سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

سورنا فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص)

اختصاصی از سورنا فایل دانلود مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص)


دانلود مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص)

 

مشخصات این فایل
عنوان: هجرت پیامبر اکرم(ص)
فرمت فایل: word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 24

این مقاله درمورد هجرت پیامبر اکرم(ص) می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص) می خوانید :

معجزه‏اى از رسول خدا
در علم کلام در جاى خود ثابت‏شده که پیغمبر الهى کسى است که داراى معجزه باشد و بتواند به اذن خدا کارهایى را که دیگران نمى‏توانند انجام دهند و از نظر عقل نیز محال نباشد بدون اسباب و علل مادى و ظاهرى از طریق اعجاز و خرق عادت انجام دهد(چنانچه در داستان معراج به آن اشاره شد).
پیغمبر اسلام(ص)نیز داراى معجزات زیادى بوده که برخى از آنها در صفحات‏گذشته ذکر شده و در صفحات آینده نیز برخى را خواهید خواند و از جمله معجزاتى که در طول راه مدینه از آن حضرت دیده شد، داستان گوسفند ام معبد است که مورخین و اهل حدیث ذکر کرده‏اند.
گفته‏اند: همچنان که رسول خدا(ص)و همراهان به سوى مدینه مى‏رفتند چشمشان از دور به خیمه‏اى افتاد و آنان براى تهیه آذوقه راه خود را به جانب آن خیمه کج کردند و چون بدانجا رسیدند زنى را در آن خیمه دیدند که با اثاثیه اندکى که داشت در میان آن خیمه نشسته و گوسفند لاغرى هم در پشت آن خیمه بسته است.
از آن زن که نامش ام معبد بود گوشت و خرمایى خواستند تا به آنها بفروشد و پولش را بگیرد ولى او گفت: به خدا سوگند خوراکى در خیمه ندارم و گرنه هیچ گونه مضایقه‏اى از پذیرایى شما نداشتم و نیازمند پول آن هم نبودم، رسول خدا(ص)بدان گوسفند نگاه کرد و فرمود: اى ام معبد این گوسفند چیست؟
جواب داد: این گوسفند به علت ناتوانى و ضعف نتوانسته به دنبال گوسفندان دیگر به چراگاه برود.
رسول خدا(ص)فرمود: آیا شیر دارد؟
ام معبد: این گوسفند ضعیفتر از آن است که شیرى داشته باشد!
رسول خدا(ص)پیش آمد و دست‏بر پستانهاى گوسفند گذارد و نام خداى تعالى را بر زبان جارى کرد و درباره گوسفندان ام معبد دعا کرد و سپس دستى بر پستان گوسفند کشید و ظرفى طلبید و شروع به دوشیدن شیر کرد تا آن قدر که آن ظرف پر شده نوشید، آن گاه دوباره دوشید و به همراهان خود داد تا همگى سیر و سیراب شدند و در پایان نیز ظرف را پر کرده پیش آن زن گذارد و پول آن شیر را به ام معبد داده و رفتند.
چیزى نگذشت که شوهر او آمد و چون شیر نزد همسرش دید با تعجب پرسید: این شیر از کجاست؟زن در جواب گفت: مردى این چنین بر اینجا گذشت و داستان را گفت، و چون اوصاف رسول خدا(ص)را براى شوهرش تعریف کرد آن مرد گفت: به خدا این همان کسى است که قریش وصفش را مى‏گفتند و اى کاش من او را مى‏دیدم و همراهش مى‏رفتم و در آینده نیز اگر بتوانم این کار را خواهم کرد.

