلم دارند، نمى‏توانند ادعاى مشروعى براى اطاعت داشته باشند. استبداد از آن جهت بد و ناپسند است که فضائل را واژگون مى‏کند. بهترین رژیم، رژیمى است که به نفع همه انسانها، فضائل را تعلیم دهد. وى مى‏گوید که وصول به عدالت ممکن نیست، مگر با حکومتى مختلط که در آنجا یک نفر بر حسب فضیلتى که دارد، در رأس همه قرار گیرد و تحت ریاست وى، اشخاص بسته به فضیلتشان اعمال قدرت کنند.(whose Justice, P. 199.)

بنابراین، مى‏توان گفت، تصور لیبرالى جدید از حکومت به عنوان این که تأمین کننده حداقل نظم است که در آن افراد، غایات برگزیده خود را آزادانه دنبال مى‏کنند، قابل مقایسه با تبیین آکوئیناس از نظام عادلانه نیست. اما توماس خاطر نشان مى‏کند که عدالت مانع مى‏شود، از این که انسان بسیارى از کارهاى ناشایست را انجام دهد، بطورى که مثلاً عدالت، مانع سخن خشمگینانه، دشنام به دیگران، غیبت و بکار بردن کلماتى در جهت تمسخر دیگران و همچنین لعن و نفرین دیگران به نحوى که خواستار صدمه و زیان دیگران باشد، مى‏شود. آکوئیناس در کتاب جامع الهیات خود پس از بیان خلاصه‏اى از بحث خود از الزامات عدالت توزیعى و تبادلى، درصدد جمع و توصیف فضائل برمى‏آید، آنطور که ارتباط تنگاتنگى با عدالت پیدا مى‏کنند، در حالى که هر یک ویژگیهاى خاص و ممتاز خود را نیز دارند.

آکوئیناس این فضائل را اجزاء بالقوه و یا شاید به تعبیرى مقومات عدالت مى‏نامد و اما اولین و مهمترین این فضائل در عدالت، اطاعت و پاى بندى دینى به خدا مى‏باشد. وى به دنبال بحث از سایر بخشهاى بالقوه عدالت، بحث درباره فضیلت دین را مى‏آورد و با فضائل دیندارى، اطاعت و احترام قائل شدن، آن را آغاز مى‏کند. در هر یک از این فضائل، آنچه ما مدیون خدا هستیم، همراه با احساس وظیفه نسبت به دیگران است؛ مثلاً دیندارى مستلزم احترام کامل به خدا و نیز به والدین و خانواده است.

دقت نظر توماس در باب راستگویى و دروغ نیز قابل ملاحظه است، بر اساس دیدگاه وى، ما هرگز مجبور نمى‏شویم، ادعاى چیزى را بکنیم، مگر آنچه که به درستى آن باور داریم. وى سپس استدلالهایى که به نفع این دیدگاه که دروغ گاهى مجاز است (براى جلوگیرى از قتل مثلاً) را رد مى‏کند و این انکار و رد، در واقع این اعتقاد او را نشان مى‏دهد که مفهوم عدالت براى تأمین غایتى ظاهرى و خارجى نظیر موفقیت سیاسى یا امنیت دنیوى به وجود نیامده است، بلکه براى تأمین روابطى که با آنها زندگى مى‏کنیم و زندگى عادلانه‏اى که اهداف آن، غایت نهایى ماست، طراحى شده است. وقتى دروغ مى‏گوییم خود را به صورت شخص ناعادلى قرار مى‏دهیم که نمى‏تواند به غایت نهایى خودش برسد.

در رابطه با برخورد توماس با بى عدالتى مى‏توان گفت که وى، ضمن موافقت با ارسطو که هر فضیلتى مطابق با اعتدال اعمال مى‏شود (نظریه اعتدال ارسطویى: هر فضیلتى بین دو حد افراط و تفریط قرار دارد)(Great books. Vol 8. P. 125.) با این حال، او عدالت را به عنوان فضیلتى حد وسط بین دو رذیلت نمى‏داند، چنانکه نظر ارسطو درباره عدالت چنین بود. بنابراین بى عدالتى یک رذیلت ثابت است که تعمدا میل به مخالفت با الزامات عدالت را دارد.