در محله قباء
«قباء»نام جایى است در نزدیکى مدینه که فاصله‏اش تا شهر مدینه حدود دو فرسخ یا کمى بیشتر بوده و اکنون نیز مسجد بسیار زیبایى که اساس آن را رسول خدا(ص)پى ریزى کرده است در آنجا وجود دارد و اطراف آن را باغهایى سرسبز فرا گرفته.
کاروانهایى که سابقا از راه مکه به مدینه مى‏آمدند از آنجا مى‏گذشتند و سر راه آنها بود، رسول خدا(ص)فاصله راه مکه تا یثرب را پیمود و بیشتر شبها راه مى‏رفتند تا هم از دشمن محفوظ مانده و هم از گرماى طاقت فرساى صحراى حجاز آسوده باشند و بدین ترتیب تا نزدیکى مدینه رسیدند.
از آن سو مردم مدینه که بیشتر به اسلام گرویده بودند ولى پیغمبر بزرگوار خود را ندیده بودند، وقتى شنیدند آن حضرت به سوى یثرب حرکت کرده به اشتیاق دیدار پیغمبر خود هر روز صبح از خانه‏ها بیرون آمده و تا نزدیکیهاى ظهر به انتظار مى‏نشستند و چون مایوس مى‏شدند به خانه خود باز مى‏گشتند.
روزى که حضرت رسول(ص)وارد«قباء»شد نزدیکیهاى ظهر بود و مردم‏«قبا»که مایوس شده بودند به خانه‏ها رفتند اما یکى از یهودیان که هنوز در جاى بلندى نشسته و سمت مکه را مى‏نگریست ناگهان چشمش به چند نفر افتاد که از راه رسیدند و در زیر درختى آرمیدند، حدس زد که افراد تازه وارد پیغمبر اسلام و همراهان او باشند از این رو فریاد زد:
اى فرزندان‏«قیله‏» (6) آن کسى که روزها به انتظارش بودید وارد شد!
حدس او به خطا نرفته بود و مسافران تازه وارد همان رسول خدا(ص)و همراهان بودند.
مردم که این صدا را شنیدند دسته دسته بیرون ریختند و به طرف همان جایى که پیغمبر خدا وارد شده بود هجوم آوردند و رسول خدا(ص)را به خانه بردند.
مشهور آن است که پیغمبر اسلام به خانه مردى به نام کلثوم بن هدم - که از قبیله بنى عمرو بن عوف بود - وارد شده و در آنجا منزل کرد، و ابو بکر نیز در خانه مرد دیگرى‏منزل کرد.
روزى که حضرت از غار ثور حرکت کرد بر طبق گفتار بسیارى از مورخین روز اول ماه ربیع الاول و روز ورود به‏«قباء»روز دوازدهم همان ماه بود - که فاصله مکه تا قباء را دوازده روز طى کرده بودند - و در اینکه چند روز در قباء توقف کرد اختلافى در روایات هست و بسیارى گفته‏اند سه روز در قباء بود تا على(ع)و زنهایى که همراهش بودند به آن حضرت ملحق شده و روز چهارم به سوى خود شهر مدینه حرکت کرد و در پاره‏اى از روایات دوازده روز و پانزده روز نوشته‏اند و آنچه از نظر مورخین مسلم است این مطلب است که توقف آن حضرت بیشتر به خاطر آمدن على(ع)بود و انتظار ورود او را مى‏کشید، و حتى در چند حدیث است که ابو بکر در فاصله آن چند روز به مدینه آمد و چون به قباء بازگشت‏به رسول خدا(ص)عرض کرد: مردم شهر منتظر مقدم شما هستند و زودتر حرکت کنید، اما رسول خدا(ص)فرمود: منتظر على هستم و تا او نیاید به شهر نخواهم رفت و چون ابو بکر گفت: آمدن على طول مى‏کشد!فرمود: نه به همین زودى خواهد آمد.

ورود على(ع)
چنانکه گفته شد طبق قول مشهور سه روز از ورود رسول خدا(ص)به قباء گذشته بود که على(ع)نیز از مکه آمد و بدان حضرت ملحق شد و به گفته ابن هشام پیغمبر(ص)روز دوشنبه وارد قباء شد و روز جمعه از آنجا به سوى مدینه حرکت کرد، على(ع)در این چند روزه طبق دستور رسول خدا(ص)امانتهاى مردم را که نزد آن حضرت گذارده بودند به صاحبانشان بازگرداند و«فواطم‏»یعنى فاطمه دختر رسول خدا(ص)و فاطمه بنت اسد مادر آن بزرگوار و فاطمه دختر زبیر را برداشته و به سوى مدینه حرکت کرد. به گفته برخى از مورخین چند زن و مرد دیگر نیز که از ماجرا مطلع شدند بدانها ملحق شده یک کاروان کوچکى تشکیل داده به راه افتادند و خدا مى‏داند که على(ع)در این راه چه فداکاریها و گذشتى از خود نشان داد تا جایى که هفت تن از سوارکاران قریش وقتى از حرکت آنها مطلع شده به تعقیب آنان پرداخته ودر صدد برآمدند آنها را به مکه بازگردانند و در نزدیکى‏«ضجنان‏»به ایشان رسیدند و چون على(ع)آنها را دیدار کرده و از قصدشان با خبر شد شمشیر خود را به دست گرفته یک تنه به جنگشان آمد و با شجاعت عجیبى که از خود نشان داد یک تن از ایشان را با شمشیر دو نیم کرده آن شش تن دیگر را فرارى داد و به همراهان خود دستور داد کاروان را حرکت دهند و چون به مدینه وارد شد رسول خدا(ص)بدو مژده داد که آیات «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم. . . » تا آخر(سوره آل عمران، آیات 195 - 191)در شان او و همراهانش نازل گردیده است.
و خود رسول خدا(ص)نیز در این چند روزى که در محله قباء بود شالوده مسجد آنجا را ریخت و بناى نخستین مسجد را در مدینه پى‏ریزى کرد و اتمام آن را موکول به بعد نمود، و سپس به سوى مدینه حرکت فرمود.

ورود به مدینه
هنگامى که رسول خدا(ص)از قباء حرکت کرد رؤساى قبایلى که خانه‏هاشان سر راه آن حضرت بود همگى از خانه‏هاى خود بیرون آمده و چون پیغمبر اکرم به محله آنان وارد مى‏شد تقاضا مى‏کردند که در محله آنان فرود آید و منزل کند ولى رسول خدا(ص)در پاسخ همه مى‏فرمود: جلوى شتر را باز کنید و او را رها کرده به حال خود بگذارید که او مامور است - یعنى هر کجا او فرود آمد و زانو زد من همانجا فرود خواهم آمد - .
و بدین ترتیب از محله بنى سالم، بنى بیاضه، بنى ساعده، بنى حارث و بنى عدى عبور کرد و در هر یک از محله‏هاى مزبور بزرگانشان سر راه بر آن حضرت گرفته و تقاضاى نزول او را داشتند و رسول خدا(ص)همان جواب را مى‏داد تا چون به محله بنى مالک بن نجار و همان جایى که اکنون مسجد النبى قرار دارد رسید شتر آن حضرت زانو زد و خوابید، پیغمبر(ص)پرسید: این زمین از کیست؟
عرض کردند: اینجا متعلق به دو فرزند یتیم‏«عمرو»که نامشان سهل و سهیل است، مى‏باشد و پس از مذاکره با سرپرست آن دو که شخصى به نام معاذ بن عفراء بود آنجارا از او خریدارى کرده و مسجد مدینه را در همانجا بنا کردند، و در اطراف آن نیز اتاقهایى براى رسول خدا و همسران آن حضرت ساختند به شرحى که خواهد آمد.
تنها توقف کوتاهى که رسول خدا(ص)در سر راه خود در میان قبایل نامبرده داشت نزد بنى سالم بود که چون هنگام ظهر بود در میان ایشان فرود آمد و چون مصادف با روز جمعه بود، و آنها نیز قبلا مسجدى براى خود بنا کرده بودند پیغمبر خدا نخستین نماز جمعه را در میان آنها خواند و بدین ترتیب نخستین خطبه را نیز در مدینه همانجا ایراد فرمود.