عدالت به واسطه اعطاى کمتر یا بیشتر از حق یک شخص، مورد مخالفت قرار مى‏گیرد.

آکوئیناس در این مسأله که روش خاصى که با آن، عدالت نقض مى‏شود، کمتر از اراده‏اى که آن را نقض مى‏کند، اهمیت دارد پیرو آگوستین است نه ارسطو.

علاوه بر این توماس، در مقابل آگوستین که مى‏گوید: بى عدالتى نشانه تکبر و غرور است و گناه رذیلتى است که در تکبر وجود دارد، معتقد است که بى‏عدالتى یک گناه و رذیلت ممتاز است، نه این که صرفا در تکبر ادغام شده باشد. در تبیین وى، در واقع تکبر با بى عدالتى ارتباط دارد، چون رذیلتى است که انسان را مستعد مى‏کند تا خود را بیش از آنچه که هست نشان دهد. به نظر توماس، احسان و نیکوکارى صورت همه فضائل مى‏باشد و بدون احسان و موهبت لطف الهى، فضائل فاقد جهت ویژه‏اى که لازم دارند مى‏باشند، از این رو بدون احسان، عدالت ظاهرى و افعال شجاعانه یا با اعتدال، ناشى از فضیلت نیستند. احسان و نیکوکارى با تعلیم و تربیت بدست نمى‏آید، بلکه عطیه‏اى از فیض مى‏باشد.

در پایان این که توماس کل فضائلى را که ارسطو پذیرفته بود، قبول دارد، اما گاهى شرح وى از فضائل فرق دارد. توماس دیگر فضائل اخلاقى ارسطو را ابعاد یا بخشهایى از اعتدال، شجاعت و عدالت مى‏داند. (Summa Theological. P. 70)

 

منابع:

1- Routledge Encyclopedia of philosophy. ed. Edward craig-1998.

2- Aquinas, Thomas, summa theologica.

3- Aritotle, Nicomachean. Great books. Vol 8.

4- Macintyre. A Whose Justice? which Rationality? (NotreDame university of NotreDame. 1988.

 

 

 

 

1 ـ دانشجوى دکترى رشته فلسفه تطبیقى - دانشگاه قم.

2 ـ توماس در مقابل قانون مثبت که شخص قانونگذار منشاء آن است، قائل به قانون طبیعى مى‏باشد، قانونى بالاتر از قانون مثبت که قوت و اعتبار جهانى دارد و دگرگون شدنى نیست. این قانون سرچشمه‏اش در حکمت جاودانى خدا مى‏باشد.

3 ـ در یک دسته بندى کلى مقوله عدالت به دو بخش توزیعى و اصلاحى تقسیم مى‏شود این تقسیم بندى در سخنان ارسطو و همچنین توماس به چشم مى‏خورد. از نظر ارسطو عدالت اصلاحى (correc tive) در ارتباط معاملاتى اشخاص اعم از ارادى و غیر ارادى پدید مى‏آید که در آن مساوات ریاضى حاکم است. بنابراین مى‏توان گفت مقصود از این قسم آن گونه از عدالت است که بر حسب آن انسانها مستقیما تنبیه و مجازات مى‏شوند و در این جا اتفاق نظرات که مجازاتهاى عادلانه باید از طرق مناسبى اعمال گردند و میزان مجازات باید نشانگر شدت جرم باشد. و اما قسم دوم (distributive) که در آن ملاک و معیار توزیع مطرح مى‏شود. در اینها ارسطو خاطر نشان مى‏کند که عدالت فضیلتى است که به حسب آن باید هر کس آنچه را که حق اوست دارد. بنابراین در عدالت توزیعى به جاى مجازات افراد، از راه حقوق و مسؤولیت با آنان برخورد مى‏شود. چنانکه نمونه بارز بى عدالتى در این جا آن است که دو نفر مانند هم و با شرایط مشابه باشند و با یکى از آنها رفتارى بهتر یا بدتر از دیگران صورت پذیرد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد جایگاه فضیلت عدالت در نظام آکوئیناس