عبد الله بن ابى، رئیس منافقین مدینه
در شهر یثرب مرد ثروتمند و بانفوذى بود به نام عبد الله بن ابى بن ابى سلول که مورد احترام هر دو قبیله اوس و خزرج بود و پیش از این نام او را ذکر کردیم و مردم یثرب که از اختلاف و زد و خورد خسته شده بودند قبل از آنکه مسلمان شوند به فکر افتاده بودند تا این مرد را بر خود فرمانروا سازند و همگى از او اطاعت کرده و به اختلاف و خونریزى میان خود خاتمه دهند، و با طلوع و انتشار اسلام در یثرب و ورود رسول خدا(ص)بدان شهر این برنامه به هم خورد و مردم گرد شمع وجود آن حضرت را گرفته و به برکت آن بزرگوار اختلافها به یک سو رفت.
عبد الله بن ابى از این پیش آمد سخت ناراحت و دلگیر بود زیرا با ظهور اسلام و ورود پیامبر بزرگوار اسلام بدان شهر برنامه ریاست و فرمانروایى او به هم خورد و از بین رفت از این رو هنگامى که رسول خدا(ص)از میان قبیله او عبور مى‏کرد با آستین جلوى بینى خود را گرفت تا گرد و غبارى که بلند شده بود در بینى او نرود و با ناراحتى پیش آمده بر خلاف قبایل دیگر گفت:
به نزد آنها که تو را گول زده و بدین شهر آورده‏اند برو و بر آنان فرود آى!
سعد بن عباده که در رکاب رسول خدا(ص)بود - و پیش از این نیز نامش مذکور شد - ترسید مبادا سخنان بى ادبانه و زننده وى در روح پاک و لطیف رسول خدا(ص)اثر کند از این رو به عنوان عذرخواهى از جسارت و بى ادبى آن مرد پیش آمده ومعروض داشت: یا رسول الله مبادا بى ادبى و جسارت این مرد دل شما را آزرده سازد او را به حال خود بگذارید، زیرا ما مى‏خواستیم او را فرمانرواى خود سازیم و چون اکنون مشاهده مى‏کند که ریاست و فرمانروایى از دست او رفته ناراحت و نگران است، و از دست رفتن این مقام خود را از شما مى‏بیند.
در خانه ابى ایوب
و بالجمله وقتى شتر رسول خدا(ص)در آن محله زانو زد کسانى که در آن اطراف خانه داشتند دور پیغمبر را گرفته و هر کدام تقاضا داشتند آن حضرت به خانه آنها وارد شود، در این میان مادر ابو ایوب پیشدستى کرده خورجین و اثاثیه رسول خدا(ص)را بغل کرد و به خانه برد و هنگامى که آن حضرت از ماجرا مطلع شد به خانه آنها رفت.
ابو ایوب مرد فقیرى بود که خانه محقرى داشت و از یک ساختمان خشت و گلى دو طبقه ترکیب یافته بود و چون پیغمبر خدا بدانجا وارد شد ابو ایوب به نزد آن حضرت آمده و پیشنهاد کرد رسول خدا(ص)طبقه بالا را انتخاب کند چون براى او دشوار بود که بالاى سر آن حضرت به سر برد اما رسول خدا(ص)همان طبقه پایین را انتخاب کرده فرمود: براى ما و کسانى که به دیدن ما مى‏آیند اینجا راحت‏تر است.
تا وقتىکارمسجد واتاقهاى اطراف آن به پایان رسیدآن حضرت درخانه اوبه سربردند وسپس به خانه خودرفتند.
پى‏نوشت‏ها: 1. سوره انفال، آیه 30.                   2. سوره بقره، آیه 207.
3. براى اطلاع کافى از کتابهاى بسیارى از اهل سنت که این حدیث و شان نزول آیه را درباره على(ع)ذکر کرده‏اند به کتاب شریف احقاق الحق، (چاپ جدید)، ج 3، صص 44 - 24، مراجعه شود. و ما ان شاء الله تعالى در تاریخ زندگانى امیر المؤمنین(ع)توضیح بیشترى در این باره براى شما خواهیم داد.
4. احمد بن حنبل یکى از امامان اهل سنت در کتاب مسند خود(ج 1، ص 331)داستان را همین گونه نقل کرده که مى‏گوید: على به جاى پیغمبر(ص)خوابید در این وقت ابو بکر به خانه رسول خدا(ص)آمد و خیال کرد پیغمبر است که خوابیده از این رو صدا زد: یا نبى الله، اى پیغمبر خدا - على(ع)فرمود: پیغمبر خدا اینجا نیست و به سوى‏«بئر میمون‏» - چاه میمون - رفت. . و به دنبال آن ابو بکر خود را به رسول خدا(ص)رسانید و وارد غار گردید.
و طبرى - یکى از بزرگترین مورخان ایشان - نیز داستان را به همین گونه(در ج 2، ص 100)با اضافاتى نقل کرده گوید: هنگامى که ابو بکر بالاى بستر آمد و على(ع)بدو فرمود: پیغمبر رفت. ابو بکر با سرعت‏بدان سمت که رسول خدا(ص)رفته بود به راه افتاد و هنگامى که پیغمبر(ص)صداى پاى او را شنید دانست‏شخصى در تعقیب او مى‏آید در آن تاریکى گمان کرد یکى از مشرکین است از این رو پیغمبر نیز به سرعت‏خود افزود و همین کار او سبب شد تا بند پیشین نعلین آن حضرت پاره شود و انگشت ابهام پاى حضرت به سنگى خورد و شکافت و خون زیادى از آن رفت و با این حال رسول خدا(ص)از ترس شخصى که او را دنبال مى‏کرد پیوسته بر سرعت رفتن خود مى‏افزود تا آنجا که ابو بکر فریاد زد و رسول خدا(ص)او را شناخت و ایستاد تا ابو بکر نزدیک شد و با یکدیگر به غار رفتند، و از پاى پیغمبر همچنان خون مى‏رفت. . . و سیوطى نیز در در المنثور چند حدیث‏به همین مضمون نقل مى‏کند. نگارنده گوید: قراینى هم در دست هست که رسول خدا(ص)او را از حرکت‏خود مطلع نساخته بود و خواننده محترم وقتى عمل على را با عمل ابو بکر مقایسه کند تفاوت دو عمل را خواهد دانست و بزرگترین فضیلتى را که اهل سنت دلیل بر خلافت ابو بکر و فضیلت او گرفته‏اند به اساس آن پى خواهد برد! .

وقایع سال اول هجرت
ساختمان مسجد مدینه
همان طورى که قبلا بیان شد شتر رسول خدا(ص) در زمینى که در آن دو یتیم بود، زانو زد، حضرت زمین را از آنها خریدارى نمود و مسجد مدینه را در همانجا بنا فرمود.
مسلمانان دست‏به کار ساختن مسجد شدند، خود پیغمبر نیز مانند یک کارگر عادى کار مى‏کرد و سنگ و خاک به این طرف و آن طرف مى‏برد، مسلمانان دیگر نیز اعم از مهاجر و انصار مشتاقانه کار مى‏کردند و براى سرگرمى و رفع خستگى خود رجزهایى انشا کرده مى‏خواندند که از آن جمله این رجز است:
لئن قعدنا و النبى یعمل
لذاک منا العمل المضلل[اگر ما بنشینیم و پیامبر کار کند براستى که کار زشت و ناروایى انجام داده‏ایم. ]دیگرى مى‏گفت:
لا عیش الا عیش الاخرة
اللهم ارحم الانصار و المهاجرة
[عیش و خوشى در زندگى نیست مگر در آخرت، خدایا انصار و مهاجرین را مورد حمت‏خویش قرار ده. ]
پیغمبر(ص)نیز همین رجز را مى‏خواند جز آنکه به صورت شعرى نمى‏خواند و مى‏گفت:

بخشی از فهرست مطالب مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص)

نخستین مهاجر
مصادره اموال
اجتماع در دار الندوه
هجرت رسول خدا
مشرکین قریش چه کردند؟
در غار ثور
سراقه در تعقیب رسول خدا
راه امن شد
معجزه‏اى از رسول خدا
در محله قباء
ورود به مدینه
ورود على(ع)
عبد الله بن ابى، رئیس منافقین مدینه
در خانه ابى ایوب
وقایع سال اول هجرت
ساختمان مسجد مدینه
ازدواج با عایشه
فهرست منابع

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله هجرت پیامبر اکرم(ص)